شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
با سلام😊 در نظر داریم بہ مناسبت فرارسیدن سومین سالروز شهادت شهید ❤احمد محمد مشلب❤ با نام جهادے 💚غر
با تـشڪر از همـراهـے شـما در سومین سالـروز آسمانے شـدن شہـید مشـلب
📿۱۲۸.۰۰۰
شـاخـہ گل صلـوات بـہ روح مطـہـر شهیـد هدیـہ شـد/.
@ahmadmashlab1995
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بشنوید از لحظات ثبت عکس معروف لحظه شهادت #شهیدامیر_حاج_امینی
به روایت عکاس احسان رجبی
#کربلای_پنج
#امیر_حاج_امینی
🍃🌸🍃
@AhmadMashlab1995
بهش گفت:
راضیم شهید بشی
ولی الان نه!تو هنوزجوونی
تو جواب گفت:
لذتی که علی اکبر از شهادت برد
حبیب ابن مظاهر نبرد!
#شهیدمحمدحسین_محمدخانی
انگاراین بشربه دنیا آمدتادست خیلےها رابگیردبنشاندپای سفره حسین ع
#دلنوشته_ادمین_یاقتیل_العبرات_H
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸
حتما بخونید👇👇👇
این روزا خیلی عجیب دلِ 💔 آدم میگیره
💠 جمله ی #حـــجـــاب سر تا سر شهر نقش بسته
اما هستن کسایی که متاسفانه بی خیال از کنار این جمله میگذرن...
عین خیالشونم نیست💠
این #چادر خیلی حرفا توش هست
این #چادر همون چادریه که تو کوچه پس کوچه های #مدینه خاکی شده
این #چادر همون چادریه که جلو مرد نابینا هم از سر صاحبش نیفتاده
این #چادر همون چادریه میون #خیمه ها سوخته
این #چادرخاکےشده میفهمید یعنی چی...؟؟؟
#خاڪے
🍃 خیلی حرفه ها😔
🌸خیلی درد داره ها😔
🍂🍁خیلیا با این چادر #خدایےشدن...
🍁🍂خیلیا تغییر کرده #زندگیشون...
🍂🍁خیلیا شاید تو این راه
#مسخره تون کنن...
🍁🍂خیلیا شاید #تیکه بندازن...
🍂🍁خیلیا شاید #دلتونو💔بشکنن...
❗️ولی یکم فکر کنید ❗️
‼️نه واقعا یکم واقع بین باشید‼️
چرا بی حجابی⁉️
که چی❗️
که مثلا قشنگ دیده شدنه⁉️
بخدا قشنگی با آرایش 💄غلیظ و مدل دادن به موها و لباسای کوتاه نیست❌
اخه دنیا می ارزه به شکستن دلِ 💔#امام زمانت
حاضری ازت دلخور باشه❓❓❓
اکثره شـــ🌹ــهدا
لابه لای وصیت هاشون هم گفتن
#حـــجاب
#حجـــاب
#حـــجابـــ🌷
🌸🍃اگه یکم به این جمله فکر کنید خیلی معنی داره🍃🌸
🔸ح :حُجب
🔹ج :جمال
🔸ا :امنیت
🔹ب :باخدابودن
یعنی با حجابت...
حجب و حیا حفظه🌸🍃
جمال و زیباییت حفظه🌸🍃
امنیت داری🌸🍃
با خدا هم میشی 🌸🍃
"بقول یکی از #رفقا
سیمِ ت به خدا وصله"
خواهرم یه قدم برای باحجاب شدنت بردار...
