کتاب نخلستانی از فانوس داستانی از ماجرای عاشقانهی یکی از صحابه پیامبر اکرم (ص) و همچنین ماجراهایی که در شهر مدینه برای وی پیش میآید میباشد تا در نهایت خداوند با فرستادن جبرئیل امین و نازل کردن *سوره لیل* نشانههای خود را برای #ابودحداح و مردمان زمین نمایان سازد.
داستان این کتاب، داستانی جالب و آموزنده است که از آن لذت خواهید برد.
#نخلستانی_از_فانوس
#سید_حسین_امیرجهانی
#انتشاران_جمکران
ما رهرو عشقیم و جنون همسفر ماست
با خضر بگوئید که دل راهبر ماست
رندیم و خرابیم ز خود بیخبرانیم
با بیهنران گوی که مستی هنر ماست
روشندلی اهل دل از پرتو اشک است
شمعیم که روشنگر ما چشم تر ماست
لوح دل ما نقش کدورت نپذیرد
ما نخل وفائیم و محبت ثمر ماست
گر از دل ما بر دل جانانه رهی هست
از دولت بیداری شب تا سحر ماست
گر دست دهد دامن ارباب نظرگیر
پندیست که از پیر مغان در نظر ماست
«پروانه»! من و تو گله از شمع نداریم
این آتش عشق است که بر بال پر ماست
شعری از کتاب گزیده اشعار استاد #محمدعلی_مجاهدی، با عنوان #گلنفسیها.
#شهرستان_ادب
#اهل_کتاب بمانیم
بر خلاف انتظار در تعطیلات فرصت کمتری برای خواندن کتاب پیدا میشود، بخصوص اگر قسمتی از تعطیلات نیز به سفر بگذرد؛ آن هم تعطیلات نوروز.
امسال هم مانند سالهای پیش در تعطیلات نوروز سعی کردم مقداری از وقتهای باقیمانده از دید و بازدیدها و بیرون رفتنها و ... را به کتاب خواندن اختصاص دهم و کتاب چای نعنای جناب آقای #منصور_ضابطیان را در این ایام خواندم. #چای_نعنا سفرنامهای است از سفر منصور ضابطیان به کشور #مراکش. کشوری در غربیترین نقطه آفریقا یکی از مهمترین و آبادترین کشورهای این منطقه نیز محسوب میشود. از خواندن چای نعنا بسیار لذت بردم چراکه مردمان آن ناحیه از سرزمینهای آفریقا را بسیار شبیه به مردمان نواحی جنوب کشور خودمان یافتم.
چای نعنا اولین کتابی بود که در این قرن خواندم. کتابی که محتوای آن در باب #سفر بود؛ سفری که دست بر قضا در نوروز اتفاق افتاده بود. (در نوروز سال ۱۳۹۶)
امیدوارم این سال را و این دهه را و این قرن را با خواندن کتابهایی از این دست و همچنین زندگی با طعمی از سفر و حرکت در پیش داشته باشم و داشته باشید.
#اهل_کتاب بمانیم
https://ble.ir/ahleketabsadegh
کتاب #مرگ_ایوان_ایلیچ داستانی است که پیام آن ساده و روشن و تقریباً مانند همه نوشتههای #لئون_تولستوی میباشد، یعنی درصدد القای این نکته است که آن نوع زندگانی که آدمیزاد در پیش گرفته است، غلط است و شایسته این است که به #فطرت خویش باز گردد. وی در این داستان علاوه بر هجو بیهودگی و رنگ و ریای زندگی عرفی، جداماندگی آدمی را به وقت مبارزه با مرگ و امید به رستاخیز را به وجه تمثیلی نمایان میکند. ایوان در عین اینکه یک قاضی و فرد صاحبمنصب روسی است و متعلق به #بورژوازی مرفه زمان خویش است، در مواجهه با بیماری و سکرات موت نمونهی مجسم آدمیزاد است و آدمی معمولی است که نه صاحب فضیلت است و نه هم خباثت دارد. در حرفهاش موفق است، اهل زندگی است و دو فرزند دارد، منتها راهش را از زنش جدا کردهاست. در دوران بیماری که بر اثر حادثه پیشپاافتادهای در کار پیشپاافتادهی نصب پرده بر او عارض میشود، اندک اندک به خود میآید و متوجه دروغین بودن زندگی و بلندپروازیهایش میشود. انزوایی که بیماری بر او تحمیل میکند، دیوار نیرنگی که خانواده و طبیبان معالجِ گرداگرد او برافراشتهاند و همینطور هم رنج و درد آهسته و آهسته او را به این شناخت سوق میدهد که #فانی است. معرفتی که از مرحله نظر میگذرد و با تمام وجود آن را درمییابد.
