eitaa logo
👌 احلی مِــنَ‌ العَــسَل 🍯
1.9هزار دنبال‌کننده
698 عکس
437 ویدیو
59 فایل
💫 داد با یک جمله (حضرت) قاسم، درس عشق و انتظار: خواندن، نوشتن، آموختن، دیدن، شنیدن، گفتن، وهر تلاشی برای زندگی کردن یا حتی جان دادن اگر در راه خشنودی إمام زمان (عجل‌الله‌فرجه) باشد 👌 شیرین‌تر است‌ از عسل 🍯 ⚘خادم کانال ↯ @Khadem_AhlaMenalAsal
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ 👌 📚 داستان را علامه مجلسی(ره) به نقل از برخی افراد که از نظر ایشان مورد وثاقت بوده است، به شرح زیر نقل می‌کند: 📜 زمانی که بحرین در تصرّف فرنگیان(اروپایی‌ها) بود، فردی از مسلمانان را به فرمانداری آن‌جا برگزیدند تا انگیزه بیشتری برای آبادانی آن داشته و  بهتر بتواند به وضع اهالى این منطقه رسیدگى کند. 🔸این شخص، ناصبی(دشمن ائمه اطهار) بود و وزیری داشت که از خود او دشمنی‌اش با اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بیشتر بود؛ از این‌رو با اهل بحرین که دوست‌دار اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بودند دشمنی می‌کرد و از هر فریب و نیرنگ برای نابودی شیعیان بهره می‌جست. 👹 روزی این وزیر با اناری خدمت حاکم رسید و این انار را به او داد؛ 👑 حاکم دید که بر روی پوست انار نوشته شده است: «لا اله الا الله، محمد رسول الله، ابوبکر و عمر و عثمان و على خلفاء رسول الله». 🤔 وقتی حاکم به دقت آن‌را نگریست، دید که  این عبارت به‌طور طبیعى در پوست انار نوشته شده، به‌گونه‌ای که گمان نمی‌رفت ساخته دست بشر باشد و از این جهت در شگفت ماند! و به وزیر گفت: این انار، دلیل روشن و برهان محکمی بر ابطال مذهب رافضی‌ها (شیعیان) است. نظر تو درباره مردم بحرین چیست؟ 👹 وزیر گفت: اینان افرادی متعصب می‌باشند و منکر دلایل هستند، 🔸دستور بدهید آنان را حاضر کنند و این انار را به آنان نشان دهید، اگر پذیرفتند و به مذهب ما درآمدند به جهت هدایت آنان به ثواب زیادی نائل می‌شوید، و چنانچه نپذیرفتند  آنها را در پذیرش یکی از سه چیز مخیّر کنید: 🔹یا با ذلت و خواری [مانند یهودیان و مسیحیان] جزیه پرداخت کنند، 🔹و یا جواب روشنی بر خلاف این برهان که نمی‌توان آن‌را نادیده گرفت‏، ارائه‌ نمایند، 🔹و یا این‌که مردان آنها کشته شوند 🗡 و زنان و فرزندان آنان اسیر گردند و اموالشان را به غنیمت گیریم. 👑 حاکم نظر وزیر را مورد تحسین قرار داد و پسندید و دستور احضار علما و نیکان و مردمان شریف و بزرگان شیعه را داد و أنها حاضر شدند و انار را به آنها نشان داد و گفت: 🤨 اگر جواب کافى و قانع‌کننده‏اى نیاورید یا باید کشته شوید و اسیر گردید و اموالتان ضبط شود، و یا مانند کفّار جزیه بپردازید. 🧐 آنها وقتی انار را دیدند سخت متحیّر شدند و نتوانستند جوابی بدهند و رنگ از صورتشان پرید و بدنشان به لرزه افتاد. سپس بزرگان آنها به حاکم گفتند: سه روز به ما مهلت بده شاید بتوانیم جوابى که مورد پسند واقع شود بیاوریم‏ و گرنه هر طور می‌خواهى میان ما حکم کن. 👑 حاکم هم به آنها مهلت داد. 🔸بزرگان بحرین در حالی‌که ترسان و سراسیمه و متحیّر بودند، از نزد حاکم بیرون آمده جلسه‌ای بر پا کردند و به مشورت پرداختند. آن‌گاه بنا گذاشتند که‏ از میان نیکان و زاهدان بحرین ده نفر و از میان آن ده نفرهم سه 3⃣ نفر را انتخاب کنند. به یکى از آن سه نفر گفتند تو امشب را رو به بیابان بگذار و تا صبح مشغول عبادت باش و از خداوند به‌وسیله امام زمان یارى بخواه! 1⃣ او هم رفت و شب را به صبح آورد و چیزى ندید ناچار برگشت و جریان را به آنها اطلاع داد. 2⃣ شب دوم هم نفر دوم را فرستادند و او نیز مانند شخص نخست برگشت و خبرى نیاورد و بر اضطراب و پریشانى آنها افزود. 