... اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ فَقْدَ نَبِيِّنَا وَ غَيْبَةَ وَلِيِّنَا وَ شِدَّةَ الزَّمَانِ عَلَيْنَا وَ وُقُوعَ الْفِتَنِ بِنَا وَ تَظَاهُرَ الْأَعْدَاءِ عَلَيْنَا وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا وَ قِلَّةَ عَدَدِنَا اللَّهُمَّ فَافْرُجْ ذَلِكَ بِفَتْحٍ مِنْكَ تُعَجِّلُهُ وَ نَصْرٍ مِنْكَ تُعِزُّهُ وَ إِمَامِ عَدْلٍ تُظْهِرُهُ إِلَهَ الْحَقِّ رَبَّ الْعَالَمِينَ اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ أَنْ تَأْذَنَ لِوَلِيِّكَ فِي إِظْهَارِ عَدْلِكَ فِي عِبَادِكَ وَ قَتْلِ أَعْدَائِكَ فِي بِلَادِكَ حَتَّى لَا تَدَعَ لِلْجَوْرِ يَا رَبِّ دِعَامَةً إِلَّا قَصَمْتَهَا وَ لَا بِنْيَةً إِلَّا أَفْنَيْتَهَا وَ لَا قُوَّةً إِلَّا أَوْهَنْتَهَا وَ لَا رُكْناً إِلَّا هَدَدْتَهُ وَ لَا حَدّاً إِلَّا فَلَلْتَهُ وَ لَا سِلَاحاً إِلَّا أَكْلَلْتَهُ وَ لَا رَايَةً إِلَّا نَكَّسْتَهَا وَ لَا شُجَاعاً إِلَّا قَتَلْتَهُ وَ لَا جَيْشاً إِلَّا خَذَلْتَهُ وَ ارْمِهِمْ يَا رَبِّ بِحَجَرِكَ الدَّامِغِ وَ اضْرِبْهُمْ بِسَيْفِكَ الْقَاطِعِ وَ بِبَأْسِكَ الَّذِي لَا تَرُدُّهُ عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ وَ عَذِّبْ أَعْدَاءَكَ وَ أَعْدَاءَ دِينِكَ وَ أَعْدَاءَ رَسُولِكَ بِيَدِ وَلِيِّكَ وَ أَيْدِي عِبَادِكَ الْمُؤْمِنِينَ... (کمال الدین وتمام النعمة، ج2، ص513-514).
... بار الها! به درگاه تو از فقدان پيامبر و غيبت ولىّ خود و سختى زمانه و وقوع فتنهها و چيرگى دشمنان و كثرت دشمنان و كمى عددمان شكايت مىكنيم. بار الها! با فتح عاجل و نصرت عزّتمند خود و امام عادلى كه ظاهر مىسازى فرج را برسان اله الحق ربّ العالمين. بار الها! از تو مسألت مىكنيم كه به ولىّ خود اذن دهى تا عدل تو را در ميان بندگانت ظاهر سازد و دشمنانت را در بلادت بكشد تا به غايتى كه اى خداى من! براى ستم ستونى نماند جز آنكه آن را درشكنى و بنايى نماند جز آنكه آن را نابود سازى و هيچ نيرويى نماند مگر آنكه آن را سست كنى و ركنى نماند مگر آنكه آن را نابود سازى و هيچ حدّى نباشد جز آنكه آن را شكست دهى و سلاحى نماند مگر آنكه آن را از كار بيندازى و پرچمى نباشد جز آنكه آن را سرنگون كنى و شجاعى نباشد مگر آنكه او را بكشى و لشكرى نماند جز آنكه آن را خوار سازى و سنگ خودت را بر فرق سر آنان بينداز و شمشير قاطع خود را بر آنها فرود آور و بأس خودت را كه از قوم مجرم بازنگردد بر ايشان ببار و به دست ولىّ خود و بندگان مؤمن خود دشمنان خود و رسولت را عذاب كن... (ترجمۀ پهلوان).
@Al_Meerath
ارزیابی نمونه شواهد اتحاد اسلوب متن قرآنی و حدیث نبوی
محمدمهدی شیرازی در بحثی با نام «کأنَّه قرآن؛ مطارحة علمیة عن الحدیث النبوی الذی یُشبِه القرآن وما اختُلف فیه هل من القرآن أم لا» در «المبحث الأول: هل من قرابة بین بیان القرآن و بین کلام النبی فی الإنشاء؟» پرسشی مطرح کرده که آیا الفاظ قرآن وحیانی است یا از طرف پیامبر (ص) است. وی برای پاسخ به این پرسش تلاش کرده احادیثی منسوب به پیامبر (ص) گردآوری کند که در آنها متنی یافت شود که نزدیک به متون قرآنی باشد تا به وسیلۀ آنها ادّعا کند که قرآن اسلوب نزدیک به اسلوب گفتاری پیامبر (ص) دارد و الفاظ باید از منشأ واحدی سرچشمه گرفته باشد. به نظر میرسد نوع گزینش شواهد و نیز تحلیل شواهد در این نوشتار اشکالهای اساسی داشته باشد؛ بر این اساس در نوشتۀ حاضر به روش عمومی و برخی از شواهد او توجّه میشود.
https://deraayaat.ir/quranictext/
راضی به قتل کسی در خون او شریک است
حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ زِيَادِ بْنِ جَعْفَرٍ الْهَمَدَانِيُّ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ السَّلَامِ بْنِ صَالِحٍ الْهَرَوِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا ع يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ مَا تَقُولُ فِي حَدِيثٍ رُوِيَ عَنِ الصَّادِقِ ع أَنَّهُ قَالَ إِذَا خَرَجَ الْقَائِمُ ع قَتَلَ ذَرَارِيَّ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ ع بِفِعَالِ آبَائِهِمْ فَقَالَ ع هُوَ كَذَلِكَ فَقُلْتُ وَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى مَا مَعْنَاهُ قَالَ صَدَقَ اللَّهُ فِي جَمِيعِ أَقْوَالِهِ وَ لَكِنْ ذَرَارِيُّ قَتَلَةِ الْحُسَيْنِ ع يَرْضَوْنَ بِأَفْعَالِ آبَائِهِمْ وَ يَفْتَخِرُونَ بِهَا وَ مَنْ رَضِيَ شَيْئاً كَانَ كَمَنْ أَتَاهُ وَ لَوْ أَنَّ رَجُلًا قُتِلَ بِالْمَشْرِقِ فَرَضِيَ بِقَتْلِهِ رَجُلٌ فِي الْمَغْرِبِ لَكَانَ الرَّاضِي عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شَرِيكَ الْقَاتِلِ وَ إِنَّمَا يَقْتُلُهُمُ الْقَائِمُ ع إِذَا خَرَجَ لِرِضَاهُمْ بِفِعْلِ آبَائِهِمْ... (عیون أخبار الرضا، ج1، ص273).
عبد السّلام بن صالح هروىّ گويد: به حضرت رضا عليه السّلام عرض كردم: نظرتان در باره اين حديث كه از امام صادق عليه السّلام روايت شده است، چيست، كه حضرت فرمودهاند: زمانى كه قائم عليه السّلام قيام كند فرزندان قاتلان حسين عليه السّلام را بخاطر كردار پدرانشان خواهد كشت؟ حضرت فرمودند: همين طور است، عرض كردم پس معنى اين آيه چيست: «وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى» (هيچ كس بار گناه ديگرى را به دوش نخواهد كشيد- انعام: 164)؟ فرمودند: خداوند در تمام گفتارهايش درست گفته است، لكن فرزندان قاتلان حسين عليه السّلام از كردار پدرانشان راضى هستند و به آن افتخار مىكنند و هر كس از كارى راضى باشد مثل كسى است كه آن را انجام داده، و اگر كسى در مشرق كشته شود و ديگرى در مغرب از اين قتل راضى باشد، نزد خدا با قاتل شريك خواهد بود، و قائم عليه السّلام در هنگام قيام خود، بخاطر رضايتشان از كردار پدران، ايشان را خواهد كشت... (ترجمۀ مستفید و غفاری).
