eitaa logo
آفتابگردان‌ها
522 دنبال‌کننده
179 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
برای واقعه مسجد گوهرشاد باز جنگی نابرابر در برابر داشتند دست امّا از سر چادر مگر برداشتند گرچه چادرها به خون غلتیده و خاکی ولی زیر چکمه بوی گل‌های معطّر داشتند دست بر ماشه نمی‌بردند این قزّاق‌ها شرم اگر که از حرم نه از کبوتر داشتند بی‌حجابی‌های اجباری، اسارت‌های تلخ کاملأ معلوم بود آن‌ها چه در سر داشتند لحظه‌ای قبل از صدای وحشی فرمان تیر کودکانی در کنار خویش مادر داشتند چشم کاشی‌های فیروزه به گنبد خشک شد؟! یا از اوّل طرح اسلیمیِ پرپر داشتند در وصیّت‌نامه‌ی سرخ شهیدان دیده‌ای؟ جملگی یک خواسته در سطر آخر داشتند @Aftab_gardan_ha
به جانم، به افغانستانم آخر چطور بعد غروب تو سر کنم؟ رخت سیاه باید ازین پس به بر کنم این‌بار آرزوم به مقصد نمی‌رسد دیگر نمی‌شود به هراتت سفر کنم این دختران کوچک در خانه‌ی تو را باید عروس حجله‌ی یک بی‌پدر کنم درد زنان بیوه‌ی بی‌شوی مانده را فریاد می‌زنم که جهان را خبر کنم اینک جهان نشسته به تطهیر طالبان گویا نبوده مرگ تو تقصیر طالبان این بغض لب به لب شده را داد می‌زنم امشب برای داغ تو فریاد می‌زنم از یادمان نمی‌رود اندوه سالیان برگشته‌ است قاتل بودای بامیان دیگر به جای چادَری آبی‌ات وطن از خاک و خون کنند زنانت کفن به تن بعد از هرات و غزنی و قندوز و قندهار رفتند دشمنان سخی جانب مزار از بوی خون دوباره دهان تو پر شده‌ست آموی چشم‌ دخترکان تو پر شده‌ست با بغض پیش پای تو آمو گریسته‌ در گوشه‌ای بدون هیاهو گریسته این گریه‌ی مدام به مقصود می‌رسد روزی ز راه جمعه‌ی موعود می‌رسد @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
اولین اردوی دوره نهم آفتابگردان‌ها امروز چهارشنبه ۲۴ شهریور ماه ۱۴۰۰ با حضور استادان، تعدادی از شاعران مطرح کشور و اعضای محترم دوره (شاعران جوان از سراسر کشور)، آغاز خواهد شد. این اردو به مدت سه روز به صورت برخط برگزار می‌شود و تا جمعه ۲۶ شهریور ماه ۱۴۰۰ ادامه خواهد داشت. ان‌شاءالله🌻 @Aftab_gardan_ha
برگزیدگان نخستین فراخوان شعر فصل آفتابگردانها (ویژه تابستان) معرفی شدند. https://aftabgardanha.com/Content/ID/2609 @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
🔸فراخوان جایزۀ ادبی ویژۀ شعر قرآنی 🔹 وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری مؤسسۀ فرهنگی‌هنری در نظر دارد، جایزۀ ادبی «حافظ»، ویژۀ اشعار با درون‌مایۀ قرآنی را برگزار کند. (تجلیل از پدیدآورندگان آثار برتر در عرصه شعر با درونمایه‌های برگرفته از قرآن کریم ) جوایز این دوره به شرح زیر اعلام شده است : *بخش تجلیل از شاعران جریان‌ساز شعر قرآني (دو نفر به انتخاب هیئت علمی) تندیس، لوح حافظ و جایزه ۴۰ ميليون تومانى *بخش آثار دریافتی ( برگزیدگان شرکت کننده در فراخوان) دو منتخب ویژه: تندیس، لوح حافظ و جایزه‌ی ۱۰ میلیون تومانی چهار شایسته‌ی تقدیر: لوح حافظ و جایزه ۵ میلیون تومانی شرکت کنندگان می‌توانند بین ۱ تا حداکثر ۵ اثر برای فراخوان ارسال نمایند آثار در همۀ قالب های شعری در فراخوان پذیرفته می شود. 💠مهلت ارسال آثار: پایان آذرماه ۱۴۰۰ 💠 لینک ثبت نام در جایزه ادبی حافظ https://shahrestanadab.com/hafezaward ☑️ @ShahrestanAdab
