eitaa logo
آفتابگردان‌ها
528 دنبال‌کننده
180 عکس
34 ویدیو
1 فایل
«ما همه آفتابگردانیم» محلی برای نشر آثار شاعران جوان انقلاب اسلامی اعضای محترم دوره‌های آفتابگردان‌ها پل ارتباطی ما جهت ارسال شعر، پیشنهادات و انتقادات: https://eitaa.com/office4poem موسسه فرهنگی هنری شهرستان ادب @Aftabgardan_ha
مشاهده در ایتا
دانلود
ای روزگار، من غم پنهان کیستم؟ از خویشتن جدایم و از آن کیستم؟ حتی خودم به حال خودم گریه می‌کنم من سوگوار شام غریبان کیستم؟ من نیستم در آینه‌ی روبه‌روی خود؟ با آه خویش در پی کتمان کیستم؟ وقتی که من همیشه به پای تو مانده‌ام فهمیده‌ام که دست به دامان کیستم دستی نمی‌کشی به سر من ولی بگو با من بگو که موی پریشان کیستم این زندگی نبود و فقط زنده مانده‌ام آخر به غیر خویش پشیمان کیستم؟ @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها مجموعه شعر #صبح_زود سروده #سید_علی_لواسانی نشر #شهرستان_ادب #دوره_اول_آف
چشمه‌ای در حوالی دل ماست گریه‌ی ما، زلالی دل ماست می‌شناسیمش از قدیم و ندیم غم یکی از اهالی دل ماست اشک _ این نکته‌نکته طبعِ روان _ طرح نازک‌خیالی دل ماست اشک گاهی غم است و گاهی شوق شرحِ حالی‌به‌حالی دل ماست می‌دود بی‌هوا و می‌افتد شاهدِ خردسالی دل ماست اشک تحفه‌ست، تحفه‌ی درویش همّت دستِ خالی دل ماست اشک _ این میهمان ناخوانده _ غزل ارتجالی دل ماست از مجموعه شعر نشر @Aftab_gardan_ha
به ایستادگی ای چارفصل میهنم! ای منحصر به فرد! تقویمِ تو خزانیِ دژخیمِ دوره‌گرد آخر چه بود سهم تو از آن همه نبرد؟ جز غصه روی غصه و جز درد روی درد دریا به گِل نِشست تو را، کوه گریه کرد باید برای این همه اندوه گریه کرد ای آبْ رفته پیکر در گردش زمان! تاریخ توست بستر طغیان این و آن باریده بود بر سرمان ظلم بی امان تا رایت قیام به پا خاست ناگهان از مشرق حماسه خروشی دگر دمید ذلّت به غرب آمد و ظلمت به سر رسید ظلمت به سر رسید، ولی بیم شب به جاست سرمای مرگ نیست اگر، سوز تب به جاست آتش به جا هنوز برادر! حطب به جاست از بنگِ کفر، نشئگی بولهب به جاست امّا خوشیم باور ما مانده با علی سرداده‌ی ولایت اوییم، یاعلی عمری‌ست پای باورمان ایستاده‌ایم سرچشمه‌ی ارادت و کوه اراده‌ایم جز در مسیر دین و وطن جان نداده‌ایم چشم‌انتظارِ روشنیِ صبح جاده‌ایم چیزی به چشم روشنیِ ما نمانده است چیزی دگر به آخر دنیا نمانده است ای خونِ در مصافِ ستم، دم به دم به جوش! ای موجِ پرتلاطمِ همواره در خروش! چشمِ به راهِ آمدنش منتظر! به هوش! دارد صدای پای کسی می‌رسد به گوش بر ماست هم برای ظهورش دعا کنیم هم جان به راهِ آمدن او فدا کنیم @Aftab_gardan_ha
دارد بر دامن جهان دست هنوز دستت را ای مرگ نخوانده‌ست هنوز بر زاری همسایه‌ی خود می‌خندد برگی که به روی شاخه مانده‌ست هنوز @Aftab_gardan_ha
برای چشمات پرستوی مهاجر بود از روز اول هم مسافر بود با آسمون حرفای پنهون داشت روی زمین تنها یه عابر بود چشمات پیاده کربلا می‌رفت چشمای تو از نسل جابر بود از بس حسينُ توو خیالش دید زائر نبود دیگه، مجاور بود چشمای تو غوغای عاشورا رنگ اذان ظهر آخر بود هم خسته و هم تیز و برّنده چشمات، حبیب بن مظاهر بود هم دوست، هم دشمن، برات گریون این اتفاق رأی، نادر بود مردم همه گوهرشناسن؟ یا چشمای تو خیلی جواهر بود؟ رفتی پرستو جان؟ خداحافظ! چشمات از اول مهاجر بود @Afta_gardan_ha
در سوره‌ی رودخانه دیدند تو را در آیه‌ی هر جوانه دیدند تو را مردان خدا چقدر بی‌پیرایه در حوض حیاط خانه دیدند تو را @Aftab_gardan_ha
خزان گرفته و از برگ و بر تکانده مرا دگر ز خیل رفيقان کسی نمانده مرا سبوی آب زلالم که رهزن سیراب به ریگ بی‌ثمر بادیه فشانده مرا تکیده برگ خزانم که باد سرگردان شبانه در گذر از کوچه‌ها دوانده مرا نوشته‌ام غم خود را به لوح سینه ولی به قدر مشق سیاهی کسی نخوانده مرا حريق تشنگی و شوق آرزومندی سراب پشت سراب، اینچنین کشانده مرا: عبور داده مرا از کویر و کوه و کمر پس از هزار حکایت، به «من» رسانده مرا @Aftab_gardan_ha
یک مشتاق نگاه می‌تواند باشد یک‌پارچه آه می‌تواند باشد بنشین جلوی آینه، بنشین و ببین آیینه چه ماه می‌تواند باشد دو سرسبز، بهشت کوچکی ساخته بود شاداب، به آفتاب دل باخته بود باران زده بود و صورت باغچه باز از صحبت آسمان گل انداخته بود @Aftab_gardan_ha
با ذکر یا على دهنت بوی گل گرفت واژه به واژه‌ی سخنت بوی گل گرفت گل داد غنچه‌های گلوله یکی یکی زخم شکفته‌ی بدنت بوی گل گرفت عطر اذان که از سر گلدسته‌ها و‌زید گرد و غبار پیرهنت بوی گل گرفت قمصر کجای چشم دلت جا گرفته که در ندبه‌ها گریستنت بوی گل گرفت وقتی که خطّ خون به کتاب دلت نشست گلواژه های سرخ تنت بوی گل گرفت رفتی که وا شود نفس خسته‌ی بهار با خون‌بهای تو وطنت بوی گل گرفت @Aftab_gardan_ha
آفتابگردان‌ها
#معرفی_کتاب_آفتابگردانها گزیده رباعی #منحصر_به_درد سروده #وحید_اشجع نشر #شانی #دوره_اول_آفتابگردان
یک هی داد زدم، ولی کسی یار نشد هی داد زدم، کسی خبردار نشد هی داد زدم داد زدم داد ولی این بختِ به خواب رفته بیدار نشد دو با هر چه نیاز و ناز و نیرنگ نشد هر بار زدم به دامنش چنگ نشد یک عمر برای او دلم تنگ شد و یک بار برای من دلش تنگ نشد سه من ملتهبم، چشمِ پُر آبی دارم من ملتهبم، حالِ خرابی دارم باید بشوی کشتی و طوفان بوزد تا لمس کنی چه التهابی دارم از گزیده رباعی نشر @Aftab_gardan_ha