@Al_Meerath
فضیلت زیارت حضرت فاطمه بنت موسی:
https://t.me/Al_Meerath/192
جعلیبودن تاریخ ولادت و وفات حضرت فاطمه بنت موسی:
https://t.me/Adropfromthesea/2635
@Al_Meerath
نخستین کسی که بر قبر حضرت فاطمه بنت موسی علیهما السلام قبهای بنا کرد
... از ميانه ايشان موسى بن خزرج تنها هم در آن شب بيرون آمد و چون بشرف ملازمت ستى فاطمه رسيد زمام ناقه او بگرفت و بجانب شهر بكشيد و بسراى خود او را فرود آورد و هفده روز در حيات بود چون او را وفات رسيد بعد از تغسيل و تكفين و نماز موسى بن خزرج در زمينى كه او را ببابلان بود آنجا كه امروز روضه مقدسه اوست دفن كرد و بر سر تربت او بورياها سايه ساخته بودند تا آنگاه كه زينب دختر محمد بن على الرضا عليهم السلام اين قبه بر سر تربت او بنا نهاد... (تاریخ قم، ترجمۀ حسن بن علی قمی، ص213).
@Al_Meerath
نگاه حسین بن علی (ع) به غصب خلافت
وأخبرني والدي رضي اللّه عنه، قال: أخبرنا الشريف أبو يعلى، حدثنا ابن البقال، قال: حدثنا عيسى بن مهران [1]، قال: أخبرنا مخول بن إبراهيم، عن الربيع بن المنذر الثوري، عن أبيه، قال: سمعت الحسين بن علي عليهما السلام يقول: إن أبا بكر وعمر عمد إلی هذا الأمر وهو لنا كله فجعلا لنا فيه سهماً كسهم الجدة والله لهمتهما أنفسهما يوم يطلب الناس شفاعتنا (المنتزع من المحیط بالإمامة، ص33؛ مشابه: أمالي المفید، ص48-49؛ تقریب المعارف، ص243).
ابوالحسن علی بن حسین زیدی به اسناد خود نقل میکند از منذر بن یعلی ثوری كه گفت: از حسین بن علی (ع) شنيدم كه مىفرمود: ابوبكر و عمر قصدِ [غصبِ] اين امر [= خلافت] را کردند؛ حال آنكه تمامى آن از آن ما است. پس برای ما سهمی مانند سهم جدّه قرار دادند [2]. به خدا سوگند که در آن روزی که مردم شفاعت ما را طلب میکنند، همّت آن دو، [نجاتِ] خودشان [از عذاب جهنم] است!
1. وی کتابی داشته در مثالب صحابه که خطیب بغدادی از آن به خشم آمده است: «قلت: كان عيسى بن مهران المستعطف من شياطين الرافضة ومردتهم، ووقع إلي كتاب من تصنيفه في الطعن على الصحابة وتضليلهم وإكفارهم وتفسيقهم، فوالله لقد قف شعري عند نظري فيه، وعظم تعجبي مما أودع ذلك الكتاب من الأحاديث الموضوعة والأقاصيص المختلقة والأنباء المفتعلة بالأسانيد المظلمة عن سقاط الكوفيين، من المعروفين بالكذب ومن المجهولين، ودلني ذلك على عمى بصيرة واضعه، وخبث سريرة جامعه، وخيبة سعي طالبه، واحتقاب وزر كاتبه فَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا كَتَبَتْ أَيْدِيهِمْ وَوَيْلٌ لَهُمْ مِمَّا يَكْسِبُونَ وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ يَنْقَلِبُونَ» (تاریخ بغداد، ج12، ص495-496).
2. سهم جدّه از ارث، یکششم است. ظاهراً عبارت «جعلا لنا فيه سهماً كسهم الجدة» اشاره دارد به آن که عمر، علی (ع) را در شورای شش نفره تعیین خلیفه قرار داد؛ در حالی که خلافت از ابتدا تنها حق علی (ع) بود؛ همانگونه که در روایتی از امیرالمؤمنین علی (ع) نقل شده است: «إِنَّ عُمَرَ هَلَكَ وَقَدْ جَعَلَهَا شُورَى فَجَعَلَنِي سَادِسَ سِتَّةٍ كَسَهْمِ الْجَدَّةِ وَقَالَ اقْتُلُوا الْأَقَلَّ وَمَا أَرَادَ غَيْرِي» (أمالي المفید، ص153-154؛ الشافي في الإمامة، ج3، ص110، 226؛ تقریب المعارف، ص241).
@Al_Meerath
علّت دفن شبانۀ حضرت فاطمة الزهراء سلام الله علیها
6606 - عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنِ ابْنِ جُرَيْجٍ، وَ[1] عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ أَنَّ حَسَنَ بْنَ مُحَمَّدٍ، أَخْبَرَهُ، أَنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ دُفِنَتْ بِاللَّيْلِ قَالَ: فَرَّ بِهَا عَلِيٌّ مِنْ أَبِي بَكْرٍ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَيْهَا، كَانَ بَيْنَهُمَا شَيْءٌ.
6607 - عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنِ ابْنِ عُيَيْنَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ، عَنْ حَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ مِثْلَهُ، إِلَّا أَنَّهُ قَالَ: أَوْصَتْهُ بِذَلِكَ (مصنف عبد الرزاق، ج3، ص521).
عبد الرزاق از ابن جریج از عمرو بن دینار نقل میکند که حسن بن محمد [2] خبر داد به او که فاطمه دختر پیامبر (ص) در شب دفن شد. [حسن] گفت: علی (ع)، او را گریزاند از آنکه ابوبکر بر او نماز بخواند. میان آن دو کدورتی بود.
عبد الرزاق از سفیان بن عیینه از عمرو بن دینار از حسن بن محمد مانند این نقل را روایت کرده با این تفاوت که در این نقل حسن بن محمد گفت: فاطمه (س)، به علی (ع) وصیّت کرد که آن کار را انجام دهد.
1. این «و» باید «عن» باشد؛ زیرا روایت عبد الرزاق از عمرو بن دینار ثابت نیست؛ در حالی که عمرو بن دینار، سومین شیخ اصلی ابن جریج است.
2. حسن پسر محمد حنفیه؛ عمرو بن دینار دربارۀ او میگوید: «ما رأيت أحداً أعلم بما اختلف فيه الناس من الحسن بن محمد، ما كان زُهْرِيُّكم إلا غلاماً من غلمانه» (تاریخ الإسلام، ج2، ص1018).
@Al_Meerath
اگر مردم فضائل علی (ع) را میدانستند
وَحَدَّثَنِي عَلِيُّ بْنُ عَبْدِكَ، قَالَ: نا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ الْوَرَّاقُ، قَالَ: نا الْعَبَّاسُ بْنُ الْفَرَجِ الرِّيَاشِيُّ، قَالَ: نا الْأَصْمَعِيُّ، قَالَ: نا عَبْدُ الْعَزِيزِ بْنُ عُمَرَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ، عَنْ أَبِيهِ، قَالَ: كُنْتُ أَسْمَعُ أَبِي إِذَا ذَكَرَ عَلِيًّا عَلَى الْمِنْبَرِ تَعْتَرِيهِ شَرَقَةٌ، فَقُلْتُ لَهُ فِي ذَلِكَ، فَقَالَ: يَا بُنَيَّ إِنَّا لَنَعْرِفُ لِعَلِيٍّ رَحِمَهُ اللّٰهُ مِنْ الْفَضَائِلِ مَا لَوْ عَرَفَهُ النَّاسُ مَا تَبِعَنَا مِنْهُمُ اثْنَانِ (الدلائل في غریب الحدیث، ص151).
از عمر بن عبد العزیز نقل شده که گفت: از پدرم [عبد العزیز بن مروان بن حکم] میشنیدم که بر روی منبر علی (ع) را یاد میکرد و او را غصه میگرفت. با او در این باره سخن گفتم. او گفت: فرزندم! ما فضائلی برای علی -رحمه الله- میشناسیم که اگر مردم آنها را میشناختند، دو نفر هم از ما پیروی نمیکردند!
@Al_Mreerath
4_5913354846223734339.mp3
3.89M
دربارهٔ حدیث عنوان بصری
استاد سید محمدجواد شبیری زنجانی
@Al_Meerath
امیرالمؤمنینِ حقیقی
شریف مرتضی نقل میکند از کتاب مرحوم ابراهیم ثقفی -صاحب الغارات- به اسنادش از ابو الجحاف از معاویة بن ثعلبة نقل کرده که بدو گفته است: برایت حدیثی نقل نکنم که در آن اشتباهی نشده باشد؟ گفتم: چرا! [نقل کن!]. گفت:
ابوذر دچار بیماری سختی شد. پس وصیت کرد به علی (ع). برخی از کسانی که بر او وارد میشدند بدو گفتند: اگر به «امیرالمؤمنین» [= عثمان] وصیت میکردی، زیباتر بود از اینکه به علی (ع) وصیت کنی! ابوذر گفت: به خدا سوگند که [با وصیت به علی (ع)] حقیقتاً به «امیرالمؤمنین» وصیت کردهام! حقیقتاً به «امیرالمؤمنین» وصیت کردهام! حقیقتاً به «امیرالمؤمنین» وصیت کردهام! (الشافي، ط دار الحدیث، ج4، ص142).