بیستمین جلسه از سلسله نشست‌های ماهانه شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف ) با عنوان ، با اجرای ، در دفتر مؤسسه شهرستان ادب برگزار می‌شود. مهمان ویژه بیستمین جلسه: همراه با شعرخوانی زمان: ‌دوشنبه ۱۵ آذر ماه ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۳۰ مکان: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سه راه طالقانی، روبروی سینما صحرا. پلاک ۱۶٨، طبقه چهارم @Aftab_gardan_ha
بیستمین «ماه‌شعر آفتابگردانها» برگزار می‌شود. @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
بیستمین «ماه‌شعر آفتابگردانها» برگزار می‌شود. #ما_همه_آفتابگردانیم ‌ @Aftab_gardan_ha
بیستمین جلسه از سلسله نشست‌های ماهانه شعرخوانی (ویژه اعضای ادوار مختلف ) با عنوان ، با اجرای ، در دفتر مؤسسه شهرستان ادب برگزار می‌شود. مهمان ویژه بیستمین جلسه: همراه با شعرخوانی زمان: ‌دوشنبه ۱۵ آذر ماه ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۳۰ مکان: تهران، خیابان شریعتی، بالاتر از سه راه طالقانی، روبروی سینما صحرا. پلاک ۱۶٨، طبقه چهارم @Aftabgardan_ha
یک از پیکر پاره‌ پاره‌ات می‌ترسند از دستِ پر از اشاره‌ات می‌ترسند یک روز به پای نور بر خواهی خاست از رجعت پُرستاره‌ات می‌ترسند دو سرخ است مسیر روشنت، چون لاله داغ است سر و دست و تنت، چون لاله آتش به دل سوته‌دلان خواهد زد در شعله‌ی خون شکفتنت، چون لاله سه سرداری و از سرت نمانده اثری از سرخی پیکرت نمانده اثری هر چند به روی مرگ لبخند زدی از خنده‌ی آخرت نمانده اثری چهار غمبار نشسته‌است جهان، تا وقتش سرخ است نگاه آسمان، تا وقتش یک روز میان خون به پا خواهی خاست ای داغ جگرسوز بمان تا وقتش پنج یکریز، علی‌الدوام می‌اندیشد از داغ تو صبح و شام می‌اندیشد هر قدر که گریه کرد آرام نشد این دل که به انتقام می‌اندیشد شش برخاسته‌ایم، مانده تا بنشینیم مانده‌‌ست که حجله‌ی تو را برچینیم جان‌خسته و رنج‌دیده و زخم به دوش ما پنجه به پنجه‌ی غمی سنگینیم @Aftabgardan_ha
با خویش دنیای تو را معنا نکردیم پروانه خواندیمت ولی پر وا نکردیم یا بین مردم یا میان جنگ بودی... یک عکسِ پشتِ میز هم پیدا نکردیم! با دوستان لبخندی و با دشمنان اخم با خصم خندیدیم و فکرش را نکردیم افسوس ما از عالَمی ترسیده بودیم افسوس... تنها از خدا پروا نکردیم گشتیم اما غیر دنیای شهادت جایی برای زندگی پیدا نکردیم @Aftabgardan_ha
داغت هنوز لاله‌ی پرپر می‌آورد از کربلا کبوتر بی‌‌سر می‌آورد هوش و حواس را ز دل و دیده می‌برد عشقت به جاش چشمِ ز خون تر می‌آورد نام تو آتشی‌ست که طوفان عشق را از سینه‌ی شکسته‌دلان بر می‌آورد این خاک از آن زمان که مسیر تو را شناخت بر شانه‌هاش سرو و صنوبر می‌آورد پیر و جوان و کودک ما را نگاهِ تو از خانه‌ها به سنگر و معبر می‌آورد آن آتشی که بر سر این خانه ریختند آخر دمار از همه‌شان در می‌آورد... @Aftabgardan_ha
