eitaa logo
آفتابگردان‌ها
521 دنبال‌کننده
179 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #مرا_صدا_کردی؟ سروده #لیلا_حسین_نیا نشر #شهرستان_ادب #دوره_اول
زدی به پنجره باران، مرا صدا کردی؟ خوش آمدی! چه خبر؟ باز یاد ما کردی! سلام پیک بشارت به خاک خشک زمین! رسیدی و گره از بخت باغ وا کردی درست لحظه‌ی موعود آمدی از راه چه خوب با من و این شهر تشنه تا کردی به زیر گوش درختان، چقدر راز مگو از آسمان پر از بغض برملا کردی برای آنکه ببارد غزل به سینه‌ی من زدی به پنجره باران، مرا صدا کردی @Aftab_gardan_ha
با اينكه بوده از خبر آكنده پستچی از روی قاصدک شده شرمنده پستچی دوران كودكی به كبوتر علاقه داشت حدسم درست بود كه آينده پستچی ... هر كس سوال كرده از او چيست نام تو؟ او هم جواب داده فقط: بنده پستچی در انتظار صاحب نامه كلافه بود روی درخت گاه اگر كنده《پستچی》 از تمبرهای باطله مجموعه دارد او يك عمر گرمِ بازی و بازنده پستچی تنها خودش برای خودش نامه می‌نوشت گيرنده پستچی و فرستنده پستچی @Aftab_gardan_ha
تنها خودش برای خودش نامه می‌نوشت گيرنده پستچی و فرستنده پستچی خط: @Aftab_gardan_ha
با دست‌هایش می‌کاشت با پاهایش برمی‌داشت و با چشم‌هایش می‌خورد سیم خاردار را مین کهنه را ترکش تازه را از چه باید می‌گذشت کشاورزی که مرز میان زندگی و جنگ از زمین‌هایش عبور می‌کرد؟ @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #شاید_به_جا_آوردی؟ سروده #وحیده_احمدی نشر #شهرستان_ادب #دوره_د
بوده آن کس که فکر می‌کردم، می‌شود در کنار آوردش مثل سیاره‌ای که جا مانده، باز روی مدار آوردش می‌شود با نگاه سرسری‌اش لحظه‌ای هم نشست و صحبت کرد از ملاقات اتفاقی تا پای قول و قرار آوردش می‌شود خُلقِ دست‌هایش را مثل رفتار پیچکی نو کرد رو به هر سو که دوست می‌دارم روی هر شاخه بار آوردش گرچه یخ می‌زند نگاهش تا با نگاه کسی نگیرد گرم در زمستان که منجمد شده است، می‌شود در بهار آوردش روز دیدار رفته آخر صف، پشت روز قیامت افتاده کاش می‌شد گرفت دستش را، به همین روزگار آوردش @Aftab_gardan_ha
هرچند پشت پا زده بر هست و نیستم باید به پای عشق کماکان بایستم گیرم که رفت و خاطره‌ها را به باد داد او نارفیق بود ولی من که نیستم! با یاد او به وسعت صحرا قدم زدم با یاد او به پهنه‌ی دریا گریستم با اینکه در فراق به سر شد جوانی‌ام یک لحظه بی امید وصالش نزیستم ای عشق! زنده بودن من چیست بی غمت؟ آه ای شناسنامه‌ی من! بی تو کیستم؟ سر می‌دهم به پای تو، این است باورم یک لحظه از تو دور شوم سر به نیستم! @Aftab_gardan_ha