مشابه این حدیث را با زیادتی سرقسطی به اسنادش از تلید بن سلیمان از ابو الجحاف (الدلائل في غریب الحدیث، ج1، ص155)، ابن مردویه در المناقب به سه طریق از ابو الجحاف (الطرائف، ج1، ص24؛ الیقین، ص143، 145، 146)، و شیخ مفید به اسنادش از سفیان ثوری از ابو الجحاف (الإرشاد، ج1، ص47) نقل کردهاند.
#ابوذر
@Al_Meerath
جواز استغفار برای مستضعف به قصد شفاعت او
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنِ الْحَلَبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنْ كَانَ مُسْتَضْعَفاً فَقُلِ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيمِ وَ إِذَا كُنْتَ لَا تَدْرِي مَا حَالُهُ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ يُحِبُّ الْخَيْرَ وَ أَهْلَهُ فَاغْفِرْ لَهُ وَ ارْحَمْهُ وَ تَجَاوَزْ عَنْهُ وَ إِنْ كَانَ الْمُسْتَضْعَفُ مِنْكَ بِسَبِيلٍ فَاسْتَغْفِرْ لَهُ عَلَى وَجْهِ الشَّفَاعَةِ لَا عَلَى وَجْهِ الْوَلَايَة (الکافي، ج3، ص187، باب الصلاة علی المستضعف وعلی من لا یعرف؛ مشابه: کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص168).
مرحوم کلینی به اسنادِ صحیح نقل میکند که امام صادق (ع) فرمود: اگر [میّت] مستضعف بود، [در نماز بر او] بگو: «خداوندا بیامرز کسانی را که بازگشتند و از راهِ تو پیروی کردند و آنان را از عذابِ جهنم نگاه دار!» و اگر مذهب او را نمیدانستی، بگو: «خداوندا! اگر "خیر" و اهل آن را دوست میداشت، او را بیامرز و به او رحم کن و از او درگذر» و اگر [میّتِ] مستضعف حقّی بر تو دارد، برای او استغفار کن بر این اساس که شفاعت او را کرده باشی نه بر اساس ولایت [که میان مؤمنان است].
این روایت در خصوص مسلمانی است که نه به امامتِ امامان (ع) اقرار کرده و نه آن را انکار کرده و با اهل بیت (ع) دشمن بوده است. دربارۀ نماز بر مستضعف روایات دیگری هم آمده که در آن گفته شود: «اللَّهمَّ/ رَبَّنَا اغْفِرْ لِلَّذِينَ تابُوا وَ اتَّبَعُوا سَبِيلَكَ وَ قِهِمْ عَذابَ الْجَحِيم» (الکافي، ج3، ص186-187، ح1 به اسناد صحیح از محمد بن مسلم، ح2 به اسناد صحیح از فضیل بن یسار)، اما در خصوص کسی که با اهل بیت (ع) دشمن است در بخش دیگری از روایت حلبی عباراتی جهت لعن او تعلیم داده شده است:
«إِذَا صَلَّيْتَ عَلَى عَدُوِّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقُلِ اللَّهُمَّ إِنَّا لَا نَعْلَمُ مِنْهُ إِلَّا أَنَّهُ عَدُوٌّ لَكَ وَ لِرَسُولِكَ اللَّهُمَّ فَاحْشُ قَبْرَهُ نَاراً وَ احْشُ جَوْفَهُ نَاراً وَ عَجِّلْهُ إِلَى النَّارِ فَإِنَّهُ كَانَ يُوَالِي أَعْدَاءَكَ وَ يُعَادِي أَوْلِيَاءَكَ وَ يُبْغِضُ أَهْلَ بَيْتِ نَبِيِّكَ اللَّهُمَّ ضَيِّقْ عَلَيْهِ قَبْرَهُ فَإِذَا رُفِعَ فَقُلِ اللَّهُمَّ لَا تَرْفَعْهُ وَ لَا تُزَكِّهِ» (کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص168). مرحوم کلینی این بخش از روایت حلبی را در «باب الصلاة علی الناصب» آورده است (الکافي، ج3، ص188).
#مستضعف #ناصب
@Al_Meerath
مستضعفان و رفتن به بهشت (1)
عَنْهُ عَنْ أَبِيهِ عَنِ النَّضْرِ عَنْ يَحْيَى الْحَلَبِيِّ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع وَ أَنَا جَالِسٌ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها يَجْرِي لِهَؤُلَاءِ مِمَّنْ لَا يَعْرِفُ مِنْهُمْ هَذَا الْأَمْرَ فَقَالَ إِنَّمَا هَذِهِ لِلْمُؤْمِنِينَ خَاصَّةً قُلْتُ لَهُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ أَ رَأَيْتَ مَنْ صَامَ وَ صَلَّى وَ اجْتَنَبَ الْمَحَارِمَ وَ حَسُنَ وَرَعُهُ مِمَّنْ لَا يَعْرِفُ وَ لَا يَنْصِبُ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ يُدْخِلُ أُولَئِكَ الْجَنَّةَ بِرَحْمَتِهِ (المحاسن، ج1، ص158، ح94).
از زراره روایت است که گفت از حضرت صادق عليه السّلام سؤال كردند من نيز حضور داشتم از اين آيه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها شامل كسانى كه این امر [= تشیّع] را نمیشناسند مىشود؟ فرمود نه اين اختصاص به مؤمنين دارد. گفتم: خداوند [امرِ] تو را اصلاح کند! نظرت چیست دربارهٔ كسى كه روزه بدارد و نماز بخواند و از كارهاى حرام پرهيز كند و ورعِ او نیکو باشد اما نه [امامت را] بشناسد و نه ناصب باشد؟ فرمود: خداوند آنها را به رحمت خود وارد بهشت میكند.
____
در اخبار دیگری نیز معنی مستضعف و ناصب در برابر هم به کار رفته؛ یعنی آن کس که از اهل قبله از مخالفان که مستضعف نباشد، ناصب است (معاني الأخبار، ص200، ح1)؛ چنانکه از اخبار جواز دادن زکات به مستضعف، و جایز نبودن زکات برای ناصب نیز همین معنا فهمیده میشود.
#مستضعف #ناصب
@Al_Meerath
مستضعفان و رفتن به بهشت (2)
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ، عَنْ أَبِيهِ، عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ، عَنْ زُرَارَةَ، قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ حُمْرَانُ- أَوْ أَنَا وَ بُكَيْرٌ- عَلى أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ، قَالَ: قُلْتُ لَهُ: إِنَّا نَمُدُّ الْمِطْمَارَ، قَالَ: «وَ مَا الْمِطْمَارُ؟» قُلْتُ: التُّرُّ، فَمَنْ وَافَقَنَا مِنْ عَلَوِيٍّ أَوْ غَيْرِهِ،تَوَلَّيْنَاهُ؛ وَ مَنْ خَالَفَنَا مِنْ عَلَوِيٍّ أَوْ غَيْرِهِ، بَرِئْنَا مِنْهُ. فَقَالَ لِي: «يَا زُرَارَةُ، قَوْلُ اللَّهِ أَصْدَقُ مِنْ قَوْلِكَ، فَأَيْنَ الَّذِينَ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا»؟ أَيْنَ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ؟ أَيْنَ الَّذِينَ «خَلَطُوا عَمَلًا صالِحاً وَ آخَرَ سَيِّئاً»؟ أَيْنَ «أَصْحابُ الْأَعْرافِ»؟ أَيْنَ «الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ»؟». وَ زَادَ حَمَّادٌ فِي الْحَدِيثِ، قَالَ: فَارْتَفَعَ صَوْتُ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ وَ صَوْتِي حَتّى كَانَ يَسْمَعُهُ مَنْ عَلى بَابِ الدَّارِ. وَ زَادَ فِيهِ جَمِيلٌ، عَنْ زُرَارَةَ: فَلَمَّا كَثُرَ الْكَلَامُ بَيْنِي وَ بَيْنَهُ، قَالَ لِي: «يَا زُرَارَةُ، حَقّاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَ الضُّلَّالَ الْجَنَّةَ» (الکافي، ط دار الحدیث، ج4، ص135-137).
