صاحبان #اندیشه و #هنر_متعهد را دور هم جمع کنید
هر آنچه که یک جمع متعهد صاحب اندیشه و هنر را دور هم جمع کند و بتواند مثل #نخ_تسبیح اینها را مجتمع نماید، یکی از بزرگترین#رحمتها و #نعمتهای_الهی است.
یک کار تشکیلاتی، یک کار جمعی خصوصیتش این است که فرد باید خودش را در جمع #حل کند، #گم کند؛ که این گم کردن، عین بازیافتن به نحو درست است. چیزی کم نمی شود از آدم ها، چیز ها افزوده می شود. من مثال می زنم به این لیوان آبی که توی آن یک #حبه_قند را می اندازید. این یک حبه قند یک چیز مشخص است، به قدر خودش #شیرینی دارد، به قدر خودش همه چیزهایی که توی قند هست، در این است. وقتی در لیوان آب انداختی، تمام است؛ یعنی یک دانه از این ذرات ریزی که در زیر دندان می آمد و صدا می کرد و خودش را نشان می داد که هان! منم؛ یک دانه از اینها باقی نمی ماند، تمام حل می شود در آب. در آنجایی که قبل از آن، یا بعد از آن، ده حبه قند دیگر حل شده. اما به نظر شما از این حبه قند یک ذره اش، یک سر سوزن از بین رفت؟ هیچ چیز از آن از بین نرفت. این قند یک ذره کم شد، بلکه یک خورده به آن زیاد شد. زیرا آن مقدار شیرینی که در این قند بود آمیخته شد با شیرینی های دیگر که در قند های دیگر بود و تمام اعضای این آب حل شد، سرایت پیدا کرد، چیزی هم از آن کم نشد؛ اما آن تشخیص خودش را از دست داده؛ آن #فردیت خودش را از دست داده؛ یک تشکیلات باید اینجور باشد. شکل کامل یک تشکیلات درست، این جوری است که باید فرد در جمع حل بشود.
این شکل درست تشکیلات است، البته کاری است در اصل آسان، اصلا انسان اینجوری است، اما در تجربه و عمل ما که پنجاه سال در #اختناق #رضاخانی و #محمد_رضا_خانی گذراندیم و اگر خود ما همسایه پنجاه سال را با وجودمان لمس نکردیم، اما فرهنگش برای ما به ارث مانده است. ما بر اثر این تجربه طولانی حکومت مطلقه در ایران، در این پنجاه سال اخیر و البته در قبل از آن در ۲۵۰۰ سال اخیر، محکوم به نوعی #فردگرایی شدیم؛ البته #شرقی ها کلا فردگرایند، از قدیم تاریخ شرق، یک تاریخ فردگرایی است؛ #هنر شرق، #موسیقی شرق، #آهنگ شرق، آهنگ دسته جمعی آن طرف ها است؛ اینجا نیست، #ورزش دسته جمعی آن جا ها هست، اینجا نیست، اینجا ورزشش کشتی است؛ مثلا آن جا ورزش والیبال است؛ فوتبال است. در هنر های گذشته، موسیقی، آن آهنگ های دسته جمعی و یک ارکستر با همه انواع و اقسام و یک آواز برآمده از چندین حجره و یا چندین دست، این در هنر شرق نیست. اینها اگر هست، خیلی کم یاب است. به هر حال شرقی ها یک نوع فردگرایی در تاریخشان است. #اسلام البته درست، نقطه مقابل این عمل کرده است. اسلام همه چیز را جمعی دارد، حتی #عبادت؛ ...
#کار_باید_تشکیلاتی_باشد
#تشکیلات
#کلام_ولی
#اهل_کتاب بمانیم
شهید #آوینی چرا #آوینی شد؟
وحید یامینپور در آخرین کتاب منتشر شده خود، تغییر حوزه داده است و از داستان و رمان، وارد یک ماجرای جدی شده است. قالب همان قالب داستانی است، با همان بیان شیوا و جذاب گذشته که در #نخل_و_نارنج به اوج خود رسیده بود.