ننه‌حسن یکی از همین پاییزها توی گوش من اذان گفت. من یکی از همین روزهای پاییز هستم که دست دور گردن هاجر قرار بود امین و سارا قلاب کنند دست‌هایشان را تا شانه‌ی دبستان را بالا بروم. برای مادرم روسری زرزری بخرم از بازار سیدبابا. پدر باقی‌مانده‌ی عصر، وقتی بوی خواجه‌ریحان را به زیر کرسی می‌آورد. برادرم پیامبری که زبان نی‌لبک‌ها را می‌فهمد. خانه‌مان یکی از همین بهارهای اتفاقی است و بالاده ناگهانی‌ترین معجزه که زمستان به زمستان قنات‌هایش بوی بچگی‌های پدر را به ایوان می‌آورد. گوشواره‌های بی‌بی، ارثیه‌ی مادرش، تکان می‌خورد موازی با پرواز گنجشک‌ها از گلوی امامزاده، وقتی علی‌بابا حی علی الصلوة بخواند. خورشید هر صبح از زیر میز دبستانم طلوع می‌کند دست «اسحاق‌آباد» را می‌گیرد تا به دنیا نشانش بدهد. @Aftab_gardan_ha
چند نکته درباره کانال آفتابگردان‌ها: ۱. کانال آفتابگردان‌ها به ارائه اشعار و آثار و اخبار آفتابگردان‌ها (اعضای ادوار مختلف دوره آموزشی شعر جوان انقلاب اسلامی موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب) اختصاص دارد. ۲. گروه داوری اشعار کانال آفتابگردان‌ها متشکل از جمعی از آفتابگردان‌های ادوار مختلف است که برای دوره‌های سه‌ماهه انتخاب می‌شوند و در هر دوره تعدادی از این اعضا تغییر می‌کنند. ۳. آفتابگردان‌هایی که برای حضور در گروه داوری کانال تمایل و فرصت کافی دارند به نشانی زیر پیام بفرستند. @office4poem ۴. آفتابگردان‌های ادوار مختلف می‌توانند بهترین شعرهای خود و دیگر آفتابگردان‌ها را نیز از طریق همین نشانی برای ما بفرستند. @office4poem ۵. نشانی کانال آفتابگردان‌ها در تلگرام👇👇👇👇👇 @Aftab_gardan_ha
راهی به هیچ صحن و سرایی نداشتم تب داشتم، امید شفایی نداشتم من شهروند شهر فراموش بوده‌ام در ذهن هیچ آینه جایی نداشتم غم‌های عالم آمده بود از چهار سو اما چراغ راهنمایی نداشتم پا گیج بود و دست به هر سو که می‌گریخت ظلمت ادامه داشت، عصایی نداشتم همزادهای بختکی‌ام در گلوی من فریاد را زدند، صدایی نداشتم شب را شبیه شاخه‌ی بی‌نغمه زیستم دیگر بریده بودم و نایی نداشتم کم کم تمام روزنه‌ها بسته می‌شدند یعنی که خوف بود، رجایی نداشتم دست غریق بودم و کارم تمام بود ای وای اگر که دست دعایی نداشتم @Aftab_gardan_ha
در غم من دلبرم هر چند بی‌تقصیر نیست من خودم عاشق شدم، خود کرده را تدبیر نیست کاش دست کم پس از مرگم به من دل می‌سپرد هیچ وقت آری‌ برای دل سپردن دیر نیست از چه رو قلب مرا اینگونه ویران می‌کند لشکر چشمان او وقتی پی‌ تسخیر نیست؟ بعد عمری جنگ با دنیا دگر آموختم طالع و تقدیر آدم قابل تغییر نیست خواب دیدم دارم از دستان او می می‌خورم شُکر، خوابِ عاشقانِ مست بی‌تعبیر نیست ظاهر آشفته‌ای دارم، دلیلش روشن است شیر وقتی دل به آهو بست دیگر شیر نیست @Aftab_gardan_ha