از زراره نقل شده که گفت: من و حمران- يا من و بكير- بر امام باقر عليه السّلام وارد شديم، من به ایشان گفتم: ما مطمار را دراز میکنیم. فرمود: مطمار چيست؟ عرض كردم: ريسمانِ بنایان که راستبودن بنا را با آن میسنجند. پس هر كس با ما موافقت داشت چه علوى باشد چه غير ولایتِ او را داریم و هر كه با ما مخالف بود چه علوى باشد چه غير او از او بيزارى جوئيم. پس به من فرمود: اى زراره گفتار خداوند از گفته تو درستتر است، پس كجايند آنها كه خداى عز و جل [دربارۀشان] میگوید: «مگر ناتوانان از مردان و زنان و كودكان كه نه چاره دارند و نه راه به جائى برند»؟ كجايند آنان كه امرشان به خدا واگذار شده؟ كجايند آنان كه كار نيک را با كردار بد به هم آميختند؟ كجايند اصحاب اعراف؟ كجايند آنها که [با سهمی از زکات] دلهایشان نزدیک شد؟ حماد [به نقل زراره] در اين حديث افزوده است: پس صدای امام باقر عليه السلام و صداى من بلند شد تا حدى كه کسی که بر درب خانه بود، آن را میشنید. و جميل [به نقل از زراره] در این در حديث افزود: همين كه سخن ميان من و آن حضرت به دراز كشيد به من فرمود: بر خداوند حتم است كه گمراهان را به بهشت ببرد.
ابْنُ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع أَنَّهُ قَالَ: حَقِيقٌ عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَ الضُّلَّالَ الْجَنَّةَ فَقَالَ زُرَارَةُ كَيْفَ ذَلِكَ جُعِلْتُ فِدَاكَ قَالَ يَمُوتُ النَّاطِقُ وَ لَا يَنْطِقُ الصَّامِتُ فَيَمُوتُ الْمَرْءُ بَيْنَهُمَا فَيُدْخِلُهُ اللَّهُ الْجَنَّةَ (الغیبة للطوسي، ص460).
از جمیل بن دراج از زراره نقل شده که امام صادق علیه السلام فرمود: بر خدا حتم است که گمراهان را به بهشت ببرد. زراره گفت: آن چگونه است؟ فدایت شوم! فرمود: [امامِ] ناطق میمیرد و [امامِ] صامت، دعوتِ خود را اظهار نمیکند. پس شخصی [که اقرار به امامتِ امام پیشین داشته و امام بعدی را نشناخته] در این میان میمیرد و خداوند او را وارد بهشت میکند.
#مستضعف
@Al_Meerath
دیدگاه آیت الله شبیری زنجانی دربارۀ دو روایتی که دشمنان شیعه را ناصبی میداند
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى الْعَطَّارُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ رَجُلًا يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَّا وَ أَنَّكُمْ مِنْ شِيعَتِنَا (علل الشرائع، ج2، ص601).
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنِي عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ أَبِي الْقَاسِمِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ الْكُوفِيِّ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنِ الْمُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَيْسَ النَّاصِبُ مَنْ نَصَبَ لَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ أَحَداً يَقُولُ أَنَا أُبْغِضُ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ وَ لَكِنَّ النَّاصِبَ مَنْ نَصَبَ لَكُمْ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّكُمْ تَتَوَلَّوْنَا أَوْ تَتَبَرَّءُونَ مِنْ أَعْدَائِنَا وَ قَالَ ع مَنْ أَشْبَعَ عَدُوّاً لَنَا فَقَدْ قَتَلَ وَلِيّاً لَنَا (معاني الأخبار، ص365).
«دو روايت عبدالله بن سنان و معلى بن خنيس علاوه بر اشكال سندى، از نظر متن نيز مقبول نمىباشد. زيرا در سند روايت عبدالله بن سنان، ابراهيم ابن اسحاق احمرى واقع شده كه مورد تضعيف همگان است. عبدالله بن حماد نيز خالى از اشكال نيست. در سند روايت معلى بن خنيس نيز محمد بن على واقع شده كه ابوسمينه محمد بن على كوفى است، و او را نيز همه تضعيف كردهاند. متن هر دو روايت نيز بر خلاف مسلمات است. زيرا
اولاً: بر حسب لغت، ناصب به كسى گفته مىشود كه مخالف امير المؤمنين عليه السلام است.
ثانياً: گرچه در ميان مسلمين هيچ كس با شخص پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله - به حسب ظاهر - دشمن نبوده، ليكن آل پيامبر صلوات الله عليهم داراى دشمنان زيادى بودهاند كه واقفه، ناووسيه، و خوارج - كه اصطلاحاً به آنها ناصبى گفته مىشود و با حضرت امير عليه السلام جنگ كردند - از آن جملهاند.
ثالثاً: روايات فراوانى درباره دشمنان آل پيامبر وارد شده كه نادرستى مفاد دو روايت مذكور را به اثبات مىرساند» (دروس خارج نکاح، ج6، ص1186-1187، 1387/2/6).
#ناصب
@Al_Meerath
مناقشه در استناد به روايات براى ناصبى بودن اهل خلاف
✍ آیت الله سید موسی شبیری زنجانی
در مورد ناصبى بودن اهل خلاف چنانچه گذشت صاحب حدائق به رواياتى - از جمله روايت عبدالله بن سنان و روايت معلّى بن خنيس و مسائل محمد بن على بن عيسى و رواياتى كه زيديّه را از نواصب به شمار آورده و رواياتى كه دلالت دارد مخالفين بغض اهل بيت (ع) را دارند - تمسک نموده است.
لكن به نظر مىرسد اين استدلال تمام نيست. اما روايت عبدالله بن سنان و روايت معلّى بن خنيس علاوه بر اينكه يقيناً متن آن قابل قبول نيست و با روايات بسيارى كه در آنها فرض عداوت مخالفين با ائمه (ع) شده است تناقض دارد. در كلام صاحب حدائق نيز در استدلال به دو طائفه از روايات تناقض وجود دارد، چون هم به اين روايات كه مىگويد: كسى را نمىيابى كه بغض اهل بيت (ع) را داشته باشد و ناصبى كسى است كه با شما شيعيان عداوت داشته باشد و مخالفين مُبغض شما هستند و از طرف ديگر به رواياتى كه مىگويد: مخالفين نسبت به ائمه (ع) بغض دارند استدلال كرده است. در حالى كه اين دو دسته روايت از نظر مفاد قابل جمع نيست.
آن روايات براى ابطال مفاد دو روايت عبدالله بن سنان و معلّى بن خنيس خوب است. روايات بسيارى وجود دارد كه از آنها استفاده مىشود كه در ميان مخالفين اشخاصى هستند كه با اهل بيت (ع) عداوت دارند و خارجاً هم ما مىدانيم كه در ميان اهل قبله كسانى مثل خوارج و واقفيه و ناووسيه با اهل بيت (ع) عداوت دارند. پس آن سالبه كليه كه مفاد اين دو روايت است با اين موجبه جزئيه كه بين اهل قبله دشمن با اهل بيت (ع) وجود دارد نقض مىشود. پس طائفه دوم از روايات براى ردّ استدلال به اين دو روايت خوب است، لكن ادعايى كه صاحب حدائق دارد كه عموم مخالفين به نحو موجبه كليه، دشمن اهل بيت (ع) هستند، بنابراين كافر هستند و تمام احكام كفار بر آنها بار مىشود را ثابت نمىكند. به علاوه كه استدلال به اين دو طائفه از روايات، استدلال به دو امر متهافت است چنانچه گذشت.
اما روايت محمد بن على بن عيسى كه سؤال مىكند كسى كه جبت و طاغوت را بر اميرالمؤمنين (ع) مقدّم بدارد براى اثبات ناصبى بودن او كافى است و از اين راه مىتوان او را امتحان كرد و حضرت مىفرمايد: بله، اين روايت از نظر سند قابل اعتماد نيست. چون محمد بن على بن عيسى گرچه درباره او گفتهاند كه در قم وجه بوده ولى وجه به اين اعتبار است كه شخصيت مهم و سرشناسى بوده است. وجه بودن بر تقوا و وثاقت دلالت ندارد. اين شخص و پدرش از عوامل حكومت خلفاء بودهاند. در تاريخ قديم قم آمده كه على بن عيسى طلحى پدر محمد بن على بن عيسى، در زمان مأمون از طرف معتصم مأمور شد تا ماليات قم را بر اساس مساحت تعيين كند و او مساحت زمينها را محاسبه كرد و ماليات را تعيين كرد. او بعد از تعيين ماليات هفتصد هزار درهم بيش از ميزان ماليات سابق بر مردم ماليات بست و به همين جهت اهل قم از اطاعت او سر بر تافتند و اوضاع براى او به گونهاى شد كه مجبور شدند او را از آن مقام عزل كنند.
