#تیکه_ای_از_کتاب
#ناتا
معرفـے کتاب امروز عجیب دلنشینـہ🤍🫀
.
.
.
عصر معرفـے داریم...🍃😌
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
#معرفی_کتاب_۳
#ناتا
ꕥ
▫️ناتا رمانی است دلانگیز حول موضوع زن و تحول جایگاه او از دوران جاهلیت تا آمدن اسلام و تاثیرات آن بر قشر های مختلف...🪄
ꕥ
▫️بدون شک یکی از زیبا ترین رمان هایی بود که تا به الان خوندم👌🏻🥺
ꕥ
▫️این رمان از اونهاست که شروع کردی زمین نمیگذاری تا تموم بشه😌
ꕥ
▫️به خیلی از عزیزانم معرفی اش کردم و همه در کمتر از دو سه روز تمومش کردن و عاشقش شدن🌌🥲🤍
ꕥ
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
#تیکه_ای_از_کتاب
#ناتا
جیگرم با این تیکه از کتاب ناتا آتیش گرفت...😭
▫️به زینب کوچک گفت: «حسین کجاست؟ زیر آفتاب نماند، عطش میگیرد.»😔🥀
▫️زینب گفت: «نه مادرجان! حواسم به حسین هست.»
▫️فاطمه لبخندی کمجان زد.
با آن حال خرابش، نگران حسین بود...🥺
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
#تیکه_ای_از_کتاب
#ناتا
🌟 حضرت زهرا (س) چه تشبیه قشنگی کردن...🥺
💎 گفتم: «بانو! من در این شهر غریبم. کسی را ندارم. نمیتوانم حق و باطل را تشخیص بدهم. راه سعادت را به من نشان بده.»
💎 آب دهانش را قورت داد و بهسختی گفت: «انّ السّعید، کلّ سعید، حقّ سعید من احبّ علیّ فی حیاته و مماته.» جوری نام علی را میگفت که انگار همهٔ وجودش را در عین، لام و ی میریخت و ادایش میکرد.
💎 نگاهی به علی که در اتاق روبهرو مشغول نوشتن چیزی بود، انداخت و گفت: «مثل الإمام کمثل الکعبة إذ تؤتی و لاتأتی: امام مثل کعبه است؛ شما باید به دنبال او باشید؛ نه آن که امام در پی شما باشد.»
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
#تیکه_ای_از_کتاب
#ناتا
🌍🌊 پیامبر فرمودند:
”اگر تمام اهل زمین در مسیرے حرکت مےکنند و علے در مسیرے دیگر است، بهدنبال او بروید که علے همراه حق و حق، همواره با علے است.“
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
#نوای_کتاب
#ناتا
🕯این قسمت از کتاب ناتا خیلے دردناکه...
▫️یعنی اگر ما توی اون دوره بودیم
به نظرتون چه عکسالعملے از خودمون نشان مے دادیم...
◾کارے رو مے کردیم که خوله انجام داد؟؟😓
◾یا مثل ماریه...😔
لاے در را باز کردم و سرم را بیرون آوردم. چه مےدیدم...🥺
این قسمت از کتاب ناتا رو با هم بشنویم 😌👇🏻🎧🎼🎙
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
✨وقتی غمی بین عدهٔ زیادی مشترک باشد، تحملش آسانتر میشود
"بردگے درد مشترک بین ما بود"
#تیکه_ای_از_کتاب
#ناتا
یه وقت ناتا رو از دست ندین😌
🏷 میتونین با هماهنگی این کتاب رو امانت بگیرین👇🏻
▫️@EnglishTeacher_Ms
🌕🌊
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
#تیکه_ای_از_کتاب
#ناتا
✨🍃
▫️دلم آشوب بود...
▫️آرام نمی گرفتم...
هزار بار تا صبح جانم به لب رسید...
به دیوار تکیه دادم.
چشمانم گرم شده بود که...😰
با صدای فریاد های علی بیدار شدم. به طرف کوچه دویدم.
دور تا دور مسجد شلوغ بود 🕌
خلیفه و بقیه ی بزرگان شهر،
زن و مرد، دور خانه ی علی و فاطمه جمع شده بودند.
علی دستمالی زرد بر پیشانی بسته بود و شمشیر به دست گرفته بود.
فریاد می زد:《هر کس را که دست به قبری بزند، از دم تیغ می گذرانم.》رگ های گردن علی متورم بود و صورتش گلگون.
صدا از کسی در نمی آمد.
شیر خدا به غرش در آمده بود 🥺 جمعیت کم کم متفرق شد.
چه خبر بود خدایا! 😥
میان شلوغی اسماء را دیدم.
چشم هایش کاسه ی خون بود.
بی آنکه بگوید، فهمیدم 😭🥀
سرم را بر شانه اش گذاشتم و هر دو با هم گریستیم 🖤
آهسته گفتم:《قبر بانو کجاست؟》گفت:《بانو وصیت کرده بی نشان دفن شود.》
صدای هق هق اسماء در گوشم پیچید:《بانو، از ما چقدر بدی دیدی که نگذاشتی حتی نشانی از تو در این شهر بماند. تا ابد اهالی مدینه را رو سیاه کردی.》😔😭
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』