تقدیم به مردم مظلوم یمن و تمام مظلومان دنیا وقتی کسی حال دلش از جنس باران است هرجای دنیا هم که باشد فکر گلدان است نسبت به اشک دردمندان بی‌تفاوت نیست این یک تفاوت بین حیوانات و انسان است! بگذار راحت‌تر بگویم مشکلم این است این روزها آدم نبودن سخت آسان است ایرانی‌ام، عشقِ وطن دارم، برای من هر جا که مظلومی به خاک افتاده ایران است از طعنه‌های این و آن باکی ندارم چون بحث سیاست نیست اصلاً، بحث وجدان است این روزها حال یمن، حال قشنگی نیست صنعا شبیه دختری گیسو پریشان است شیطان به میدان آمده با پرچمِ سبزی که اسمِ الله و رسول‌ الله بر آن است یک‌سو علی، یک‌سوی دیگر حیله‌ی صِفّین بهتر ببین! حق با کدام از این دو قرآن است؟ خان‌ها به خون‌ها تشنه‌اند و وقت رزم ماست هر کودکی که می‌دهد جان یک فراخوان است همگام مردان یمن 《جَنْبیه》* را بردار جَنْبیه خنجر نیست، امّید است، ایمان است جَنْبیه؛ ابروی هلال کودکی زخمی جَنْبیه؛ آه مادری بی‌تاب و گریان است از بس که دارد بت‌شکن خاک یمن، حتماً پایان این آتش که می‌بینم گلستان است فردای روشن می‌رسد، قدری تحمل کن فردای روشن می‌رسد هرچند پنهان است * : نوعی خنجر مرسوم مردم یمن و نماد مردهای این کشور است. @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
یگانه‌ی مانا اوست درگذشت بزرگ‌مرد عرصه‌ی طنز معاصر؛ جناب را به خانواده‌ی محترم ایشان، جامعه‌ی ادبی و همه‌ی علاقه‌مندان به فرهنگ این مرز و بوم تسلیت عرض می‌کنیم و از خداوند منّان برای ایشان مغفرت و علوّ درجات و برای عزیزان و دوستدارانشان صبر بر این اندوه، طلب می‌کنیم. @Aftab_gardan_ha
هدایت شده از آفتابگردان‌ها
شبِ نبودن تو قد کشیده است کنارم شبی که سایه دوانده‌ست روی صبر و قرارم شبی که آمده از روزهای خاطره‌خیزت شبی که آمده از انتظار روزِ شمارم شبی که آمده با آیه‌های وحشت و حیرت شبی که آمده تا پلک روی هم نگذارم شبی که آمده با ابرهای دلهره‌زایش که من دوباره بترسم، که من دوباره ببارم شبِ نبودن تو مردنی‌ست سخت و نفس‌گیر شبِ نبودن تو شیونی‌ست روی مزارم تو نیستی که ببینی شب نبودن خود را تو نیستی که بگویی چگونه تاب بیارم خزان خزانِ بزرگی‌ست بی‌مروّت و بی‌رحم تو نیستی، خبری نیست از امید بهارم شبِ نبودن تو، آه این همیشه‌ی غمگین شبِ نبودن تو، آن شبی که دوست ندارم @Aftab_gardan_ha
یک آشفته از این همه صدا خواهی رفت یک روز پی پرنده‌ها خواهی رفت ای شهر برای لحظه‌ای آسودن آخر به کدام روستا خواهی رفت؟ دو در اوجی و از حال دلم بی‌خبری دنبال چه‌ای که این چنین در به دری؟ من کوهم و تا ابد به جا خواهم ماند تو ابری و از کنار من می‌گذری @Aftab_gardan_ha
خدا کند که دلم پای عهد خویش بماند از او همیشه بگوید، از او همیشه بخواند سپرده‌ام به دل خود که جای غیر نباشد خدا کند بپذیرد، خدا کند بتواند به سوی پنجره‌ای می‌روم که باد سحرگاه غبار غصه و غم را ز شانه‌ام بتکاند نسیم رقص‌کنانی رسیده از طرف او خدا کند که سلام مرا به او برساند خدا کند که بیاید پر از شکوه و شکوفه و طعم صلح و صفا را به عالمی بچشاند کجاست خانه‌ی محبوب من؟ برای دل من چه غم فراتر از این که نشان دوست نداند؟ @Aftab_gardan_ha