و محمد بن على بن عيسى كه اين اسئله را از حضرت هادى كرده خودش مىگويد: امير در قم است [امير را خود خلفاء نصب مىكردند] بنابراين وى عناوين حكومتى و دولتى داشته و در جايى هم توثيق نشده است و از ناحيه رواتى هم كه از او نقل مىكنند نمىتوانيم او را توثيق كنيم.
خلاصه اعتبار سند روايت محمد بن على بن عيسى مشكل است و بر فرض اينكه از اشكال سندى غمض عين كنيم ما مىتوانيم بگوييم همان طور كه ايمان داراى مراتب است و كفر هم به حسب اطلاقات مختلف روايات داراى مراتب است حتى اسلام هم چنانچه بيان خواهيم كرد اختلاف مراتب دارد، نصب و عداوت هم اختلاف مرتبه دارد. و اين طور نيست كه در هر مرتبه از نصب و به مجرد صدق عنوان نصب، تمام احكامى كه درباره ناصبى [و مرتبه اعلاى از ناصبى] ثابت شده را بتوانيم بار كنيم.
@Al_Meerath
يقيناً چنانچه صاحب جواهر فرموده، اين احكام براى همه مخالفين ثابت نيست و خلاف سيره است و هيچ وقت ائمه (ع) نفرمودهاند كه اينها مهدور الدم هستند و اگر فرضاً اثبات نصب شود مربوط به آخرت است و يا اگر به دنيا مربوط باشد اين حكم براى اين است كه اشخاص از اينها فاصله بگيرند و اخلاق اعداء و عقايدشان به آنها سرايت نكند و مراد ناصبى به معناى خاص كه احكام كافر را دارد نيست.
كلام مرحوم صاحب جواهر در توجيه روايات دال بر نصب مخالفين
صاحب جواهر در رواياتى كه اثبات نصب كرده، مثلاً زيديّه را ناصبى قرار داده، جمعاً بين الادله مىفرمايد: مراد اين است كه در آخرت همه مخالفين حكم نواصب را دارند، زيرا مىدانيم كه ناصبى كافر است و مال و جانش احترام ندارد اما مخالف اين احكام را ندارد. پس جمعاً بين ادله اين احكام براى همه مخالفين در آخرت ثابت است، مثل روايتى كه مىگويد: اينها «شرّ من اليهود و النصارى» كه حمل مىشود بر اينكه در آخرت اين گونهاند.
مناقشه در كلام مرحوم صاحب جواهر
به نظر مىرسد كه اين جمع تمام نيست و اين معنا را در آخرت نيز نمىتوان ملتزم شد زيرا اگر مراد از نواصب در اين روايات مطلق مخالفين باشند كه صاحب جواهر مطلق گرفته غاية الامر مىفرمايد: اثر آن در آخرت ظاهر مىشود و اينكه نواصب شرٌّ من اليهود و النصارى مربوط به آخرت است. لكن نمىتوان ملتزم شد كه تمام مخالفين از يهود و نصارايى كه هم با پيامبر اكرم (ص) و هم با اميرالمؤمنين (ع) دشمن هستند، بدتر هستند، مخالفين غير از ناصبىهاى خاص كه عده معدودى هستند اميرالمؤمنين (ع) را خليفه چهارم و واجب الاتباع مىدانند و به فضيلت اميرالمؤمنين (ع) قائل بوده و هستند. بتريّه كه عده كثير و قابل اعتنايى هستند و شخصيتهاى مهمى مثل ابوحنيفه در ميان آنها هستند مىگويند: اميرالمؤمنين (ع) افضل و اعلم ناس و مستحق خلافت بودند، لكن بر اساس مصالحى حق خود را به ديگران تفويض كرده بودند و قهراً ديگران مشروعيت پيدا كرده بودند. ما چطور مىتوانيم مخالفينى مانند بتريّه كه موالى و محبّ اميرالمؤمنين (ع) هستند را بدتر از يهود و نصارى در آخرت بدانيم.
مصرىهاى كنونى همه امامزادهها را مانند شخصيتهاى خودشان احترام مىكنند. اينها را ما چطور مىتوانيم بگوييم كه در آخرت از يهود و نصارى كه دشمن پيامبر (ص) و اميرالمؤمنين (ع) هستند بدتر بدانيم. اين رواياتى كه مىگويد: «شرٌّ من اليهود و النصارى» همين نواصب معروف و به معناى خاص را مىگويد، و نواصب به معناى خاص در همين دنيا هم مهدور الدم هستند و احكام نواصب به آنها بار مىشود.
و اما رواياتى را كه مىگويد: زيديّه از نواصبند آيا همان طور كه صاحب جواهر فرموده، بگوييم كه به بعضى از مراتب نصب كه در آخرت اثر آن ظاهر مىشود، حمل مىشوند يا آنكه مىتوانيم به ظاهر اين روايات أخذ كنيم و بگوييم زيديه از نواصب به معناى خاص هستند؟ زيرا ما به اين دليل مخالفين را از نواصب نمىدانيم كه اعتقاد ندارند كه ائمه به ادعاهايى كه شيعيان به آنها نسبت مىدهند معتقد هستند و مىگويند: ائمه (ع) اين عقايد را قبول ندارند و روى اين جهت اكثر مخالفين، مبغض ائمه (ع) نيستند ولى زيديّه مىدانند كه ائمه (ع) اين روش زيديّه را تخطئه مىكنند و حتى همه مسلمين ديگر نيز زيديّه را تخطئه مىكنند و اهل جهنم مىدانند، قهراً وقتى زيديّه معتقدند كه مورد تخطئه ائمه (ع) هستند اينها نيز نسبت به ائمه (ع) بغض دارند و به اين اعتبار مىتوانيم آنها را ناصبى بدانيم. و به ظاهر روايات اخذ كنيم. و اگر اين را نپذيرفتيم و تنزّل كرديم مطلب صاحب جواهر را مىگوييم كه نصب مراتبى دارد، چنانچه از روايات ديگر استفاده مىشود. بنابراين مىتوانيم بگوييم بعضى از مراتب زيديّه موجب حفظ دم است و بعضى از مراتب آن موجب مهدور الدم بودن است.
نتيجه اينكه تمسک به اين روايات براى اثبات نصب همه مخالفين نمىشود كرد و همه آنها قابل جواب است (دروس خارج نکاح، ج6، ص1189-1196، 1387/2/7).
@Al_Meerath
«المسجد الأقصی» در روایات امامیه؛ مکانی در آسمان یا در سرزمین شام؟
✍ امیرحسن خوروش
«المسجد الأقصی» در قرآن کریم در آغاز سورۀ اسراء به عنوان مقصد سیر شبانۀ پیامبر (ص) معرفی شده است. غالب مسلمانان بر این نظرند که این مسجد در شام (و در فلسطین کنونی) واقع شده است؛ با این حال برخی از روایات موجود در میراث امامیه از این میگویند که این مسجد، نه مکانی در زمین، که محلّی در آسمان است. این نوشتار به ارزیابی این روایات پرداخته و در برابر روایاتی در منابع امامی را ارائه میدهد که از آنها برمیآید این مسجد در بیت المقدس است.
https://deraayaat.ir/al-aqsa/
مستضعفان و حدودی از ولایت نسبت به ایشان
لا يَنْهاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ دِيارِكُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِين (الممتحنة: 8).
در روایتی معتبر در مورد مستضعفان که معرفت به ولایت اهل بیت علیهم السلام ندارند و البته عناد و مخالفت نسبت به ایشان نیز ندارند، آمده:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ الْوَلِيدِ قَالَ حَدَّثَنَا الْحُسَيْنُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَبَانٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ حُجْرِ بْنِ زَائِدَةَ عَنْ حُمْرَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ قَالَ هُمْ أَهْلُ الْوَلَايَةِ قُلْتُ وَ أَيُّ وَلَايَةٍ فَقَالَ أَمَا إِنَّهَا لَيْسَتْ بِوَلَايَةٍ فِي الدِّينِ وَ لَكِنَّهَا الْوَلَايَةُ فِي الْمُنَاكَحَةِ وَ الْمُوَارَثَةِ وَ الْمُخَالَطَةِ وَ هُمْ لَيْسُوا بِالْمُؤْمِنِينَ وَ لَا بِالْكُفَّارِ وَ هُمُ الْمُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل (معاني الأخبار، ص202؛ مشابه: تفسیر العیاشي، ج1، ص257، 269؛ الکافي، ج2، ص405).
