eitaa logo
میراث امامان
165 دنبال‌کننده
55 عکس
3 ویدیو
11 فایل
مطالعاتی در خصوص روایات برجای‌مانده از امامان اهل بیت علیهم السلام در تراث اسلامی کانال در تلگرام: https://t.me/Al_Meerath https://t.me/Alasar_1 ارتباط با ادمین: @KhorvashAmirhasan
مشاهده در ایتا
دانلود
لعن‌شدن ابوموسی اشعری در لیلة العقبة حدثنا أحمد بن الحسين الصوفي، ثنا محمد بن علي بن خلف العطار، ثنا حسين الأشقر، عن قيس، عن عمران بن ظبيان، عن أبي يحيى حكيم قال: «كنت جالسا مع عمار، فجاء أبو موسى، فقال: مالي و مالك، قال: ألست أخاك، قال: ما أدري إلاّ أني سمعت رسول اللّه صلى اللّه عليه و سلم يلعنك ليلة الحملق [1]، قال: إنه قد استغفر لي، قال عمار: قد شهدت اللعن و لم أشهد الاستغفار» (الکامل لابن عدي، ج2، ص362). از ابو تحیی حکیم بن سعد (د. 80 ق) نقل شده که گفت: همراه عمّار نشسته بودم که ابوموسی آمد. پس [ابوموسی] [2] گفت: مرا با تو چه کار؟ [ابوموسی] گفت: مگر برادرِ [ایمانیِ] تو نیستم؟ [عمار] گفت: نمی‌دانم جز اینکه شنیدم که پیامبر (ص) تو را در لیلة الجمل [= لیلة العقبة] لعنت کرد! [ابوموسی] گفت: او [پس از آنکه لعنم کرد]، برایم استغفار کرد! عمار گفت: لعن را شاهد بودم اما استغفار را شاهد نبودم! [3] 1. «الحملق» تصحیف «الجمل» است؛ چنانکه ابن عساکر، ابن جوزی، ابن حجر، سیوطی، و ابن عراق که همین روایت را از ابن عدی نقل کرده‌اند، به جای «الحملق»، «الجمل» آورده‌اند (تاریخ مدینة دمشق، ج32، ص93؛ الموضوعات، ج2، ص28؛ لسان المیزان، ج5، ص290؛ اللآلیء المصنوعة، ج1، ص391؛ تنزیه الشریعة المرفوعة، ج2، ص9). مراد از «لیلة الجمل» آن شبی است که عده‌ای از منافقین در عقبه قصد کردند که شتر رسول الله صلی الله علیه وآله را رَم دهند تا ایشان به قتل برسند؛ چنانکه شیخ طوسی همین گزارش را از ابی تحیی نقل کرده و در آن به جای «لیلة الجمل»، «لیلة العقبة» آمده است (أمالي الطوسي، ص181). 2. از نقل شیخ طوسی معلوم می‌شود که قائل این عبارت مانند عبارت بعدی خودِ ابوموسی باید باشد. این نقل فضای شکل‌گیری این گفتگو را روشن‌تر می‌کند: «أخبرنا محمد بن محمد، قال: أخبرني أبو الحسن علي بن مالك النحوي، قال: حدثنا أبو عبد الله جعفر بن محمد الحسني، قال: حدثني عيسى بن مهران المستعطف، قال: حدثنا يحيى بن عبد الحميد، قال: حدثنا شريك، عن عمران بن طفيل، عن أبي تحيى، قال: سمعت عمّار بن ياسر (رحمه الله) يعاتب أبا موسى الأشعري، و يوبّخه على تأخّره عن علي بن أبي طالب (عليه السلام) و قعوده عن الدخول في بيعته، و يقول له: يا أبا موسى، ما الذي أخّرك عن أمير المؤمنين فو الله لئن شككت فيه لتخرجنّ عن الإسلام. و أبو موسى يقول له: لا تفعل و دع عتابك لي، فإنّما أنا أخوك. فقال له عمّار: ما أنا لك بأخ، سمعت رسول الله (صلى الله عليه و آله) يلعنك ليلة العقبة و قد هممت مع القوم بما هممت. فقال له أبو موسى: أ فليس قد استغفر لي قال عمّار: قد سمعت اللعن و لم أسمع الاستغفار» (أمالي الطوسي، ص181-182). 3. معلوم نیست واقعاً پیامبر (ص) پس از اینکه او را در لیلة العقبة لعن کردند، برای او استغفار کرده باشند؛ همان‌گونه که جناب عمار نیز سخن ابوموسی را تلقی به قبول نکرد اما حتی اگر پیامبر (ص) پس از اینکه ابوموسی در عقبه همراه دیگر منافقان قصد داشت شتر ایشان را رم دهد، برای او ظاهراً استغفار کرده باشند، معلوم نیست این استغفار برای او هیچ نفعی داشته باشد؛ چه اینکه ثابت است از حذیفه که ابوموسی از منافقین بوده و می‌دانیم که قرآن کریم گفته که استغفار پیامبر (ص) برای منافقین موجب آمرزیده‌شدن آنان نمی‌شود: «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لَا تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِنْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِينَ مَرَّةً فَلَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ كَفَرُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ ۗ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ» (التوبة: 80). @Al_Meerath
نفاق گستردۀ امّت پیامبر (ص) و قال شيخنا أبو جعفر الإسكافي كان أهل البصرة كلهم يبغضونه و كثير من أهل الكوفة و كثير من أهل المدينة و أما أهل مكة فكلهم كانوا يبغضونه قاطبة و كانت قريش كلها على خلافه و كان جمهور الخلق مع بني أمية عليه (شرح نهج البلاغة، ج4، ص103). ابن ابی الحدید معتزلی نقل می‌کند که ابوجعفر اسکافی (د. 240ق) گفته است: اهل بصره همگی بغض علی (ع) را داشتند و بسیاری از اهل کوفه و بسیاری از اهل مدینه نیز چنین بودند! اما اهل مکه، همۀ آن‌ها بغض علی (ع) را داشتند و همهٔ قریش مخالف او بودند و جمهور مردم همراه بنی امیه علیه او بودند! حدثنا أبو بكر بن أبي شيبة، حدثنا وكيع، وأبو معاوية، عن الأعمش، (ح) وحدثنا يحيى بن يحيى -واللفظ له-، أخبرنا أبو معاوية، عن الأعمش، عن عدي بن ثابت، عن زر قال: قال علي: والذي فلق الحبة وبرأ النسمة إنه لعهد النبي الأمي صلى الله عليه وسلم إلي: أن لا يحبني إلا مؤمن ولا يبغضني إلا منافق (صحیح مسلم، ج1، ص60). مسلم به سند خویش از زرّ بن حبیش نقل می‌کند که گفت: علی (ع) فرمود: سوگند به کسی که دانه را شکافت و جان را آفرید، عهد پیامبر امّی (ص) با من آن بود که جز مؤمن مرا دوست نمی‌دارد و جز منافق بغض مرا ندارد. @Al_Meerath
گزارش ابن قتیبه دینوری (د. ۲۷۶ق) از ستیز محدّثان عامه با امیرالمؤمنین علیه السلام دیدم که اینان نیز هنگامی که زیاده‌روی رافضه در محبّت علی (ع) را دیدند...، با رافضه مقابله کردند به این وسیله که در مفضول‌دانستن علی (ع) و کم‌کردن حقّ او زیاده‌روی کنند... و او را از روی جهالت از امامانِ هدایت خارج کردند و از امامان فتنه دانستند! و او را شایستۀ عنوان «خلیفه» ندانستند؛ زیرا مردم دربارۀ او اختلاف کردند و یزید را شایستۀ عنوان «خلیفه» دانستند؛ زیرا مردم بر او اجماع کردند و کسی را که از یزید به غیر نیکی یاد کند، متّهم کردند. همچنین بسیاری از محدّثان خود را نگاه داشتند از اینکه فضائل علی (ع) را نقل کنند یا آنچه را که شایستۀ اوست، اظهار کنند؛ در حالی که همۀ این احادیث [که در فضیلت اوست] تبیین‌های درستی دارد. افزون بر این، پسر او -حسین (ع)- را خارجی‌ای دانستند که جماعت مسلمین را متفرّق کرد و خونش حلال است به دلیل سخن پیامبر (ص): «هر کس بر امت من خارج شد -در حالی که با هم بودند-، او را بکشید؛ هر که باشد!». ایشان همچنین علی (ع) را در فضیلت همسانِ اهل شوری دانستند؛ زیرا عمر اگر فضیلت علی (ع) برایش روشن شده بود، او را بر اهل شوری مقدَّم می‌کرد و امر خلافت را به شورای آن‌ها نمی‌سپرد. افزون بر این، روایت‌کردن از کسی را که علی (ع) را یاد کرد یا حدیثی از فضائل او را نقل کرد، ترک کردند؛ تا جایی که بسیاری از محدّثان از نقل فضائل علی (ع) خودداری کردند و به گردآوری فضائل عمرو بن عاص و معاویه اهتمام ورزیدند؛ گویا که این محدّثان [در حقیقت] فضائل عمرو بن عاص و معاویه مرادشان نبود و تنها [طعن بر] علی (ع) را اراده کرده بودند! پس اگر کسی بگوید: «برادر پیامبر (ص) علی (ع) است و پدر دو سبط پیامبر (ص) -حسن و حسین (ع)- است و اصحاب کساء علی، فاطمه، حسن، و حسین (ع) هستند»، چهره‌ها گرفته می‌شود و چشم‌ها متغّیر شده، [این سخنان را ناآشنا می‌پندارند] و کینه‌های سینه‌ها آشکار می‌شود. اگر هم کسی سخن پیامبر (ص) «من کنت مولاه فعلي مولاه» و «أنت مني بمنزلة هارون من موسی» و مانند آن را یاد کند، دنبال راه‌های فرار می‌گردند تا [قدر] او را بکاهند و حقّ او را کم کنند! (الاختلاف في اللفظ والرد علی الجهمیة، ج1، ص54-56). @Al_Meerath