#التماس_دعــا
✍❧یا قَتیل الْعَبَرات ـHـ❧
کپی با ذکر لینک
🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#دلنوشته
#یا_قتیل_العبرات_H
#توکوچه_هاےمدینه_چادرمادرمون_خاکی_شده_اما_ازسرش_نیفتاده
#میون_شعله_هاےتوخیمه_چادر_بےبےمون_سوخته
#خواهرم_قدمی_واسه_حجاب_بردار_
#مدافعان_حجاب
#باحجابت_سیمتو_به_خداوصل_کن
#شعارالکےندیم
#حافظوعلےحجاب
🌸💐کانال رسمی شهید مَشلَب💐🌸
https://eitaa.com/AhmadMashlab1995
حاج حسین یکتا:
بچهها! کُلِّ زندگی مسابقۀ إلیالله هست؛
نکنه تو این مسابقه کم بیاریم.
🌸🍃
@Ahmadmashlab1995
💢واقعیت:
زمان ظریف جنگ شد؟ خیر
زمان جلیلی جنگ شد؟ خیر
زمان ظریف دلار چند شد؟ 13000
زمان جلیلی دلار چند شد؟ 3500
زمان ظریف چند سانتریفیوژ داریم؟ 5000
زمان جلیلی چند سانتریفیوژ داشتیم؟ 19000
♦️نتیجه گیری غربگراها:
جلیلی مذاکره بلد نبود اما ظریف با تعامل با دنیا ایران را نجات داد!
✍ #امیرحسین_ثابتے
@Ahmadmashlab1995
دلا... یاران عاشق زود رفتند
از این وادی همه خشنود رفتند
من و تو مثل یک مرداب ماندیم
خوشا آنان که مثل رود رفتند
#پاسدارشهید_خلیل_تختی_نژاد
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#بیوگرافی_پاسدار_شهید_خلیل_تختی_نژاد 👇👇👇
#قرارگاه_فرهنگی_مجازی_شهیداحمدمشلب
#زندگینامه_پاسدار_شهید_خلیل_تختی_نژاد
شهید خلیل تختی نژاد سومین فرزند خانواده محمد تختی نژاد 10 مرداد سال 72 در محله آیت الله غفاری بندرعباس(شهنازقدیم) به دنیا آمد و در محله کمربندی بزرگ شد تا به سن 24 سالگی رسید.
شهید خلیل وقتی یکساله بود به دلیل شغل پدرش که نظامی نیروی انتظامی بود به همراه خانواده به کردستان می روند و تا سال 74 در این استان زندگی را سپری می کند.
او تا پنجم دبستان را در مدرسه بلال درس خواند و مقطع راهنمایی را در محله سه راه برق در مدرسه امیرکبیر گذراند. دبیرستان تا پیش دانشگاهی را در رشته تجربی در مدرسه شهید ذاکری بندرعباس ادامه داد و بعد از آن وارد دانشگاه افسری و تربیت پاسداری امام حسین (ع) شد.
شهید تختی نژاد مقطعی را در شهرستان های خمیر و قشم خدمت می کرد.
وی یکی از جوان ترین شهیدان مدافع حرم حضرت زینب(س) است که در سه مرحله به سوریه رفت عازم و آخرین مرحله ماه شعبان امسال راهی سوریه شد و درحالی که 24 ساله بود، 14 خرداد همزمان با 19 ماه مبارک رمضان در نبرد با تروریست های تکفیری در منطقه درعا در سوریه به شهادت رسید.
خلیل تختی نژاد دومین شهید مدافع حرم از استان هرمزگان و فرمانده عملیاتی، در منطقه درعا سوریه به شهادت رسید.
با شهادت خلیل تختی نژاد در سوریه، تعداد شهیدان مدافع حرم از استان هرمزگان به 2 نفر رسید.
شهید عبدالحمید سالاری فرزند حمزه از اهالی روستای سردر سیرمند از توابع شهرستان حاجی آباد به عنوان اولین شهید مدافع حرم از هرمزگان نیز 12 آذر سال 94 در سوریه به شهادت رسید.