چند وقت می‌شود حرف تازه‌ای نگفته‌ام به هیچ کس واژه واژه، خط به خط منتظر نشسته‌ام کنج یک قفس چند وقت می‌شود نیامدی به خانه‌ام من همان رفیق روزهای دور در کتابخانه‌ام باز هم به دیدنم بیا که با نگاه تو غرق خنده می‌شوم با دو بال کاغذی پرنده می‌شوم @Aftab_gardan_ha
شعرخوانی شاعر عضو به مناسبت سالروز ورود حضرت معصومه (س) به قم را در آپارات آفتابگردانها تماشا کنید. https://www.aparat.com/v/tHPb6 @Aftab_gardan_ha
پرسیدم از پاییز: 《دل کندن آیا هست کار سخت و دشواری؟》 برگ از درخت افتاد گفت: 《آری》 @Aftab_gardan_ha
داخل کوچه راه می‌رفتم کوچه‌ای با دلی پر از فریاد کوچه‌ای که قدم قدم با آه خبر از خاطرات خود می‌داد پشت بن‌بست کوچه‌مان مردی باغ زیبا و باصفایی داشت باغ در خانه‌ها قدم می‌زد با نسیمش برو بیایی داشت زندگی در حیاط ما می‌زیست با درختان تاک و توت و انار حوض و ماهی گلی، کبوتر و مرغ با گلستانی از تبار بهار با دوچرخه‌سواری و تیله با شنا توی حوض و گل کوچک کودکی‌هایمان ورق می‌خورد با مجلات رشد یا پوپک زندگی مشکلات خود را داشت همه جویای حال هم بودند هیچ‌کس از نفس نمی‌افتاد چون که همواره بال هم بودند درد دل را برای همسایه که غریبه نبود می‌بردند جای غم در حیاط خانه ما می‌نشستند توت می‌خوردند مرد بقال کوچه با نسیه نقد می‌کرد مهربانی را پدرم در کلاس قرآنش یاد می‌داد جاودانی را زندگی می‌گذشت مثل قطار که سر کوچه رفت و آمد داشت یاد دارم که ذوق می‌کردیم لحظاتی که بوق ممتد داشت تا رسیدم به خانه فهمیدم خاطراتم... گذشت، ویران شد هر کسی رفته توی لاک خودش باغ هم کوچه شد، خیابان شد کاش می‌شد دوباره می‌دیدم زندگی با طراوت و زیباست کوچه‌ی ما هنوز بن‌بست است دل ما هم به وسعت دریاست @Aftab_gardan_ha
تاریکی شب‌های بی‌رویا به هم ریخت عشق آمد و دیدم که یک دنیا به هم ریخت امروز و فردا کردن دل، بی‌دلیل است ترتیب تقویم من از حالا به هم ریخت امواج، از دریا به ساحل می‌رسیدند این قاعده معکوس شد، دریا به هم ریخت از دست تو ای عشق! ای اهل هیاهو! آخر سکوت سربه‌زیر ما به هم ریخت با من بیا پرواز کن تا قاف این عشق هرچند کوه از دیدنت، زیبا! به هم ریخت @Aftab_gardan_ha
یک لحظه نگاه، کار دستم داده تغییری در هرآنچه هستم داده گفتم همه‌عمر دل نمی‌بازم، باز دیدم چشمان تو شکستم داده @Aftab_gardan_ha
یک روز آمده است و همچنان بی‌خبریم از بارش نور در جهان بی‌خبریم ما مردمِ سر به زیرِ خاکی هستیم از حال و هوای آسمان بی‌خبریم دو این خانه پر از در است باید برویم در مرگ شناور است باید برویم کوتاه‌تر از همین رباعی‌ست جهان این مصرع آخر است باید برویم @Aftab_gardan_ha
برای اندوه کارگران خوزستانی یک بی‌خوابی تا سحر چه می‌دانی چیست؟ شرم پدر از پسر چه می‌دانی چیست؟ یک عمر حقوق تو نجومی بوده‌ست تو غصه‌ی کارگر چه می‌دانی‌ چیست؟ دو آرامش و آب و نانتان را برده‌ست زالوصفتی که دل به حق نسپرده‌ست از سفره‌ی رانت‌خواری‌اش سیر نشد این است اگر حقّ شما را خورده‌ست @Aftab_gardan_ha