شهادت پیامبر (ص) توسط دو نفر از همسرانشان احمد بن محمد سیاری نقل کرده است: البرقيّ، عن غير واحد، عن عبد الصمد بن بشير [1]، عن أبي عبد الله عليه السلام أنّه قال: أتدرون مات النبيّ صلّى الله عليه وآله أم قُتل؟ إنّ الله يقول: أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ فنسخ الموتَ القتلُ، إنّهما سمّتاه فقتلتاه وأبواهما شرّ مَن خلق الله (کتاب القراءات، ص36). از عبد الصمد بن بشیر نقل شده که امام صادق (ع) فرمود: «می‌دانید پیامبر (ص) مرد یا کشته شد؟ خداوند می‌گوید: "آیا اگر [محمد] بمیرد یا کشته شود بر پاشنه‌هایتان برمی‌گردید؟" در این آیه قتل، مرگ را نسخ کرد. آن دو ایشان را مسموم کردند و ایشان را به قتل رساندند. پدران آن دو نیز، بدترین کسانی هستند که خداوند آفریده است». مرحوم محمد بن مسعود عیاشی نقل کرده است: عن عبد الصمد بن بشير عن أبي عبد الله ع قال تدرون مات النبي ص أو قتل، إن الله يقول: «أ فإن مات أو قتل انقلبتم على أعقابكم» فَسُمّ قبل الموت، إنّهما سَقَتَاه، فقلنا إنّهما و أبوهما شَرّ مَن خَلَق الله‏ (تفسیر العیاشي، ط البعثة، ج1، ص342). از عبد الصمد بن بشیر نقل شده که امام صادق (ع) فرمود: «می‌دانید پیامبر (ص) مرد یا کشته شد؟ خداوند می‌گوید: " آیا اگر [محمد] بمیرد یا کشته شود بر پاشنه‌هایتان برمی‌گردید؟" پیامبر (ص) پیش از مرگ، مسموم شد. آن دو [سم را] به ایشان نوشاندند». [چون امام این سخن را فرمود]، ما گفتیم: آن دو و دو پدرشان بدترین کسانی هستند که خداوند آفریده است. 1. «عبد الصمد بن بشير العرامي العبدي مولاهم كوفي ثقة ثقة روى عن أبي عبد الله عليه السلام‏» (فهرست النجاشي، ص248). @Al_Meerath
سلام ملک الموت بر اهل بیت علیهم السلام حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللهِ الْحَضْرَمِيُّ ، ثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الصَّبَّاحِ الْجَرْجَرَائِيُّ ، ثَنَا عَلِيُّ بْنُ ثَابِتٍ الْجَزَرِيُّ ، عَنِ الْمُخْتَارِ بْنِ نَافِعٍ ، عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى التَّيْمِيِّ ، عَنْ إِبْرَاهِيمَ التَّيْمِيِّ ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ : جَاءَ مَلَكُ الْمَوْتِ إِلَى النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فِي مَرَضِهِ الَّذِي قُبِضَ فِيهِ ، فَاسْتَأْذَنَ وَرَأْسُهُ فِي حِجْرِ عَلِيٍّ ، فَقَالَ : السَّلَامُ عَلَيْكُمْ وَرَحْمَةُ اللهِ وَبَرَكَاتُهُ ، فَقَالَ عَلِيٌّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ : ارْجِعْ فَإِنَّا مَشَاغِيلُ عَنْكَ ، فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : أَتَدْرِي مَنْ هَذَا يَا أَبَا حَسَنٍ ؟ هَذَا مَلَكُ الْمَوْتِ ادْخُلْ رَاشِدًا فَلَمَّا دَخَلَ قَالَ : إِنَّ رَبَّكَ عَزَّ وَجَلَّ يُقْرِئُكَ السَّلَامَ قَالَ : " أَيْنَ جِبْرِيلُ ؟ " قَالَ : لَيْسَ هُوَ قَرِيبٌ مِنِّي الْآنَ يَأْتِي ، فَخَرَجَ مَلَكُ الْمَوْتِ حَتَّى نَزَلَ عَلَيْهِ جِبْرِيلُ ، فَقَالَ لَهُ جِبْرِيلُ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَهُوَ قَائِمٌ بِالْبَابِ : مَا أَخْرَجَكَ يَا مَلَكَ الْمَوْتِ ؟ قَالَ : الْتَمَسَكَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ ، فَلَمَّا أَنْ جَلَسَا ، قَالَ جِبْرِيلُ : سَلَامٌ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْقَاسِمِ هَذَا وَدَاعٌ مِنِّي وَمِنْكَ " ، فَبَلَغَنِي أَنَّهُ لَمْ يُسَلِّمْ مَلَكُ الْمَوْتِ عَلَى أَهْلِ بَيْتٍ قَبْلَهُ ، وَلَا يُسَلِّمُ بَعْدَهُ (المعجم الکبیر، ج12، ص141). از ابن عباس نقل شده که گفت: فرشتۀ مرگ نزد پیامبر (ص) آمد در آن بیماری ایشان که در آن از دنیا رفتند. فرشتۀ مرگ اجازۀ ورود خواست؛ در حالی که سر پیامبر (ص) در دامن علی (ع) بود. فرشتۀ مرگ گفت: «السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»... ابن عباس گوید: به من خبر رسیده که فرشتۀ مرگ پیش از این، بر هیچ خانواده‌ای سلام نداده بود و پس از آن نیز سلام نخواهد داد. @Al_Meerath
جلوگیری عائشه از دفن امام حسن (ع) همراه پیامبر خدا (ص) قال: أخبرنا محمد بن عمر. قال: حدثنا علي بن محمد العمري. عن عيسى بن معمر. عن عباد بن عبد الله بن الزبير. قال: سمعت عائشة تقول يومئذ: هذا الأمر لا يكون أبدا. يدفن ببقيع الغرقد و لا يكون لهم رابعا... (الطبقات لابن سعد، الطبقة الخامسة، ج1، ص355-356). از عباد پسر عبد الله بن زبیر نقل شده که گفت: شنیدم که عائشه در روز وفات حسن (ع) می‌گفت: این امر [دفن امام حسن (ع) همراه پیامبر (ص)] هرگز به انجام نخواهد رسید! حسن (ع) در بقیع الغرقد دفن می‌شود و همراه پیامبر (ص)، ابوبکر، و عمر، نفر چهارمی دفن نخواهد شد!... قال: أخبرنا يحيى بن حماد. قال: حدثنا أبو عوانة عن حصين عن أبي حازم قال:... فقال أبو هريرة: أ رأيتم لو جيء بابن موسى ليدفن مع أبيه فمنع أ كانوا قد ظلموه‌؟ قال: فقالوا: نعم. قال: فهذا ابن نبي الله قد جيء به ليدفن مع أبيه (الطبقات، الطبقة الخامسة، ج1، ص340). از ابوحازم نقل شده که گفت:... [چون حسن بن علی (ع) از دفن همراه پیامبر (ص) منع شد و در بقیع دفن شد]، ابوهریره گفت: به نظرتان اگر پسر موسی (ع) آورده شده بود تا همراه پدرش دفن شود و برخی مانع می‌شدند، آیا مانعان بدو ستم کرده بودند؟ [ابوحازم] گفت: گفتند: آری! [ابوهریره] گفت: این نیز پسر نبی خدا است که آورده شد تا همراه پدرش دفن شود! @Al_Meerath