حمران گويد: از امام صادق عليه السّلام درباره فرموده خداى عزّ و جلّ إِلَّا الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجالِ پرسيدم، فرمود: آنان اهل ولايت هستند، گفتم: چه نوع ولايتى؟ فرمود: بدرستى كه آن ولايت در دين نيست، بلكه ولايت (و همبستگى) در زناشوئى و ارث و معاشرت است. اين افراد نه مؤمنند و نه كافر. ایشان آن كسانى هستند که به امر خدا واگذار شدهاند.
شرح: منظور ولايت ائمّه حقّ نيست؛ چون اگر اين گونه بودند در زمره مؤمنين قرار داشتند، بلكه مقصود آنست كه در مرام خود متعصّب نيستند، و با شما نيز كينهتوزى نمىنمايند، و براى شما ازدواج و آميزش با ايشان جايز است، آنان از شما ارث برند و شما از ايشان، بنا بر اين سئوالكننده در باره حكم آنان پرسيده نه در مورد وصفشان، يا اينكه امام حكمشان را بيان نموده و سپس معرّفى كرده است كه اينان مؤمن نيستند و كافر هم نيستند.
گفتنی است در روایات زکات مقصود از «أهل الولایة» ظاهراً مؤمنان -در مقابل مستضعفان و نواصب- است (نمونه: الأصول الستة عشر، ط دار الحدیث، ص199؛ الکافي، ج3، ص545).
#مستضعف
@Al_Meerath
نام ناشناختۀ امیرالمؤمنین (ع) در قرآن
ذُكِرَ عَنْ عَبَّادِ بْنِ يَعْقُوبَ ثنا عَلِيُّ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ حَكِيمِ بْنِ حُمَيْدٍ[1] قَالَ: قَالَ لِي عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ، أَنَّ لِعَلِيٍّ فِي كِتَابِ اللَّهِ اسْمًا و لَكِنْ لَا تَعْرِفُونَهُ قُلْتُ: مَا هُوَ؟ قَالَ: أ لَمْ تَسْمَعُ قَوْلَ اللَّهِ و أَذَانٌ مِنَ اللَّهِ و رَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ يوم الحج الأكبر ؟ هو - و اللهِ – الأذانُ (تفسیر ابن أبي حاتم، ج6، ص1747).
از حکیم بن جبیر نقل شده که گفت: علی بن الحسین (ع) به من فرمود: برای علی (ع) در کتاب خدا نامی است، اما شما آن را نمیشناسید. گفتم: چیست آن نام؟ فرمود: نشنیدهای سخن خداوند را: «و اعلامی است از جانب خدا و رسول او به سوی مردم در روز حجّ بزرگ». او -به خدا سوگند- آن اعلام بود [2].
1. «حمید» تصحیفِ «جبیر» است. این روایت در دیگر منابع از حکیم بن جبیر نقل شده است (تفسیر القمي، ج1، ص282؛ تفسیر فرات، ص159-160، ح198، 199، 201؛ تفسیر العیاشي، ج2، ص76، ح12، 14؛ شواهد التنزیل، ج1، ص303-304)؛ از جمله شیخ صدوق نقل کرده است: «أبي رحمه الله قال حدثنا سعد بن عبد الله عن أحمد بن محمد عن الحسين بن سعيد عن فضالة بن أيوب عن أبان بن عثمان عن أبي الجارود عن حكيم بن جبير عن علي بن الحسين ع في قول الله عز و جل و أذان من الله و رسوله قال الأذان علي ع» (معاني الأخبار، ص297).
2. ظاهراً در آیه (مانند آیهٔ «ولکن البرّ من...») «أذان» به «مُؤَذِّن» یا «ذو أذان» تأویل شده است به این دلیل که علی (ع) شخصی بود که برای این اعلانِ مهم برگزیده شده بود؛ چنانکه در نقلی آمده است: «عن حكيم بن الحسين [کذا. والصحیح: جبیر] عن علي بن الحسين ع قال و الله إن لعلي لأسماء [کذا. والصحیح: لإسماً] في القرآن ما يعرفه الناس، قال: قلت: و أي شيء تقول جعلت فداك فقال لي "و أذان من الله و رسوله إلى الناس يوم الحج الأكبر" قال: فبعث رسول الله ص أمير المؤمنين و كان علي هو و الله المؤذن» (تفسیر العیاشي، ج1، ص76، ح12).
@Al_Meerath
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عذاب قاتلان سفّاک
از حمران بن اعین نقل شده که گفت: به امام باقر عليه السلام گفتم كه معناى سخن خداى -عزّ وجلّ- چيست كه میفرمايد: «از اين رو بر بنى اسرائيل نوشتيم كه هر كه كسى را بكشد بىآنكه آن مقتول كسى را كشته و يا تباهى در زمين كرده باشد چنان است كه همه مردم را كشته است»؟ گفتم: چگونه است در حالى كه تنها یک نفر را كشته است؟ امام فرمود: او را در جايگاهى از دوزخ نهند كه سختترين عذاب دوزخيان در آنجاست. اگر همه مردم را کشته بود، بىترديد به آن جايگاه میرفت. پرسيدم: اگر شخص ديگرى را هم بكشد چه؟ فرمود: عذابش دو چندان گردد (الکافي، ج7، ص271).
اللهم علیك بنتانیاهو وشیعته اللهم اقتلهم بدداً وأحصهم عدداً ولا تدع علی ظهر الأرض منهم أحداً ولا تغفر لهم أبداً
@Al_Meerath
🔸 معنی استضعاف در روایات
دربارۀ دستهای از مردم که نه مؤمنند و هدایتیافته، و نه کافرند و اهل عناد، در اخبار معتبر چند ملاک آمده است:
1. ایشان توان یافتن راهی برای ایمان ندارند:
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ جَمِيلٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ قَالَ: الْمُسْتَضْعَفُونَ الَّذِينَ لا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً وَ لا يَهْتَدُونَ سَبِيلًا. قَالَ لَا يَسْتَطِيعُونَ حِيلَةً إِلَى الْإِيمَانِ وَ لَا يَكْفُرُونَ الصِّبْيَانُ وَ أَشْبَاهُ عُقُولِ الصِّبْيَانِ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ (الکافي، ج2، ص404).
از امام باقر عليه السّلام: مستضعفان كسانىاند كه قدرتی ندارند و راه بجائى نبرند. آنها كسانىاند كه نه راهى به سوى ايمان دارند و نه كفر میورزند، مانند كودكان و اشخاصى كه از نظر عقلی شبیه کودکانند؛ زنان و مردانی که عقلشان مانند کودکان ضعیف و ناتوان است (قدرت تشخیص حق و باطل ندارند).
در این معنا و با تعابیر مشابه و با استناد به آیات سوره مبارکه نساء و توبه اسناد دیگری نیز وجود دارد (برای نمونه: معاني الأخبار، ص201-203، ح4-6، 8، 9، 11)
2. نرسیدن حجت به شخص و معرفت نداشتن به اختلاف (حق و باطل)
در مجموعه اخباری، هرکس معرفت به اختلاف داشته باشد، مستضعف نیست، و از جزئیات آن بر میآید اتمام حجت شرط است. بنا بر این معلوم نیست از معرفت به اختلاف، صرف اطلاع اجمالی از وجود اختلاف باشد:
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ مِهْرَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مَنْصُورٍ الْخُزَاعِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ سُوَيْدٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ مُوسَى ع قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الضُّعَفَاءِ فَكَتَبَ إِلَيَّ الضَّعِيفُ مَنْ لَمْ تُرْفَعْ إِلَيْهِ حُجَّةٌ وَ لَمْ يَعْرِفِ الِاخْتِلَافَ فَإِذَا عَرَفَ الِاخْتِلَافَ فَلَيْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنِ ابْنِ مُسْكَانَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَنْ عَرَفَ اخْتِلَافَ النَّاسِ فَلَيْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ.
