#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
چه غمگین، کاروانی میرود از کربلا تا شام
گره خوردست آیا سرنوشت کربلا با شام؟
به نیزه آفتابی میشکافد سینه شب را
و از گودال خون منزل به منزل میرود تا شام
به دل بغض علی، در دست سنگ و در زبان طعنه
در استقبال آل مصطفی برخاست از جا شام
چنان سنگیندلیها با کبوترهای زخمی شد
که در شام بلا از غصه شد هر روز آنها شام
نمیدانم چه دیده حضرت سجاد در این شهر
که پرسیدند از رنج سفر، فرمود مولا: شام
ولی این کاروان همراه با خود زینبی دارد
به دست دختر شیر خدا افتاد از پا شام
اگرچه جای خنجر خیزران میدید اما باز
شبیه کربلا در چشم زینب بود زیبا شام
اسارت را ببین راز شهادت بر ملا کرده
چنان که مو به مو تفسیر کرده کربلا را شام
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
تقدیم به پیشگاه #امام_رضا
آه ای غریبی که هستی از من به من آشناتر
در بند عشق تو هستم از هر رهایی رهاتر
در پیشگاه خدایت تنها تو تسلیم محضی
مانند تو هیچ کس نیست حکم قضا را رضاتر
شاه خراسان نه، شاه هر دو جهانی، نه بلکه
از هر چه گویند و گویم همواره شانت فراتر
وقتی که در آستانت میایستم نیست دیگر
از تو کسی پادشاتر، از من کسی بینواتر
صحن و سرای تو از هر باغ و بهاریست سرتر
هر خشت خشت حریمت از برگ گل باصفاتر
تصویر آن غنچههای بر سنگها نقش بسته
از هر بهاری که دیدم زیباتر و دلگشاتر
از دور وقتی نگاه زائر به گنبد میافتد
با هر سلامیست او را ناخواسته گونهها، تر
بگذار در بیت هشتم ساکت شوم تا بگوید
حرف دلم را نگاه بارانی من رساتر
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
از من نمانده است به عالم نشانهای
جز در میان شعلهی آه آشیانهای
سرشار از سکوتم و در من نمیزند
گل طرح زندگانی و بلبل ترانهای
باد خزان تکانده چنانم که بعد از این
باور نمیکنم که برآرم جوانهای
بعد از تو ای بهار در این باغ سوخته
دیگر برای زیستنم کو بهانهای؟!
گنجشک بیپناهم و صیاد روزگار
دور و برش ندیده بجز من نشانهای
در کام خود کشیده قفس هستی مرا
دستی کجاست تا دهدم آب و دانهای؟!
تنهاییام يقين شده وقتی که سالهاست
یادم نمیکند غزل عاشقانهای
باید سکوت کرد و فروخورد بغض خویش
وقتی که اشکهای مرا نیست شانهای
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
هرگز نمیگویم چنین یا که چنان باشی
تنها کمی ای کاش با من مهربان باشی
این روزها هرچند دور از من ولی ای کاش
هرجا که هستی باشی اما همچنان باشی
کی میرسد روزی که با لبخندهای خود
با من که سرشار سکوتم همزبان باشی
آغوش بگشایی برای خستگیهایم
تنهایی و دلتنگیام را میزبان باشی
پرواز را تا با نگاه تو بیاموزم
این مرغ بی بال و پرت را آسمان باشی
با من در این دور و زمان بیوفاییها
یک گوشه دور از هرچه غم همآشیان باشی
چشمانتظارم همچنان، ای کاش برگردی
باشد که پایان خوش این داستان باشی
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
تقدیم به امام هادی علیهالسلام
تو از تبار بهاران، تو از سلالهی رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
تویی شکوه بهار و به پیشگاه تو دارد
جوانه عرض سلامی، شکوفه عرض درودی
به صدر جامعه*ی خود به 《السّلامُ علیکی》
تمام پنجرهها را به سوی باغ گشودی
از آسمان به زمین سیر کردی و همه دیدند
که آفتابی و داری عجب فراز و فرودی
مگر مقابل دشمن محمد(ص) دگری تو؟!
