⚜⚜⚜⚜
هرچه آرامش دل ...
هرچه تقدیر بلند...
هرچه لبخند قشنگ ...
هرچه از لطف خــداست...
همه تقدیم شمـا ....
⚜⚜⚜⚜
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
@Alachiigh
🌹شهیدِ نخبه احمدرضا احدی🌹
♦️*شهیدی که کوتاه ترين وصیت نامه را داشت*
💐امام (ره) را از عمق جان دوست داشت تا حدی که وصيت نامه خود را با کوتاه ترين عبارت و در يک جمله اینگونه نوشت :
فقط نگذارید حرف امام (ره) به زمین بماند.
همین!
برایم از همگی حلالیت بخواهید.
و السلام
کوچکترین سرباز امام زمان (عج)، احمدرضا احدی💐
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥چگونه یک #فمنیست به #ایران آمد و نسخه #فرزند_کمتر، زندگی بهتر را برای ایران پیچید.
⭕️ جالب اینجاست که این برنامهای رو که به ایران داد رئیس جمهور وقت #آمریکا با اجرایش در آمریکا مخالفت کرده بود.
#نفوذ
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴❌🎥 تحلیل استاد #رحیم_پور_ازغدی از شخصیت #جورج_سوروس پدر خوانده انقلاب های مخملی جهان
⭕️طبق گزارش غیررسمی و تأیید نشده رسانه ترکی #TRhaber، تحلیل شخصیت جورج سوروس این ملعون به درک واصل شده یک #یهودی #صهیونیسم ، سرمایه دار و صاحب قدرت و ثروتی مولتی میلیاردی بود که در اقتصاد و فرهنگ دنیا موثر بوده ! و آرزوی شکست #انقلاب_اسلامی را به گور برد .
@Alachiigh
❌❌👆ترانه علیدوستی؛ منافق یا کوموله؟
مسئله این است!
استوری ترانه علیدوستی در حمایت از تروریستهای خانه اصفهان و کمک خواستن از سازمان ملل!
"ما به کمک شما نیاز داریم؛ اجازه ندید ما رو بکشند"!
🔴❌🔴
⁉️چرا دادستان ما اقتدار ندارد؟
🔻 ترانه علیدوستی بازیگر است و بازیگر کارشان این است که پول بگیرد و نقش ایفا کند. نقش او فعلا دفاع از اراذل و اوباشی است که با قمه و اسلحه به جان مردم و نیروهای حافظ امنیت کشورمان افتادهاند. این بازیگر چند ماه قبل بازداشت شد اما بلافاصله اینستاگرام صفحه او را از دسترس خارج کرد تا نیروهای امنیتی به ارتباطات وی پی نبرند. وقتی آزاد شد جلوی زندان کشف حجاب کرد و حالا از مجامع بینالمللی درخواست کمک کرده تا قاتلان خانه اصفهان اعدام نشوند. از آنها خواسته تا با ورود و دخالت بیگانگان در امور داخلی کشورمان، جلوی اجرای یک حکم شرعی و قانونی گرفته شود!
🔻کجای دنیا چنین چیزی ممکن است! وقتی برای چندمین بار از ترانه علیدوستی و دیگر سلبریتیها چنین دریدگیای را میبینیم، فقط به یک نتیجه میرسیم که با زبان بیزبانی به قوه قضاییه جمهوری اسلامی میگویند پشمی به کلاه شما نیست!
🔻بله مشکل ترانه علیدوستی نیست، مشکل از دادستانی است که اقتدار ندارد، غایب است، بود و نبودش یکی شده! چرا؟ آیا کسی پاسخ میدهد؟! کجای دنیا یک بازیگر سینما چنین اجازهای پیدا میکند تا برای نجات اغتشاشگران مسلح به سلاح گرم که آدم کشتهاند از مجامع بین المللی، دخالت در امور داخلی کشور را بخواهد؟
#عموفیدل
#سلبریتی_خائن
@Alachiigh
❓#سوال:
آیا بیحجابی جرم هست و اگر جرمه لطفا مستندات دقیق قانونی رو بفرمایید.