#بیوگرافی_شهدا
@AhmadMashlab1995
May 11
🌸🍃
تو
همانے
ڪه خیالم
همـه
روز
در پے
توسـت ...❤️🍃
#ارباب✋
🌸🍃
@Ahmadmashlab1995
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️
#قسمت_اول
از وقتی که حرف زدن یاد گرفتم در آلمان زندگی می کردیم. نه اینکه آلمانی باشیم، نه. ایرانی بودیم آن هم اصیل. اما پدر از مریدان سازمان مجاهدین خلق بود و بعد از کشته شدنِ تنها برادرش در عملیات مرصاد و شکستِ سخت سازمان، ماندن در ایران براش مساوی شده بود با جهنم. پس علی رغم میل مادرم و خانواده ها، بارو بندیل بست و عزم مهاجرت کرد.
آن وقتها من یک سالم بود و برادرم دانیال پنج سال. مادرم همیشه نقطه ی مقابل پدرم قرار داشت. اما بی صدا و بی جنجال. و تنها به خاطر حفظ منو برادرم بود که تن به این مهاجرت و زندگی با پدرم می داد. پدری که از مبارزه، فقط بدمستی و شعارهایش را دیده بودیم. شعارهایی که آرمانها و آرزوهای روزهای نوجوانی من و دانیال را محاصره میکرد. که اگر نبود، زندگیم طور دیگه ای میشد.
پدرم توهم توطئه داشت اما زیرک بود. پله های برگشت به ایران را پشت سرش خراب نمیکرد. میگفت باید طوری زندگی کنم که هر وقت نیاز شد به راحتی برگردم و برای استواری ستون های سازمان خنجر از پشت بکوبم. نمیدونم واقعا به چه فکر میکرد، انتقام خون برادر؟؟، اعتلای اهداف سازمان؟؟، یا فقط دیوانگی محض؟؟.
اما هر چی که بود در بساط فکریش، چیزی از خدا پیدا نمیشد. شاید به زبون نمیاورد اما رنگ کردار و افکارش جز سیاهی شیطان رو مرور نمی کرد.
و بیچاره مادرم که خدا را کنجِ بقچه ی سفرش قایم کرده بود، تا مهاجرتش بی خدا نباشد.
و زندگی منه یکسال و دانیال پنج ساله میدانی شد، برای مبارزه ی خیر و شر.. و طفلکی خیر، که همیشه شکست میخورد در چهارچوب، سازمان زده ی خانه ی مان.
مادرم مدام از خدا و خوبی میگفت و پدرم از اهداف سازمان. چند سالی گذشت اما نه خدا پیروز شد نه سازمان. و من و برادرم دانیال خلاء را انتخاب کردیم، بدون خدا و بدون سازمان و اهدافش. نوجوانی من و دانیال غرق شد در مهمانی و پارتی و دیسکو و خوشگذرانی. جدای از مادرِ همیشه تسبیح به دست و پدر همیشه مست.
شاید زیاد راضیمان نمیکرد، اما خب؛ از هیچی که بهتر بود. و به دور از همه حاشیه ها من بودم و محبت های بی دریغ برادرم دانیال که تنها کور سویِ دنیایِ تاریکم بود.
آن سالها چند باری هم علی رغم میل پدر، برای دیدار خانواده ها راهی ایران شدیم که اصلا برایم جذاب نبود. حالا سارایِ ۱۸ ساله و دانیال ۲۳ ساله فقط آلمان رو میخواستند با تمام کاباره ها و مشروب هایش. اما انگار زندگی سوپرایزی عظیم داشت برای من و دانیال. در خیابانهای آلمان و دل ایران.
📌ادامه دارد ...
✍نویسنده :زهرا اسعد
#کپی_بدون_لینک_ممنوع⛔️
@AhmadMashlab1995
#رمان_فنجانی_چای_با_خدا☕️
#قسمت_دوم
آن روزها همه چیز خاکستری و سرد بود، حتی چله ی تابستان. پدرم سالها در خیالش مبارزه کرد و مدام از آرمانش گفت به این امید که فرزندانش را تقدیم سازمان کند، که نشد.. که فرزندانش عادت کرده بودند به شعارزدگی پدر، و رنگ نداشت برایشان رجزخوانی هایش.
