eitaa logo
آلاچیق 🏡
997 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
قسمت رفیق من می شوی؟ ... هر روز که می گذشت ... فاصله بین من و بچه های هم سن و سال خودم بیشتر می شد ... همه مون بزرگ تر می شدیم ... حرف های اونها کم کم شکل و بوی دیگه ای به خودش می گرفت ... و حس و حال من طور دیگه ای می شد ... یه حسی می گفت ... تو این رفتارها و حرف ها وارد نشو ... می نشستم به نگاه کردن رفتارها ... و باز هم با همون عقل بچگی ... دنبال علت می گشتم و تحلیل می کردم ... فکر من دیگه هم سن خودم نبود ... و این چیزی بود که اولین بار... توی حرف بقیه متوجهش شدم ... - مهران ... 10، 15 سال از هم سن و سال های خودش جلوتره ... عقلش ... رفتارش ... و ... رفته بودم کلید اتاق زیراکس رو بدم ... که اینها رو بین حرف معلم ها شنیدم ... نمی دونستم خوبه یا بد ... اما شنیدنش حس تنهایی وجودم رو بیشتر کرد ... بزرگ ترها به من به چشم یه بچه 11 ساله نگاه می کردن .. . و همیشه فقط شنونده حرف هاشون بودم ... و بچه های هم سن و سال خودمم هم ... توی یه گروه ... سنم فاصله بود ... توی گروه دیگه ... حتی نسبت به خواهر و برادرم ... حس بزرگ تری رو داشتم که باید ازشون مراقبت می کردم ... علی الخصوص در برابر تنش ها و مشکلات توی خونه ... حس یه سپر ... که باید سد راه مشکلات اونها می شد ... دلم نمی خواست درد و سختی ای رو که من توی خونه تحمل می کردم ... اونها هم تجربه کنن ... حس تنهایی ... بدون همدم بودن ... زیر بار اون همه فشار ... در وجودم شکل گرفته بود ... و روز به روز بیشتر می شد ... برنامه اولین شب قدر رو از تلوزیون دیدم ... حس قشنگی داشت ... شب قدر بعدی ... منم با مادرم رفتم ... تنها ... سمت آقایون ... یه گوشه پیدا کردم و نشستم ... همه اش به کنار ... دعاها و حرف های قشنگ اون شب، یه طرف ... جوشن کبیر، یه طرف ... اولین جوشن خوانی زندگی من بود ... - یا رفیق من لا رفیق له ... یا انیس من لا انیس له ... یا عماد من لا عماد له ... بغضم ترکید ... - خدایا ... من خیلی تنها و بی پناهم ... رفیق من میشی؟... انتظار توی راه برگشت ... توی حال و هوای خودم بودم که یهو مادر صدام کرد ... - خسته شدی؟ ... سرم رو آوردم بالا ... - نه ... چطور؟ ... - آخه چهره ات خیلی گرفته و توی همه ... - مامان ... آدم ها چطور می تونن با خدا رفیق بشن؟ ... خدا صدای ما رو می شنوه و ما رو می بینه ... اما ما نه ... چند لحظه ایستاد ... - چه سوال های سختی می پرسی مادر ... نمی دونم والا... همه چیز را همه گان دانند ... و همه گان هنوز از مادر متولد نشده اند ... بعید می دونمم یه روز یکی پیدا بشه جواب همه چیز رو بدونه ... این رو گفت و دوباره راه افتاد ... اما من جواب سوالم رو گرفته بودم ... از مادر متولد نشده اند ... و این معنای " و لم یولد " خدا بود ... نا خودآگاه لبخند عمیقی صورتم رو پر کرد ... - خدایا ... می خوام باهات رفیق بشم ... می خوام باهات حرف بزنم و صدات رو بشنوم ... اما جواب سوال هام رو فقط خودت بلدی ... اگر تو بخوای من صدات رو می شنوم ... ده، پانزده قدم جلو تر ... مادرم تازه فهمید همراهش نیستم... برگشت سمتم ... - چی شد ایستادی؟ ... و من در حالی که شوق عجیبی وجودم رو پر کرده بود ... دویدم سمتش ... هر روز که می گذشت ... منتظر شنیدن صدای خدا و جواب خدا بودم ... و برای اولین بار ... توی اون سن ... کم کم داشتم طعم شک رو می چشیدم ... هر روز می گذشت ... و من هر روز ... منتظر جواب خدا بودم ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده:سيدطاها ايمانی @Alachiigh
✳️گوجه رو دست کم نگیرید👇 🔸گوجه فرنگی برای افرادی که به بیماری قلبی، پوکی استخوان و آلزایمر مبتلا هستند مناسب است. 🔸همچنین احتمال ابتلا به سرطان پروستات، معده، روده، رحم و تخمدان را کم میکند 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید سیدمجتبی هاشمی🌹 درد و رنج مردم اذیتش میڪرد، هرگز بی تفاوت نبود همیشه درحال جهیزیه دادن به یڪ خانواده بود مخصوصاً دخـــــتران شـــهدا... به فقرا و مستمندان میرسید، به سـاخت مسجد ڪمڪ میڪرد، برای بچه های بی سرپرست مڪانی رو درست ڪرده بود ڪه مدتها بعد از شهادتش، ڪسی خبر نداشت اگرمیخواست پولشو جمع ڪنه یکی از ثرومتندترین افراد میشد، ولی همین ڪه انقلاب شد، مغـازه اش را ڪرد تعاونی وحــدت اسلامـی از جیبش می گذاشت تا اجناس ارزانتر به دست مردم برسد. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
🔴💢راه نجات یا بوسه مرگ! ❌سالروز خروج آمریکا از برجام بهانه‌ای است برای بازخوانی رفتار قدرت‌های بزرگ در ایجاد گرفتاری در مسير رشد و توسعه کشورهای در حال توسعه که غالبا از طریق ساخت بحران‌هاي عظيم اجتماعي‌ـ اقتصادي‌ـ فرهنگي و سياسي اتفاق می‌افتد، بحران‌هایی که رفته رفته زمینه‌ساز بروز فساد در ساختارهای سیاسی و اجتماعی این کشورها شده و آنها را درگیر بیماری‌های اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مزمن می‌نماید. 🔸اما سؤال این است نقطه آغازین بروز این بحران‌ها در کجاست؟ «طاهر بن جلون» نویسنده کتاب «فساد در کازابلانکا» با ارائه نموداری از شرایط گذار در کشورهای در حال توسعه می‌نویسد: قدرت هژمونیک با سلسله‌اي از اقدامات در قالب مفهوم توسعه و رشد، اینبار در عصر جدید استعمار نو را در لباس جديد و فريبنده با قدرتي بيشتر و مخرب‌تر از گذشته براي بردگي انسان‌ها و كشتن آزادي و به يغما بردن منابع و امكانات اقتصادي و ملي و فرهنگي آنان، به راه انداخته است . 🔹این نویسنده مراکشی معتقد است کشورهای هدف در برابر اين سيل بنيان‌كن دو راه در پيش دارند؛ یا باید در مقابل اين نظم نوين و مجموعه گسترده فرهنگي‌ـ سياسي و اقتصادي آن مقاومت کنند و با استفاده از تجربيات و داشته‌ها و سرمايه‌هاي ملي و بومي پاسخي منحصر به خود براي مسئله توسعه بيابند و گلیم خود را از آب بکشند. و یا اینکه مفهوم توسعه و رشد را مطابق با استانداردهاي تعریف شده قدرت‌های بزرگ بپذيرند و در راه رسيدن به اصول و معيارهاي آن بكوشند و به پاداش این همراهی از كمك‌هاي مالي‌ـ سياسي جهان غرب برخوردار شوند. 