تو کیستی که ندارد صبوری تو حدودی؟
کسی که در قفس شیر رفت و آهوی چشمش
به یک اشاره دل از هر چه شیر برد تو بودی
اگرچه سامرهات را حصار کرده شب اما
میآید از سوی کعبه نسیم صبح به زودی
*زیارت جامعه کبیره
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
غمی تلخ و غمی شیرین غمی دلخواه میآید
غم سنگینتر از کوهی که با دل راه میآید
نگاه اشکآلودم گره خوردهست باحسرت...
به آن پرچم که لرزان در نسیم آه میآید
هراسی نیست از شبها، دل این کاروان قرص است
که با آنها در این هجرت نگاه ماه میآید
بپوشد چشم از دنیا، بشوید دست از جانش
در این دشت بلا هر کس که خاطرخواه میآید
بیابان در بیابان روبرویش لشکر کفر است
ولی این مرد از ایمانش مگر کوتاه میآید؟!
بیابان است و خیل گرگها، آه این چه غوغاییست؟!
صدای یوسف ما از درون چاه میآید
نصیبش میشود چشمی، گلویی، دست و بازویی
هر آن تیری و تیغی که در این درگاه میآید
□
تماشا کن ته گودال خون کیست میجوشد؟!
به رگهای زمین گویا که ثارالله میآید
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
چه غمگین، کاروانی میرود از کربلا تا شام
گره خوردست آیا سرنوشت کربلا با شام؟
به نیزه آفتابی میشکافد سینه شب را
و از گودال خون منزل به منزل میرود تا شام
به دل بغض علی، در دست سنگ و در زبان طعنه
در استقبال آل مصطفی برخاست از جا شام
چنان سنگیندلیها با کبوترهای زخمی شد
که در شام بلا از غصه شد هر روز آنها شام
نمیدانم چه دیده حضرت سجاد در این شهر
که پرسیدند از رنج سفر، فرمود مولا: شام
ولی این کاروان همراه با خود زینبی دارد
به دست دختر شیر خدا افتاد از پا شام
اگرچه جای خنجر خیزران میدید اما باز
شبیه کربلا در چشم زینب بود زیبا شام
اسارت را ببین راز شهادت بر ملا کرده
چنان که مو به مو تفسیر کرده کربلا را شام
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
تقدیم به امام هادی علیهالسلام
تو از تبار بهاران، تو از سلالهی رودی
تویی که شعر شکفتن به گوش غنچه سرودی
تویی شکوه بهار و به پیشگاه تو دارد
جوانه عرض سلامی، شکوفه عرض درودی
به صدر جامعه*ی خود به 《السّلامُ علیکی》
تمام پنجرهها را به سوی باغ گشودی
از آسمان به زمین سیر کردی و همه دیدند
که آفتابی و داری عجب فراز و فرودی
مگر مقابل دشمن محمد(ص) دگری تو؟!