قبض روح شریف پیامبر (ص) در دامن برادرشان أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ. حَدَّثَنِي عَبْدُ اللّٰهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ‌ قَالَ‌: قَالَ رَسُولُ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَسلَّمَ‌ فِي مَرَضِهِ‌:، ادْعُوا لِي أَخِي،. قَالَ‌: فَدُعِيَ لَهُ عَلِيٌّ‌ فَقَالَ‌:، ادْنُ مِنِّي، فَدَنَوْتُ مِنْهُ فَاسْتَنَدَ إِلَيَّ فَلَمْ يَزَلْ مُسْتَنِدًا إِلَيَّ و إِنَّهُ لِيُكَلِّمُنِي حَتَّى إِنَّ بَعْضَ رِيقِ النَّبِيِّ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَسلَّمَ لَيُصِيبُنِي ثُمَّ نَزَلَ بِرَسُولِ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَسلَّمَ و ثَقُلَ فِي حِجْرِي... (الطبقات لابن سعد، ج2، ص202). از عمر بن علی نقل شده که گفت: پیامبر خدا (ص) در بیماری‌اش فرمود: برادرم را فراخوانید که نزدم آید! گفت: پس علی (ع) فراخوانده شد. پیامبر (ص) به علی (ع) گفت: نزدیک من شو! [علی (ع) گفت:] نزدیک پیامبر (ص) شدم و او بر من تکیه زد و با من سخن می‌گفت تا آنجا که بخشی از آب دهان پیامبر (ص) [که بر اثر بیماری از دهان مبارک ایشان خارج می‌شد] به من خورد. سپس پیامبر (ص) از دنیا رفتند و در دامن من، جان دادند... @Al_Meerath
نجوا و راز پیامبر (ص) با علی (ع) أَخْبَرَنَا أَحْمَدُ بْنُ جَعْفَرٍ الْقَطِيعِيُّ ، ثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ حَنْبَلٍ ، حَدَّثَنِي أَبِي ، ثَنَا عَبْدُ اللهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ شَيْبَةَ ، قَالَ : ثَنَا جَرِيرُ بْنُ عَبْدِ الْحَمِيدِ ، عَنْ مُغِيرَةَ ، عَنْ أَبِي مُوسَى ، عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ : وَالَّذِي أَحْلِفُ بِهِ إِنْ كَانَ عَلِيٌّ لَأَقْرَبَ النَّاسِ عَهْدًا بِرَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ ؛ عُدْنَا رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ غَدَاةً وَهُوَ يَقُولُ : جَاءَ عَلِيٌّ ؟ جَاءَ عَلِيٌّ ؟ مِرَارًا ، فَقَالَتْ فَاطِمَةُ رَضِيَ اللهُ عَنْهَا : كَأَنَّكَ بَعَثْتَهُ فِي حَاجَةٍ ، قَالَتْ : فَجَاءَ بَعْدُ ، قَالَتْ أُمُّ سَلَمَةَ : فَظَنَنْتُ أَنَّ لَهُ إِلَيْهِ حَاجَةً ، فَخَرَجْنَا مِنَ الْبَيْتِ فَقَعَدْنَا عِنْدَ الْبَابِ ، وَكُنْتُ مِنْ أَدْنَاهُمْ إِلَى الْبَابِ ، فَأَكَبَّ عَلَيْهِ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ وَجَعَلَ يُسَارُّهُ وَيُنَاجِيهِ ، ثُمَّ قُبِضَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ مِنْ يَوْمِهِ ذَلِكَ ، فَكَانَ عَلِيٌّ أَقْرَبَ النَّاسِ عَهْدًا . هَذَا حَدِيثٌ صَحِيحُ الْإِسْنَادِ ، وَلَمْ يُخَرِّجَاهُ (المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص138-139؛ مشابه: مصنف ابن أبي شیبة، ج17، ص95؛ مسند أحمد، ج12، ص6415؛ مسند أبي یعلی، ج12، ص364؛ السنن الکبری للنسائي، ج6، ص392؛ ج7، ص465). از ام سلمه نقل شده که گفت: سوگند به آنکه بدو سوگند می‌خورم علی (ع) آخرین کسی بود که با پیامبر (ص) دیدار کرد. پیامبر (ص) را بامداد عیادت کردیم در حالی که بارها می‌فرمود: «علی آمد؟ علی آمد؟». فاطمه فرمود: گویا شما او را پیِ کاری فرستاده بودید. [ام سلمه] گفت: پس از آن، علی (ع) آمد. ام سلمه گفت: گمان کردم که پیامبر (ص) کاری با علی (ع) دارد. پس ما از خانه بیرون آمدیم و نزد درب خانه نشستیم. من نزدیک‌ترین آنان به درب بودم. علی (ع) بر پیامبر (ص) افتاد و با او راز می‌گفت و نجوا می‌کرد. پس از آن، پیامبر (ص) در همان روز از دنیا رفت و علی (ع) آخرین کسی بود که با پیامبر (ص) دیدار کرد. @Al_Meerath
مردی که در دست او جان پیامبر (ص) از بدنشان جدا شد حَدَّثَنَا أَبُو بَكْرِ بْنُ عَيَّاشٍ ، عَنْ صَدَقَةَ بْنِ سَعِيدٍ ، عَنْ جُمَيْعِ بْنِ عُمَيْرٍ قَالَ : دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ أَنَا وَأُمِّي وَخَالَتِي ، فَسَأَلْنَاهَا : كَيْفَ كَانَ عَلِيٌّ عِنْدَهُ ؟ فَقَالَتْ : تَسْأَلُونِي عَنْ رَجُلٍ وَضَعَ يَدَهُ مِنْ رَسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَوْضِعًا لَمْ يَضَعْهَا أَحَدٌ ، وَسَالَتْ نَفْسُهُ فِي يَدِهِ وَمَسَحَ بِهَا وَجْهَهُ وَمَاتَ ، فَقِيلَ : أَيْنَ تَدْفِنُونَهُ ؟ فَقَالَ عَلِيٌّ : مَا فِي الْأَرْضِ بُقْعَةٌ أَحَبُّ إِلَى اللهِ مِنْ بُقْعَةٍ قُبِضَ فِيهَا نَبِيُّهُ ، فَدَفَنَّاهُ (مصنف ابن أبي شیبة، ج17، ص116؛ مشابه: مسند أبي یعلی، ج8، ص279). ابن ابی شیبه به سند خویش از جُمیع بن عُمیر نقل می‌کند که گفت: همراه مادرم و خاله‌ام بر عائشه وارد شدم؛ از او پرسیدیم که علی (ع) نزد او چه جایگاهی دارد. [عائشه] گفت: از من دربارهٔ مردی می‌پرسید که دستش را بر موضعی از [بدن] پیامبر (ص) گذاشت که هیچ کسی دستش را بر آن نگذاشت [1] و جان پیامبر (ص) در دست او روان شد و او دستش را به صورت خود کشید و پیامبر (ص) از دنیا رفت؟ پس گفته شد: کجا او را به خاک بسپاریم؟ علی (ع) فرمود: «هیچ بقعه‌ای در زمین نزد خدا محبوب‌تر نیست از بقعه‌ای که روح پیامبرش را در آن گرفت». [2] پس او را [در همان بقعه به اشارۀ علی (ع)] دفن کردیم. 1. اشاره به اینکه امیرالمؤمنین (ع) متولی غسل رسول الله (ص) شدند و دست خویش را با پارچه‌ای زیر پیراهن پیامبر (ص) بردند و ایشان را غسل دادند. 2. این مطلب که محل دفن پیامبر (ص) را علی (ع) تعیین کرد، در امامیه هم نقل شده است: «علي بن إبراهيم عن أبيه عن ابن أبي عمير عن حماد عن الحلبي عن أبي عبد الله ع قال: أتى العباس أمير المؤمنين ع فقال يا علي إن الناس قد اجتمعوا أن يدفنوا رسول الله ص في بقيع المصلى و أن يؤمهم رجل منهم فخرج أمير المؤمنين ع إلى الناس فقال يا أيها الناس إن رسول الله ص إمام حيا و ميتا و قال إني أدفن في البقعة التي أقبض فيها ثم قال على الباب فصلى عليه ثم أمر الناس عشرة عشرة يصلون عليه ثم يخرجون» (الکافي، ج1، ص451). @Al_Meerath
اگر بر حوض پیامبر (ص) وارد شوی! قال: أخبرنا علي بن محمد عن قيس بن الربيع عن بدر بن الخليل عن مولى الحسن بن علي قال: قال لي الحسن بن علي: أ تعرف معاوية بن حديج؟ قال: قلت: نعم. قال: فإذا رأيته فأعلمني. فرآه خارجا من دار عمرو بن حريث. فقال: هو هذا. قال: ادعه. فدعاه. فقال له الحسن: أنت الشاتم عليا عند ابن آكلة الأكباد؟ أما و الله لئن وردت الحوض - و لن ترده - لترنه مشمرا عن ساقه حاسرا عن ذراعيه يذود عنه المنافقين (الطبقات لابن سعد، الطبقة الخامسة، ج1، ص332-334). نقل شده که حسن بن علی (ع) به مولای خود فرمود: معاویة بن حدیج را می‌شناسی؟ گفت: آری. فرمود: چون او را دیدی، به من خبر بده! مولای او، معاویة بن حدیج را دید که از خانۀ عمرو بن حریث بیرون می‌آید. به حسن بن علی (ع) گفت: این است، معاویة بن حدیج! حسن بن علی (ع) فرمود: او را بخوان! او را خواند و حسن (ع) بدو گفت: تویی که نزد پسر هند جگر خوار به علی دشنام می‌دهی؟! به خدا سوگند که اگر بر حوضِ [پیامبر (ص)] وارد شوی -که البته هرگز بر آن حوض وارد نخواهی شد!-، علی را می‌بینی که مهیا شده و آستین خود را بالا زده، منافقان را از حوض می‌راند. @Al_Meerath
