طرف توییت کرده "انسولین نیست!! چون سپاه همه رو از گیت مرزی خودش فرستاده برای رزمندگان حشد الشعبی!"
لامصب اگه حشد انقدر انسولینی داره چطوری میجنگه؟
:))))
*عباس طاهری*
#تلخند
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
🔺اگر مادر شما را هم اینگونه در خیابانها میکشیدند، شما نیز مقاومت می کردید.
این زندگیِ تحت اشغال است، اینجا فلسطین اشغالی است...
#توییت_گرام
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
🌸🍃🌷 سه شنبه های #جمکرانش هرگز ترک نمیشد هر جا بود باید خودش را به جمکران می رسوند ودو رکعت نماز ا
✨🌱
مےگفت:
ازاینبهبعدهرغذایےدرستکردیم
نذریکےازائمهباشه
اینباعثمیشهماهرروزغذاےنذر
اهلبیتبخوریموروےنَفْسِمون
تاثیرمثبتداشتهباشه.
#شهید_حمیدسیاهکالیمرادی
#هر_روز_بایک_شهید ☘
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@AhmadMashlab1995
#اندکےتفکر-🌿؛)
انقلاب کارمند نمیخواد
آدمِ جهادی میخواد
فرق #حاجقاسم با
همکارهاش همین بود...!
#مکتبحاجقاسم
🌼|• @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_چهل_هشتم به سختی می گویم : الو ... - گوش کن ببین چی میگم ،باید بین من و خا
#رمان_دلارام_من
#قسمت_چهل_نهم
سرتکان می دهم ، دلم می خواهد تا ابد در خانه ای پر از خاطرات پدرم زندگی کنم....
هانیه خانم رخت خوابم را روبروی پنجره بزرگ حیاط می اندازد و پرده ها را کنار میزند :
-بیا دخترم ، از این جا میتونی ماه رو ببینی ، بابات عاشق این بود که ماه را نگاه کنه شبا..
نگاهی به رخت خواب می اندازم ، تابه حال جز روی تخت نخوابیده ام ، محیط نسبتا سنتی و قدیمی خانه برایم غریب است ...
پرچم ها را هم هنوز برنداشته اند ، مداح امشبشان مثل قبلی نبود اما دل شکسته من ، تاجان داشتم گریستم ...
رخت خواب خودش را هم در کنارم پهن می کند ، پارچه اب و لیوانی روی میز بالای سرم می گذارد و چراغ هارا خاموش و در راقفل می کند...
بعدهم خسته ، در رخت خواب می نشیند اما مرا می بیند که هنوز ایستاده ام : بخواب عزیز دلم، خسته ای ، فردا خیلی کارداریما !
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا ...
♥️ @AhmadMashlab1995 |√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_چهل_نهم سرتکان می دهم ، دلم می خواهد تا ابد در خانه ای پر از خاطرات پدرم زند
#رمان_دلارام_من
#قسمت_پنجاه
می نشینم اما هنوز یخم اب نشده که بخوابم ، ازبعد فهمیدن ماجرا ، یک کلمه هم حرف نزده ام ، آرام دستش را روی شانه هایم می گذارد...
باحالتی مادرانه می خواباندم و پتو رویم می کشد ، مسحور رفتارش شده ام ، دراز می کشدودستانم را می گیرد :
- انقدر حرف دارم باهات ... فکرشم نمی کردم یه روز بیای پیشم .. همیشه به خودم می گفتم حوراء الان کجاست ؟ داره چکار میکنه ؟
اشکی از گوشه چشمم سر میزند ، بلاخره روزه سکوتم را می شکنم :
-بابام چکار می کرد این چندسال ؟ چرا سراغمو نگرفت ؟
باتعجب می گوید : بابات سراغتو نمی گرفت ؟ تو خبر نداشتی ولی عباس فکر و ذکرش تو بودی ...