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي الْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ عَرَفَ اخْتِلَافَ النَّاسِ فَلَيْسَ بِمُسْتَضْعَفٍ (الكافي، ج2، ص406-407، ح11 و 10 و 7؛ مشابه: المحاسن، ج1، ص278).
لَا يَقَعُ اسْمُ الِاسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُه (نهج البلاغة، ص280).
اخبار دیگری نیز این معنا را تأیید میکند:
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ سُفْيَانَ بْنِ السِّمْطِ الْبَجَلِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع مَا تَقُولُ فِي الْمُسْتَضْعَفِينَ فَقَالَ لِي شَبِيهاً بِالْفَزِعِ فَتَرَكْتُمْ أَحَداً يَكُونُ مُسْتَضْعَفاً وَ أَيْنَ الْمُسْتَضْعَفُونَ فَوَ اللَّهِ لَقَدْ مَشَى بِأَمْرِكُمْ هَذَا الْعَوَاتِقُ إِلَى الْعَوَاتِقِ فِي خُدُورِهِنَّ وَ تُحَدِّثُ بِهِ السَّقَّايَاتُ فِي طَرِيقِ الْمَدِينَةِ (الكافي، ج2، ص404).
سفیان بن سمط گويد: به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: چه مىگوئید دربارۀ مستضعفين؟ حضرت در پاسخِ من با چهرهای مضطرب فرمودند: مگر گذاشتید کسی مستضعف باشد؟ كجايند مستضعفان؟ بخدا سوگند كه عقيدۀ شما را دوشيزهها در پشت پرده بهم مىرسانند و همۀ زنانِ سَقا در راه مدينه پيرامون مذهب شما باهم گفتگو مىكنند.
علامه مجلسی رحمه الله ذیل این روایت مینویسد:
اضطرابِ امام علیه السلام نشانه غضب و خشم ایشان بر کسانی است که ترکِ تقیه کرده و احادیث شیعه را برای نااهلان و عوام فاش میکنند! تا جایی که همه مردم از اسرار و جزئیات شیعه باخبر گشتند، حتی دختران و کنیزانِ خانه نشینی که از پسِ پردهها خارج نمیشدند و زنانی که در راه مدينه سقایی میکردند و اهل جستجو و تفحص نبودند، بر اسرار شیعه آگاه شدند؛ حاصل آنکه این افشای احادیث، بر ضرر اهل بیت علیهم السلام و شیعه است؛ زیرا بخاطرِ سنگین بودن برخی از معارف، مردم آن را نمیپذیرند و انکار میکنند، لذا از استضعاف خارج شده و بواسطهٔ انکار و تضعیفشان، بحالت دشمنیِ با اهل بیت علیهم السلام در میآیند (مرآة العقول، ج11، ص209).
@Al_Meerath
3. نداشتن دشمنی با امامان
در مجموعه روایاتی دشمنینورزیدن شخص از موجبات حکم استضعاف برای او است، و در بیشتر این اخبار علم نداشتن چنین شخصی شرط شده است:
حُميد بن زياد عن الحسن بن محمد الكِندي عن غير واحد عن أبان بن عثمان عن الفُضيل عن زُرارَةَ عن أبي جَعفَرٍ ع قالَ: إنَّ النّاسَ لَمّا صَنَعوا ما صَنَعوا إذ بايَعوا أبا بَكرٍ لَم يُمنَع أميرُ المُؤمِنينَ ع مِن أن يَدعو إلَى نَفسِهِ إلّا نَظَراً لِلنّاسِ وَ تَخَوُّفاً عَلَيهِم أن يَرتَدّوا عَنِ الإسلامِ فَيَعبُدوا الأوثانَ وَ لا يَشهَدوا أن لا إلَهَ إلّا اللَّهُ وَ أنَّ مُحَمَّداً رَسولُ اللَّهِ ص وَ كانَ الأحَبَّ إلَيهِ أن يُقِرَّهُم عَلَى ما صَنَعوا مِن أن يَرتَدّوا عَن جَميعِ الإسلامِ وَ إنَّما هَلَكَ الَّذينَ رَكِبوا ما رَكِبوا فامّا مَن لَم يَصنَع ذَلِكَ وَ دَخَلَ فيما دَخَلَ فيهِ النّاسُ عَلَى غَيرِ عِلمٍ وَ لا عَداوَةٍ لِأميرِ المُؤمِنينَ ع فانَّ ذَلِكَ لا يُكفِرُهُ وَ لا يُخرِجُهُ مِنَ الإسلامِ- وَ لِذَلِكَ كَتَمَ عَلي ع أمرَهُ وَ بايَعَ مُكرَهاً حَيثُ لَم يَجِد أعواناً (الكافي، ج8، ص296).
زرارة از امام باقر عليه السّلام روايت كند كه فرمود: همين كه مردم (پس از رحلت رسول خدا ص) كردند آنچه را كردند و با ابوبكر بيعت نمودند، چيزى مانع امير مؤمنان عليه السّلام نشد از اينكه مردم را به امامت خويش دعوت كند، جز صلاح انديشى براى خود مردم و ترس از اينكه مبادا از اسلام برگردند و بتها را بپرستند و گواهى بيگانگى خداوند و رسالت محمد ص ندهند، و اين مطلب كه آنها را بدان كارى كه كرده بودند واگذارد نزد او بهتر بود از اينكه مردم در اثر مقاومت او يكسره از اصل دين اسلام برگردند، و آنان كه دانسته مرتكب آن اعمال شدند به هلاكت رسيدند، و اما كسانى كه چنین را نكردند (و در غصب خلافت دست نداشتند) و ندانسته و بدون دشمنى با امير مؤمنان ع، از ديگران پيروى كردند، اين كارشان موجب كفر آنان نشد و آنها را از اسلام بيرون نبرد. از اين جهت بود كه على ع كار خود را پوشيده داشت (و از خلافتى كه حق او بود چشم پوشيد) و چون ياورى نيافت از روى اكراه و اجبار بيعت كرد.
(در این روایت تعبیر «ارتداد عن جمیع الإسلام» نشانگر نگاه نسبی به این مقوله است).
- حدثنا أبي و محمد بن الحسن بن أحمد بن الوليد رحمهما الله قالا حدثنا عبد الله بن جعفر الحميري عن محمد بن الحسين بن أبي الخطاب قال حدثنا نضر بن شعيب عن عبد الغَفّار الجازي عن أبي عَبدِ اللهِ ع أنَّهُ ذَكَرَ أنَّ المُستَضعَفينَ ضُروبٌ يُخالِفُ بَعضُهُم بَعضاً وَ مَن لَم يَكُن مِن أهلِ القِبلَةِ ناصِباً فَهو مُستَضعَفٌ (معاني الأخبار، ص200).
مستضعفان دستههای گوناگونی دارند که با یکدیکر مخالفاند، و هر کس از اهل قبله ناصب نباشد مستضعف است.
چنانکه روشن است این روایت در توضیح حدود مستضعف است؛ نه ناصب. بنابراین ظاهراً معنای ناصب را نزد مخاطب معلوم فرض گرفته، و با آن مستضعف را توضیح میدهد. معنای متداول ناصب نیز دشمن (یکی از) اهل بیت ع و خاصه امیرالمؤمنین ع است. و در خبر مسلمینی که عداوتی با اهل بیت ندارند، مستضعف به حساب آمدهاند.
- علي بن إبراهيم عن صالح بن السندي عن جعفر بن بشير عن أبي سلمة عن أبي عَبدِ اللَّهِ ع قالَ سَمِعتُهُ يَقولُ نَحنُ الَّذينَ فَرَضَ اللَّهُ طاعَتَنا لا يَسَعُ النّاسَ إلّا مَعرِفَتُنا وَ لا يُعذَرُ النّاسُ بِجَهالَتِنا مَن عَرَفَنا كانَ مُؤمِناً- وَ مَن أنكَرَنا كانَ كافِراً وَ مَن لَم يَعرِفنا وَ لَم يُنكِرنا كانَ ضالًّا حَتَّى يَرجِعَ إلَى الهُدَى الَّذي افتَرَضَ اللَّهُ عَلَيهِ مِن طاعَتِنا الواجِبَةِ فان يَمُت عَلَى ضَلالَتِهِ يَفعَلِ اللَّهُ بِهِ ما يَشاءُ (الكافي، ج1، ص187).