سوء استفادۀ منافقان از مشغول‌شدن امیرالمؤمنین (ع) به دفن پیامبر خدا (ص) فقال له زيد بن الأرقم الأنصاري:... يا ابن عوف، لولا أن علي بن أبي طالب رضي اللّٰه عنه و غيره من بني هاشم اشتغلوا بدفن النبي صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم و بحزنهم عليه فجلسوا في منازلهم، ما طمع فيها من طمع... فتكلم بشير بن سعد الأنصاري فقال: يا أبا الحسن، أما و اللّٰه لو أن هذا الكلام سمعه الناس منك قبل البيعة لما اختلف عليك رجلان، و لبايعك الناس كلهم، غير أنك جلست في منزلك و لم تشهد هذا الأمر، فظن الناس أن لا حاجة لك فيه، و الآن فقد سبقت البيعة لهذا الشيخ... فقال له علي: و يحك يا بشير، أ فكان يجب أن أترك رسول اللّٰه صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم في بيته فلم أجبه إلى حفرته، و أخرج أنازع الناس بالخلافة (کتاب الردة، ص44-47). محمد بن عمر واقدی (د. 207ق) نقل می‌کند که زید بن ارقم به عبد الرحمن بن عوف گفت:... ای پسر عوف! اگر علی بن ابی طالب (ع) و دیگر هاشمیان مشغول دفن پیامبر (ص) و اندوه بر ایشان نبودند تا [برای غسل و کفن و دفن و عزاداری بر پیامبر (ص)] در منزل‌هایشان بنشینند، آنکه در خلافت طمع کرد، در آن طمع نمی‌کرد... [پس از آنکه علی (ع) به بیعت فراخوانده شد و از اولی‌بودن خود گفت] بشیر بن سعد انصاری گفت: ای ابو الحسن! ای مردم این سخن را پیش از بیعت از تو شنیده بودند، دو نفر دربارۀ تو اختلاف نمی‌کردند و همۀ مردم با تو بیعت می‌کردند، اما تو در منزلت نشستی و در امر انتخاب خلیفه حاضر نشدی. مردم هم گمان کردند که تو خلافت را نمی‌خواهی. اکنون هم که پیش از تو با این پیرمرد بیعت شده است... پس علی (ع) بدو گفت: وای بر تو ای بشیر! آیا لازم بود پیامبر (ص) را در خانه‌اش رها کنم و او را به خاک نسپارم و بیرون بیایم با مردم دربارۀ خلافت منازعه کنم؟! @Al_Meerath
افضلیت علی بن موسی الرضا علیه السلام در نگاه مأمون عباسی لعنة الله علیه ذكر ان عيسى بن محمد بن ابى خالد، بينما هو فيما هو فيه من عرض اصحابه بعد منصرفه من عسكره الى بغداد، إذ ورد عليه كتاب من الحسن بن سهل يعلمه ان امير المؤمنين المأمون قد جعل على بن موسى بن جعفر بن محمد ولى عهده من بعده، و ذلك انه نظر في بنى العباس و بنى على، فلم يجد أحدا هو افضل و لا اورع و لا اعلم منه (تاریخ الطبري، ج8، ص554). محمد بن جریر طبری (د. 310ق) نقل می‌کند که نامه‌ای از حسن بن سهل به عیسی بن محمد رسید که در آن آمده بود که مأمون عباسی، علی بن موسی (ع) را ولی عهد خود قرار داده؛ زیرا «مأمون در بنی عباس و بنی علی (ع) نظر کرد. پس نه افضل، نه با ورع تر، و نه اعلم از علی بن موسی (ع) نیافت». @Al_Meerath
تصریح حاکم نیشابوری (د. 405ق) به شهادت امام رضا علیه السلام و نقل حدیثی در فضل زیارت ایشان أمير المؤمنين علي بن موسى بن جعفر بن محمد بن علي بن الحسين بن علي بن أبي طالب رضي الله عنهم الرضا أبو الحسين الإمام الشهيد، ورد بنيسابور سنة مائتين، فلما وافى الرضا بنيسابور وأقام بها مدة، والمأمون بمرو إلى أن أمر بإخراجه إليه، ثم كان بعد ذلك ما كان، واستشهد بسناباد من طوس لتسع بقين من شهر رمضان ليلة الجمعة من سنة ثلاث ومائتين، وهو ابن تسع وأربعين سنة وتسعة أشهر، وقال الرضا رضي الله عنه: من زارني على بعد داري أتيته يوم القيامة في ثلاث مواطن حتى أخلصه من أهوالها إذا تطايرت الكتب يمينا وشمالا وعند الصراط وعند الميزان (تاریخ نیسابور للحاکم، تلخیص أحمد بن محمد الخلیفة النیسابوري، ص26). @Al_Meerath
تصریح یکی از سادات حسنی به مسموم‌شدن امام رضا (ع) توسط مأمون در نامه‌اش به مأمون عبد الله بن موسى بن عبد الله بن الحسن بن الحسن ابن علي بن أبي طالب عليهم السلام و أمه أم سلمة بنت محمد بن طلحة بن عبد الرحمن بن أبي بكر... و كان عبد الله توارى في أيام المأمون، فكتب إليه بعد وفاة الرضا يدعوه إلى الظهور ليجعله مكانه و يبايع له، و اعتد عليه بعفوه عمن عفا من أهله، و ما أشبه هذا من القول: فأجابه عبد الله برسالة طويلة يقول فيها: فبأي شي‏ء تغرني؟ ما فعلته بأبي الحسن- صلوات الله عليه- بالعنب الذي أطعمته إيّاه فقتلته. و اللّه ما يقعدني عن ذلك خوف من الموت و لا كراهة له، و لكن لا أجد لي فسحة في تسليطك على نفسي، و لولا ذلك لأتيتك حتى تريحني من هذه الدنيا الكدرة... و هي رسالة طويلة قد أتينا بها في الكتاب الكبير. و أخبرني جعفر بن محمد الوراق الكوفي، قال: حدثني عبد الله بن علي بن عبيد الله العلوي الحسيني، عن أبيه، قال: كتب المأمون إلى عبد الله بن موسى و هو متوار منه يعطيه الأمان، و يضمن له أن يوليه العهد بعده، كما فعل بعلي بن موسى، و يقول: ما ظننت أن أحدا من آل أبي طالب يخافني بعد ما عملته بالرضا، و بعث الكتاب إليه. فكتب إليه عبد الله بن موسى: وصل كتابك و فهمته، تختلني فيه عن نفسي ختل القانص، و تحتال على حيلة المغتال القاصد لسفك دمي. و عجبت من بذلك العهد و ولايته لي بعدك، كأنك تظن أنه لم يبلغني ما فعلته بالرضا، ففي أي شي‏ء ظننت أني أرغب من ذلك؟ أفي الملك الذي قد غرتك نضرته و حلاوته؟ فو الله لأن أقذف و أنا حيّ في نار تتأجج أحب إليّ من أن ألي أمرا بين المسلمين أو أشرب شربة من غير حلها مع عطش شديد قاتل. أم في العنب المسموم الذي قتلت به الرضا؟ أم ظننت أن الاستتار قد أملّني و ضاق به صدري، فو الله إني لدلك، و لقد مللت الحياة و أبغضت الدنيا، و لو وسعني في ديني أن أضع يدي في يدك حتى تبلغ من قبلي مرادك لفعلت ذلك، و لكن الله قد حظر على المخاطرة بدمي، وليتك قدرت عليّ من غير أن أبذل نفسي لك فقتلتني، و لقيت الله- عزّ و جلّ- بدمي، و لقيته قتيلا مظلوما، فاسترحت من هذه الدنيا... (مقاتل الطالبیین، 498-500). @Al_Meerath
تصریح ابن حبّان بستی (د. 354ق) به مسموم‌شدن امام رضا (ع) توسط مأمون ومات علي بن موسى الرضا بطوس من شربة سقاه إياها المأمون فمات من ساعته وذلك في يوم السبت آخر يوم سنة ثلاث ومائتين (الثقات، ج8، ص456-457). ومات علي بن موسى الرضا بطوس يوم السبت آخر يوم من سنة ثلاث ومائتين وقد سم من ماء الرمان وأسقى قلبه المأمون (المجروحین، ج2، ص107). @Al_Meerath