در آغاز دل به این خوش میدارد که به زندگی عادی دلپسنداش بازگردد اما در پایان و به وقت دستوپا زدن در گونی سیاهی که به درون آن هل داده میشود، روشنایی را در ته گونی میبیند و به خودش میگوید: مرگ تمام شد دیگر خبری از او نیست.
جملگی آدمهای دوروبرش خودخواه و ریاکارند؛ از زنش گرفته که جز رنج خودش در دوران عذاب جانکاه او چیز دیگری به یاد ندارد و دخترش که فکر دیگری جز عقب افتادن عروسیاش ندارد و همکارانش که فکر و ذکری جز این ندارند که مرگ او سبب ترفیعشان میشود و تا طبیبان معالجش که هموغم جز نام مرض ندارند و ذرهای به فکر شخص بیمار نیستند. فقط واسیا، پسر محجوب و هراسناکش و گروسیم، وردست پیشخدمتش از خودخواهی و ریا عاری هستند. گراسیم روستازادهی تندرستی است که به سبب نزدیکی به طبیعت، از ریا عاری است و به خاطر راحتی و آسایش اربابش از هیچ کاری دریغ نمیکند و درجایی که دیگران حقیقت مرگ را از ایوان پوشیده میدارند، نام مرگ را بر زبان میآورد.
رهنمودهای طبیبان او دردی را دوا نمیکند و آنان نخست شبیه قاضی عمل میکنند، شبیه خود ایوان به وقت قضاوت در دادگاه که خلاصه گویی میکنند و سوالهای اضافی بیمار را قطع میکنند و ... .
تولستوی هرگونه عنصر تعلیق را عمدا از دستان دریغ میکند و چنین کاری را گذشته از عنوان داستان در شیوه مخلص نویسی نیز نشان میدهد. ابتدا از مرگ ایوان ایلیچ میشنویم و واکنشی بیوهاش و دوستانش را میبینیم و پس از آن است که به سرگذشتش گوش میدهیم. جزئیات به شیوه همیشگی تولستوی در آثارش عجیب ملموس و رئالیستی است. از بوی مرض، ضرورت استفاده از لگن یا صدای ضجه فروگذار نمیکند. جیرجیر مبل و مکرر شدن آن را مایهای میسازد برای نشاندادن ریاکاری در مضحکهای که نقش بازان آن بیوه ایوان و میهمان اوست. از دستش برمیآید که تصویر بیپایه گیرایی گونی سیاه یا پندار حرکت قطار را به شیوهای جدی و تراژیک به کار ببرد.
اما جملگی این جزئیات در خدمت یک هدف واحد است و آن اینکه ما را آگاه سازد، آنچنان که ایوان ایلیچ آگاه میشود که *گذشته از اینکه دیگران فانی هستند، من و شما هم فانی هستیم* ؛ و زندگی بسیاری از مردم متمدن دروغی بزرگ است چون پسزمینه تاریک آن یعنی #حقیقت_مرگ را میپوشاند و نادیده میانگارند.
#اهل_کتاب بمانیم
همهی ما قیصر امینپور را با شعر "بوی ماه مهر" میشناسیم. #قیصر_امینپور با آثار و کتابهای زیادی که برای بر جای گذاشتهاست، یکی از شعرای برجسته معاصر پارسی زبان به حساب میآید. شعرهایش را در کتابهای مختلفی همچون دستور زبان، گلها همه آفتابگردانند، آینههای ناگهان، تنفس صبح، در کوچه آفتاب، به قول پرستوها و مثل چشمه، مثل رود برای ما باقی گذاشته است.