ادامہ دارد..🕊️
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
♥️ @AhmadMashlab1995 |√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#پای_درس_ولایت🔥 #امام_خامنه_ای شهادت بدین معنا است که یک انسان برترین و محبوبترین سرمایهی دنی
#پای_درس_ولایت
#مام_خامنهای
💢دنیاى سرشار از عدالت و پاکى و راستى و معرفت و محبت، دنیاى دوران امام زمان است که زندگى بشر هم از آنجا به بعد است.
💢زندگى حقیقى انسان در این عالم، مربوط به دوران بعد از ظهور امام زمان است که خدا مىداند بشر در آنجا به چه عظمتهایى نایل خواهد شد.
خطبههاى نماز جمعهى تهران ۱۳۷۹/۰۱/۲۶🗓
🌙|• @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
⬆معرفی شهید⬆ 😍شهید مجید سلمانیان😍 😍جزء شهدای مدافع حرم🌻 ☘ولادت6اردیبهشت سال1367🌻 ☘محل ولادت:کرج🌻 🍀شه
⬆معرفی شهید⬆
😍شهید مهدی نظری😍
😍جزء شهدای مدافع حرم🌻
☘ولادت:سال1364🌻
☘محل ولادت:اندیمشک_خوزستان🌻
🍀شهادت:20خرداد سال1395🌻
☘محل شهادت:حلب_سوریه🌻
☘نحوه شهادت:در درگیری با تروریست های داعشی به فیض عظیم شهادت نائل آمد😔😔
"برگرفته از سایت حریم حرم"
نویسنــ✍🏻ــده:بانوےمحجبـه
کپی بدون نام نویسنده ممنوع🚫
join↧ఠ_ఠ↧
♡✿ @AhmadMashlab1995✿♡
باید به جایی برسیم که دل ما همان را بخواهد که عقل ما میگوید . لازمه رسیدن به این جایگاه آن است که هم عقل رشد یافته باشد و هم دل . دل خالی از هوا با عقلی که کاملا محاسبه گر و جامع نگر است یکچیز میگویند و به یک نتیجه می رسند . راه رسیدن به این مقام عبادت خالصانه و ولایت عاشقانه است .
#استادپناهیان🌿
✅ @AhmadMashlab1995
چون کم سن و سال بود و جثه اش کوچک، فرماندهان با رفتن او به صف اول نبرد مخالفت می کردند اما هیچ کس حریفش نمی شد و همین شد که بهنام چندین بار به اسارت دشمن در آمد و هر بار با ترفندی، خود را نجات می داد، مثلاً می زد زیر گریه و می گفت: مامانم را گم کرده ام، دارم دنبالش می گردم. همین شجاعت بهنام باعث شد که تا دل دشمن پیش رود و چون عراقی ها گمان نمی کردند که بچه ای به این کوچکی قصد شناسایی مواضع آنها را داشته باشد، آزادش می کردند و بهنام اینگونه می توانست اطلاعات ارزشمندی از آنها به دست آورد.
📚موضوع مرتبط:
#شهید_بهنام_محمدی
#شهید_دفاع_مقدس
#زندگینامه
📆مناسبت مرتبط:
تاریخ شهادت
#07_28
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
#jihad
#martyr
💔
صبح است و دلم
می تپد از دور برایت...!
دلخوشیِ ابدیام به تو از دور سلام. 🥀
#صلےاللهعلیڪیااباعبدالله
#اللهمالرزقناحرم
#ما_ملت_امام_حسینیم
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
..(💙🙂)..
.
سہشنبہشدُوپَرزدمسویتو
شدَمسائلديدنرویتو
بہاِذنْچهاردهنورپاڪجهان
شدمجاننثارامامزمانعج
دوبارهسهشنبهودلتنگجمکران شدم.
#سهشنبهــهایجمڪرانے🌸🌿.