تو کیستی که ندارد صبوری تو حدودی؟
کسی که در قفس شیر رفت و آهوی چشمش
به یک اشاره دل از هر چه شیر برد تو بودی
اگرچه سامرهات را حصار کرده شب اما
میآید از سوی کعبه نسیم صبح به زودی
*زیارت جامعه کبیره
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
هدایت شده از آفتابگردانها
#ویژهنامه_شعر_محرم_و_صفر_آفتابگردانها
چه غمگین، کاروانی میرود از کربلا تا شام
گره خوردست آیا سرنوشت کربلا با شام؟
به نیزه آفتابی میشکافد سینه شب را
و از گودال خون منزل به منزل میرود تا شام
به دل بغض علی، در دست سنگ و در زبان طعنه
در استقبال آل مصطفی برخاست از جا شام
چنان سنگیندلیها با کبوترهای زخمی شد
که در شام بلا از غصه شد هر روز آنها شام
نمیدانم چه دیده حضرت سجاد در این شهر
که پرسیدند از رنج سفر، فرمود مولا: شام
ولی این کاروان همراه با خود زینبی دارد
به دست دختر شیر خدا افتاد از پا شام
اگرچه جای خنجر خیزران میدید اما باز
شبیه کربلا در چشم زینب بود زیبا شام
اسارت را ببین راز شهادت بر ملا کرده
چنان که مو به مو تفسیر کرده کربلا را شام
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
اولین سال نو بعد رفتن حاج قاسم
ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو
میان معرکه ماییم و راه روشن تو
ببین که بر دلم این غم چقدر سنگین است
ببین به سینهام این داغ همچو آهن تو
چگونه زیسته بودی مگر؟ که از دنیا
نبود گرد تعلق به روی دامن تو
نه پشت میز نه بر روی منبرت دیدیم
فدای در دلِ آتش خطابه خواندن تو
چقدر دیر تو را دوستان شناختهاند
چقدر خوب تو را میشناخت دشمن تو
وطن برای تو دلهای دردمندان بود
قسم به عشق که مرزی نداشت میهن تو
چه مانده بود از آن جسم اربا اربایت
چه را کشیده به آغوش حال مدفن تو؟
از آن شکوه فقط دستِ غرق در خونی
برای بیعت ما مانده بود از تن تو ...
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
تقدیم به #شهید_محسن_فخریزاده
روز و شب چشمانتظارانند ما را جادهها
جا نمیمانند هرگز از سفر، آمادهها
وادی عشق است و میدانیم کم میآورند
پیش سرمستی مردان خدایی بادهها
آتش و خونها بهانهست و سبکبالان ما
نیمهشب پر میکشند از خلوت سجادهها
گاه در بالای نیزه، گاه زیر تیر و تیغ
سربلندانند آری هر زمان آزادهها
میهنم! هرگز نبینند از نفسافتادنت
دشمنان تو... همین از اسب و اصل افتادهها
اینطرف هستند مردانی که از جان بگذرند
آنطرف بگذار خوش باشند آقازادهها
خاک ایران است اینجا بشنوید ای دشمنان
رفته فخریزاده و هستند فخریزادهها
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftab_gardan_ha
#ویژهنامه_شهید_قاسم_سلیمانی
به هرجا خوب میشد دید دلتنگی ایران را
به روی شانه میبردند وقتی مرد میدان را
کدامین شور و غوغا را بگویم در وداع او
نجف یا کربلا را یا همین کرمان و تهران را؟
نمیدانم که گرمای کدامین عشق اینگونه
به تابستان بدل کردهست سرمای زمستان را
کدامین ابر از این شهر لبتشنه گذر کردهست؟!
ببین در کوچه و پسکوچهها جاری باران را
ببین! از هر طرف شوق وصال رود بیتابی
پدید آورده این دریای جوشان و خروشان را
ندیده هیچ چشمی و نخواهد دید بعد از این
شکوه محشری اینگونه بر روی خیابان را
چه سوزی و چه سرمایی! زمستان است و میبینم
به روی شانههای باغ، تشییع بهاران را
کسی بار سفر بربسته از این شهر و بعد از خود
نصیب عاشقانش کرده اندوه فراوان را
کسی که میرود اما نمیگوید که بعد از او
که پاسخ میدهد دلتنگی بیحدّ یاران را؟
همان مردی که با فریاد گیرایش تمام عمر
حرم میخواند جمهوری اسلامی ایران را
#حسن_زرنقی
#دوره_ششم_آفتابگردانها
#ما_همه_آفتابگردانیم
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_ایران_قوی_ایران_عزیز 🇮🇷
اینبار در این فتنۀ مسمومتر از پیش
دیدیم تو را محکم و مظلومتر از پیش
با دشنه و دشنام سرت ریخته دشمن
با نقشۀ پیچیدهتر و شومتر از پیش
با اینهمه، در حق دفاع از خودت افسوس
محرومی و محرومی و محرومتر از پیش
آن دوستنماهای بسی تشنه به خونت
شد نیّتشان بر همه معلومتر از پیش
در حادثهها دست خدا پشت و پناهت
جمهوری اسلامی مظلومتر از پیش!