نقل حدیث نبوی در فضل زیارت امام رضا (ع) توسط عالم معتزلی زیدی، حاکم جِشُمی (د. 494ق) و فيه الأثر رويناه بالإسناد الموثوق به إلى الحاكم الإمام شيخ الإسلام أبي سعد المحسّن بن كرامة الجشمي البيهقي الزيدي رضي الله عنه رواه عن علي بن أبي طالب عليه السّلام عن النبي صلّى الله عليه و آله و سلّم قال: «ستلقى بضعة مني بأرض خراسان لا يزورها مؤمن إلا أوجب الله له الجنّة و حرّم جسده على النار». و روى أيضا عن علي عليه السّلام عن النبي صلّى الله عليه و آله و سلّم: «ستدفن بضعة مني بخراسان ما زارها مكروب إلا نفّس الله كربته، و لا مذنب إلا غفر الله له ذنبه» (الحدائق الوردیة، ج2، ص389). پیش از این، شیخ صدوق (د. 381ق) حدیث «ستدفن بضعة مني بخراسان ما زارها مكروب إلا نفس الله كربته و لا مذنب إلا غفر الله ذنوبه» را از قبیصه از جابر جعفی از امام باقر (ع) از پدرانشان از پیامبر (ص) نقل کرده است (عیون أخبار الرضا، ج2، ص257-258؛ أمالي الصدوق، ص119). همچنین وی حدیث «ستدفن بضعة مني بأرض خراسان لا يزورها مؤمن إلا أوجب الله عز و جل له الجنة و حرم جسده على النار» را از محمد بن زکریا غلابی (د. 298ق) از جعفر بن محمد بن عماره از پدرش از امام صادق (ع) از پدرانشان از پیامبر (ص) نقل کرده است (عیون أخبار الرضا، ج2، ص255؛ أمالي الصدوق، ص62). @Al_Meerath
فضل زیارت امام رضا (ع) و اشعاری در مدح ایشان در کتاب السفینة الجامعة نوشتۀ حاکم جشمی (د. 494ق) (انتشار برای بار نخست) فصل في عليّ بن موسی وزیارة قبره علیه السّلام هو عليّ بن موسی بن جعفر بن [محمّد بن] عليّ بن الحسین بن عليّ بن أبي طالب علیهم السّلام. ولما أکرهه المأمون علی الخروج إلی خراسان وجعله وليَّ عهده وأمر بأن یخطب علیه وضرب الدرهم فکان بعض الخطباء ینسبه إلی عليّ ثم یقول: سَبْعَةُ آبَاءٍ وَهُمُ مَا هُمُ * خَیْرُ مَنْ يَشْرَبُ صَوْبَ اَلْغَمَام وأُمّه نجمة أمّ ولد. وروی عليّ بن أبي طالب عن النبيّ صلی الله علیه أنه قال: «سَتُلْقَی بَضْعَةٌ مِنِّي بِأَرْضِ خُرَاسَانَ لَا يَزُورُهَا مُؤْمِنٌ إِلَّا أَوْجَبَ اللهُ لَهُ الْجَنَّةَ وَحَرَّمَ جَسَدَهُ عَلَى النَّار». وعن الرضا علیه السّلام قال: «لَا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلَى شَيْ‏ءٍ مِنَ الْقُبُورِ إِلَّا إِلَى قُبُورِنَا أَلَا وَإِنِّي لَمَقْتُولٌ بِالسَّمِّ ظُلْماً وَمَدْفُونٌ فِي مَوْضِعِ غُرْبَةٍ مَنْ شَدَّ رَحْلَهُ إِلَى زِيَارَتِي اسْتُجِيبَ دُعَاؤُهُ وَ غُفِرَ ذَنْبُهُ». وعن عليّ عن النبيّ صلّی الله علیه: «سَتُدْفَنُ مِنِّي بَضْعَةٌ بِخُرَاسَانَ مَا زَارَهَا مَكْرُوبٌ إِلَّا نَفَّسَ اللهُ كَرْبَتَهُ وَلَا مُذْنِبٌ إِلَّا غَفَرَ اللهُ ذَنْبَهُ‏». وعن محمّد بن عليّ الباقر [1]: «مَنْ زَارَ قَبْرَ أَبِي بِطُوسَ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَإِذَا کَانَ يَوْمُ الْقِيَامَة نُصِبَ لَهُ مِنْبَرٌ بِحِذَاءِ مِنْبَرِ رَسُولِ الله صَلَّى اللهُ عَلَيْه‏ِ حَتَّى يَفْرُغَ اللهُ مِنْ حِسَابِ عِبَادِهِ». وعن الصادق: «مَنْ زَارَ قَبْرَ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى‏ وَالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ‏ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ فِي سَنَةٍ وَاحِدَةٍ كَمَنْ زَارَ أَهْلَ السَّمَاوَاتِ» [2]. فسمع ذلك جابر بن أبي الهذیل فقال: زُرْتُ عَلِیّاً فَدَتْهُ نَفْسِي * بَدْءاً وَثَنَّیْتُ بِالْحُسَیْنِ فَمَنْ رَآنِي فَقَدْ رَأی مَنْ * زَارَ ذَا الْعَرْشِ مَرَّتَیْنِ وعن الرضا: «مَنْ زَارَنِي عَلَى بُعْدِ دَارِي أَتَيْتُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فِي ثَلَاثِ مَوَاطِنَ حَتَّى أُخَلِّصَهُ مِنْ أَهْوَالِهَا إِذَا تَطَايَرَتِ الْكُتُبُ يَمِيناً وَشِمَالًا وَعِنْدَ الصِّرَاطِ وَعِنْدَ الْمِيزَانِ». لبعضهم یمدح عليَّ بن موسی: مُطَهَّرُونَ نَقِيَّاتٌ ثِيَابُهُمُ *‌ تَجْرِي اَلصَّلاَةُ عَلَيْهِمْ أَيْنَمَا ذُكِرُوا مَنْ لَمْ يَكُنْ عَلَوِيّاً حِينَ تَنْسُبُهُ * فَمَا لَهُ مِنْ قَدِيمِ اَلدَّهْرِ مُفْتَخَرُ آخر: قِيلَ لِي أَنْتَ وَاحِدُ اَلنَّاسِ طُرَّاً * فِي النَّظْمِ وَالمَقَالِ الْبَدِیْهِ فَعَلَى مَا تَرَكْتَ مَدْحَ اِبْنِ مُوسَى * لِلْخِصَالَ اَلَّتِي تَجَمَّعْنَ فِيهِ قُلْتُ لاَ أَهْتَدِي لِمَدْحِ إِمَامٍ * كَانَ جِبْرِيلُ‌ خَادِماً لِأَبِيهِ آخر: إِذَا کُنْتَ تَأْمَلُ أَوْ تَرْتَجِي * مِنَ اللهِ فِي حَالَتَیْكَ الرِّضَا فَلَازِمْ مَوَدَّةَ آلِ النَّبِيِّ * وَجَاوِرْ عَلِيَّ بْنَ مُوسَی الرِّضَا وروي أنه مکتوب علی جدار المسجد: مَنْ سَرَّهُ أن يَرَى قبراً بِرُؤيَتِهِ * يُفَرِّجُ اللّهُ عَمَّنْ زَارَهُ كُربَه فَليَأتِ ذَا الْقَبر إِنَّ اللهَ أَسْكَنَه * سُلالَةً مِنْ رَسُولِ اللهِ مُنتَجَبَه آخر: يَا أَرْضَ طُوسٍ‌ سَقَاكِ اَللهُ رَحْمَتَهُ * مَا ذَا حَوَيْتِ مِنَ اَلْخَيْرَاتِ يَا طُوسُ شَخْصٌ عَزِيزٌ عَلَى اَلْإِسْلاَمِ‌ مَصْرَعُهُ * فِي رَحْمَةِ اللهِ مَغْمُورٌ وَمَغْمُوسُ يَا قَبْرَهُ أَنْتَ قَبْرٌ قَدْ تَضَمَّنَهُ * حِلْمٌ وَعِلْمٌ وَتَطْهِيرٌ وَتَقْدِيسُ فَخْرٌ فَإِنَّكَ مَغْبُوطٌ بِجُثَّتِهِ * وَبِالْمَلاَئِكَةِ اَلْأَبْرَارِ مَحْرُوسُ وللصاحب من قصیدة أولها: یَا زَائِراً سَائِراً إِلَى طُوسِ *** مَشهَدِ طُهْرٍ وَأَرْضِ تَقْدِيسِ ولا شبهة أنه کان مُکرَهاً علی إجابة الملقّب بالمأمون حتّی دعاه وبایعه ویقال إنه سمّه فقتله ودفنه إلی جنب هارون الملقّب بالرشید زعم تکرمةً له فصارت البقعة مشهداً له ونسبت إلیه وتُزار لأجله وهکذا تکون کلمة الله هي العلیا. 1. این روایت در منابع متقدّم از امام جواد (ع) نقل شده (الکافي، ج4، ص585؛ کامل الزیارات، ص304، 305؛ أمالي الصدوق، ص120؛ عیون أخبار الرضا، ج2، ص259) و در برخی از این منابع فقط عنوان ابوجعفر بدون «الثاني» و «محمد بن علي بن موسی» آمده که سبب شده حاکم جشمی یا منبعش به اشتباه عنوان را بر امام باقر (ع) تطبیق دهد. 2. ممکن است در این روایت عنوان یکی از امامان پس از امام رضا (ع) با امام صادق (ع) خلط شده باشد و ممکن است در اصل حدیث «مَنْ زَارَ قَبْرَ عَلِيٍّ وَالْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ‏» آمده باشد و عنوان علی به اشتباه بر امام رضا (ع) تطبیق داده شده باشد. وجود این روایت در این کتاب، از این جهت که در منابع دیگر یافت نشد، اهمیت دارد. @Al_Meerath
مباهات خداوند به علی بن ابی طالب (ع) ان الله، عز و جل، أوحى في تلك الليلة إلى جبريل و ميكائيل أني قضيت على أحدكما بالموت فأيكما يواسي صاحبه‌؟ فاختار الحياة كلاهما فأوحى الله إليهما: هلا كنتما كعلي بن أبي طالب، آخيت بينه و بين محمد، و جعلت عمر أحدهما أكثر من الآخر، فاختار على الموت و آثر محمدا بالبقاء و قام في مضجعه، اهبطا فاحفظاه من عدوه، فهبط جبريل و ميكائيل فقعد أحدهما عند رأسه و الآخر عند رجليه يحرسانه من عدوه و يصرفان عنه الحجارة، و جبريل يقول: بخ بخ لك يا ابن أبي طالب من مثلك يباهي الله بك ملائكة سبع سماوات! (تاریخ الیعقوبي، ج2، ص39). احمد بن اسحاق یعقوبی نقل می‌کند که خداوند -عزّ وجلّ- در لیلة المبیت وحی کرد به جبرئیل و میکائیل که من حکم کرده‌ام که یکی از شما بمیرد. کدام‌یک از شماست که با همنشین خود مواسات کند؟ هر دوی آن‌ها زندگی را برگزیدند. پس خداوند به آن دو وحی کرد: چرا مانند علی بن ابی طالب نبودید؟ او را برادر محمد قرار دادم و عمر یکی از آن دو را بیشتر از دیگری قرار دادم. او مرگ را برگزید و محمد را برای زندگی مقدَّم داشت و در خواب‌گاه او برخاست. فرود آیید و او را از دشمنش نگاه دارید. پس جبرئیل و میکائیل فرود آمدند و یکی از ایشان نزد سر او نشست و دیگری نزد پاهای او و او را از دشمنش نگاه داشتند و سنگ‌ها را [که مشرکان به سمت او پرتاب می‌کردند] از او بازداشتند و جبرئیل می‌گفت: نیکا نیکا ای پسر ابوطالب! چه کسی مانند توست؟ خداوند به تو در برابر فرشتگان هفت آسمان مباهات می‌کند. مشابه این متن را قاضی تنوخی (د. 384ق) و احمد بن محمد ثعلبی (د. 427ق) نیز آورده‌اند (المستجاد، ص1؛ الکشف والبیان، ج2، ص125-126). همچنین مشابه آن را شیخ طوسی (د. 460ق) از عمار بن یاسر و حاکم حسکانی (د. 490ق) از ابوسعید خدری نقل کرده است (أمالي الطوسي، ص469؛ شواهد التنزیل، ج1، ص123). @Al_Meerath