🥀 @AhmadMashlab1995
💔
وقتی حاجتت را به تاخیر میاندازد،
دارد چیز بزرگتری
به تو میدهد منتها تو حواست
به خواستهی خودت هست
و متوجه نمیشوی
تو نان میخواهی،
او به تو جان میدهد...
#حاج_آقا_دولابی 🍃
#دم_اذانی
•✾•❤️
@AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
[• #صدآمـو_دارے؟📞•] چشمانم را با قلبے شکستہـ💔 بہ کوچہ ها مےبافـم🍃 به امید این ڪهـ❥ این جمعہ مـ﹏ـرا
آقا بیا که فاجعه از حد گذشته است
انسان زمرز هر چه نباید گذشته است
#یاایهاالعزیز🥀
| #اللهـمعجـللولیـڪالفـرجـــ|
✅ @Ahmadmashlab1995
علت اصلی ریزش نرخ دلار من بدبختم که دیروز دلار خریدم
حالا اگه نمی خریدم الان دلار ۵۰تومن شده بود🤨
》آنارشیست چپ دست《
#تلخند
🌸🍃 @ahmadmashlab1995💞
🔹محمد محمدی، در حین امربه معروف به شهادت رسید
شهید محمدی از بسیجیان پایگاه مقاومت بسیج انصارالامام تهران، روز یکشنبه حوالی ساعت ۱۹ ضمن درگیری با ۷ نفر از اراذل و اوباش تهرانپارس مورد ضرب و جرح با چاقو قرار گرفت و شهید شد.
براساس اظهارات شاهدان حادثه، اراذل و اوباش در حین پارک ماشین و خرید نان به اتومبیل خانمی برخورد کرده که پس از اعتراض آن خانم و ورود نانوا به ماجرا درگیری آغاز شد.
به گفته شاهدان، اوباش با الفاظ بسیار رکیک، خانم مورد نزاع و نانوا را مورد خطاب قرار داده و فضای وحشت در محله ایجاد نمودند، در همین حین شهید محمدی وارد صحنه شده و از اوباش درخواست میکند که در انظار عمومی، عفت کلام را رعایت کرده و به درگیری خاتمه دهند.
اما اراذل و اوباش که در ابتدا ۳نفر بودند به فحاشی ادامه داده و با این پاسدار بسیجی نیز درگیر شدند و سایردوستان خود را نیز مطلع کردند، در جریان این درگیری، یکی از این اراذل که از قبل چاقویی را با خود داشت به پهلوی این بسیجی ضربه وارد میکند که به دلیل عمق زیاد این ضربه و پاره شدن ریه و قلب شهید محمدی، به شهادت رسید.
گفتنی است اعضای بدن او به چند بیمار نیازمند اهدا شد و جان دوباره به آنها بخشید.
✅ @AhmadMashlab1995
دشمنان بدانند..!
مکانیسمماشهاینجاست((:
درتهران وَ در دستانِ رهبر ما😎☝️🏻
✅ @AhmadMashlab1995
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_پنجاه می نشینم اما هنوز یخم اب نشده که بخوابم ، ازبعد فهمیدن ماجرا ، یک کلمه
#رمان_دلارام_من
#قسمت_پنجاه_یکم
دائم خبرتو از عمو رحیمت می گرفت ، هرروز ، اگه میفهمید مریضی خودشم ناخوش احوال می شد وبرات حمد شفا می خوند ...
موقع امتحانات دعا می کرد ، هرسال عید همش می گفت کاش حوراء بینمون بود ، وقتی تو مسابقه های مدرسه و قران و اینا مقام می اوردی ،کلی ذوق می کرد ، شیرینی می داد ...
توالمپیاد هم وقتی مقام اوردی برات گوسفند کشت ، حتی اومد فرودگاه ، نمی دونم دیدیش یانه ، هربار کلا یه جوری باعموت قرار می ذاشت که از دور ببینتت...
عکساتو می دید گریه می کرد ، می گفت کاش می تونستم یه کاری برای دخترم بکنم ، تو هر تفریحی ، حتی یه خوراکی خوشمزه هم مس خوردیم می گفت کاش حورا این جا بود ...