ابوسلمه گويد: از امام صادق ع شنيدم مىفرمود: ما هستيم كه خدا طاعت ما را فرض كرده است. به مردم روا نيست جز اينكه ما را بشناسند، و در جهل به ما معذور نيستند. هركه ما را بشناسد مؤمن است و هر كه عمداً منكر مقام ما باشد كافر است؛ هركه نسبت به ما بيطرف باشد، نه ما را به امامت بشناسد و نه مقام ما را انكار كند، گمراه است تا به راه حق برگردد و آنچه را خدا از حق طاعت ما واجب كرده است بفهمد و اگر در همان حال گمراهى خود بميرد، خدا با او هرچه خواهد عمل كند.
- عن داوُد بنِ فَرقَد قالَ: قُلتُ لِأبي عَبدِ اللَّهِ ع المُرجَونَ قَومٌ ذُكِرَ لَهُم فَضلُ عَلي فَقالوا ما نَدري لَعَلَّهُ كَذَلِكَ وَ ما نَدري لَعَلَّهُ لَيسَ كَذَلِكَ قالَ أرجِه قالَ تَعالَى وَ آخَرونَ مُرجَونَ لِأمرِ اللَّهِ الآيَة (عياشي، ج2، ص111).
واگذارشدگان (به امر خدا، نک: توبه: 106) چون فضل علی ع برایشان یاد شود، گویند: نمیدانیم شاید چنین است و شاید چنین نیست...
@Al_Meerath
... به جهت اهمیت این شاخصه، مجموعه روایات مرتبط دیگر نیز ذکر میشود:
- قالَ جابِرٌ: وَ سَمِعتُهُ يَقولُ: إنَّ عَلياً وَ ابنَي عَلي بابٌ مِن أبوابِ الأمنِ، فَمَن دَخَلَ في بابِ عَلي كانَ مُؤمِناً، وَ مَن خَرَجَ مِنهُ كانَ كافِراً، وَ مَن لَم يَدخُل فيهِ وَ لَم يَخرُج مِنهُ كانَ في الطّائِفَةِ الَّتي لِلَّهِ فيها المَشيئَةُ (الأصول الستة عشر، ص221).
و برخی روایات باب الکفر در الکافی:
18- الحسين بن محمد عن معلى بن محمد عن الوشاء قال حدثني إبراهيم بن أبي بكر قالَ سَمِعتُ أبا الحَسَنِ موسَى ع يَقولُ إنَّ عَلياً ع بابٌ مِن أبوابِ الهُدَى فَمَن دَخَلَ مِن بابِ عَلي كانَ مُؤمِناً وَ مَن خَرَجَ مِنهُ كانَ كافِراً وَ مَن لَم يَدخُل فيهِ وَ لَم يَخرُج مِنهُ كانَ في الطَّبَقَةِ الَّذينَ لِلَّهِ فيهِمُ المَشيئَةُ.
19- محمد بن يحيى عن أحمد بن محمد عن محمد بن سنان عن ابن بكير عن زرارة عن أبي عَبدِ اللَّهِ ع قالَ: لَو أنَّ العِبادَ إذا جَهِلوا وَقَفوا وَ لَم يَجحَدوا لَم يَكفُروا.
20- علي بن إبراهيم عن محمد بن عيسى عن يونس عن فضيل بن يسار عن أبي جعفر ع قالَ: إنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ نَصَبَ عَلياً ع عَلَماً بَينَهُ وَ بَينَ خَلقِهِ فَمَن عَرَفَهُ كانَ مُؤمِناً وَ مَن أنكَرَهُ كانَ كافِراً وَ مَن جَهِلَهُ كانَ ضالًّا وَ مَن نَصَبَ مَعَهُ شَيئاً كانَ مُشرِكاً وَ مَن جاءَ بِوَلايَتِهِ دَخَلَ الجَنَّةَ وَ مَن جاءَ بِعَداوَتِهِ دَخَلَ النّارَ.
21- يونُس عن موسى بن بَكرٍ عن أبي إبراهيمَ ع قالَ: إنَّ عَلياً ع بابٌ مِن أبوابِ الجَنَّةِ فَمَن دَخَلَ بابَهُ كانَ مُؤمِناً وَ مَن خَرَجَ مِن بابِهِ كانَ كافِراً وَ مَن لَم يَدخُل فيهِ وَ لَم يَخرُج مِنهُ كانَ في الطَّبَقَةِ الَّتي لِلَّهِ فيهِمُ المَشيئَةُ (الکافي، ج2، ص388-389).
در روایتی طولانی (و نیازمند اعتبارسنجی) در کتاب سلیم نقل شده که امیر المؤمنین (ع) به 73 فرقه شدن امت، و اینکه تنها یک فرقه اهل حقیقی بهشت است، اشاره کرده و سپس میگویند بیشتر مردم از هیچ یک از این فرق نیستند؛ نه در فرقۀ ناجیه و نه در دشمنان و اهل باطل که به خود دعوت میکنند و از غیر خود برائت میجویند. این گروه چنیناند: «قَد وَقَفَ فَلَم ياتَمَّ بِكُم وَ لَم يُعادِكُم وَ لَم يَنصِب لَكُم وَ لَم يَتَعَصَّب وَ لَم يَتَوَلَّكُم وَ لَم يَتَبَرّا مِن عَدوكُم ... مَن وَحَّدَ اللَّهَ وَ آمَنَ بِرَسولِ اللَّهِ ص وَ لَم يَعرِف وَلايَتَنا وَ لا ضَلالَةَ عَدونا وَ لَم يَنصِب شَيئاً ... هَذِهِ الطَّبَقَةُ بَينَ المُؤمِنينَ وَ بَينَ المُشرِكينَ هُم أعظَمُ النّاسِ وَ أجَلُّهُم وَ هُم أصحابُ الحِسابِ...» سپس آیات مستضعفون و مرجون را ذکر میکند (کتاب سلیم، ص607-609).
#مستضعف #ناصب
@Al_Meerath
غیبتی از صاحب این امر
عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنْ بَلَغَكُمْ عَنْ صَاحِبِ هَذَا الْأَمْرِ غَيْبَةٌ فَلَا تُنْكِرُوهَا...
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَزَّازِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ إِنْ بَلَغَكُمْ عَنْ صَاحِبِكُمْ غَيْبَةٌ فَلَا تُنْكِرُوهَا (الکافي، ج1، ص340؛ الغیبة للنعماني، ص188، به نقل از کلینی).
مرحوم کلینی به دو سند صحیح نقل میکند از ابوایوب خرّاز از محمد مسلم که گفت: از امام صادق (ع) شنیدم که میفرمود: اگر خبر غیبتی از صاحبِ این امر/ صاحبتان به شما رسید، آن غیبت را انکار نکنید!
#غیبت
@Al_Meerath
☀️شیوۀ برخورد با غیر شیعه (1)
مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ وَهْبٍ قَالَ: قُلْتُ لَهُ كَيْفَ يَنْبَغِي لَنَا أَنْ نَصْنَعَ فِيمَا بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمِنَا وَ بَيْنَ خُلَطَائِنَا مِنَ النَّاسِ مِمَّنْ لَيْسُوا عَلَى أَمْرِنَا قَالَ تَنْظُرُونَ إِلَى أَئِمَّتِكُمُ الَّذِينَ تَقْتَدُونَ بِهِمْ فَتَصْنَعُونَ مَا يَصْنَعُونَ فَوَ اللَّهِ إِنَّهُمْ لَيَعُودُونَ مَرْضَاهُمْ وَ يَشْهَدُونَ جَنَائِزَهُمْ وَ يُقِيمُونَ الشَّهَادَةَ لَهُمْ وَ عَلَيْهِمْ وَ يُؤَدُّونَ الْأَمَانَةَ إِلَيْهِمْ. (الكافي، ط الإسلامية، ج2، ص636، ح4؛ مشابه به سند صحیح از صفوان بن یحیی از معاویة بن وهب: الکافي، ج2، ص635، ح2).
مرحوم کلینی به سند صحیح نقل میکند که معاویة بن وهب گفت: به ایشان [= امام صادق (ع)] عرض کردم: شایسته است با قوم خود و مردمی که با آنان مرتبطیم ولی بر امر ما [= تشیّع] نیستند چگونه برخورد کنیم؟ فرمود: به امامان خود که به آنان اقتدا میکنید، نگاه کنید و همانگونه که آنان برخورد میکنند، شما نیز برخورد کنید. به خدا سوگند امامان شما به عیادت بیماران آنها میروند و بر جنازۀ آنان حاضر میشوند و به سود یا زیان آنها [در دادگاه] شهادت میدهند و امانت را به آنان باز میگردانند.
#حسن_معاشرت
@Al_Meerath