#تیکه_ای_از_کتاب 📔
#برادر_من_تویی
معرفــــــــــی کتاب امروز...🥺
❝اسمش را می گذارم عبــــــــــــــــاس،
یعنـــــــــــــــی شیـــــــــــــــــــــر بیــــــــــــــــشه
و کنیه اش می شود ابالفضـــــــل♡❝
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
#تیکه_ای_از_کتاب
#برادر_من_تویی
▪️اسمش را میگذارم عباس، یعنی شیر بیشه و کنیهاش میشود اباالفضل...
▫️فاطمه با خجالت گفت: حالا که برای پسرم اسم زیبایی تعیین کردید، خواهش میکنم اسمی هم برای من انتخاب کنید...
▪️مگر از اسم فاطمه راضی نیستی؟
▫️هستم مولای من، اما... اما...
▪️اما چه؟
▫️احساس میکنم هروقت که مرا به اسم صدا میکنند، شما و فرزندان بهشتیتان متأثر میشوید.
میدانم که شما را به یاد دردانهٔ رسولالله میاندازد.
همچنین نام مادر بزرگوارتان.
پس خواهش میکنم نام مرا تغییر دهید.
▪️مولا علی (ع) عباس را به سینه چسباند و گفت:
از حالا تو «امالبنین» هستی،
یعنی مادر پسران...👌🏻😌
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
#تیکه_ای_از_کتاب
#برادر_من_تویی
🍃مولا علے رو به پسرانش گفت:
حسن و حسین چشمان من هستند، محمد حنفیه بازوی من، و تو عباس...
سپس سرِ عباس را به سمت چپ سینهاش فشار داد.
عباس صدای قلب پدر را شنید...🫀 چشمانش را بست.
🍃محمدحنفیه آرام خندید و نزدیک
گوش حسین گفت:
عباس هم قلب امیرالمؤمنین است. عباس همچنان به صدای قلب پدر گوش میداد...✨♥️
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』