در زمان حیات قیصر یک مجموعهی گزیده اشعار تحت نظر وی در #انتشارات_مروارید به چاپ رسید که تاکنون بیش از سی بار تجدید چاپ شده است. در این کتابِ گزیده اشعار سعی شده است که زیباترین اشعار قیصر جمع آوری شود و کتاب خوبی به دست مخاطب برسد. اشعار قیصر در این مجموعه زیبا و دلنشین بودند، هرچند که توقع بیشتری از قیصر داشتم. بهنظر میرسد قیصر در اوایل جوانی بهتر از میانسالیاش شعر میگفته است، چراکه هر چه به دهه هفتاد نزدیکتر میشویم، شعرهای او نیز دچار افت کیفی میشوند و این افت کیفیت بعضا چشمگیر است. درنهایت شما را به خواندن یکی از اشعار قیصر از کتاب "به قول پرستوها" ی او دعوت میکنم.
در كتاب چار فصل زندگی
صفحهها پشت سر هم میروند
هر یک از این صفحهها، یک لحظهاند
لحظهها با شادی و غم میروند
آفتاب و ماه یک خط در میان
گاه پیدا، گاه پنهان میشوند
شادی و غم نیز هر یک لحظهای
بر سر این سفره مهمان میشوند
گاه، اوج خنده ما گریه است
گاه، اوج گریه ما خنده است
گریه، دل را آبیاری میكند
خنده، یعنی این كه دلها زنده است
زندگی تركیب شادی با غم است
دوست میدارم من این پیوند را
گر چه میگویند شادی بهتر است
دوست دارم گریه با لبخند را
#اهل_کتاب بمانیم
#زن_زیادی شامل نه داستان کوتاه از #جلال_آلاحمد میباشد. جلال آلاحمد در این داستانها سعی کرده است تا بهصورت طنز به نقد اوضاع و احوال جامعه و بهخصوص جامعه بانوان ایرانی در دهه سی شمسی و خرافات و عادات غلط بانوان داشته باشد. این کتاب نیز به مانند بسیاری دیگر از آثار جلال آلاحمد از یک نثر ویژه برخوردار است که ویژگی سادگی و روان بودن آن، شما را به دل کوچهها و خیابانها و بازارهای آن روزگار تهران میبرد. این کتاب علیرغم اینکه در سال ۱۳۲۹، یعنی بیش از هفتاد سال قبل، نوشته شده است اما بخاطر نثر قوی و روانی که دارد خواننده خود را حاضر در تک تک لحاظ مییابد و شما با شخصیتهای داستان به خوبی همراه خواهید شد.
البته شاید برخی از داستانهای این کتاب محتویشان به اندازه نثرشان قوی نباشد.
#اهل_کتاب بمانیم
"نماد آمریکا، جاییکه آمریکا را آمریکا میکند، آیبیام، اپل، گوگل و در حوزه الکترونیکی و در حوزه تکنولوژیهای دیگر میشود جنرالالکتریک و جنرال موتورز. بعدش میشود اگزوموبیل. همینها هستند که یا هالیوود؟ پس اول باید حاکمیت بداند که مثلاً *#تاجران بازار نماد مملکتش نیستند!* من واقعاً مشکل دارم بااینکه بازار قدرت داشته باشد. خیلی مهم است که میگویند فلان سناتور در آمریکا به آن شرکت وابستهاست؛ درحالی که ما میگوییم فلان نماینده مجلس به فلان بازار وابستهاست! یعنی ته قدرت ما میشود کسی که *برنج وارد میکند* ؛ و نه مپنا و نه اُ تی سی. یعنی این توانایی را ندارند که چند نفر نماینده حامی آنها باشند ..."
#ساخت_ایران نوشته احسان نوروزی، نویسنده جوان ایرانی است که میخواهد ابعاد مختلف داستان شکلگیری یکی از پیشرفتهترین صنایع ایران را، یعنی صنعت تولید توربین سازی و توربوکمپرسورها را از دریچه نگاه افراد مختلفی ببیند و به چالش بکشد.