🔸او پذیرش راه دوم و دریافت حمایت‌ها را به «بوسه مرگ!» تعبیر می‌کند، بوسه‌ای که این کشورها را مسخ و مفتون جذابیت‌ها می‌نماید و تا به خود بیایند خود را در برابر هشت پاي وحشی كه به تك‌تك ابعاد حيات فردي و اجتماعي‌شان چنگ مي‌اندازد كاملاً بي‌دفاع می‌بینند و دائما مانند غريقی در درياي خروشان تقلا مي‌كنند و دست و پا مي‌زنند. 🔹برای ما قصه جلون و شهر کازابلانکا نمونه یک جامعه آنومی درس‌آموز است، جامعه‌ای پارادوکسیکال که در آن استاندارهای مدرن غرب می‌خواهد سنت‌ها را زیر سؤال ببرد و ارزش‌های جدیدی را جایگزین کند که برای جامعه ناهمخوان و نچسب است و همین زمینه ناهمگونی‌هایی می‌شود که امروز رگه‌هایی از آن را در بستر اجتماع، اقتصاد و سیاست شاهد هستیم. ✍🏻حسین حسینی‌نژاد 🎋〰☘ @Alachiigh
🔴‏٢٩ دانشگاه ايران جزو ١٠٠٠ دانشگاه برتر جهان‌اند 🔸ایران بالاتر از سوئیس، کره جنوبی، سوئد، فنلاند، بلژیک، دانمارک و... در رتبه ۱۲ جهان تک تیرانداز انقلاب 🎋〰☘ @Alachiigh
🔴‏تا کی قراره که این جریان ادامه دار باشه؟!؟! 🔹تا کی باید با حجاب ها برای حجاب داشتن بیشتر از بی حجاب ها و هنجار شکن ها هزینه کنن...!!؟؟ 🎋〰☘ @Alachiigh
❌❌زنی که حجاب رو قبول نداره یعنی قوانین اسلام رو قبول نداره! زنی که قوانین اسلام رو قبول نداره! نباید مهریه بهش تعلق بگیره 👈 چون مهریه قانون اسلامه نباید بهش نفقه تعلق بگیره 👈 چون نفقه قانون اسلامه و درغرب، خرج زن و شوهرجداست! نبایدحضانت فرزند رو تا ۷سالگی بدن بهش 👈 چون حضانت قانون اسلامه نبایداز سربازی معاف باشه 👈 چون معافیت زنها از سربازی قانون اسلامه ودر غرب، زنها نیزسربازند و باید در جنگها شرکت کنند! زن بی حجابی که موردتعرض و خیانت و جسارت قرارگرفت، حق شکایت به هیچ ارگان اسلامی را ندارد 👈 چون خودش با بی حجابی، انتخاب کرده که اینگونه با او رفتارشود... و بالاخره باید سنگین ترین کارهایی که روی دوش مرد، در اجتماع هست را روی دوش او هم گذاشت، چون اسلامه که میگه المراة ریحانه کپی کن 🎋〰☘ @Alachiigh
🔴مدارس دولتی باید معلمان و آموزش های اسلامی و انقلابی داشته باشند. امکانات دولتی نظام اسلامی باید در راستای تربیت اسلامی هزینه شود و اگر این آموزش ها به مذاق عده‌ای خوش نمی‌آید آنها به مدارس غیردولتی بروند نه برعکس.. @farsnews.ir/my/c/194377 پویش انقلابی شدن مدارس دولتی، ☝️لطفا حمایت کنید. ✅جواهرانه زیر نظر دانشگاه تخصصی عفاف، پاسخگوی دغدغه های به روز جوانان https://eitaa.com/joinchat/1130102787C66c4502167