ز شوقت واژه‌های شعر هم جان می‌دهد اینجا به پای مقدمت جان را به قربان می‌دهد اینجا به خود لرزیده‌اند از اتحادی که تو آوردی مسیر ظلم را نام تو پایان می‌دهد اینجا نگین پادشاهی هیچ چیزی جز شهادت نیست نگینی که خدا دست سلیمان می‌دهد اینجا شهادت مکتب ایمان و انسان‌پروری بوده که درس عشق بر طفل دبستان می‌دهد اینجا بساط انتقام سخت از ابلیس آماده‌ست بگو این را به هر دیوی که جولان می‌دهد اینجا به خون‌خواهی تو روزی قیامت می‌کنیم آری و شیطان سخت بر خون تو تاوان می‌دهد اینجا @Aftabgardan_ha
آن سال… سال غربت و غم… سال پرباران… آن فصل… فصل درد و دوری… فصل یخبندان… آن رود رود صبح جمعه… آن شب موّاج… آن آیه‌های جاری و آن نور در جریان… یادم می‌آید لحظه‌ای را که خبر آمد یادم می‌آید ساعتی را که جهان حیران… با روضه‌ی مکشوف ما در سوگ فروردین دی‌ماه می‌لرزید بر هر شاخه‌ی عریان از کوچه‌های شهر آه و گریه می‌جوشید نامش چه بود آن حادثه؟ سیلاب یا طوفان؟ فرمانده می‌آمد، به استقبال او لشکر می‌رفت با چشمان خیس و بغض نافرمان جغرافیای عشق پیش پای او برخاست از کربلا تا غزه، از بیروت تا تهران مردم به هم با اشک‌ها او را نشان دادند: آن آشنا، آن مرد، آن هم‌درد، آن انسان او می‌گذشت و گرچه ایام زمستان بود می‌کاشت بذر عشق را در قلب هر گلدان دنبال دریایی؟ ببین! او راه را رفته‌ست پس ردّ پایش را بگیر ای رود سرگردان @Aftabgardan_ha
غزل غزل همه‌ی سطر‌ها منوّر شد شکست شیشه‌ی عطری، جهان معطّر شد دوباره باز شد آغوش آسمان آن‌ شب دوباره شاخه‌ گلی لاله‌وار پر پر شد چقدر آه کشیدند و ماه را دیدند چقدر خاطر آیینه‌ها مکدّر شد تمام حنجره‌ها نام حاج قاسم را صدا زدند، به قدری که دشمنش کر شد شهید زنده‌ی ‌ما را شهیدتر کردند ولی تمام نشد او... که صدبرابر شد @Aftabgardan_ha
کبوتر می‌شوم باری بلندی‌های بامت را که می‌آرند با طعم عسل هر بار نامت را تو را تاریخ بعد از کربلا زایید، اما تو گرفتی سربلند از ساقیِ بی‌دست، جامت را تو را بر شانه می‌بردند و دنیایی پریشان بود شلوغش کرده بودی حاکمِ دل! بار عامت را مرامت را مَثَل کردی، شهادت را غزل کردی در این دوران بدعهدی، عمل کردی کلامت را پر از بغضیم و کفتاران چه بی‌شرمانه می‌خندند! که می‌بینند دردآلود و بی‌سلطان کنامت را تو سرداری و ما را سر به روی شانه سنگین است مجالی تا بیاموزیم در میدان مرامت را به کوری نگاه بزدلان و سهل‌اِنگاران ز شیطان، سخت می‌گیریم آخر انتقامت را @Aftabgardan_ha
