#خاطرات_شهـــدا
یکی از مسئولین مستقیمش میگفت: #ماه رمضان بود، رفته بودم بادینده (منطقه ای کویری در اطراف #ورامین که #محمودرضا را آنجا دیدم. مهمانانی از #حاشیه خلیج فارس داشت و با زبان روزه داشت در هوای #گرم آنها را آموزش میداد.
نقطه ای که محمودرضا در آنجا آموزش میداد در #عمق ١١٠ کیلومتری کویر بود.
#گرمای هوا شاید ٤٥ درجه بود آنروز ولی روزه اش را نشکسته بود در حالیکه نیروهایش هیچکدام روزه نبودند و آب می خوردند.
#محمودرضا میگفت :من چون مربی هستم و در #مأموریت آموزشی و کثیر السفر هستم نمی توانم
#روزه ام را بخورم. حقا مزد محمودرضا کمتر از
#شهادت نبود."
راوی:دکتر احمدرضا بیضائی
#شهید_محمودرضا_بیضائی
#رمضان
#مسافر
#شهادت
🍃🌸 @AhmadMashlab1995🌸🍃
💢 #روزه_دار_سيزده_سالہ
در ماه رمضـان سال 63 از #طرف لشگر25 کربلا به پايگاه شهيد مدنے اعزام شديم
#پايگاه لشگر 8 نجف اشرف).
چون قـرار بود بہ مقر #عمليـات منتقـل شويم حکـم #مسـافر را داشتيم و روزه بر ما واجب نبود اما ڪسانے ڪہ در ماه مبـارڪ در پايگاه #اهـواز مےماندند مےبايست روزه مےگرفتند از جملہ مسئولين ستاد و امام جماعت و مکبر كہ #نوجوان 13 ساله اے بود روزه داشت.
#هوای اهـواز بسيار گرم بود و حتے يڪ ساعت بدون نوشيـدن آب #قابل تحمل نبود. اواخر ماه مبـارڪ ڪه #بہ اهـواز برگشته بودم احساس ڪردم نصف گوشت #بدن اين نوجـوان آب شده است. در واقع ايمان از چهره #نحيف اين نوجوان (مکبر نماز خانه) متجلے بود و هر وقت ياد آن صحنه مےافتم و آن گرماے طاقت فرسا از #خودم خجـالت مےڪشم كہ چرا نمےتوانستيم روزه بگيريم.
✍راوی: حبيب الله ابوالفضلی
#ماه_رمضـــان_در_جبهه_ها
@AhmadMashlab1995