✍️ #پاسخ :
🔺بیحجابی طبق مواد ۶۳۸ و ۶۳۹ قانون مجازات اسلامی (بخش تعزیرات) جرم هست.
🔺طبق قانون، خانمهایی که بدون #حجاب شرعی در فضای عمومی ظاهر بشن، به حبس از ۱۰روز تا ۲ماه
یا جریمهی نقدی محکوم میشن❌
ماده ۶۳۸ هر تظاهر علنی به عمل حرام را مستوجب کیفر دونسته که طبق نظر فقها و مراجع عظام شیعه دیده شدن بیش از وجه(صورت) و کفین (دستها تامچ) «حرام» شمرده شده ، بنابراین انجام علنی این فعل حرام مشمول ماده ۶۳۸ میشه.
امــــــا❗️
🔺مسئلهی مهمتر اینه که در شرایط کنونی (به خاطر اغتشاشات) معمولا علاوه بر جرم کشف حجاب، فرد به جرم "تــشـویـق مـردم به فـسـاد و فـحـشـا" هم محکوم میشه❌
که مجازاتش از 1 تا 10 سال حبس تعزیری میباشد❌
(بند ب ماده ی 639 قانون مجازات)
🔺ضمنا در نظر داشته باشید که
داشتن حجاب نه تنها امری شرعی و قانونی است بلکه از بعد اخلاقی و اجتماعی هم به سلامت و سعادت جامعه منجر میشه .
✋ #لبیک_یا_خامنه_ای
🇮🇷 #مهارتورم، #رشدتولید
@Alachiigh
❌🔴 سوریه ای کردن ایران؛ آن که خواست، آن که نگذاشت
👤 #محمد_ایمانی
🔹سردبیر روزنامه کرباسچی که همراه هیئت ایرانی به سوریه رفته، می گوید: "جبهه النصره و ارتش، چند سال در ریف دمشق جنگیدند. اینجا قبل از درگیری ها ۳۵۰ هزار نفر جمعیت داشته. به تصویر کشیدم تا بگویم وقتی درباره سوریه ای شدن هشدار می دهیم، منظور چی هست".
🔸بله، اگر سردار سلیمانی و همرزمانش نبودند، در وضعیت خواب زدگی و نفوذ زدگی دولت روحانی، داعش و منافقین و کومله، از مرز ها می گذشتند و بلایی صد برابر بدتر از سوریه را بر سر ملت ایران پدید می آورند.
✅ حافظ می گوید: "مرید پیر مُغانم، ز من مرنج ای شیخ- چرا که وعده تو کردی و او به جا آورد". ادعایش را امثال شیخ حسن روحانی و شیخ غلامحسین کردند که سایه جنگ را دور می کنند، اما شهید سلیمانی و همرزمان مظلومش بودند که با بذل جان نگذاشتند آتش جنگ در داخل ایران شعله ور شود؛ هر چند که از نابرادران، ناسزا شنیدند و خنجر خوردند.
🔹"بر ما بسی کمان ملامت کشیده اند- این فخر ماست، تیری اگر خورده ایم ما/ گر سنگ های کینه این نابرادران- ور بار جور اجنبیان، گُرده ایم ما/ امروز نیست دشنه و دشنام مان نصیب- از طعنه رقیب، نیازرده ایم ما".
🔸یادمان نرفته که کرباسچی، اردیبهشت ۹۶ در ستاد انتخاباتی روحانی در اصفهان گفت: "غیرت دینی آیا این است که به اسم حالا دفاع از حرم و اینها، آقا جان ما هم دلمان میخواهد در سوریه و لبنان و یمن صلح برقرار شود. دفاع از مظلوم شود. ولی آیا فقط با پول دادن و اسلحه خریدن و کشتن و زدن حاصل میشود؟ مگر جوا نهای عزیز را از سر راه آوردیم همین طور بفرستیم تا شهید شوند. چرا مردم باید کشته بشوند؟".