قسمت حبیب الله گاهی عمق شک ... به شدت روی شونه هام سنگینی می کرد ... تنها ... در مسیری که هیچ پاسخگویی نبود ... به حدی که گاهی حس می کردم ... الان ایمانم رو به همه چیز از دست میدم ... اون روزها معنای حمله شیاطین رو درک نمی کردم ... حمله ای که داشتم زیر ضرباتش خورد می شدم ... آخرین روز رمضان هم تمام شد ... و صبر اندک من به آخر رسیده بود ... شب، همون طور توی جام دراز کشیده بودم ولی خوابم نمی برد ... از این پهلو به اون پهلو شدن هم فایده ای نداشت ... گاهی صدای اذان مسجد تا خونه ما می اومد ... و امشب، از اون شب ها بود ... اذان صبح رو می دادن و من همچنان دراز کشیده بودم ... 10 دقیقه بعد ... 20 دقیقه بعد ... و من همچنان غرق فکر ... شک ... و چراهای مختلف ... که یهو به خودم اومدم ... - مگه تو کی هستی که منتظر جواب خدایی؟ ... مگه چقدر بندگی خدا رو کردی که طلبکار شدی؟ ... پیغمبر خدا ... دائم العبادت بود ... با اون شان و مرتبه بزرگ ... بعد از اون همه سختی و تلاش و امتحان ... حبیب الله شد ... با عصبانیت از دست خودم از جا بلند شدم ... رفتم وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... نمازم که تموم شد آفتاب طلوع کرده بود ... خیلی از خودم خجالت می کشیدم ... من با این کوچیکی ... نیاز ... حقارت ... در برابر عظمت و بزرگی خدا قد علم کرده بودم ... رفتم سجده ... با کلمات خود قرآن ... - خدایا ... این بنده یاغی و طغیان گرت رو ببخش ... این بنده ناسپاست رو ... پدرم بر عکس همیشه که روزهای تعطیل ... حاضر نبود از جاش تکان بخوره ... عید فطر حاضر شد ما رو ببره سر مزار پدربزرگ ... توی راه هم یه جعبه شیرینی گرفتیم ... شیرینی به دست ... بین مزار شهدا می چرخیدم ... و شیرینی تعارف می کردم که ... چشمم گره خورد به عکسش ... نگاهش خیلی زنده بود ... کنار عکس نوشته بودن ... - من طلبنی وجدنی ... و من وجدنی عرفنی ... و من عرفنی ... هر کس که مرا طلب کند می یابد ... هر کس که مرا یافت می شناسد ... هر کس که مرا شناخت ... دوستم می دارد.. هر کس که دوستم داشت عاشقم می شود ... هر کس که عاشقم شود عاشقش می شوم ... و هر کس که عاشقش شوم ... او را می کشم ... و هر کس که او را بکشم ... خون بهایش بر من واجب است ... و من ... خود ... خون بهای او هستم ... نماز شکر ایستاده بودم ... و محو اون حدیث قدسی ... چند بار خوندمش ... تا حفظ شدم ... عربی و فارسیش رو ... دونه های درشت اشک ... از چشمم سرازیر شده بود ... - چقدر بی صبر و ناسپاس بودی مهران ... خدا جوابت رو داد... این جواب خدا بود ... جعبه رو گذاشتم زمین ... نمی تونستم اشکم رو کنترل کنم ... حالم که بهتر شد از جا بلند شدم ... و سنگ مزار شهید رو بوسیدم ... - ممنونم که واسطه جواب خدا شدی ... اشک هام رو پاک کردم ... می خواستم مثل شهدا بشم ... می خواستم رفیق خدا بشم ... و خدا توی یه لحظه پاسخم رو داد ... همون جا ... روی خاک ... کنار مزار شهید ... دو رکعت نماز شکر خوندم ... وقتی برگشتم ... پدرم با عصبانیت زد توی سرم ... - کدوم گوری بودی الاغ؟ ... اولین بار بود که اصلا ناراحت نشدم ... دلم می خواست بهش بگم ... وسط بهشت ... اما فقط لبخند زدم ... - ببخشید نگران شدید ... این بار زد توی گوشم ... - گمشو بشین توی ماشین ... عوض گریه و عذرخواهی می خنده ... مادرم با ناراحتی رو کرد بهش ... - حمید روز عیده ... روز عیدمون رو خراب نکن ... حداقل جلوی مردم نزنش ... و پدرم عین همیشه ... شروع کرد به غرغر کردن ... کلید رو گرفتم و رفتم سوار ماشین شدم ... گوشم سرخ شده بود و می سوخت ... اما دلم شاد بود ... از توی شیشه به پدرم نگاه می کردم ... و آروم زیر لب گفتم ... - تو امتحان خدایی ... و من خریدار محبت خدا ... هزار بارم بزنی ... باز به صورتت لبخند میزنم ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده:سيدطاها ايمانی @Alachiigh
زندگی در واقع مثل یک فنجان قهوه است سیاه، تلخ و داغ اما میشه توش شیر ریخت تا روشن بشه میشه توش شکر ریخت تا شیرین بشه و میشه کمی صبر کرد تا خنک‌ بشه قهوه‌ی زندگیتون به کام ✨✨✨✨ 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 نام خانطومان را شنیده اید؟ ۱۶ اردیبهشت سالروز شهادت ۱۳ تن از پرستوهای استان مازندران در کربلای خانطومان سوریه است. ♦️اگر می خواهید بدانید دقیقا در خانطومان چه خبر بوده است این کلیپ دو دقیقه ای از مکالمه بیسیم شهید حسین مشتاقی از شهرستان نکا و شهید سیدرضا طاهر از روستای هریکنده بابل را گوش کنید و خون گریه کنید‌. قابل توجه کسانی که می گویند «کشتید ما را با ما امنیت داریم ما امنیت داریم گفتنتان!» 🔸شهید آوینی: «دیدم كه جنگ بر پا شده بود تا از این خاک دروازه‌ای به كربلا باز شود و مردترین مردان در حسرت قافله‌ عشق نمانند... و چنین شد.» ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ جمهوری اسلامی تنها گزینه قابل اعتماد کارشناس شبکه سلطنت طلب: باید به جمهوری اسلامی اعتماد کنیم، آقای خامنه‌ای را می‌شناسم، آقای خامنه‌ای از هاشمی مدرن‌تر و واقع‌بین‌تر بود، ایشان وطن پرست است. 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴❌انتقاد کارشناس سمت خدا به گرانی ها حجت‌الاسلام حسینی قمی: ⁉️امسال سال مهار تورم است، ظاهرا دولتی‌ها فکر کرده‌اند بهار تورم است. 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌👆🎥این ویدیو از ابوالقاسم طالبی در این چند روز بازنشر مجددی داشته است ⭕️ فهمیدین ابوالقاسم طالبی لو داد.... سلبریتی‌هایی که فکر می‌کنند کسی گذشته‌شان را نمی‌داند. اونقدر نشر بدید تا همه بفهمن چه اراذلی ، به اسم هنرمند لگد میزنن به جریان انقلابی. ♦️ابوالقاسم طالبی (کارگردان سینما) : یک سلبریتی‌ هم داریم که خودش در گروه «پیکار» بوده و الان فرزندش در خارج از کشور است و حالا چپ و راست ، علیه جمهوری اسلامی موضع می‌گیرد و خیال می‌کند کسی گذشته‌اش را نمی‌داند؛ مطبوعات انقلابی، باید این موضوعات را شفاف‌ کنند. 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🔴۵ سال پیش چنین روزی، ظریف درباره خارج نشدن آمریکا از برجام این حرفارو زد آقای ظریف وقتش نشده بری پولت رو از دانشگاه‌های آمریکایی پس بگیری چون چیزی از حقوق یادت ندادن؟ :) 🎋〰☘ @Alachiigh
