eitaa logo
اخبار مشهد
157.6هزار دنبال‌کننده
45.1هزار عکس
20.2هزار ویدیو
766 فایل
﷽ سفارش تبلیغات👇🏻 @tablighmashhad مشاوره تلفنی تبلیغات👇🏻 051-3139 تعرفه تبلیغات👇🏻 @tarefetablighh 📲مشاوره تبلیغات گسترده و رشد رسانه مجازی👇 @Rasam_ads3 ارسال پیام های مردمی : @Mashhadionline
مشاهده در ایتا
دانلود
📚آزاد کردن کنیزی که سر امام را شکست روزی یکی از کنیزان، آب به‌ دست امام سجّاد(ع) می‌ریخت تا او دست و روی خود را بشوید. ظرف آب از دستش افتاد و با سر مبارک امام سجّاد(ع) برخورد کرد، به‌ طوری‌ که سر آن حضرت شکست. حضرت سرش را به طرف کنیز بلند کرد، کنیز از خشم آن حضرت نگران شد و این آیه را که خداوند وصف پرهیزکاران را در آن بیان می‌کند خواند: وَ الْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ: پرهیزکاران خشم خود را فرو می‌برند. امام سجّاد(ع) فرمود: خشم را فرو بردم. کنیز دنبال آیه را خواند: وَ الْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ: پرهیزکاران از مردم گذشت کنند. امام سجّاد(ع) فرمود: خدا تو را ببخشد. کنیز آخر آیه را خواند: وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ: خداوند نیکوکاران را دوست دارد. امام سجّاد(ع) به کنیز احسان کرد و به او فرمود: برو، تو را در راه خدا آزاد ساختم. ترجمه ارشاد مفید، ج ۲، ص ۱٤۶. جنجالی‌ترین اخبار مشهد رو اینجا ببین👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir
📚راز دیده‌ شدن دانه‌ کوچک‌ بود و کسی‌ او را نمی‌دید. سال‌های‌ سال‌ گذشته‌ بود و او هنوز همان‌ دانه‌ کوچک‌ بود. دانه‌ دلش‌ می‌خواست‌ به‌ چشم‌ بیاید اما نمی‌دانست‌ چگونه. گاهی‌ سوار باد می‌شد و از جلوی‌ چشم‌ها می‌گذشت. گاهی‌ خودش‌ را روی‌ زمینه‌ی روشن‌ برگ‌ها می‌انداخت‌ و گاهی‌ فریاد می‌زد و می‌گفت: من‌ هستم، من‌ اینجا هستم، تماشایم‌ کنید. اما کسی‌ به‌ او توجه‌ نمی‌کرد. دانه‌ خسته‌ بود از این‌ همه‌ گم‌ بودن‌ و کوچکی‌ خسته‌ بود . یک‌ روز رو به‌ خدا کرد و گفت: کاش‌ کمی‌ بزرگتر مرا می ‌آفریدی. خدا گفت: اما تو بزرگی، بزرگتر از آنچه‌ فکر می‌کنی، حیف‌ که‌ هیچ‌ وقت‌ به‌ خودت‌ فرصت‌ بزرگ‌ شدن‌ ندادی. یادت‌ باشد تا وقتی‌ که‌ می‌خواهی‌ به‌ چشم‌ بیایی، دیده‌ نمی‌شوی. خودت‌ را از چشم‌ها پنهان‌ کن‌ تا دیده‌ شوی. دانه‌ کوچک‌ معنی‌ حرف‌های‌ خدا را خوب‌ نفهمید اما رفت‌ زیر خاک‌ و خودش‌ را پنهان‌ کرد. رفت‌ تا به‌ حرف‌های‌ خدا بیشتر فکر کند. سال‌ها بعد دانه‌ کوچک‌ سپیداری‌ بلند و باشکوه‌ بود که‌ هیچ‌ کس‌ نمی‌توانست‌ ندیده‌اش‌ بگیرد؛ سپیداری‌ که‌ به‌ چشم‌ همه‌ می‌آمد. اگه هنوز اینستاگرام اخبار مشهد عضو نشدی بیا اینجا👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir
📚کمربند كیف مدرسه را با عجله گوشه ای پرتاب کرد و بی درنگ به سمت قلک کوچکی که روی تاقچه بود، رفت. همه خستگی روزش را بر سر قلک بیچاره خالی کرد. پولهای خرد را که هنوز با تکه های قلک قاطی بود در جیبش ریخت و با سرعت از خانه خارج شد. وارد مغازه شد. با ذوق گفت: ببخشید آقا! یه كمربند می خواستم. آخه، آخه فردا تولد پدرم هست. - به به. مبارک باشه. چه جوری باشه؟ چرم یا معمولی، مشکی یا قهوه ای، ...؟ پسرک چند لحظه به فکر فرو رفت و گفت: فرقی نداره. فقط ...، فقط دردش کم باشه!!! خبرهای دست اول مشهدی رو اینجا ببین👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir
📚قاسم جیگرکی هیئتی 5هزارتا سینه زن داشت اما کم کم سینه‌‌زن‌ها شدن 100 نفر مردم دیگه نیامدند هیئتی‌ها  از مردم پرسیدند چرا نمیاید؟ گفتند: این قاسم جیگرکی علامت کش هیئتتونه ،خب وقتی  یه هیئت راه میافته اولین کسی که مردم میبیننش کیه؟ علامت و علامت کش دیگه، شراب خوره ،چاقو کشه. برو بابا ما نمیایم . 6 -7 نفری رفتن خونه قاسم. گفتن قاسم حسین و دوست داری؟ گفت کدوم حسین؟ گفت حسین عزیز زهرا! زد زیر گریه گفت حاجی دستت درد نکنه بعداز یه عمر نوکری حسین رو دوست دارم؟!! خودم و زنم بچه هام فدای حسین. گفتن قاسم دوست داری هئیت اربابت کوچیک باشه یا بزرگ ؟ گفت بزرگ ،حسین عزمت داره ،هئیتشم باید عزمت داشته باشه. گفتن قاسم ببخشید امسال دیگه نیا حسینیه. مردم به خاطر تو نمیان. گفت باشه نمیام سلام منو به مردم برسونید بگین قاسم نمیاد شما بیایین . رفت چندتا پارچه مشکی جور کرد از چادر زنش و...  رفت تو زیرزمین خونش دورتا دوره زیر زمین خونشو مشکی زد گفت حسین جان منو از حسینیه بیرون کردن ، به من گفتن دیگه نیا .منم یه حسینیه برا خودم درست کردم ،اینجا کسی نیست من و بیرون کنه . زنجیرشو برداشت و هرچی شعر بلد بود هی تو این زیر زمین زنجیر میزد و هی میگفت یا حسین یا حسین . صبح پنجم، همه‌ی اون 7 نفر با چشم گریون دور هم جمع شدند. گریه می‌کردند چون دیشب همه یک خواب خاص دیدن، خواب حسین رو دیدن. تو خواب امام حسین فرموده بود: شما چیکاره بودید به یکی بگین بیا به یکی بگین نیا ؟؟ من که فقط حسین خوب ها  نیستم، من حسین گنهکارا هم هستم. پاتوق مشهدی‌ها در اینستاگرام 👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir
📚چیزى که در راه خدا دادیم، پس نمى‌گیریم  عبدالله بن عمیر کلبى، یکى از افرادى است که در کربلا، همراه با زن و مادرش حضور داشت. روز عاشورا به تشویق مادر به میدان رفت و جنگید تا شهید شد. همسر جوانش نیز که براى دفاع از او به میدان رفت، به همراه عبداللّه به شهادت رسید. مادرش پس از این جریان، بى درنگ، ستون خیمه اى را برداشت و به دشمن حمله کرد. امام حسین علیه السلام به او خطاب کرد که «اى زن! برگرد، خداوند، جهاد را بر زنان واجب نکرده است.» پیرزن، امر امام را اطاعت کرد، ولى دشمن رذالت به خرج داد و سر فرزند را به سوى مادرش پرتاب کرد.  پیرزن، سر پسرش را به سینه چسبانید، بوسید و گفت: «مرحبا! از تو راضى شدم.» بعد آن را به طرف دشمن انداخت و فریاد زد: «ما چیزى را که در راه خدا دادیم، پس نمى‌گیریم».  اخبارمشهد را در اینستاگرام دنبال کنید 👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir
📚آزاد کردن کنیز به خاطر یک دسته گل انس گويد: نزد امام حسين عليه السلام بود كه كنيزى براو وارد شد و يك دسته گل به او تقديم كرد. امام به او فرمود: تو را بخاطر خدا آزاد كردم . انس به امام می‌گوید: او يك دسته گل كه بهائى ندارد براى تو آورد آنگاه او را آزاد مى‌كنى ؟ امام فرمود: خداوند اين گونه ما را ادب كرده و درقرآن فرموده است : وَإِذَا حُيِّيتُمْ بِتَحِيَّةٍ فَحَيُّوا بِأَحْسَنَ مِنْهَا ... يعنى : هر گاه مورد تحيتى قرار گرفتيد بهتراز آن تحيت كنيد يا همان گونه پاسخ گوئيد. و بهتر از اين تحيتى كه او به من داشت، آزادى او است. اخبارمشهد را در اینستاگرام دنبال کنید 👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir
📚 پیش‌بینی شهادت امام حسین توسط امیرالمومنین «بپرسید از من، قبل از آنکه از میان شما بروم.» این کلامى بود که امیرالمؤمنین على علیه السلام بر فراز منبر براى مردم بیان کرد. لحظه اى همه جا را سکوت فرا گرفته بود. ناگهان مردى از میان جمعیت برخاست و پرسید: «یا امیر المؤمنین علیه السلام ! تعداد موهاى سر و صورت من، چه مقدار است؟» پرسشگر، کسى نبود جز سعد بن ابى وقاص. امیر المؤمنین على علیه السلام فرمود: «به خدا! از مسئله اى، پرسش کردى که دوستم رسول خدا صلى الله علیه و آله ، مرا به آن، آگاه ساخته بود. در سر و صورت تو مویى نیست، مگر آنکه در ریشه آن، شیطانى نشسته باشد. بدان! که در خانه تو پسرى است که فرزندم، حسین علیه السلام را به قتل مى رساند.» راوى مى گوید: «در آن لحظه که امیر المؤمنین على علیه السلام چنین فرمود، عمر سعد (سرکرده لشکر یزید)، هنوز طفل بود و در دامان پدرش نشسته بود.» اخبارمشهد را در اینستاگرام دنبال کنید 👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir
16.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹مادربزرگ‌های دنیا توی جیب‌هاشون کنار نخودچی کشمش‌ یه عالمه داستان و قصه دارن که هر بار وقتی اون‌ها رو برامون تعریف می‌کنن می‌توننن ساعت‌ها به فکر فرو ببرنمون یا شگفت‌زده‌مون کنن. 🔹عزیز جون قصه ما یه دونه از همین مادربزرگ‌هاست کسی که قراره هر شب محرم از پرشالش برامون قصه بگه قصه‌های واقعی از ماجراها و روزهایی که نبودیم و آدمهایی که هیچ وقت از نزدیک ندیدیمشون. ✏️ نویسنده: حامد عسکری پاتوق مشهدی‌های اهل خبر در اینستاگرام اینجاست👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir
19.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸عزیز جون و نوه کوچولوش باهم دیگه رفتن مجلس روضه ولی اونجا خانمی هست که حتی بعد از تموم شدن مراسم هم گریه‌اش بند نمیاد. عزیز می‌گه اشک‌های این زن یه دلیل مهم داره... از جنجالی‌ترین خبرهای مشهدی جا نمونی👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸داستان عمو عباس ماجرای امروز عزیز جون و نوه‌اش ماجرای ملاقات با بابای سمیرا تو هیئته. یه مرد مهربون و شجاع که بعد از جنگ حالا سال‌های ساله که روی یه صندلی چرخ‌دار زندگی می‌کنه و بچه‌ها صداش میز‌نن عمو عباس! نویسنده : حامد عسکری پاتوق مشهدی‌های اهل خبر در اینستاگرام اینجاست👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸وقتی نوه کوچولوی عزیز خانوم خواب کمک خواستن امام حسین علیه‌السلام رو می‌بینه، گریه‌های عزیز بند نمیاد و بعد ماجرای نامردی اونایی که نامه نوشته بودن رو تعریف می‌کنه. معتبرترین پیج خبری در اینستاگرام رو دنبال کن👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir
📚بهلول و دنبه روزی بهلول نزد هارون الرشید رفت و درخواست مقداری پیه کرد تا با آن پیه پیاز، که نوعی غذای ارزان قیمت برای مردم فقیر بوده، فراهم سازد. هارون به خدمتکارانش گفت مقداری شلغم پوست کنده نزد او بیاورند تا شاهد عکس‌العمل بهلول باشند و بیازمایند که آیا او می‌تواند میان پیه و شلغم پوست‌کنده تمایزی قائل شود یا خیر؟ بهلول نگاهی به شلغم‌ها انداخت. آن‌ها را به زبانش نزدیک کرد، بو نمود و بعد گفت: نمی‌دانم چرا از وقتی که تو حاکم مسلمانان شده‌ای، چربی هم از دنبه رفته ‌است. بزن رو لینک و به بزرگترین دورهمی مشهدی‌ها در اینستاگرام اضافه شو👇 instagram.com/_u/akhbarmashhad.ir