✅تکمیل پازل آمریکا و اسرائیل با این ادبیات، در حالی بود که کرباسچی می دانست برای سوریه نشدن ایران، باید با دشمن در بیرون مرز جنگید و نه در عمق خاک خود. شیخ سابق، از این هشدار امیر مومنان (ع) خبر داشت:
🔹"َوَاللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا. به خدا سوگند با هیچ قومی در خانهاش نجنگیدند، مگر آن که او را خوار ساختند. اما شما مسئولیت را به گردن یکدیگر انداختید و همدیگر را خوار کردید تا غارتگران تاختند» (خطبه ۲۷ نهجالبلاغه)
💢 طیف متبوع کرباسچی، از این منطق روشن خبر داشتند؛ اما چه در فتنه سبز در سال ۱۳۸۸ و چه آشوب افکنی پاییز سال گذشته، همراه اردوگاه خبیثی شدند که ماموریت شان، ویرانی ایران بود؛ حتی سال ها قبل از شروع جنگ سوریه.
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۲۳ اولین 40 نفر سحری خوردم و از آشپزخونه اومدم بیرون ... رفتم برای
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت #۲۴
فامیل خدا
خاله اومد ... مادربزرگ رو تحویل دادم و رفتم مدرسه ... توی مدرسه ... مغزم خواب بود ... چشم هام بیدار ... زنگ تفریح... برای چند لحظه سرم رو گذاشتم روی میز ... و با صدای اذان ظهر ... چشم هام رو باز کردم ... باورم نمی شد ... کل ساعت ریاضی رو خواب بودم ...
سرم رو بلند کردم ... دستم از کتف خواب رفته بود و صورتم قرمز شده بود ... بچه ها همه زدن زیر خنده و متلک ها شروع شد ...
- ساعت خواب ...
- چی زده بودی که هر چی صدات کردیم تکان هم نمی خوردی؟ ... همیشه خمار بودی ... این دفعه کلا چسبیدی به سقف ...
و خنده ها بلندتر شد ... یکی هم از ته کلاس صداش رو بلند کرد ...
- با اکبری فامیلی یا کسی سفارشت رو کرده؟ ... دو بار که بچه ها صدات کردن ... دید بیدار نشدی گفت ولش کنید بخوابه ... حالا اگه ما بودیم که همین وسط آتیش مون زده بود ...
- راست میگه ... با هر کی فامیلی سفارش ما رو هم بکن...
هنوز سرم گیج بود ... باور نمی کردم که اینطوری بی هوش شده باشم ... آقای اکبری با اون صدای محکم و رساش درس داده بود ... و بچه ها تمرین حل کرده بودن ... اما برای من ... فقط در حد یک پلک بر هم زدن گذشته بود ... قانون عجیب زمان ... برای اونها یک ساعت و نیم ... برای من، کمتر از دقیقه ...
رفتم برای نماز وضو بگیرم ... توی راهرو ... تا چشم مدیر بهم افتاد صدام کرد ...
- فضلی ...
برگشتم سمتش و سلام کردم ... چند لحظه ایستاد و فقط بهم نگاه کرد ... حرفش رو خورد ...
- هیچی ... برو از جماعت عقب نمونی ...
ظهر که رسیدم خونه ... هنوز بدجور خسته بودم ... دیگه رمق نداشتم ... خستگی دیشب ... مدرسه و رفت و آمدش... دهن روزه و بی سحری ...
چند دقیقه همون طوری پشت در نشستم ... تمرکز کردم روی صورتم ... که خستگی چهره ام رو مخفی کنم ...
رفتم تو ... خاله خونه بود ... هنوز سلام نکرده ... سریع چادرش رو سرش کرد ...
- چه به موقع اومدی ... باید برم شیفتم ... برای مامان یکم سوپ آورده بودم ... یه کاسه هم برای تو گذاشتم توی یخچال ... افطار گرم کن ... می خواستم افطاری هم درست کنم ... جز تخم مرغ هیچی تو یخچال نبود ... می سپارم جلال واست افطاری بیاره ... و ...
قدرت اینکه برم خرید رو نداشتم ... خاله که رفت ... منم لباسم رو عوض کردم ... هنوز نشسته بودم ... که مادربزرگ با شوک درد از خواب پرید ...