بر دوش پیامبر (ص) در لیلة المبیت حَدَّثَنَا شَبَابَةُ بْنُ سَوَّارٍ قَالَ حَدَّثَنَا نُعَيْمُ بْنُ حَكِيمٍ قَالَ : حَدَّثَنِي أَبُو مَرْيَمَ عَنْ عَلِيٍّ قَالَ : انْطَلَقَ بِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى أَتَى بِيَ الْكَعْبَةَ ، فَقَالَ : اجْلِسْ ، فَجَلَسْتُ إِلَى جَنْبِ الْكَعْبَةِ ، وَصَعِدَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَلَى مَنْكِبَيَّ ، ثُمَّ قَالَ لِي : انْهَضْ بِي ، فَنَهَضْتُ بِهِ ، فَلَمَّا رَأَى ضَعْفِي تَحْتَهُ قَالَ : اجْلِسْ ، فَجَلَسْتُ فَنَزَلَ عَنِّي وَجَلَسَ لِي فَقَالَ : يَا عَلِيُّ ، اصْعَدْ عَلَى مَنْكِبَيَّ ، فَصَعِدْتُ عَلَى مَنْكِبِهِ ، ثُمَّ نَهَضَ بِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَلَمَّا نَهَضَ بِي خُيِّلَ إِلَيَّ أَنِّي لَوْ شِئْتُ نِلْتُ أُفُقَ السَّمَاءِ ، فَصَعِدْتُ عَلَى الْكَعْبَةِ ، وَتَنَحَّى رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ لِي : أَلْقِ صَنَمَهُمُ الْأَكْبَرَ صَنَمَ قُرَيْشٍ ، وَكَانَ مِنْ نُحَاسٍ ، وَكَانَ مَوْتُودًا بِأَوْتَادٍ مِنْ حَدِيدٍ فِي الْأَرْضِ ، فَقَالَ لِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ : عَالِجْهُ فَجَعَلْتُ أُعَالِجُهُ وَرَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَقُولُ [لِي] : إِيهِ ، فَلَمْ أَزَلْ أُعَالِجُهُ حَتَّى اسْتَمْكَنْتُ مِنْهُ ، فَقَالَ : اقْذِفْهُ فَقَذَفْتُهُ وَنَزَلْتُ (مصنف ابن أبي شیبة، ج20، ص470). از علی (ع) نقل شده که فرمود: پیامبر خدا (ص) مرا برد تا آنکه مرا نزد کعبه رساند. به من فرمود: «بنشین». پس در کنار کعبه نشستم و پیامبر خدا (ص) بر شانه‌های من بالا رفت. سپس فرمود: «مرا برخیزان». او را برخیزاندم. چون ناتوانی من را زیر [قدم‌های] خود دید، فرمود: «بنشین». نشستم و از [دوشِ] من پایین آمد و برایِ [بالارفتنِ] من نشست. پس فرمود: «ای علی! بر شانه‌هایم بالا برو». پس بر شانه‌های او بالا رفتم و پیامبر خدا (ص) مرا برخیزاند. چون مرا برخیزاند، خیال کردم که اگر بخواهم می‌توانم به کنارۀ آسمان برسم! پس بر روی کعبه رفتم و پیامبر خدا (ص) فاصله گرفت. پس به من فرمود: «بت بزرگشان -بت قریش- را بیانداز»! همان بتی که از مِس بود و با میخ‌های آهنی به زمین میخ شده بود. پس فرمود: «مشغول [کندن آن بت از زمین] شو». پس مشغول آن شدم؛ در حالی که پیامبر خدا (ص) می‌فرمود: «ادامه بده». پس من بر کارم ممارست کردم تا آنکه موفق [به کندن آن بت] شدم. پسر فرمود: «آن را بیانداز». آن را انداختم و [از فراز کعبه] پایین آمدم. مشابه این روایت را دیگران از اسباط بن محمد (مسند أحمد، ج1، ص196؛ السنن الکبری للنسائي، ج7، ص451؛ الأحادیث المختارة، ج2، ص330)، و عبید الله بن موسی (مسند أبي یعلی، ج1، ص251؛ مسند البزار، ج3، ص21؛ الأحادیث المختارة،ج2، ص331) از نعیم بن حکیم (د. 148ق) از ابو مریم اسدی نقل کرده‌اند. حاکم نیشابوری نیز مشابه این حدیث را به سند خود از عبد الله بن داود از نعیم بن حکیم از ابو مریم اسدی نقل کرده و سند آن را تصحیح کرده است (المستدرك علی الصحیحین، ج3، ص5). در ابتدای این نقلِ حاکم، تصریح شده که این بت‌شکنی مربوط بوده به لیلة المبیت: «عَنْ عَلِيٍّ رَضِيَ اللهُ عَنْهُ قَالَ : لَمَّا كَانَ اللَّيْلَةَ الَّتِي أَمَرَنِي رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ وَسَلَّمَ أَنْ أَبِيتَ عَلَى فِرَاشِهِ ، وَخَرَجَ مِنْ مَكَّةَ مُهَاجِرًا ، انْطَلَقَ بِي رَسُولُ اللهِ...». @Al_Meerath
امیرالمؤمنین (ع)؛ متولی دفن رسول خدا (ص) أخبرنا محمد بن عمر. حدثني عمر بن محمد عن أبيه عن علي بن حسين قال: قال أوس بن خولي: يا أبا حسن ننشدك الله ومكاننا من الإسلام ألا أذنت لي أنزل في قبر نبينا - صلى الله عليه وسلم - فقال: انزل. فقلت لعلي بن حسين: وكم كانوا؟ قال: علي بن أبي طالب والفضل بن عباس وأوس بن خولي (الطبقات لابن سعد، ج2، ص230). ابن سعد از محمد بن عمر واقدی از عمر بن محمد از پدرش محمد بن عمر بن علی بن ابی طالب نقل می‌کند که علی بن حسین (ع) فرمود: اوس بن خولی [به علی (ع)] گفت: ای ابوالحسن! تو را به خدا و به جایگاهت نسبت به اسلام سوگند می‌دهیم که اجازه بدهی که در قبر پیامبرمان (ص) فرود آیم. [علی (ع)] فرمود: فرود آی! از علی بن حسین (ع) پرسیدم: چند نفر بودند؟ فرمود: علی بن ابی طالب، فضل بن عباس، و اوس بن خولی. گفتگوی میان اوس بن بن خولی با علی (ع) از عکرمه از ابن عباس نیز نقل شده است (نمونه: المعجم الکبیر، ج1، ص229). از این نقل دانسته می‌شود که در اذهان مسلمین پس از درگذشت پیامبر (ص)، مسلّم بود که متولّی امور پیامبر (ص)، علی بن ابی طالب (ع) است و برای حضور در قبر مبارک او نیز -هرچند که عباس نیز در خانه حاضر بوده (مسند أحمد، ج2، ص577)- تنها باید از علی (ع) اذن گرفت. در خصوص کسانی که وارد قبر پیامبر (ص) شدند، اختلاف شده و لیست‌های مختلفی از ابوجعفر محمد بن علی (ع)، ابن عباس، عمر بن علی، ابوبکر ابن حزم، حارث تیمی، عکرمه، ابن شهاب، و شعبی نقل شده است. قدر مشترک تمام این لیست‌ها نام علی بن ابی طالب (ع) است. در کنار او در نقل‌های مختلف، ترکیبی از برخی از این نام‌ها دیده می‌شود: فضل بن عباس، اسامة بن زید، اوس بن خولی، شقران (صالح) مولی رسول الله، عباس بن عبد المطلب، و عقیل بن ابی طالب (نگر: الطبقات لابن سعد، ج2، ص229-230). ممکن است برخی از این افراد صرفاً در خانۀ پیامبر (ص) حاضر بوده باشند و داخل قبر نشده باشند، اما بعداً خلط صورت گرفته باشد. همچنین ممکن است برای جعل فضیلت، نام برخی از این افراد به لیست افراد حاضر در قبر پیامبر (ص) افزوده شده باشد. در مقابل، افزون بر اینکه ابوبکر و عمر در دفن پیامبر (ص) نقشی نداشتند، تصریح شده که آن دو در هنگام دفن پیامبر (ص) در خانۀ پیامبر (ص) حضور نداشتند: «حدثنا ابن نمير عن هشام بن عروة عن أبيه أن أبا بكر وعمر لم يشهدا دفن النبي صلى الله عليه وسلم كانا في الأنصار فدفن قبل أن يرجعا» (مصنف ابن أبي شیبة، ط مکتبة الرشد، ج7، ص432). @Al_Meerath
