eitaa logo
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
7.6هزار دنبال‌کننده
16.2هزار عکس
2.3هزار ویدیو
143 فایل
🌐کانال‌رسمے شهیداحمدمَشلَب🌐 🌸زیر نظر خانواده شهید🌸 هم زیبا بود😎 هم پولدار💸 نفر7دانشگاه👨🏻‍🎓 اما☝🏻 بہ‌ تموم‌ مادیات پشت پا زد❌ و فقط بہ یک نفر بلہ گفت✅ بہ #سیدھ_زینب❤ حالا کہ دعوتت کرده بمون @Hanin101 ادمین شرایط: @AHMADMASHLAB1374 #ڪپے‌بیوحـرام🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 راهی به جز وجود ندارد! 1️⃣ قیمت هر لیتر بنزین در ایران نسبت به کشورهای منطقه خیلی کمتر است لذا «قاچاق بنزین» یکی از تبعات این تفاوت قیمت است. به طور میانگین روزانه 10 میلیون لیتر از کشور به دلیل اختلاف قیمت با کشور های همسایه قاچاق می‌شود. 2️⃣ سود قاچاق بنزین از ایران به ترکیه در هر لیتر ۱۵ هزار و ۶۰۵ تومان است. قیمت بنزین در ترکیه به ۱.۲۳ دلار می‌رسد که بر مبنای ریالی حدود ۱۶ هزار و ۶۰۵ تومان است؛ در نتیجه در مقایسه با قیمت ۱۰۰۰ تومانی بنزین در ایران، سود قاچاق آن ۱۵ هزار و ۶۰۵ تومان برآورد شده است. 🔹یا در مورد قاچاق بنزین به آذربایجان، سود هر لیتر به ۵۳۴۵ تومان می‌رسد؛ به‌گونه‌ای که قیمت این سوخت در آذربایجان ۴۷ سنت است که معادل ریالی آن ۶۳۴۵ تومان بوده و در نتیجه اختلاف قیمت ۵۳۴۵ تومانی ایجاد می‌کند. علاوه بر ترکیه، آذربایجان، ترکمنستان، در مورد عراق و افغانستان و پاکستان و سایر کشورها همین مسئله وجود دارد. 3️⃣ تفاوت قیمت به علت ارزانی بنزین در ایران نیست بلکه بعلت بی ارزش بودن پول ملی نسبت به پول سایر کشورهاست. چون پول ملی در برابر دلار و سایر ارزها روز به روز بی ارزش تر شده برخی متوهم شده اند که بله بنزین نسبت به سایر کشورها ارزان تر است! در حالیکه هزینه بنزین در ایران با توجه به درآمد خانوارها گران است و هر گرانی باعث ایجاد شوک سنگین در بازار است و همه اجناس را با خود بالا می کشد. 4️⃣ اگرچه دولت ها باتوجه به جمیع شرایط نیاز دارند که قیمت بنزین را هرچند سال یکبار افزایش دهند و در ایران نیز این مسئله انکارناپذیر است. قاچاق روزانه 10 میلیون لیتر یک فاجعه و بی عرضه گی دولتمردان است به همین علت برای جبران کسری بودجه ها و جلوگیری از قاچاق، تنها هنر آنها گران کردن بنزین است. 5️⃣ مردم ایران از سال 90 تحت شدیدترین فشارهای اقتصادی بین المللی قرار گرفته که سوءتدبیر دولت های قبلی و فعلی، معیشت ملت را در تنگنا قرار داده است. افزایش چندبرابری نرخ ارز و همچنین افزایش قیمت بنزین طی دو سه مرحله طی این 10 سال، زندگی مردم را با مشکلات جدی مواجه کرده است. نارضایتی فراگیر عمومی همه اقشار ضعیف، متوسط و دارا، امروز به وضوح قابل مشاهده است و دشمنان سعی کرده اند از طریق همین نارضایتی با فعال کردن برخی گسل ها در ایران آشوب هایی را به راه بیاندازند. 