💞 قسمت دوم
#شهید_یوسفعلی_دوستی
🔸خواهر شهید میگوید:
قبل انقلاب درمحله «سیاه پوشان» اجتماع عده ی زیادی از طرفداران طاغوت بود که نگاه کمونیستی داشتند. دو روحانی در آن محل زندگی می کردند که خیلی تهدیدشان میکردند وبه آنها گفته بودند: یک روزبا دستهای خودمان شما را خواهیم کشت.(حالا به انقلاب برگشته اند) با دوستانش برای فعالیتهای انقلابی حسینیه ای در محله درست کردند و قرارگذاشتند اولین نفری که شهید بشود اسم او را بر سر درب حسینیه بگذارند. اولین نفری که از آن بچه ها شهید شد #شهید_محمدی بود.
✨آرزوی شهادت…
🔹مادر باحسرتی که در دل دارد گفت: آرزویش #شهادت بود.به او گفتم: #یوسفعلی قصد دارم همسری برایت انتخاب کنم، گفت: مادر امسال نه سال دیگر من #شهید میشوم،(با خنده) حورالعین به من میدهند.
🔻مادر است دیگر..
مادربا اشاره به خاطره آخرین وداع با فرزندش گفت: بسیار ذوق زده بودم. اصلا مانع رفتن او نشدم. اما دل کندن از #یوسفعلی برایم #سخت بود.
نبش خیابان که رسید صدایش کردم، گفت: جانم مادر، دست وپایم را گم کرده بودم، خندیدم به او گفتم: پلاکت را برده ای؟
🌀ادامه دارد...
🍃❤️| @Aflakiyan0