مهمان خدا
چقدر به اذان مونده بود ... نمی دونم ... اما با خوابیدن مادربزرگ ... منم همون پای تخت از حال رفتم ... غش کرده بودم ... دیگه بدنم رمق نداشت که حتی انگشت هام رو تکان بدم ... خستگی ... گرسنگی ... تشنگی ...
صدای اذان بلند شد ... لای چشمم رو باز کردم ... اما اصلا قدرتی برای حرکت کردن نداشتم ... چشمم پر از اشک شد...
- خدایا شرمندتم ... ولی واقعا جون ندارم ...
و توی همون حالت دوباره خوابم برد ... ضعف به شدت بهم غلبه کرده بود ...
باغ سرسبز و بی نهایت زیبایی بود ... با خستگی تمام راه می رفتم که صدای آب ... من رو به سمت خودش کشید ... چشمه زلال و شفاف ... که سنگ های رنگی کف آب دیده می شد ... با اولین جرعه ای که ازش خوردم ... تمام تشنگی و خستگی از تنم خارج شد ...
دراز کشیدم و پام رو تا زانو ... گذاشتم توی آب ... خنکای مطبوعش ... تمام وجودم رو فرا گرفت ... حس داغی و سوختگی جگرم ... آرام شد ... توی حال خودم بودم و غرق آرامش ... که دیدم جوانی بالای سرم ایستاده ... با سینی پر از غذا ...
تقریبا دو ساعتی از اذان گذشته بود که با تکان های آقا جلال از خواب بیدار شدم ... چهره اش پر از شرمندگی ... که به کل یادش رفته بود برام غذا بیاره ...
آخر افطار کردن ... با تماس مجدد خاله ... یهو یادش اومده بود ... اونم برای عذرخواهی واسم جوجه کباب گرفته بود ...
هنوز عطر و بوی اون غذا ... و طعمش توی نظرم بود ... یکم به جوجه ها نگاه کردم ... و گذاشتمش توی یخچال ... اونقدر سیر بودم ... که حتی سحر نتونستم چیزی بخورم ...
توهم بود یا واقعیت؟ ... اما فردا ... حتی برای لحظه ای گرسنگی و تشنگی رو حس نکردم ... خستگی سخت اون مدت ... از وجودم رفته بود ...
و افتخار خورده شدن ... افطار فردا ... نصیب جوجه های داخل یخچال شد ...
هر چند سر قولم موندم ... و به خاله نگفتم ... آقا جلال کلا من رو فراموش کرده بود ...
#ادامه_دارد
🎋〰☘
@Alachiigh
نماهنگ من دلم تنگ شده برات_۲۰۲۲_۱۲_۰۸_۲۰_۱۳_۵۶_۸۷۸.mp3
4.9M
🙏صلیالله علیک یااباعبدالله ♥️🤚
" من دلم تنگ شده برات💔
🎙کربلایی علی اکبر حائری
✅بسیار شنیدنی ..التماس دعا 🙏
#هیئت_مجازی
#شب_زیارتی_امام_حسین_علیه_السلام
@Alachiigh
✳️رژیم غذایی در بارداری ممنوع
🔸 رژیم غذایی در دوران باداری به جنین آسیب های جدی می زند و حتی موجب کوچک شدن مغز او می شود که در نتیجه جنین پس از تولد مشکلات ذهنی و عقلی پیدا می کند.
#بارداری
#سلامت
#سلامت_بمانید
@Alachiigh
🌹شهید قاسم نجفی🌹
✍ شهیدی که آرزو داشت پیکرش باز نگردد زیرا نمی خواست کشاورزان روستایش کارشان را به خاطر او تعطیل کنند و زحمت تشییع او را بکشند ،..
همچنان مفقود الاثر است.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
‼️🔴👆اين هم از پست اینستاگرامی صدراعظم آلمان...
⚠️اینگونه از قوانین شیطانی شون حمایت و حراست میکنن! اما اینجا مسئولین ما یا میترسن یا خجالت میکشن که علنا از قانون الهی حجاب دفاع کنن؟ هر اندازه که اونها در عمل به کفرشون جدی و متحد هستن ما در ایمانمون مردد و متفرقیم!