6️⃣ طراحی پروژه «آشوب هوشمند» اگرچه با هوشمندی دستگاه های امنیتی اطلاعاتی بهم خورد اما حالا افزایش قیمت بنزین، آتش زیر خاکستر توده های مردمی را فعال می کند. 7️⃣ امروز اگر بین دو مصلحتِ «جلوگیری از قاچاق سوخت و جبران کسری بودجه» با «امنیت و آرامش جامعه» می خواهیم یک مصلحت را انتخاب کنیم بی تردید «امنیت و آرامش مردم» اهم واجبات است. برخی خیال می کنند نظام سیاسی یک شیء و موجود خارجی است لذا به جای دفاع از مردم و مطالبه حقوق آنان به توجیه افزایش قیمت بنزین می پردازند و مدعی اند تنها راه حل مشکلات اقتصادی کشور از این طرح می گذرد! در حالیکه نظام سیاسی چیزی به جزء اجتماع همین مردم نیست. نظام متشکل از مردم است و چنانچه پشتوانه مردمی و نارضایتی عمومی فراگیر شود اصل و اساس نظام با خطر مواجه خواهد. 8️⃣ در شرایط فعلی توصیه به اجرای صحیح این طرح، افزایش یارانه خانوارهای ضعیف، شفافیت درآمدهای حاصل از افزایش نرخ بنزین، فانتزی برخی از رسانه ها شده و فکر می کنند می توان با این ادبیات جامعه را از شر فتنه ها و آشوب ها حفظ کرد! در حالیکه تنها راه «توقف گرانی بنزین» است. تجربه نشان داده همچنین تصمیماتی همیشه غلط بوده و آینده ناخوشایندی برای اقتصاد داشته است و مسئولین همیشه عقل کل نبوده اند! چنانچه نهادهای دولتی و غیردولتی قصد حل مشکلات اقتصادی مردم را دارند بهترین راه دستور به توقف طرح است و لاغیر. نمایندگان مجلس با طرح سه فوریتی جلوی این اقدام را بگیرند.
✍️ به‌قدری جدی شده بود که نمی‌فهمید چه فشاری به مچ دستم وارد می‌کند و با همان جدیت به جانم افتاده بود :«تو از اول با خونواده‌ات فرق داشتی و به‌خاطر همین تفاوت در نهایت ترک‌شون می‌کردی! چه من تو زندگی‌ات بودم چه نبودم!» و من آخرین بار خانواده‌ام را در محضر و سر سفره با سعد دیده بودم و اصرارم به ازدواج با این پسر سر به هوای ، از دیدارشان محرومم کرده بود که شبنم اشک روی چشمانم نشست. از سکوتم فهمیده بود در شکستم داده که با فندک جرقه‌ای زد و تنها یک جمله گفت :« یعنی این!» دیگر رنگ محبت از صورتش رفته و سفیدی چشمانش به سرخی می‌زد که ترسیدم. مچم را رها کرد، شیشه دلستر را به سمتم هل داد و با سردی تعارف زد :«بخور!» گلویم از فشار بغض به تنگ آمده و مردمک چشمم زیر شیشه اشک می‌لرزید و او فهمیده بود دیگر تمایلی به این شب‌نشینی ندارم که خودش دست به کار شد. در شیشه را با آرامش باز کرد و همین که مقابل صورتم گرفت، بوی حالم را به هم زد. صورتم همه در هم رفت و دوباره خنده سعد بلند شد که وحشتزده اعتراض کردم :«می‌خوای چی‌کار کنی؟» دو شیشه بنزین و و مردی که با همه زیبایی و دلم را می‌ترساند. خنده از روی صورتش جمع شد، شیشه را پایین آورد و من باورم نمی‌شد در شیشه‌های دلستر، بنزین پُر کرده باشد که با عصبانیت صدا بلند کردم :«برا چی اینا رو اوردی تو خونه؟» بوی تند بنزین روانی‌ام کرده و او همانطور که با جرقه فندکش بازی می‌کرد، سُستی مبارزاتم را به رخم کشید :«حالا فهمیدی چرا می‌گفتم اون‌روزها بچه بازی می‌کردیم؟» فندک را روی میز پرت کرد، با عصبانیت به مبل تکیه زد و با صدایی که از پس سال‌ها انتظار برای چنین روزی برمی‌آمد، رجز خواند :«این موج