وبیچاره مادر که تنها هم صحبتش، خدایش بود. که هر چه گفت و گفت، هیچ نشد.
در آن سالها با پسرهای زیادی دوست بودم. در آن جامعه نه زشت بود، نه گناه. نوعی عادت بود و رسم. پدر که فقط مست بود و چیزی نمیفهمید، مادر هم که اصلا حرفش خریدار نداشت. میماند تنها برادر که خود درگیر بود و حسابی غربی.
اما همیشه هوایم را داشت و عشقش را به رخم میکشد، هروز و هر لحظه، درست وقتی که خدایِ مادر، بی خیالش میشد زیر کتک ها و کمربندهای پدر. خدای مادر بد بود. دوستش نداشتم. من خدایی داشتم که برادر میخواندمش. که وقتی صدای جیغ های دلخراشِ مادر زیر آوار کمربند آزارم میداد، محکم گوشهای را میگرفت و اشکهایم را میبوسید. کاش خدای مادر هم کمی مثله دانیال مهربان بود. دانیال در، پنجره، دیوار، آسمان و تمام دنیایم بود..
کل ارتباط این خانواده خلاصه میشد در خوردن چند لقمه غذا در کنار هم، آن هم گاهی، شاید صبحانه ایی، نهاری. چون شبها اصلا پدری نبود که لیست خانواده کامل شود.
روزهای زندگی ما اینطور میگذشت.آن روزها گاهی از خودم میپرسیدم: یعنی همه همینطور زندگی میکنند؟؟ حتی خانواده تام؟؟؟ یا مثلا معلم مدرسه مان، خانوم اشتوتگر هم از شوهرش کتک میخورد؟؟ پدر لیزا چطور؟؟ او هم مبارز و دیوانه است؟؟
و بی هیچ جوابی، دلم میسوخت برای دنیایی که خدایش مهربان نبود، به اندازه ی برادرم دانیال..
روزها گذشت و من جز از برادر، عشق هیچکس را خریدار نبودم. بیچاره مادر که چه کشید در آن غربت خانه. که چقدر بی میل بودم نسبت به تمام محبتهایش و او صبوری میکرد محضه داشتنم.
اما درست در هجده سالگی، دنیایم لرزید.. زلزله ایی که همه چیز را ویران کرد. حتی، خدایِ دانیال نامم را..
و من خیلی زود وارد بازی قمار با زندگی شدم..
اینجا فقط مادر با خدایش فنجانی چای میخورد..
📌ادامه دارد...
✍نویسنده:زهرا اسعد
#کپی_بدون_لینک_ممنوع⛔️
@AhmadMashlab1995
ماموریت FATF! چیست ⁉️
معاون سابق وزارت خزانه داری آمریکا گفت:
ماموریت FATF تنگ کردن حلقه فشار علیه ایران است.
انزوای ایران از نظام مالی نیازمند مداخله FATF برای تأیید قضاوتهایی پیرامون نظام مالی ضد پولشویی و مبارزه با تروریسم است.
☝ قضاوت با خواننده عزیز.
چرا دولت اصرار بر تصویب fatf دارد.؟!!!!!😏
🌸🍃
@ahmadmashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
ماموریت FATF! چیست ⁉️ معاون سابق وزارت خزانه داری آمریکا گفت: ماموریت FATF تنگ کردن حلقه فشار عل
🍃🌸
👈 ۱۵ مهر ۹٧ | ظریف:
🔻نه من و نه روحانی، #تضمین_نمیدهیم که با تصویب CFT مشکلات حل شود😬
👈 ۱۲ اسفند ۹۷ |ظریف ؛
🔻مجمع تشخیص مصلحت نظام #برای_حل_مشکلات اقتصادی لوایح مربوط به #fatf را تأیید کند😡☝️
@Ahmadmashlab1995