یامینپور در این کتاب به داستان و ماجرایی می پردازد که شاید در ابتدا با سخنرانیهای #دکتر_سید_احمد_فردید در ایران شروع شده است؛ داستان #غرب_زدگی!
داستانی که #جلال_آلاحمد آن را از زاویه #سیاسی دیده است و فرد دیگری همچون شهید #آوینی از منظر #هنر.
به نظر میرسد این کتاب به خوبی توانسته است در حد بضاعت خود به تاریخ غرب و غرب زدگی و تاریخ فلسفه آن بپردازد و برای مخاطبین هدف خود که عامه مردم بودهاند، این قبیل مقدمات را از دیدگاه سید شهیدان اهل قلم جا اندازد، اما آنچه بدون شک مسلم و پرواضح است این است که کتاب #ماجرای_فکر_آوینی مقدمه است و علاقهمندان می توانند با کتب دیگری از شهید آوینی، مانند کتاب #توسعه_و_تمدن_غرب و همچنین انبوه کتب دیگری که در این زمینه نگارش شده است، خود را به نقطه ای مطلوب در این مسئله پر حاشیه و جنجالی رسانند.
در پایان اگر دغدغه آن را دارید که سطح مسائل و نگاه خود را بالاتر از مسائل روزمره زندگی شخصی خویش و کمی فرا تر از آنچه فراتر از آنچه در ظاهر نمایان است قرار دهید و آنها را کشف و تحلیل نمائید، پای در این ورطه پر از چالش بگذارید.
#ماجرای_فکر_آوینی
#تاریخ_فلسفه
#فلسفه_غرب
#سرور_شهیدان_اهل_قلم
#شهید_سید_مرتضی_آوینی
#وحید_یامینپور
#اهل_کتاب بمانیم
سهراب شاعر نبود!
سهراب یک نویسندهی خلاق و بااحساس بود. سهراب یک هنرمند بزرگ تاریخ معاصر ما بود. سهراب یک فرد عاشق بود؛
اما سهراب شاعر نبود، چراکه چیزی که مینوشت را نباید شعر به حساب آورد. برخی از این جملات احساسی و موزون است اما شعر نیست.
هشت کتاب در حقیقت هشت دفتر از مکتوباتی است که از الهامات و تفکرات خاص و عرفانی سهراب سپهری را نشات گرفته است و در دفترهایی با عنوانهای مرگ رنگ (1330)، زندگی خواب (1332)، آواز آفتاب (1340)، شرق اندو (1340)، صدای پای آب (1344)، مسافر (1345)، حجم سبز (1346) و ما هیچ، ما نگاه آمده است.
خواندن این کتاب در کل توصیه میشود، منتهی نباید توقع یک کتاب شعر را از آن داشت چراکه سهراب شاعر نبود.
شعر روشنی، من، گل، آب از دفتر حجم سبز:
ابری نیست
بادی نیست
مینشینم لب حوض:
گردش ماهیها، روشنی، من، گل، آب.
پاکی خوشه زیست.
مادرم ریحان میچیند.
نان و ریحان و پنیر، آسمانی بیابر، اطلسیهایی تر.
رستگاری نزدیک: لای گلهای حیاط.
نور در کاسه مس، چه نوازشها میریزد!
نردبان از سر دیوار بلند، صبح را روی زمین میآرد.
پشت لبخندی پنهان هرچیز.
روزنی دارد دیوار زمان، که از آن، چهره من پیداست.
چیزهایی هست، که نمیدانم.
میدانم، سبزهای را بکنم خواهم مرد.
میروم بالا تا اوج، من پر از بال و پرم.
راه میبینم در ظلمت، من پر از فانوسم.
من پر از نورم و شن
و پر از دار و درخت.
پرم از راه، از پل، از رود، از موج.
پرم از سایه برگی در آب:
چه درونم تنهاست.
#سهراب_سپهری
#هشت_کتاب
#معاصر
#هنر
#اهل_کتاب بمانیم