#حسن_زرنقی
#ایران_قوی #ایران_عزیز 🇮🇷
@aftabgardan_ha
#ویژهنامه_ایران_قوی_ایران_عزیز 🇮🇷
وقت آن است قلم برداری
شاعرا تیغ دو دم برداری
وقت آن است که در معرکهها
واژه در واژه عَلَم برداری
مثل عباس تو هم از قلبِ
پسر فاطمه غم برداری
بنویسی و نقاب از رویِ
چهرهی شومِ ستم برداری
تیغ برداشته دشمن وقتی
جای دارد که تو هم برداری
سفرهی زخم به هرجا پهن است
هان مبادا که تو کم برداری
همهی عمر به راه شهدا
با سر ای کاش قدم برداری
خاک ایران حرم است و گامی،
کاش در حفظ حرم برداری
#حسن_زرنقی
#ایران_قوی #ایران_عزیز 🇮🇷
@Aftabgardan_ha
#برای_شهید_آرمان_علیوردی و همهٔ بسیجیهایی که این روزها مظلومانه شهید میشوند.
نه دلشکسته و خسته، نه ناامید شدی
زدی به قلب سیاهی و روسپید شدی
«به رغم مدعیانی که منع عشق کنند»
به پای عشق خودت ماندی و شهید شدی
همان سری که به پاهای مردمش افتاد
همان دلی که برای وطن تپید شدی
چه عاشقانه به تاریخ کربلایی ما
تو ای حماسه ی غم، صفحهای جدید شدی
خوشا به حال تو، بین تمام نوکرها
کسی که حضرت ارباب ما خرید شدی
به فتنه خانهنشین بودم آه اما تو
برای خاطر من رفتی و شهید شدی
به لطف سرخی خونت که ریخت، برگی سبز
میان باور این کهنه سررسید شدی
#حسن_زرنقی
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_ایران_قوی_ایران_عزیز 🇮🇷
از حادثهها تا که بگیرند خبرها
از پنجرهها باز برون آمده سرها
پیچیده به هر گوشه ولی باد مخالف
یعنی همه داغاند و دروغاند خبرها
آری همه سرشار دروغاند کلاغان
در شهر مه آلودۀ اما و اگرها
گفتند از آن آتش و خونها و نگفتند
در آتش آشوب از این خونِ جگرها
گفتند از آن جانی و جلاد و نگفتند
از این همه مجنونِ در آغوش خطرها
باید پس از این راز چنین معرکهها را
از تیغ بپرسیم نه از صبر سپرها
اینها همگی در پی نابودی مایند
این را «برسانند پدرها به پسرها»
با مکر زلیخایی این شهر بگویید
بر یوسف ما باز شود یکسره درها
ما ملت عشقیم که در بیعت عشقیم
با این همه عاشق چه کند خوف و خطرها!
ای سرو سرافراز مبادا که بیفتی
هر چند که افتاده به جان تو تبرها
ای کوه، تو ای قلۀ بشکوه سعادت
داریم در این راه به سوی تو نظرها
#حسن_زرنقی
#ایران_قوی #ایران_عزیز 🇮🇷
@Aftabgardan_ha
#ویژهنامه_جانفدا
ببین که با غم و اندوه بعد رفتن تو
میان معرکه ماییم و راه روشن تو
چگونه زیسته بودی مگر؟ که از دنیا
نبود گرد تعلق به روی دامن تو
نه پشت میز نه بر روی منبرت دیدیم
فدای در دل آتش خطابه خواندن تو
چقدر دیر تو را دوستان شناختهاند!
چقدر خوب تو را میشناخت دشمن تو!