این کتاب هم روان است و هم جذاب، و سوژه داستان نیز بر شیرینی مطالب آن میافزاید.
#اهل_کتاب بمانیم
سالهاست که دوگانه تولید یا تجارت در بحثهای خرد و کلان اقتصادی مطرح است و هر روز و با قدرت گرفتن طیفهای مختلف سیاسی، کفه ترازو به نفع یکی سنگینی میکند.
این تقابل یک روز باعث ادغام وزارتخانهای شده و روز دیگر باعث تشکیل دیگری. بحث پیرامون اینکه کدام یک را باید اصل و مبنا قرار گیرد بسیار است.
در تاریخ معاصر ایران، یکی از اشخاص شاخص در حوزه تجارت و تولید، مرحوم #سید_مصطفی_عالی_نسب است. فردی که در جوانی دست به تجارت بلور میزده است و اتفاقا در این تجارت نیز با توفیقاتی همراه بوده است، اما به یک باره و پس از تحریم نفت ایران توسط انگلستان، تجارت کالاهای غیرضروری را حرام میداند و وارد عرصه تولید #چراغهای_نفتی میشود تا با ایجاد تقاضا برای نفت تولیدی ایران، این صنعت را از ورشکستگی و اخراج کارگران نجات دهد.
عالی نسب در #دولت_جنگ، مشاور اقتصادی نخست وزیر میشود و به گواه تاریخ، در این دوره هشت ساله، اقتصاد ایران کمترین عدد تورم خود را ثبت میکند و علارغم همه فشارها، بر حجم استقراض خارجی کشور افزوده نمیشود. اما با پایان جنگ و با روی کار آمدن #دولت_سازندگی و با رونق گرفتن #واردات، تفکر او دیگر جایگاهی در دولت نداشت و همین امر باعث خانه نشینی او در این دوران میشود.
زندگی و عقاید عالی نسب سرمایهای گرانبها برای استخراج روشهای مطلوب تولید و تجارت اسلامی است که در کتاب #میر_نامیرا توسط #میکائیل_عظیمی تا حدی به آن پرداخته شده است.
در قسمتی از کتاب داریم که در تاریخ ۱۳۷۳/۱۰/۳ استاد عالی نسب در واکنش به واردات خودرویهای بنز مطلبی مینویسد که به قرار زیر است:
«به نظر میرسد که کشور صادرکننده نفت در راه توسعه احتیاج به وام [گرفتن] از خارج و یا سرمایه گذاری خارجی ندارد. میتواند با ملاحظه مصرف، خود را با توان اقتصادی زمان خود تنظیم نموده از مصرف کالایی که با پول صدور نفت میخرد، همان ارز حاصل از صدور نفت را به جای سرمایه گذاری خارجی قبول نماید. مثلا ایران اگر این [برخورد] را مینمود میتوانست سالیانه حداقل ۱۵ میلیارد دلار سرمایه گذاری بکند و سود حاصله هم در داخل خود بماند. جای تعجب است که تصرف کالاهای خارجی را به حدی توسعه دادهایم که پول نفت مصرف شده، بدهکار هم شدهایم، درصدد آن هستیم که کشورهای خارجی را هم تشویق کنیم بیایند سرمایه گذاری بکنند. کدام سرمایه بالاتر از ۱۵ میلیارد دلار در سال؟ افسوس که پول ملی را از پای درآوردند و در مقابل، قدرت خارجی را در مقابل پول ملی ۴۰ برابر نمودند و بدهکار شدیم. ولی ماشینهای آخرین سیستم بالای ۱۰ میلیون تومانی در خیابانهای تهران در گردش هستند. ۱۰ میلیون تومان مساوی با ۵۰ سال کار یک کارگر است به نرخ میانگین حقوق کارگران ایران.»
امیدوارم که این کتاب آموزنده عقاید اقتصادی و صنعتی را بخوانید و نکات عمیق این استاد و صنعتگر ملی مذهبی استفاده نمایید.
#اهل_کتاب بمانیم