اوصیاء پیامبر (ص) و پرداخت دیون ایشان أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُمَرَ. حَدَّثَنِي عَبْدُ اللّٰهِ بْنُ جَعْفَرٍ عَنْ عَبْدِ الْوَاحِدِ بْنِ أَبِي عَوْنٍ‌: أَنَّ رَسُولَ اللّٰهِ صَلَّى اللّٰهُ عَلَيْهِ وَسلَّمَ لَمَّا تُوُفِّيَ أَمَرَ عَلِيٌّ‌ صَائِحًا يَصِيحُ‌: مَنْ كَانَ لَهُ عِنْدَ رَسُولِ اللّٰهِ‌ عِدَةٌ أَوْ دَيْنٌ فَلْيَأْتِنِي! فَكَانَ يَبْعَثُ كُلَّ عَامٍ عِنْدَ الْعَقَبَةِ يَوْمَ النَّحْرِ مَنْ يَصِيحُ بِذَلِكَ حَتَّى تُوُفِّيَ عَلِيٌّ‌. ثُمَّ كَانَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ‌ يَفْعَلُ ذَلِكَ حَتَّى تُوُفِّيَ‌. ثُمَّ كَانَ الْحُسَيْنُ‌ يَفْعَلُ ذَلِكَ‌. و انْقَطَعَ ذَلِكَ بَعْدَهُ‌. رِضْوَانُ اللّٰهِ عَلَيْهِمْ و سَلَامُهُ‌. قَالَ ابْنُ أَبِي عَوْنٍ‌: فَلَا يَأْتِي أَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللّٰهِ إِلَى عَلِيٍّ بِحَقٍّ و لَا بَاطِلٍ إِلَّا أَعْطَاهُ‌ (الطبقات لابن سعد، ج2، ص243). بن سعد (د. 230ق) از واقدی (د. 207ق) از عبدالله بن جعفر مخرمی (د. 170ق) از عبدالواحد بن ابی‌عون دوسی (د. 144ق) نقل می‌‌کند که گفت: چون پیامبر خدا (ص) از دنیا رفت، علی (ع) امر کرد که بانگ‌زننده‌ای بانگ زند: هرکس نزد پیامبر خدا (ص) وعده‌ای یا قرضی دارد، نزد من آید. علی (ع) هر سال نزد جمرۀ عقبه در عید قربان کسی را می‌فرستاد که این سخن را بانگ زند تا آنکه علی (ع) از دنیا رفت. سپس حسن بن علی (ع) این کار را می‌کرد تا آنکه از دنیا رفت. سپس حسین (ع) این کار را می‌کرد و پس از او این کار به پایان رسید. رضوان و سلام خدا بر ایشان باد! ابن ابی‌عون گفت: هیچ یک از مردمان نزد علی (ع) نمی‌آمد که ادعای حق یا باطلی داشته باشد، مگر اینکه علی (ع) وعده و قرضی را که ادعا کرده بود، به او می‌داد. @Al_Meerath
نقلی از اِخبار امام کاظم علیه السلام از آینده مرحوم ابن ابی طی (د. حدود 630ق) از پدرش از ابو منصور جوالیقی (د. 539ق) از خطیب تبریزی (د. 502ق) از ابو محمد الدهان (د. 448ق) از علی بن عیسی رمّانی (د. 384ق) از ابن مجاهد مقری (د. 324ق) از ثعلب (د. 291ق) از ریاشی (د. 257ق) از اصمعی (د. 216ق) گفتگویی مفصل میان او و هارون الرشید (د. 193ق)را نقل می‌کند که در میان آن آمده است: ... ثم التفت [هارون] إلي وقال لي: یا أصعمي! حدثني موسی بن جعفر بن محمد -علیهم السلام- أن الأمین یلي الخلافةَ أیاماً معدودةً وأن المأمون یقتله ویَلیها سنین... فقال [هارون]: مه یا أصمعي! فإنه من قوم أذهب الله عنهم الرجس وطهرهم تطهیراً والله یا أصمعي ما جرَّبتُ علیه کَذْبَةً قطُّ ولا وقفت له علی معیبةٍ قطُّ (المنتخب في شرح لامیة العرب لابن أبي طي، ص59-64). @Al_Meerath
اشاره به اِخبار امام کاظم (ع) از قتال مأمون و امین در گزارشی از فراء (د. 207ق) از کسائی (د. 189ق) قال النضر بن شميل: حدّثني الفرّاء عن الكسائيّ قال: دعاني الرشيد ذات يوم و ما عنده إلاّ حاشيته فقال: يا عليّ أ تحبّ أن ترى محمّدا و عبد اللّه‌؟ قلت: ما أشوقني إليهما يا أمير المؤمنين و أسرّ إليّ معاينة نعمة اللّه جلّ و عزّ على أمير المؤمنين فيهما و بهما، فأمر بإحضارهما، فأقبلا كأنهما كوكبا أفق يزينهما هديهما و وقارهما، قد غضّا أبصارهما و قاربا خطوهما، حتى وقفا بباب المجلس فسلّما بالخلافة... فضمّهما إلى صدره و جمع يديه عليهما فلم يبسطهما حتى رأيت دموعه تتحادر على صدره رقّة عليهما و إشفاقا، ثمّ أمرهما بالخروج. قال: ثمّ أقبل علينا و قال: كأنّكم بهما و قد نجم القضاء و نزلت مقادير السماء و بلغ الكتاب أجله و انتهى الأمر إلى وقته المحدود و حينه المسطور الذي لا يدفعه دافع و لا يمنع منه مانع، و قد تشتّت أمرهما و اقترفت كلمتهما و ظهر تعاديهما و انقطعت الرقّة بينهما حتى تسفك الدماء و تكثر القتلى و تهتك ستور النساء و تمنّى كثير من الأحياء أنّهم بمنزلة الموتى. قلت: يا أمير المؤمنين أو كائن ذلك‌؟ قال: نعم. قلت: لأمر رأيته أو رؤيا أريته أو شيء تبيّن لك في أصل مولدهما أم لأثر وقع لأمير المؤمنين في أمرهما؟ قال: بل أثر واجب صحيح حملته العلماء عن الأوصياء و حملته الأوصياء عن الأنبياء، عليهم السلام (المحاسن والمساوئ، ص302-304). در این گزارش از ابو الحسن کسائی (د. 189ق) نقل شده که هارون الرشید از جنگ میان مأمون و امین خبر می‌دهد و از اینکه این جنگ به خونریزی ختم می‌شود. پس از آن، کسائی از هارون دربارهٔ ریشۀ این اِخبار می‌پرسد و هارون می‌گوید که ریشهٔ آن، روایتی درست و قطعی است که علماء از اوصیاء از انبیاء فراگرفته‌اند. باید مقصود از این سخن، روایتی باشد که عالم بزرگی که هارون بر او اعتماد کامل داشته و از گفتهٔ او برایش یقین حاصل می‌شده با سندی در غایت اعتبار از وصی پیامبر (ص) از پیامبر خدا (ص) نقل کرده باشد. در اینجا البته تصریح به نام آن عالم نشده، اما از نقل مرحوم ابن ابی طی از اصمعی (د. 216ق) دانسته می‌شود که مراد از این روایت، خبری است که امام کاظم (ع) به هارون الرشید داده‌اند؛ بر این اساس ممکن است که حضرت این خبر را از پدران گرامی‌شان نقل کرده باشند و نیز ممکن است که حضرت بدون اسناد، برای هارون از قتال میان دو پسرش گفته باشند، اما هارون چنین برداشت کرده باشد که این گزارش حضرت بر اساس میراث علمی پدران گرامی‌شان از امیرالمؤمنین (ع) از پیامبر (ص) بوده است. @Al_Meerath
امام حسن عسکری علیه السلام در گزارش یک ناصبی نزدیک به خاندان عباسی و در نگاه وزیر متوکل و معتمد عباسی الْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيُّ وَ مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى وَ غَيْرُهُمَا قَالُوا كَانَ أَحْمَدُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ خَاقَانَ [1] عَلَى الضِّيَاعِ وَ الْخَرَاجِ بِقُمَّ فَجَرَى فِي مَجْلِسِهِ يَوْماً ذِكْرُ الْعَلَوِيَّةِ وَ مَذَاهِبِهِمْ وَ كَانَ شَدِيدَ النَّصْبِ فَقَالَ مَا رَأَيْتُ وَ لَا عَرَفْتُ بِسُرَّ مَنْ رَأَى رَجُلًا مِنَ الْعَلَوِيَّةِ مِثْلَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الرِّضَا فِي هَدْيِهِ وَ سُكُونِهِ وَ عَفَافِهِ وَ نُبْلِهِ وَ كَرَمِهِ عِنْدَ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ بَنِي هَاشِمٍ وَ تَقْدِيمِهِمْ إِيَّاهُ عَلَى ذَوِي السِّنِّ مِنْهُمْ وَ الْخَطَرِ وَ كَذَلِكَ الْقُوَّادِ وَ الْوُزَرَاءِ وَ عَامَّةِ النَّاسِ فَإِنِّي كُنْتُ يَوْماً قَائِماً عَلَى رَأْسِ أَبِي [2] وَ هُوَ يَوْمُ مَجْلِسِهِ لِلنَّاسِ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ حُجَّابُهُ فَقَالُوا أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ الرِّضَا بِالْبَابِ فَقَالَ بِصَوْتٍ عَالٍ ائْذَنُوا لَهُ فَتَعَجَّبْتُ مِمَّا سَمِعْتُ مِنْهُمْ أَنَّهُمْ جَسَرُوا يُكَنُّونَ رَجُلًا عَلَى أَبِي بِحَضْرَتِهِ وَ لَمْ يُكَنَّ عِنْدَهُ إِلَّا خَلِيفَةٌ أَوْ وَلِيُّ عَهْدٍ أَوْ مَنْ أَمَرَ السُّلْطَانُ أَنْ يُكَنَّى فَدَخَلَ رَجُلٌ أَسْمَرُ حَسَنُ الْقَامَةِ جَمِيلُ الْوَجْهِ جَيِّدُ الْبَدَنِ حَدَثُ السِّنِّ لَهُ جَلَالَةٌ وَ هَيْبَةٌ فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهِ أَبِي قَامَ يَمْشِي إِلَيْهِ خُطًى وَ لَا أَعْلَمُهُ فَعَلَ هَذَا بِأَحَدٍ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ الْقُوَّادِ فَلَمَّا دَنَا مِنْهُ عَانَقَهُ وَ قَبَّلَ وَجْهَهُ وَ صَدْرَهُ وَ أَخَذَ بِيَدِهِ وَ أَجْلَسَهُ عَلَى مُصَلَّاهُ الَّذِي كَانَ عَلَيْهِ وَ جَلَسَ إِلَى جَنْبِهِ مُقْبِلًا عَلَيْهِ بِوَجْهِهِ وَ جَعَلَ يُكَلِّمُهُ وَ يَفْدِيهِ بِنَفْسِهِ وَ أَنَا مُتَعَجِّبٌ مِمَّا أَرَى مِنْهُ إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ الْحَاجِبُ فَقَالَ الْمُوَفَّقُ قَدْ جَاءَ وَ كَانَ الْمُوَفَّقُ إِذَا دَخَلَ عَلَى أَبِي تَقَدَّمَ حُجَّابُهُ وَ خَاصَّةُ قُوَّادِهِ فَقَامُوا بَيْنَ مَجْلِسِ أَبِي وَ بَيْنَ بَابِ الدَّارِ سِمَاطَيْنِ إِلَى أَنْ يَدْخُلَ وَ يَخْرُجَ فَلَمْ يَزَلْ أَبِي مُقْبِلًا عَلَى أَبِي مُحَمَّدٍ يُحَدِّثُهُ حَتَّى نَظَرَ إِلَى غِلْمَانِ‏ الْخَاصَّةِ فَقَالَ حِينَئِذٍ إِذَا شِئْتَ جَعَلَنِيَ اللَّهُ فِدَاكَ ثُمَّ قَالَ لِحُجَّابِهِ خُذُوا بِهِ خَلْفَ السِّمَاطَيْنِ حَتَّى لَا يَرَاهُ هَذَا يَعْنِي الْمُوَفَّقَ فَقَامَ وَ قَامَ أَبِي وَ عَانَقَهُ وَ مَضَى فَقُلْتُ لِحُجَّابِ أَبِي وَ غِلْمَانِهِ وَيْلَكُمْ مَنْ هَذَا الَّذِي كَنَّيْتُمُوهُ عَلَى أَبِي وَ فَعَلَ بِهِ أَبِي هَذَا الْفِعْلَ فَقَالُوا هَذَا عَلَوِيٌّ يُقَالُ لَهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يُعْرَفُ بِابْنِ الرِّضَا فَازْدَدْتُ تَعَجُّباً وَ لَمْ أَزَلْ يَوْمِي ذَلِكَ قَلِقاً مُتَفَكِّراً فِي أَمْرِهِ وَ أَمْرِ أَبِي وَ مَا رَأَيْتُ فِيهِ حَتَّى كَانَ اللَّيْلُ وَ كَانَتْ عَادَتُهُ أَنْ يُصَلِّيَ الْعَتَمَةَ ثُمَّ يَجْلِسَ فَيَنْظُرَ فِيمَا يَحْتَاجُ إِلَيْهِ مِنَ الْمُؤَامَرَاتِ وَ مَا يَرْفَعُهُ إِلَى السُّلْطَانِ فَلَمَّا صَلَّى وَ جَلَسَ جِئْتُ فَجَلَسْتُ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَيْسَ عِنْدَهُ أَحَدٌ فَقَالَ لِي يَا أَحْمَدُ لَكَ حَاجَةٌ قُلْتُ نَعَمْ يَا أَبَهْ فَإِنْ أَذِنْتَ لِي سَأَلْتُكَ عَنْهَا فَقَالَ قَدْ أَذِنْتُ لَكَ يَا بُنَيَّ فَقُلْ مَا أَحْبَبْتَ قُلْتُ يَا أَبَهْ مَنِ الرَّجُلُ الَّذِي رَأَيْتُكَ بِالْغَدَاةِ فَعَلْتَ بِهِ مَا فَعَلْتَ مِنَ الْإِجْلَالِ وَ الْكَرَامَةِ وَ التَّبْجِيلِ وَ فَدَيْتَهُ بِنَفْسِكَ وَ أَبَوَيْكَ فَقَالَ يَا بُنَيَّ ذَاكَ إِمَامُ الرَّافِضَةِ ذَاكَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ الْمَعْرُوفُ بِابْنِ الرِّضَا فَسَكَتَ سَاعَةً ثُمَّ قَالَ يَا بُنَيَّ لَوْ زَالَتِ الْإِمَامَةُ عَنْ خُلَفَاءِ بَنِي الْعَبَّاسِ مَا اسْتَحَقَّهَا أَحَدٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ غَيْرُ هَذَا وَ إِنَّ هَذَا لَيَسْتَحِقُّهَا فِي فَضْلِهِ وَ عَفَافِهِ وَ هَدْيِهِ وَ صِيَانَتِهِ وَ زُهْدِهِ وَ عِبَادَتِهِ وَ جَمِيلِ أَخْلَاقِهِ وَ صَلَاحِهِ وَ لَوْ رَأَيْتَ أَبَاهُ رَأَيْتَ رَجُلًا جَزْلًا نَبِيلًا فَاضِلًا فَازْدَدْتُ قَلَقاً وَ تَفَكُّراً وَ غَيْظاً عَلَى أَبِي وَ مَا سَمِعْتُ مِنْهُ وَ اسْتَزَدْتُهُ فِي فِعْلِهِ وَ قَوْلِهِ فِيهِ مَا قَالَ فَلَمْ يَكُنْ لِي هِمَّةٌ بَعْدَ ذَلِكَ إِلَّا السُّؤَالُ عَنْ خَبَرِهِ وَ الْبَحْثُ عَنْ أَمْرِهِ
فَمَا سَأَلْتُ أَحَداً مِنْ بَنِي هَاشِمٍ وَ الْقُوَّادِ وَ الْكُتَّابِ وَ الْقُضَاةِ وَ الْفُقَهَاءِ وَ سَائِرِ النَّاسِ إِلَّا وَجَدْتُهُ عِنْدَهُ فِي غَايَةِ الْإِجْلَالِ وَ الْإِعْظَامِ وَ الْمَحَلِّ الرَّفِيعِ وَ الْقَوْلِ الْجَمِيلِ وَ التَّقْدِيمِ لَهُ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ مَشَايِخِهِ فَعَظُمَ قَدْرُهُ عِنْدِي إِذْ لَمْ أَرَ لَهُ وَلِيّاً وَ لَا عَدُوّاً إِلَّا وَ هُوَ يُحْسِنُ الْقَوْلَ فِيهِ وَ الثَّنَاءَ عَلَيْهِ... [3] (الکافي، ج1، ص503-504). 1. احمد بن عبید الله بن یحیی بن خاقان (د. 307ق)؛ «احمد بن‌ عبيدالله‌ گذشته‌ از شغل‌ ديوانی‌ در 306 ق‌ نيز از جمله‌ نامزدان‌ وزارت‌ خليفه‌ مقتدر بود، ولی‌ علی‌ بن‌ عيسی‌ بن‌ جراح‌ او را به‌ حماقت‌ و تهور متهم‌ ساخت‌ (قرطبی‌، 73). با اينهمه‌، صفدی‌ (7/ 171) وی‌ را مردی‌ اديب‌ و فاضل‌ خوانده‌ و از او ابياتی‌ نقل‌ كرده‌ است‌» (سجادی، «ابن خاقان»، 13. احمد بن‌ عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان‌). نجاشی دربارۀ وی می‌گوید: «أحمد بن عبيد الله بن يحيى‏ بن خاقان ذكره أصحابنا في المصنفين، و أن له كتابا يصف فيه سيدنا أبا محمد عليه السلام. لم أر هذا الكتاب» (فهرست النجاشي، ص87). 2. ابو الحسن عبید الله بن یحیی بن خاقان ترکی (209-263ق)؛ وی وزیر متوکل بود و تا زمان قتل متوکل (247ق) بر وزارت باقی ماند. مستعین عباسی (د. 252ق)، او را در سال 248ق نفی بلد کرد. او پس از پنج سال به بغداد آمد و سپس در سال 256ق وزیر معتمد عباسی (حکومت: 256-279ق) شد (تاریخ الإسلام، ت بشار، ج6، ص367). دربارۀ وی نگر: سجادی، «ابن خاقان»، 11. عبيدالله‌ بن‌ يحيی‌ بن‌ خاقان‌ (۲۰۹-۲۶۳ ق‌/ ۸۲۴ -۸۷۷ م‌). 3. ابن بابویه همین حکایت را با این سند از احمد بن عبید الله بن خاقان نقل می‌کند: «ما حدثنا به أبي و محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رضي الله عنهما قالا حدثنا سعد بن عبد الله قال: حدثنا من حضر موت الحسن بن علي بن محمد العسكري ع و دفنه ممن لا يوقف على إحصاء عددهم و لا يجوز على مثلهم التواطؤ بالكذب و بعد فقد حضرنا في شعبان سنة ثمان و سبعين و مائتين و ذلك بعد مضي أبي محمد الحسن بن علي العسكري ع بثمان عشرة سنة أو أكثر مجلس أحمد بن عبيد الله بن يحيى بن خاقان و هو عامل السلطان يومئذ على الخراج و الضياع بكورة قم و كان من أنصب خلق الله و أشدهم عداوة لهم فجرى ذكر المقيمين من آل أبي طالب بسر من رأى و مذاهبهم و صلاحهم و أقدارهم عند السلطان فقال أحمد بن عبيد الله‏» (کمال الدین، ج1، ص40؛ نیز نگر: الغیبة للطوسي، ص218). @Al_Meerath