اولین می ترسیدیم توی خانواده مادریت که خیلی مقید نیستن ، توهم راه کج بری ولی عباس می گفت دختر من ، دخترمنه !
یه قدمم کج نمیزاره ، بعدا وقتی توعکسی می دید توی محیطی که خیلی مذهبی نیستن ، تو باحجاب و مقیدی به من می گفت ،دیدی گفتم؟ کلی ذوق می کرد...
باخودم که فکر میکنم واقعا هم سالم مانده ام در آن محیط ، شبیه معجزه بوده وانگار کسی دستم را گرفته و نگذارد پایم را کج بگذارم ...
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا..
♥️ @AhmadMashlab1995 |√←
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
#رمان_دلارام_من #قسمت_پنجاه_یکم دائم خبرتو از عمو رحیمت می گرفت ، هرروز ، اگه میفهمید مریضی خودشم
#رمان_دلارام_من
#قسمت_پنجاه_دوم
کم کم زبانم باز می شود : به من گفته بودن همون موقع که بچه بودم فوت کرده و حتی نذاشتن قبر شو ببینم...
سرم را نوازش می کند : می دونی چقدر هممون دلمون میخواست ببینیمت ، یایه کاری انجام بدیم برات ؟ خیلی برامون عزیز بودی ، الانم هستی ...
همین داداشت حامد ، خیلی جاهارو دنبالت میومد ، مثلا همین راهیان نوری که رفتی اومده بود که مواظبت باشه ، ولی مادرت غدغن کرده بود که تو حامد روببینی ، بچم حامد خیلی تنهابود، دلش خوش بود به تو...
خاطرات راهیان نور پیش چشمم مجسم می شود و آن شبی که ناشناسی به دادم رسید ، هنوز نمی دانم باید چه احساسی داشته باشم..
نیما هیچ وقت برایم همچنین کارهای نمی کرد با ذوق از حامد تعریف می کرد : حامد رو خودم بزرگش کردم از بچه های خودم عزیزتر ، مادر صدام می کرد ...
توچی دوست داری صدام کنی ؟ دوست داری بگی عمه یا مادر؟
هنوز نمی دانم محبتش مادرانه است ، اما دلم نمی خواهد کسی را جای مادرم بنشانم ..
زمزمه می کنم : عمه...
لبخند می زند : قربون عمه گفتنت بشم عزیزم...بخواب خسته ای ...شب بخیر...
ادامہ دارد...🕊️
نویسنده : خانم فاطمه شکیبا
♥️ @AhmadMashlab1995 |√
شهید احمد مَشلَب 🇵🇸
✨🌱 مےگفت: ازاینبهبعدهرغذایےدرستکردیم نذریکےازائمهباشه اینباعثمیشهماهرروزغذاےنذر اهلبیت
#خاطرات_شهدا
🔅دو نفر ما خادم حرم حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) بودیم.
دفعه آخر که برای #خداحافظی رفتیم حرم،
وقتی برمیگشتیم،
گفت دفعات قبلی خودم کار را خراب کردم عزیز❗️
♨️گفتم:چرا⁉️
گفت:《چون همیشه #موقع خداحافظی میگفتم یا حضرت معصومه(سلاماللهعلیها) من را #دو ماهی قرض بده تا برای حضرت زینب(سلاماللهعلیها) نوکری کنم.
🔆ولی اینبار از حضرت خواستم من را ببخشد به حضرت زینب(سلاماللهعلیها).》
من هم خندیدیم 😅و گفتم:
"خب چه فرقی کرد❓"
♨️ گفت:
《اینها دریای کرم هستند
چیزی را که ببخشند دیگر پس نمیگیرند.
#شهید_مصطفی_نبی_لو
#همسرشهید
#هر_روز_بایک_شهید
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@AhmadMashlab1995