بی گناه بودم و در بَندم کردند
من شعرِ غزل بودم و آهنگم کردند
قبرستانی از خاطرات مرده به دوشم
فرمانده بودم و بی لشکرم کردند
نَنِگرید اینگونه به من که
من نقاش بودم و بی دستم کردند
ابرهای آسمانم تیره هستند
من عاقل بودم که بی عقلم کردند
#آینهنوشت
-آینه-
بی گناه بودم و در بَندم کردند من شعرِ غزل بودم و آهنگم کردند قبرستانی از خاطرات مرده به دوشم فرم
-کاش در تقویم هم روزِ تنهایی بود-
-شاید این تنها را آن روز یادی کردند-
#آینهنوشت
-آینه-
-کاش در تقویم هم روزِ تنهایی بود- -شاید این تنها را آن روز یادی کردند- #آینهنوشت
[بعد از مُراودههای سنگینِ دل با عقل
تصمیم بر آن شد که تنها باشم]
#آینهنوشت
-آینه-
[بعد از مُراودههای سنگینِ دل با عقل تصمیم بر آن شد که تنها باشم] #آینهنوشت
-از کنارت میگُذَرَم به افق خیره شدی
محل بگذاری جای تعجب دارد:)
#آینهنوشت
-آینه-
-از کنارت میگُذَرَم به افق خیره شدی محل بگذاری جای تعجب دارد:) #آینهنوشت
-من و تو چون لنگهی گوشوارهایم
منِ بی تو ، توِ بی من، بی معناست
#آینهنوشت
-آینه-
-من و تو چون لنگهی گوشوارهایم منِ بی تو ، توِ بی من، بی معناست #آینهنوشت
-ز روزی که گیسوی تو را دیدم به چَشم
بدجور دلم میلِ به مشکی دارد :)
#آینهنوشت
-آینه-
-ز روزی که گیسوی تو را دیدم به چَشم بدجور دلم میلِ به مشکی دارد :) #آینهنوشت
[شعبهی دوم ندارد عشقِ معمولی من:)]
#اینهنوشت
-آینه-
[شعبهی دوم ندارد عشقِ معمولی من:)] #اینهنوشت
طَرار محتاجِ دِرهَم بود دزدی کرد!
تو محتاجِ چه هستی که یار میدزدی؟
#آینهنوشت
-آینه-
طَرار محتاجِ دِرهَم بود دزدی کرد! تو محتاجِ چه هستی که یار میدزدی؟ #آینهنوشت
گُم کردهای نُت های آهنگ مرا؟
مهم نیست،بِنَواز به افتخارِ دیگری
#آینهنوشت
-آینه-
گُم کردهای نُت های آهنگ مرا؟ مهم نیست،بِنَواز به افتخارِ دیگری #آینهنوشت
با پاییز امسال بارانی نیامد که تو را یاد کنم،
و تُ را تاب نمانده که آن روزِ بارانی را انکار کنی:)
#آینهنوشت
-آینه-
با پاییز امسال بارانی نیامد که تو را یاد کنم، و تُ را تاب نمانده که آن روزِ بارانی را انکار کنی:) #آ
خواستم شعر بِگویَم که فراموش شوی،
ناگهان شعر به توصیف تو پرداخت.
#آینهنوشت
-آینه-
خواستم شعر بِگویَم که فراموش شوی، ناگهان شعر به توصیف تو پرداخت. #آینهنوشت
-ما هم بلد بودیم دلبر شویم-
حیف که یار، لبخندِ باعشوه و خمِ ابرو و مویِپریشانِ رقیب را دید ولی حَیای ما را نه.
#آینهنوشت
-آینه-
-ما هم بلد بودیم دلبر شویم- حیف که یار، لبخندِ باعشوه و خمِ ابرو و مویِپریشانِ رقیب را دید ولی حَیا
یعنی مرا دوست نداری؟پرسیدمُ انکاری بود
فراموشم شده مَنفیست،پاسخِ پرسشِ انکاریها
#آینهنوشت
-آینه-
یعنی مرا دوست نداری؟پرسیدمُ انکاری بود فراموشم شده مَنفیست،پاسخِ پرسشِ انکاریها #آینهنوشت
صراطِ مستقیممان کج بوده و به تو رسیدیم
زلفِ یار پیچ و خم داشت و راحت نرسیدیم
ما مشتاقیم به دیدار و تو رد میکنی ما را
خبر داری عمر کوتاه است و ما به تو نرسیدیم؟
یادِ ماه شده ساکنِ ذهنِ تاریکِ رود
تو ماه ، ما رود، هرگز به هم نرسیدیم
بالا رفتن از کوه صعب بود،سخت بود اما
تا به قله رسیدیم فهمیدیم اشتباه رسیدیم
مهم نیست،خورشید غروب کرد،ماه پیدا شد
اسمان تیره شد و باز هم به تو نرسیدیم
#آینهنوشت