3⃣ آن‌گاه نفر سومى را که مردى پاک‌سرشت و دانشمند بود و نامش محمد بن عیسى بود، خواستند و او شب سوم را با سر و پاى برهنه روى به بیابان نهاد. آن شب، شب تاریکى بود. 🤲 محمد بن عیسى تمام شب را مشغول دعا و گریه و توسل به خدای تعالی بود که شیعیان را از آن بلاها رهایى بخشد، و حقیقت مطلب را براى آنها روشن سازد و براى همین، متوسّل به صاحب الزمان(عجل‌الله‌فرجه) گردید. در آخر شب ناگاه دید مردى او را مخاطب ساخته و می‌گوید: «اى محمد بن عیسى! چه شده که تو را بدین حالت می‌بینم، و براى چه به این بیابان آمده‌اى؟»، گفت: اى مرد! مرا به حال خود واگذار. من براى کار بزرگ و مطلب مهمى بیرون آمده‌ام که آن‌را جز براى امام خود نمی‌گویم، و شکایت آن‌را نزد کسى می‌برم که بتواند این راز را بر من‏ آشکار سازد. آن مرد گفت: «اى محمد بن عیسى! صاحب الأمر من هستم. مقصودت را بگو». گفت: اگر تو صاحب الأمر هستی داستان مرا می‌دانى و نیازى ندارى که من آن‌را شرح بدهم. فرمود: «آرى، تو به جهت مشکلى که انار براى شما ایجاد کرده و مطلبى که بر آن نوشته شده، و تهدیدى که حاکم بحرین نموده است به بیابان آمده‌اى!». 🔸محمد بن عیسى وقتى این را شنید به طرف او رفت و عرض کرد: 😭 آرى، اى آقاى من! شما می‌دانید که ما چه حالى داریم شما إمام و پناهگاه ما می‌باشید و قادر هستید که این خطر را از ما برطرف سازید، 🙏 بداد ما برسید! 👇👇👇
@Elteja_tales | قصّه‌های مهدوی4_6041695426875234408.mp3
زمان: حجم: 8.81M
📃 ۲ 🔖 نام داستان: پناه بی‌پناهان ✨ 🗣 حکایت زیبای دعای مشلول 😲 👈🏻 برکات عجیب دعای مشلول 🤲🏻 📙 مهج الدعوات ص ۱۵۱ ┄┄┄┅═✧❁❁✧═┅┄┄┄ ❌هر کسی که مشکل و گرفتاری نداره این صوت رو گوش نکنه!! ❌ ╭•┈┈••✾᯽🪴᯽✾••┈┈‌‌•╮ 👉 @Ahla_MenalAsal ╰•┈┈••✾᯽🍯᯽✾••┈┈‌‌•╯
5.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📜 ۳ هوای رفیقت رو داشته باش ✊🏻 ╭•┈┈••✾᯽🪴᯽✾••┈┈‌‌•╮ 👉 @Ahla_MenalAsal ╰•┈┈••✾᯽🍯᯽✾••┈┈‌‌•╯
📜 ۴ قالیچه سوخته چقدر بها دارد؟ مردی ﺑﺪﻫﮑﺎﺭ ﺷده بود، يك ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ توی خونه ﺩﺍﺷﺖ، ﮔﻮﺷﻪ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ. مجبور بود، همون رو برداشت برد بازار برای فروش. ﻫﺮ ﻣﻐﺎﺯﻩ‌ﺍﯼ كه می‌رﻓﺖ، می‌گفتن: ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﺎ ١٠٠ ﯾﺎ ۱۵۰ تومن ﺑﯿﺸﺘﺮ نمی‌خریم. ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﺑﻮﺩ و به ﺍﻣﯿﺪ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺑﺨﺮﻥ ﺍﺯ اﯾﻦ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﻪ ﺍﻭﻥ ﻣﻐﺎﺯﻩ می‌رفت. داخل ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ‌ﻫﺎ، حاج جواد فرشچی از منصف‌های بازار و از ارادتمندان اهل بیت (علیهم‌السلام) پرﺳﯿﺪ: قالی خوبیه، چرا ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﺑﯽ ﺭﻭ ﻣﺮﺍﻗﺒﺖ ﻧﮑﺮﺩﯾﺪ؟ ﮔﻔﺖ: ﻣﻨﺰﻟﻤﻮﻥ ﺭﻭﺿﻪ ﺩﺍﺷﺘﯿﻢ، ﻣﻨﻘﻞ ﭼﺎﯾﯽ ﺭﻭﯼ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻟﯽ ﺑﻮﺩ، ﺫﻏﺎلها ﺭﯾﺨﺖ و ﻗﺎﻟﯽ ﺳﻮﺧﺖ. حاج جواد یک تکونی به خودش داد: گفتی ﺗﻮ ﺭﻭﺿﻪ ﺳﻮﺧﺘﻪ؟ گفت: بله. گفت: ﺍﯾﻦ ﺍﮔﻪ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮد ۵۰۰ تومن ﻣﯽ‌ﺍﺭﺯﯾﺪ، ﺍﻣﺎ ﺣﺎﻻ ﮐﻪ ﺑﺮﺍی اﺭﺑﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻣﻦ یه ﻣﯿﻠﯿﻮﻥ ﺍﺯﺕ می‌خرﻡ. قالیچه رو خرید و روی میزش پهن کرد و تا آخر عمرش روی قسمت سوخته قالیچه که به اندازه کف دست بود، گل محمدی پرپر می‌کرد و دوستان صمیمی و همکارانش همه به نیت تبرک یک پر از گل را برداشته تو چایی‌شون می‌ریختند. اوﻥ ﻗﺎﻟﯿﭽﻪ تو روضه سوخته ﺑﻮﺩ، قیمت گرفت. کاش دل ما هم تو روضه‌ها بسوزه. اون‌ وقت بگیم : یا امام حسین (علیه‌السلام) دل سوخته رو چند می‌خری؟! 🥀صلی الله علیک یا اباعبدالله الحسین ╭•┈┈••✾᯽🪴᯽✾••┈┈‌‌•╮ 👉 @Ahla_MenalAsal ╰•┈┈••✾᯽🍯᯽✾••┈┈‌‌•╯