#گفتمان
#ایمان_ضعیف
#حجاب
#قانون_خدا
@Alachiigh
❌🔴توجه 👇👇🔴❌
🔷 هکرها و دزدان مجازی موجود در برنامه «ایتا» شیوه های جدیدتری را برای وارد نمودن آسیب سایبری به اشخاص بی گناه جامعه رونمایی کرده اند!
🔸این یک فایل آلوده جهت هک کردن گوشی و خالی نمودن حساب های بانکی شما است. تحت هیچ شرایطی آن را لمس نکنید.
🔸این پست را در همه گروه های که هستید و همچنین برای اعضای خانواده خود ارسال نمایید تا با توجه به تازه بودن این روش شیطانی و عدم آشنایی با آن مشکلی برای آنها پیش نیاید.
✍ «علی جهانبخش، قاضی دادگستری»
#روشنگری
@Alachiigh
🔴🔵🎥 فرماندۀ نیروی دریایی روسیه در واکش به سفر ناوگروه ۸۶ ایران به دور دنیا :
«فقط ناوگروه یک کشور ابرقدرت میتواند به دور کرۀ زمین سفر کند.»
✍ فکر کنم ۷۰ در صد مردم اصلا خبر از این اقدام غرور آفرین ندارند، این اقدام برای یک ملت و یک کشور غرور آفرین است ، ایکاش در سطح ملی برای ماندگار شدنش ، برای تقدیرش از دریادلانش و در حوزه رسانه ایش در عرصه بین الملل به ارتش جمهوری اسلامی کمک می شد و ....
✅این افتخار را شیرمردان نیروی دریایی ارتش به نام انقلاب اسلامی ثبت کرده اند.
خدا قوت شیرمردان #ارتش_انقلابی
#دور_دنیا
#ارتش_جمهوری_اسلامی
@Alachiigh
#خبرخوب
دیروز پوتین و افتتاح کریدور شمال به جنوب
امروز نخست وزیر پاکستان و تبادل انرژی
و به زودی هم مصر و انواع قراردادهای تجاری!
از دوران زخم بستری و چشم گدایی داشتن به اروپا و برجام،
رسیدیم به ترافیک دیپلماسی در منطقه!
💬 فردوس
#ترافیک_دیپلماسی
#رئیسی
#ایران_قوی
@Alachiigh
تاثیر سریال بر اذهان جوانان.mp3
2.86M
🔴❌🎙 #بشنوید | تاثیرات منفی سریالهای طولانی و چند ده قسمتی
👤استاد عبدالمجید تناور
#جنگ_شناختی
#تک_تیرانداز_انقلاب
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت #۲۴ فامیل خدا خاله اومد ... مادربزرگ رو تحویل دادم و رفتم مدرسه ...
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت#۲۵
با صدای تو
حال مادربزرگ ... هر روز بدتر می شد ... تا جایی که دیگه مسکن هم جواب نمی داد ... و تقریبا کنترل دفع رو هم از دست داده بود ... 2 تا نیروی کمکی هم ... به لطف دایی محسن ... شیفتی می اومدن ...
بی بی خجالت می کشید ... اما من مدام با شوخی هام ... کاری می کردم بخنده ...
- ای بابا ... خجالت نداره که ... خانم ها خودشون رو می کشن که جوون تر به نظر بیان ... ولی شما خودت داری روز به روز جوون تر میشی ... جوون تر، زیباتر ... الان دیگه خیلی سنت باشه ... شیش ... هفت ماهت بیشتر نیست ... بزرگ میشی یادت میره ...
و اون می خندید ... هر چند خنده هاش طولی نمی کشید...
اونها مراقب مادربزرگ می شدن ... و من ... سریع لباس ها و ملحفه هاش رو می بردم توی حمام ... می شستم و آب می کشیدم ... و با اتو خشک می کردم ... نمی شد صبر کنم ... تعداد بشن بندازم ماشین ... اگر این کار رو می کردم... لباس و ملحفه کم می اومد ... باید بدون معطلی حاضر می شد ...
دیگه شمارش شستن شون از دستم در رفته بود ... اما هیچ کدوم از دفعات ... به اندازه لحظه ای که برای اولین بار توی مدفوعش خون دیدم ... اذیت نشدم ... بغضم شکست ... دیگه اختیار اشک هام رو نداشتم ... صدای آب، نمی گذاشت کسی صدای اشک های من رو بشنوه ...
