#معرفی_کتاب_۱۳
#امسال_قبول_می_شویم
▫️زندگی نامهٔ دلنشینِ سرکار خانم عفت نجیب ضیاء...
🏨💭
🤍 #روز_پرستار💉
♡j๑ïท🦋↷
@Alaa_book_gathering』
هدایت شده از یک جرعه کتاب ☕️📚
✅نفر پنجم شرکت کننده در چالش کتابخانه📚👏😍
https://eitaa.com/Joree_ketab
#تیکه_ای_از_کتاب
#امسال_قبول_می_شویم
😁
💭 قضیه ی غلام حسین پشمی...💉👀🪡😬🩺
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
°°•به نام خداوند بخشنده مهربان•°°
📜 به سندی صحیح از جابر بن عبداللّه انصاری روایت شده از فاطمه زهرا سلاماللّه علیها دختر رسول خدا صلیاللّه علیه وآله، جابر گوید
شنیدم از فاطمه زهرا که فرمود
وارد شد بر من
پدرم رسول خدا
در بعضی از روزها
و فرمود: سلام بر تو ای فاطمه
در پاسخش گفتم: بر تو باد سلام
فرمود: من در بدنم سستی و ضعفی احساس میکنم
گفتم: پناه میدهم تو را به خدا ای پدرجان از سستی و ضعف
فرمود: ای فاطمه برایم کساء یمانی را بیاور
و مرا بدان بپوشان
من کساء یمانی را برایش آوردم و او را بدان پوشاندم
و همچنان به او مینگریستم
و در آن حال چهرهاش همانند ماه شب چهارده میدرخشید
پس ساعتی نگذشت که دیدم فرزندم حسن وارد شد
و گفت سلام بر تو ای مادرᥫ᭡🍃
گفتم: بر تو باد سلام ای نور دیدهام و میوه دلم
گفت: مادرجان من در نزد تو بوی خوشی استشمام می کنم
گویا بوی جدم رسول خدا است
گفتم: آری همانا جد تو در زیر کساء است
پس حسن به طرف کساء رفت
و گفت: سلام بر تو ای جد بزرگوار ای رسول خدا
آیا به من اذن میدهی که وارد شوم با تو در زیر کساء؟...
#حدیث_کساء 🌊
#فاطمیه_سلام_الله_علیها 🤍
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
▫️السَّلامُ عَلَیْکِ یا اُمَّاهُ 🥺😭
▫️اَتَاْذَنُ لی اَنْ اَدْخُلَ مَعَکَ تَحْتَ
الْکِسآءِ...؟🤍
#تیکه_ای_از_کتاب
#امسال_قبول_می_شویم
💭
♡رقص مردان خدا؛
لطیف باشد و سبک!
گویی،
برگ است که بر روی آب می رود!
اندرون، چون کوه
و برون چون کاه♡
🔖 میتونین با هماهنگی کتاب
"امسال قبول می شویم" رو امانت بگیرین👇🏻
📌@EnglishTeacher_Ms
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
#تیکه_ای_از_کتاب
#ناتا
✨🍃
▫️دلم آشوب بود...
▫️آرام نمی گرفتم...
هزار بار تا صبح جانم به لب رسید...
به دیوار تکیه دادم.
چشمانم گرم شده بود که...😰
با صدای فریاد های علی بیدار شدم. به طرف کوچه دویدم.
دور تا دور مسجد شلوغ بود 🕌
خلیفه و بقیه ی بزرگان شهر،
زن و مرد، دور خانه ی علی و فاطمه جمع شده بودند.
علی دستمالی زرد بر پیشانی بسته بود و شمشیر به دست گرفته بود.
فریاد می زد:《هر کس را که دست به قبری بزند، از دم تیغ می گذرانم.》رگ های گردن علی متورم بود و صورتش گلگون.
صدا از کسی در نمی آمد.
شیر خدا به غرش در آمده بود 🥺 جمعیت کم کم متفرق شد.
چه خبر بود خدایا! 😥
میان شلوغی اسماء را دیدم.
چشم هایش کاسه ی خون بود.
بی آنکه بگوید، فهمیدم 😭🥀
سرم را بر شانه اش گذاشتم و هر دو با هم گریستیم 🖤
آهسته گفتم:《قبر بانو کجاست؟》گفت:《بانو وصیت کرده بی نشان دفن شود.》
صدای هق هق اسماء در گوشم پیچید:《بانو، از ما چقدر بدی دیدی که نگذاشتی حتی نشانی از تو در این شهر بماند. تا ابد اهالی مدینه را رو سیاه کردی.》😔😭
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』
🌃🕯 #فاطمیه
•••♡شاه راه حضرت زهراست♡•••
•••♡فرزند نزد مادر نرود کجا رود♡•••
♡j๑ïท🦋↷
『@Alaa_book_gathering』