اعتراضی که همه کشورهای عربی رو گرفته، از و و و و و ، با همین بنزین و فندک شروع شد؛ با حرکت یه جوون تونسی که خودش رو آتیش زد! مبارزه یعنی این!» گونه‌های روشنش از هیجان گل انداخته و این حرف‌ها بیشتر دلم را می‌ترساند که مظلومانه نگاهش کردم و او ترسم را حس کرده بود که به سمتم خم شد، دوباره دستم را گرفت و با مهربانی همیشگی‌اش زمزمه کرد :«من نمی‌خوام خودم رو آتیش بزنم! اما مبارزه شروع شده، ما نباید ساکت بمونیم! یه ماه هم نتونست جلو مردم تونس وایسه و فرار کرد! فقط دو هفته دووم اورد و اونم فرار کرد! از دیروز با هواپیماهاش به لیبی حمله کرده و کار هم دیگه تمومه!» و می‌دانستم برای سرنگونی لحظه‌شماری می‌کند و اخبار این روزهای سوریه هوایی‌اش کرده بود که نگاهش رنگ رؤیا گرفت و آرزو کرد :«الان یه ماهه سوریه به هم ریخته، حتی اگه ناتو هم نیاد کمک، نهایتاً یکی دو ماه دیگه بشّار اسد هم فرار می‌کنه! حالا فکر کن ناتو یا وارد عمل بشه، اونوقت دودمان بشّار به باد میره!» از آهنگ محکم کلماتش ترسم کمتر می‌شد، دوباره احساس مبارزه در دلم جان می‌گرفت و او با لبخندی فاتحانه خبر داد :«مبارزه یعنی این! اگه می‌خوای مبارزه کنی الان وقتشه نازنین! باور کن این حرکت می‌تونه به ختم بشه، بشرطی که ما بخوایم! تو همون دختری هستی که به خاطر اعتقاداتت قیام کردی! همون دختری که ملکه قلب پسر مبارزی مثل من شد!» با هر کلمه دستانم را بین انگشتان مردانه‌اش فشار می‌داد تا از قدرتش انگیزه بگیرم و نمی‌دانستم از من چه می‌خواهد که صدایش به زیر افتاد و تمنا کرد :«من می‌خوام برگردم سوریه...» یک لحظه احساس کردم هیچ صدایی نمی‌شنوم و قلبم طوری تکان خورد که کلامش را شکستم :«پس من چی؟» نفسش از غصه بند آمده و صدایش به سختی شنیده می‌شد :«قول میدم خیلی زود ببرمت پیش خودم!» کاسه دلم از ترس پُر شده بود و به هر بهانه‌ای چنگ می‌زدم که کودکانه پرسیدم :«هنوز که درس‌مون تموم نشده!» و نفهمید برای از دست ندادنش التماس می‌کنم که از جا پرید و عصبی فریاد کشید :«مردم دارن دسته دسته میشن، تو فکر درس و مدرکی؟» به‌ هوای سعد از همه بریده بودم و او هم می‌خواست تنهایم بگذارد که به دست و پا زدن افتادم :«چرا منو با خودت نمی‌بری سوریه؟» نفس تندی کشید که حرارتش را حس کردم، با قامت بلندش به سمتم خم شد و با صدایی خفه پرسید :«نازنین! ایندفعه فقط شعار و تجمع و شیشه شکستن نیست! ایندفعه مثل این بنزین و فندکه، می‌تونی تحمل کنی؟»... ✍️نویسنده: فاطمه ولی نژاد @AhmadMashlab1995
هدایت شده از  گاندو
📲💭 مورد داشتیم طرف رفته خونه به خانمش گفته: امروز رییس جمهور رو تو پمپ بنزین دیدم!! خانمشم بهش شک کرده که چیزی میزنه یا نه !! هیچی دیگه، دعواشون بالا گرفته... زندگیشون در حال فروپاشیه... ببین داری با زندگی مردم چیکار میکنی آقای رئیسی!!! 😬😁🤨 🇮🇷@ganndo 🇮🇷@ganndo
جمعه بعد از رای دادن به ‎ حتمأ باک بنزین رو پر کنید، اینجوری ۶۶۰ تومن جلویید! ‎ کـانـال‌رسمےشھیـداحمـدمَشلَـب🥀 ♡j๑ïท🌱↷ 『 @AhmadMashlab1995