تیم هاکی بانوان نایب قهرمان آسیا شد. دمتون گرم. شما افتخار این سرزمینید ❌ولی چرا صدایی از طرفداران زن زندگی آزادی نمیاد. چون اونا زن رو فقط بازیچه اهداف و اغراضشون قرار میدن، کاری به این مسائلشون ندارن اونایی که یه عمری خودشون رو برای استادیوم رفتن خانوما میکشتن هم صدایی ازشون درنمیاد، چون فقط فوتبال آقایون مهمه و تماشای فوتبال آقایون توسط خانوما. هاکی خانوما براشون ورزش نیست بهرحال مبارک باشه خیلی❤️ 🎋〰☘ @Alachiigh
[کاناݪ از خط عشق تا شھدا‌] ⚜ قسمت والسابقون قرآن رو برداشتم ... این بار نه مثل دفعات قبل ... با یه هدف و منظور دیگه ... چندین بار ترجمه فارسیش رو خوندم ... دور آخر نشستم ... و تمام خصلت های مثبت و منفی توش رو جدا کردم و نوشتم ... خصلت مومنین ... خصلت و رفتارهای کفار و منافقین ... قرآن که تموم شد نشستم سر احادیث ... با چهل حدیث های کوچیک شروع کردم ... تا اینکه اون روز ... توی صف نماز جماعت مدرسه ... امام جماعت مون چند تا کلمه حرف زد... - سیره اهل بیت یکی از بهترین چیزهاست ... برای اینکه با اخلاق و منش اسلامی آشنا بشیم ... برید داستان های کوتاه زندگی اهل بیت رو بخونید ... اونها الگوی ما برای رسیدن به خدا هستن ... تا این جمله رو گفت ... به پهنای صورتم لبخند زدم ... بعد از نماز ... بلافاصه اومدم سر کلاس و نوشتمش ... همون روز که برگشتم ... تمام اسباب بازی هام روز از توی کمد جمع کردم ... ماشین ها ... کارت عکس فوتبالیست ها ... قطعات و مهره های کاوش الکترونیک ... که تقریبا همه اش رو مادربزرگم برام خریده بود ... هر کی هم ... هر چی گفت ... محکم ایستادم و گفتم ... - من دیگه بزرگ شدم ... دیگه بچه دبستانی نیستم که بخوام بازی کنم ... پول تو جیبیم رو جمع می کردم ... به همه هم گفتم دیگه برای تولدم کادو نخرید ... حتی لباس عید ... هر چقدر کم یا زیاد ... لطفا پولش رو بهم بدید ... یا بگم برام چه کتابی رو بخرید ... خوراکی خریدن از بوفه مدرسه هم تعطیل شد ... کمد و قفسه هام پر شده بود از کتاب ... کتاب هایی که هر بار، فروشنده ها از اینکه خریدارشون یکی توی سن من باشه... حسابی تعجب می کردن ... و پدرم همچنان سرم غر می زد ... و از فرصتی برای تحقیر من استفاده می کرد ... با خودم مسابقه گذاشته بودم ... امام صادق (ع) فرموده بودند ... مسلمانی که 2 روزش عین هم باشه مسلمان نیست ... چهل حدیث امام خمینی رو هم که خوندم ... تصمیمم رو گرفتم ... چله برمی داشتم ... چله های اخلاقی ... و هر شب خودم رو محاسبه می کردم ... اوایل ... اشتباهاتم رو نمی دیدم یا کمتر متوجه شون می شدم ... اما به مرور ... همه چیز فرق کرد ... اونقدر دقیق که متوجه ریزترین چیزها می شدم ... حتی جایی رو که با اکراه به صورت پدرم نگاه می کردم ... حالا چیزهایی رو می دیدم ... که قبلا متوجه شون هم نمی شدم ... پسر پدرم هر چه زمان به پیش می رفت ... زندگی برای شکستن