به هرجا خوب می‌شد دید دلتنگی ایران را به روی شانه می‌بردند وقتی مرد میدان را کدامین شور و غوغا را بگویم در وداع او نجف یا کربلا را یا همین کرمان و تهران را؟ نمی‌دانم که گرمای کدامین عشق اینگونه به تابستان بدل کرده‌ست سرمای زمستان را کدامین ابر از این شهر لب‌تشنه گذر کرده‌ست؟! ببین در کوچه و پس‌کوچه‌ها جاری باران را ببین! از هر طرف شوق وصال رود بی‌تابی پدید آورده این دریای جوشان و خروشان را ندیده هیچ چشمی و نخواهد دید بعد از این شکوه محشری اینگونه بر روی خیابان را چه سوزی و چه سرمایی! زمستان است و می‌بینم به روی شانه‌های باغ، تشییع بهاران را کسی بار سفر بربسته از این شهر و بعد از خود نصیب عاشقانش کرده اندوه فراوان را کسی که می‌رود اما نمی‌گوید که بعد از او که پاسخ می‌دهد دلتنگی بی‌حدّ یاران را؟ همان مردی که با فریاد گیرایش تمام عمر حرم می‌خواند جمهوری اسلامی ایران را @Aftabgardan_ha
به دست خاک سپردیم هم تو، هم جان را پس از تو ما چه کنیم این جهان ویران را؟ خوشا وصال تو با خالق جهان، هرچند به غم نشانده فراق تو جمع یاران را برای خواری دشمن، برای مجد تو بس که کُشت نیمه‌شب از پشت، مردِ میدان را به پیش چشمِ تمامِ جهان مجسم کرد شکوه نام تو، اسطوره‌های ایران را شهادت آرزویت بود و شد سرانجامت اگرچه زندگی‌ات هم چشیده بود آن را و دست پاک تو افتاد بر زمین امّا تو برنداشتی از عشق، دستِ پیمان را بشر ندید به خود در سیاهی این قرن چنین اراده و عزم و شکوه و ایمان را @Aftabgardan_ha
یک یک عمر فقط داعیه‌ی خدمت داشت مردی که به حسن سادگی شهرت داشت «سرباز س ل ی م ا ن ی» عطر خوشی از «العبد محمدتقی بهجت» داشت دو بر قلّه‌ی غیرت، علم افراخته‌ای طوفان حماسه راه انداخته‌ای با جان، سپر دفاع مردم بودی با خون خودت به دشمنان تاخته‌ای سه در پیچ و خم زمانه خودساخته‌ای عمری به صفای نفس پرداخته‌ای حتی وسط تیر و تفنگ و ترکش سجاده ی آرامش، انداخته‌ای @Aftabgardan_ha
قسم به چشم تو و ذوالفقار ابرویت مقرّبان الهی شده ثناگویت رسیده‌اند اگر دشمنان ز هر سویت «فَیا سُیوف خُذینی» ست حرز بازویت امیر قافله‌ای، تکسوار دورانی اسیر حرف نماندی و مرد میدانی اگر جهانِ بدون تو در مجادله‌هاست اگر که خونِ تو گرمیِ این معامله‌هاست اگر که رفتن تو دلخوشیِ حرمله‌هاست میان راه تو و مانده‌ها چه فاصله‌هاست روا مباد که بعد از تو جان به در ببرند روا مباد که خون شهید را بخرند بیا بگیر ز جور زمانه تختش را بدل به خون بکنی تازگی رختش را حواله کن به جهنم سیاه‌بختش را مگر که پس بدهد انتقام سختش را شهید صبح زمستان سرد بغدادی فدای آن که شبیهش غریب جان دادی کسی به جز تو در این دوره دلشکسته نبود کسی به قدر تو دلتنگ و زار و خسته نبود و قبل رفتن تو جمع ما گسسته نبود امیدواری ما سرد و دست‌بسته نبود به پشت‌گرمی تو ختم گشت جنگ تموز حریف خون تو را مادرش نزاده هنوز به غیر خادم مولا نبود منزلتی چه سال‌هاست که هر لحظه در مجاهدتی نبوده در دل تو هیچ کنج عافیتی خوشا که در کنف بانوی مقاوتی شهادت است نصیب مقرّبان حسین خوشا سر تو و دستان مهربان حسین تو در مقابل غم تکیه‌گاه می‌مانی برای ما تو یگانه پناه می‌مانی در این سیاهی تردید ماه می‌مانی تو در برابر ظلمت گواه می‌مانی تو سرو باور مایی چنین رشید شدی تو زنده‌ای، تو نمردی، فقط شهید شدی @Aftabgardan_ha