وطن برای تو دلهای دردمندان بود
قسم به عشق که مرزی نداشت میهن تو
چه مانده بود از آن جسم پرپرت آن روز؟
چه را کشیده به آغوش حال مدفن تو؟
به روی خاک فقط دست غرق در خونی
برای بیعت ما مانده بود از تن تو
#حسن_زرنقی
@Aftabgardan_ha
برای #رهبر❤️
ای ناخدای کشتی جانها و ایمانها
راماند و آراماند با تو سیل و طوفانها
لبخند تو زیبایی گلهای باغ ما
شبگریههای تو دلیل هر چه بارانها
چشمان تو دریایی از آرامش و طوفان
پیشانیات روشنترین ماه شبستانها
در هر کنار و گوشهای با یاد گیسویت
جمعاند و سرگرماند هر شب را پریشانها
بالابلندا جای دارد از تو بنویسند
با هر قلم تاریخدانها و غزلخوانها
آغوش وا کردی که برگردند از هر سو
آری پشیماناند، از عشقت پشیمانها
تو از تبار آفتابی و شکوهت را
آخر چرا باید که نشناسند انسانها
در امتداد چشم تو خورشید را دیدند
در اوج ظلمت شبشکنمردان میدانها
از روزهای عاشقی با ما روایت کن
ای یادگار حاج قاسمها و چمرانها
#حسن_زرنقی
@Aftabgardan_ha
به روشنایی #قرآن
کلام نوری و روشنترین کتابی تو
چرا کتاب بگویم که آفتابی تو
در این زمانه ظلمت چراغ بیداری
به دیدگان و به دلهای غرق خوابی تو
به تشنگان کویری که راه گم کردند
اگر بقیه سراباند، عین آبی تو
به دوستان چو نسیمی لطیف و روحنواز
به دشمنان خدا آتشینخطابی تو
به مومنین چه بگویم که آیههای بهشت
به هر چه کفر ولی آیهٔ عذابی تو
سوال توست که «فأتوا بسورة مثله»
به این سوال خودت بهترین جوابی تو
تو آن شراب طهوری که وعده داده خدا
بریز تا که بنوشم، همان شرابی تو!
در این زمانهٔ سرشار از فریب و دروغ
به راستی که همان حرف بینقابی تو
#حسن_زرنقی
@Aftabgardan_ha
هدایت شده از آفتابگردانها
به روشنایی #قرآن
کلام نوری و روشنترین کتابی تو
چرا کتاب بگویم که آفتابی تو
در این زمانه ظلمت چراغ بیداری
به دیدگان و به دلهای غرق خوابی تو
به تشنگان کویری که راه گم کردند
اگر بقیه سراباند، عین آبی تو
به دوستان چو نسیمی لطیف و روحنواز
به دشمنان خدا آتشینخطابی تو
به مومنین چه بگویم که آیههای بهشت
به هر چه کفر ولی آیهٔ عذابی تو
سوال توست که «فأتوا بسورة مثله»
به این سوال خودت بهترین جوابی تو
تو آن شراب طهوری که وعده داده خدا
بریز تا که بنوشم، همان شرابی تو!
در این زمانهٔ سرشار از فریب و دروغ
به راستی که همان حرف بینقابی تو
#حسن_زرنقی
@Aftabgardan_ha
هدایت شده از شهرستان ادب
میروی دریا، دل من! دست خالی برنگردی
از میان دردها با بیخیالی برنگردی
خاطر آشفتۀ من! میروی یادت بماند
تا سر و سامان نیابی این حوالی برنگردی
با تو نامی و نشانی از اسیران بلا نیست
از بیابانها اگر با خستهحالی برنگردی
با نسیم اشک و آهت پر بزن تا آستانش
تا نسوزد آتش عشق از تو بالی، برنگردی
خانۀ ما کربلا و دوریِ از خانه تا کی؟
میشود آیا به خانه چند سالی برنگردی؟
ماهی تنگ بلورم! ای دل بیتاب و تنگم!
میروی و کاشکی از آن زلالی برنگردی
#حسن_زرنقی
#اربعین
#آفتابگردانها
@shahrestanadab
دریا شده تن به بیکران خواهد داد
در راه تو قطره قطره جان خواهد داد
مانند همیشه ای وطن در عشقت
دل جوهر خویش را نشان خواهد داد
#حسن_زرنقی
#انتخابات
#ایران
@Aftabgardan_ha