کمر من ... اراده بیشتری به خرج می داد ... چند وقت می شد که سعید ... رفتارش با من داشت تغییر می کرد ... باهام تند می شد ... از بالا به پایین برخورد می کرد ... دیگه اجازه نمی داد به کوچک ترین وسائلش دست بزنم ... در حالی که خودش به راحتی به همه وسائلم دست می زد ... و چنان بی توجه و بی پروا ... که گاهی هم خراب می شدن ... با همه وجود تلاش می کردم ... بدون هیچ درگیری و دعوا ... رفتارش رو کنترل کنم ... اما فایده ای نداشت ... از طرفی اگر وسایل من خراب می شد ... پدرم پولی برای جایگزین کردن شون بهم نمی داد ... وقتی با این صحنه ها رو به رو می شدم ... بدجور اعصابم بهم می ریخت ... و مادرم هر بار که می فهمید می گفت ... - اشکال نداره مهران ... اون از تو کوچیک تره ... سعی کن درکش کنی ... و شرایط رو مدیریت کنی ... یه آدم موفق ... سعی می کنه شرایط رو مدیریت کنه ... نه شرایط، اون رو ... منم تمام تلاشم رو می کردم ... و اصلا نمی فهمیدم چی شده؟ ... و چرا رفتارهای سعید تا این حد در حال تغییره؟ ... گیج می خوردم و نمی فهمیدم ... تا اینکه اون روز ... از مدرسه برگشتم ... خیلی خسته بودم ... بعد از نهار ... یه ساعتی دراز کشیدم ... وقتی بلند شدم ... مادرم و الهام خونه نبودن ... پدرم توی حال ... دست انداحته بود گردن سعید ... و قربان صدقه اش می شد ... - تو تنها پسر منی ... برعکس مهران ... من، تو رو خیلی دوست دارم ... تو خیلی پسر خوبی هستی ... اصلا من پسری به اسم مهران ندارم ... مادرت هم همیشه طرف مهران رو می گیره ... هر چی دارم فقط مال توئه ... مهران 18 سالش که بشه ... از خونه پرتش می کنم بیرون ... پاهام سست شد ... تمام بدنم می لرزید ... بی سر و صدا برگشتم توی اتاق ... درد عجیبی وجودم رو گرفته بود ... درد عمیق بی کسی ... بی پناهی ... یتیمی و بی پدری ... و وحشت از آینده ... زمان زیادی برای مرد شدن باقی نمونده بود ... فقط 5 سال ... تا 18 سالگی من ... ⚜جھت‌ِ مطالعہ‌ے هر قسمٺ‌؛،، ¹1صڵواٺ‌ بہ‌ نیٺ ِ تعجیݪ‌ دࢪ فࢪج‌ الزامیست -ادامه دارد... -نويسنده:سيدطاها ايمانی @Alachiigh
⭐️یک تیر تنها، وقتی می تواند پرتاب شود که کمان را به سمت عقب بکشد.. اما... وقتی زندگی شما را با سختی ها به سمت عقب میکشد ... میخواد شما را به سمت چیزی عالی پرتاب کند... 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید محمدحسن حسنیان🌹 ما را هم از رزق آسمانی‌ات نمک‌گیر کن که عاقبت‌ما‌ن به خیر شود و "شهادت" همان عاقبت بخیری است... فرمانده گردان المهدی لشکر۱۰سیدالشهدا درحال تقسیم تنقلات در بین نیروهایش؛ شهید حسنیان در ۱۳ اردیبهشت‌ ۱۳۶۵ در ۲۴سالگی در منطقه فکه به شهادت رسید. ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🎋〰☘ @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ بی‌حجاب، بی‌دین نیست ♦️با بی‌احترامی و دعوا و هتاکی‌، هیچ چیزی در جامعه اصلاح نمیشه! واکسن فرهنگی باید تولید کرد! 🎋〰☘ @Alachiigh