با شرمندگی توی صورتش نگاه کردم ... این همه درد داشت و به روی خودش نمی آورد ... و کاری هم از دست کسی برنمی اومد ...
آخرین شب قدر ... دردش آروم تر شده بود ... تلویزیون رو روشن کردم ... تا با هم جوشن گوش کنیم ... پشتش بالشت گذاشتم و مرتبش کردم ... مفاتیح رو دادم دستش و نشستم زیر تخت ... هنوز چند دقیقه نگذشته بود که ...
- پاشو مادر ... پاشو تلویزیون رو خاموش کن ...
- می خوای بخوابی بی بی؟ ...
- نه مادر ... به جای اون ... تو جوشن بخون ... من گوش کنم... می خوام با صدای تو ... خدا من رو ببخشه ...
دعایم کن
با شنیدن این جمله حسابی جا خوردم ... همین طور مات و مبهوت چند لحظه بهش نگاه کردم ... با تکرار جمله اش به خودم اومدم ....
تلویزیون رو خاموش کردم و نشستم پایین تخت ... هنوز بسم الله رو نگفته بودم که ...
- پسرم ... این شب ها ... شب استجابت دعاست ... اما یه وقتی دعات رو واسه من حروم نکنی مادر ... من عمرم رو کردم ... ثمره اش رو هم دیدم ... عمرم بی برکت نبود ... ثمره عمرم ... میوه دلم اینجا نشسته ...
گریه ام گرفت ...
- توی این شب ها ... از خدا چیزهای بزرگ بخواه ... من امشب از خدا فقط یه چیز می خوام ... من ازت راضیم ... از خدا می خوام ... خدا هم ازت راضی باشه ...
پسرم یه طوری زندگی کن ... خدا همیشه ازت راضی باشه... من نباشم ... اون دنیا هم واست دعا می کنم ... دعات می کنم ... همون طور که پدربزرگت سرباز اسلام بود ... تو هم سرباز امام زمان بشی ... حتی اگر مرده بودی ... خدا برت گردونه ...
دیگه نمی تونستم خودم رو کنترل کنم ... همون طور روی زمین ... با دست ... چشم هام رو گرفته بودم ... و گریه می کردم ... نیمه جوشن ... ضعف به بی بی غلبه کرد و خوابش برد ... اما اون شب ... خواب به چشم های من حروم شده بود ... و فکر می کردم ...
در برابر چه بها و و تلاش اندکی ... در چنین شب عظیمی ... از دهان یه پیرزن سید ... با اون همه درد ... توی شرایطی که نزدیک ترین حال به خداست ... توی آخرین شب قدر زندگیش... چنین دعای عظیمی نصیبم شده بود ...
- خدایا ... من لایق چنین دعایی نبودم ... ولی مادربزرگ سیدم ... با دهانی در حقم دعا کرد ... که دائم الصلواته ... اونقدر که توی خواب هم ... لب هاش به صلوات، حرکت می کنه ... خدایا ... من رو لایق این دعا قرار بده ...
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد...
-نويسنده:سيدطاها ايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh
🌹شهید_سید_احمد_رحیمی🌹
پیڪرش بہ طور ڪامل سوختہ بود و اسـتخوان هایش درهم شـڪسـتہ بود، بعد از دیدن پیڪرش دیگر آرام و قرار نداشتم.
در خواب بہ سراغم آمد و دلسـوزانہ گفت؛ چرا این قدر ناراحتے؟
من از اینڪہ تو با دیدن جنازہ ام اذیت شـدے ناراحتم.!
بعد با حالتے خاصے گفت، باور ڪن قبل از شـهادت تعداد زیادے تانڪ عراقے را منهدم ڪردم و لحظہ ے شـهادت هیچ چیز نفهمیدم.
چرا ڪہ حضرت اباالفضل علیہ السلام در ڪنارم بود و آقا امام زمان عجل اللہ تعالے فرجہ الشـریف در بالاے سـرم نشستـہ بودند.
راوی:
همسر شهید
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh