🌹شهیدحسینعلی_مهرزادی 🌹
.
▪️بعد از پيروزي انقلاب، هميشه در كردستان بود. يك روز مادرش به او گفت: زنت جوان است و بچهات كوچك. اينها هم خانه و زندگي دارند. حسينعلي در جوابش گفت: اگر قرار باشد كه من كنار زن و بچّه خودم لذتهاي شيرين زندگي را داشته باشم، اصلاً دليلي نداشت انقلاب شود. همان جاويدشاه را ميگفتم، بهترين امكانات را به من ميداد، ولي منهاي اسلام بود. من ميخواهم اسلام باشد. زندگي كردن در كنار اسلام، يعني هجرت، جدا شدن از زن و بچه و همه لذتها.
.
📩 قسمتی از وصیت نامه : ای همسرم! ای همسنگر رزمم! می دانم که در تمام مراحل زندگیم برایم یک همرزم بودی و همچنین وقت را با تحمل انقلابی به تربیت فرزندانم صرف نموده ای وقتی برای یکبار هم شده از این همه ماموریتم ممانعت نکری و همیشه می گفتی چون راهت برای خداست تحملش آسان است و در نهایت مشکلات و تنگدستی ها و در تنهائی ها خدا را شکر می کردی.
وصیت نامه مرا همسرم بخواند، نمازم را امام جمعه محترم - غسلم را پدرم- دفنم را پسرم و دخترم.خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی را نگهدار.🇮🇷
.⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#هفته_بسیج_روز_سوم
🎥 مقام معظم رهبری امامخامنهای مدظلهالعالی: #بسیج یک فرهنگ است، بسیج یک گفتمان است، بسیج یک تفکّر است.
#ولایت_باور_انقلابی_تمدن_ساز
#هفته_بسیج
#بسیج_امید_ملت_ایران
@Alachiigh
🍃🌹🍃
#یادداشت_ثامن | توصیه رهبر انقلاب به بسیجیان
✏️ حضرت آیتالله خامنهای:
«دشمنتان را بشناسید و اوّل هم بدانید دشمن کیست؛ دشمن را اشتباه نکنید.
ثانیاً وقتی دشمن را شناختید که کیست، نقطهضعفهای دشمن را بشناسید، ناتوانیهای دشمن را بشناسید. دشمن همیشه سعی میکند خودش را در نظر شما بزرگ و قوی جلوه بدهد. سعی کنید بشناسید دشمن در چه وضعیّتی است، چه ضعفهایی، چه نقطهضعفهایی، چه ناتوانیهایی دارد. دشمن را بشناسید، نقشههای دشمن را بشناسید. خیلیها در مقابل نقشهی دشمن غافلگیر میشوند؛ (مراقب باشید) غافلگیر نشوید.»
۱۴۰۱/۰۹/۰۵
#ثامن36
#هفته_بسیج
#بسیج
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌❌پیشنهادی که بوی گرانی بنزین داشت از برنامه هفتم حذف شد
با اخطار قانون اساسی از سوی مهدی عسگری نماینده کرج، نمایندگان مجلس با تغییر در نحوه تخصیص سهمیه بنزین (که امکان آزادسازی قیمت آن را فراهم میکرد) مخالفت کردند.
این ایده که فاقد زیرساختهای عملیاتی است ظاهری زیبا و باطنی خطرآفرین دارد و همانطور که عسگری درمجلس اشاره میکند؛ میتواند زمینه را برای آزادسازی قیمت بنزین فراهم کند.
⭕️طبق این پیشنهاد که با هوشیاری نمایندگان مجلس حذف شد سهمیه بنزین به جای خودرو به افراد داده میشود ولذا نیمی از مردم که فاقد خودرو هستند با گرانی بنزین، دچار نفع بیشتری میشوند به عبارت دیگر آنها ذینفع گرانی بنزین خواهند شد و با این ذهنیت که از بالارفتن قیمت بنزین سود بیشتری میبرند تمایل دارند سهمیه خود را به قیمت بالاتری به افراد دارای وسیله نقلیه بفروشند حال آنکه اثرات تورمی این انفاق آنقدر زیاد خواهد بود که نه تنها مردم سود نمیکنند بلکه با آزادسازی قیمت بنزین شاهد یک تورم انفجاری شبیه شوک قیمتی حاصل از حذف ارز ترجیحی خواهیم بود!
#بنزین
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌️ تست شکلات اسرائیلی در تهران!❌
⭕️حتما ببینید 👌👌
تک تیرانداز انقلاب
#رژیم_حرامزاده_صهیونیستی
#طوفان_الأقصی
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 #ناحله #قسمت_یازدهم چسبیدم ب صند
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿
#ناحله
#قسمت_دوازدهم
اون پسری که تازه فهمیدم اسمش محمده گف
+عه بچه هآ!!! زشته!!
بی توجه بهش ب خندیدنشون ادامه دادن یخورده نزدیک تر شدم ببینم چی میگن
همون پسره که از سمتم رد شده بود با خنده میگفت :
+حاجی؟به حق چیزای ندیده و نشنیده.
من فکرشم نمیکردم یه دختر اینجوری بیاد و بگه با شما کار داره...
(مگه چجوری بودم؟
طاعون دارم مگه!!
دلم خیلی گرفت.)
هی بش تیکه مینداختن واز رفتاراش معلوم بود ک از شوخی و حرفای دوستاش ناراحت شده .
صورتش سرخ شد اخماش رفت توهم سرشو انداخت سمت زمین و رفت.
با تعجب ب رفتارش خیره موندم یعنی چی اینکارا؟ کجا گذاشت رفت؟
کلافه ایستادم همونجا ک ببینم کجا داره میره ...
یخورده که رفت یهو اون دوستش که فرشته نجات من شده بود جلوش سبز شد .
وقتی محمد دیدتش با همون ابروهای گره خورده محکم بازوشو گرفت و کشیدش
این فضا دیگه آزارم میداد .
چرا فرار میکردن ؟
بابا دو دیقه صب کنید من حرفمو بزنم برم! چرا بین اینهمه پسر نگهم میدارین .
وقتی دیدم نیومدن
مسیری و که رفته بودن دنبال کردم
ب یه کوچه ی تقریبا خلوت رسیدم
داشتم اطرافم و نگاه میکردم ببینم کجان ک متوجه صدایی شدم .
اروم قدم برداشتم و رفتم سمت صدا
وقتی واضح شد ایستادم .
صدای محمد بود
+برادر من آقا محسن آخه چرا همچین کاری کردی؟ مگهه نگفتم برامون شر میشه ! بفرماا دیدی دختره اومد دنبالمون؟ الان چیکار کنمم من ها؟
مگه بودی ببینی بچه ها چقدر چرت و پرت میگفتن!!!!
از حرفاش سر در نمیاوردم من باعث اینهمه خشمش شدم ؟؟
پسری که فهمیدم اسمش محسنه جواب داد
+چرا بیخودی شلوغش میکنی بنده ی خدا که هنوز چیزی نگفت نمیدونی واسه چی اینجاس !!
شاید مثه بقیه اومدنش اینجا یهویی شد و مارم یهویی دید !!
بزار بریم ببینیم واسه چی اومده
بعدشممم تو دلت رضا میداد ول کنیم بیچاره و تو اون وضعیت بریم ؟
خو هر کی جای ما بود کمک میکرد کار بدی نکردیم ک
محمد: یعنی چی که بیخودی شلوغش میکنیی ؟
یخورده مکث کرد و دوباره ادامه داد
+پناه میبرم ب خدا از دستِ شیطان و قضاوت!
اقا من نمیدونم تو خودت برو ببین چیکار داره.
من واقعا نمیتونم باهاش حرف بزنم!!!
الان دیگه جایی ایستاده بودم ک قیافه هاشونو میدیدم
نبضم تند میزد
محمد همونطور بهش نگاه میکرد و چیزی نمیگفت دیگه
محسن بوسش کرد و خیلی شیطون گفت
+نگران نباش خدارو چ دیدی شاید سنگ خورده تو سرش!
اینو گفت وبلند بلند خندید.
چشام زده بود بیرون. اینا داشتن راجب
من حرف میزدن ؟
محمد تا اینو شنید اطرافش دنبال چیزی گشت ک پرت کنه طرف محسن
محسن گفت :عه عه عه باشه باباا شوخی کردم چرا جوش میاری حاجی
واسه قلبت ضرر داره اینهمه استرس
قرمز شدیی .
محمد:بخدا محسن من موندم تو خلقت تو!
محسن فقط خندید
دیگه صبر نکردم چیزی بگن و جلو تر رفتم
محسن پشتش ب من بود.
محمد رو به روم بود،تا دهنش و وا کرد چیزی بگه متوجه حضور من شد .
از جاش تکون نخورد و سرشو انداخت پایین.
جلوتر که رفتم محسنم منو دید .
سلام کردم.
محسن با خوشرویی و محمد همونطور که سرش پایین بود جوابم و داد .
نمیدونم چی رو زمین اینهمه جذاب بود ک هر وقت دیدمش سرش پایین بود
دلم شکسته بودوچشام هوای گریه داشت. صدام و صاف کردم که محکم تر حرفم و بزنم
_من واقعا نمیدونم شماها راجع ب دخترای هم شکل من چی فکر میکنین نمیدونم چجوری میتونید با دوتا بر خورد و یه نگاه ب تیپ و قیافه اینجور ماهارو قضاوت کنین
شناخت زیادی ازتون نداشتم ولی امشب خیلی خوب شناختم جماعت هم ریختِ شما رو !!!
چرا فکر میکنید فقط شما خوبین و همه بد!!چ گناهیی کردم که همچین برخورد زشتی دارید باهام ؟
خودتون خجالت نمیکشید ازاین رفتار؟
مگه دنبالتون کردم که فرار میکنید ؟
مطمئن باشید عاشق ریختتونم نشدم.
ولی گفتم وقتی اومدم اینجا و شماها هم هستین بابت اون روز ازتون تشکر کنم فقط همین!!
دستام از عصبانیت میلرزید!!
مات و مبهوت مونده بودن
تو صدام بغض داشتم و تمام سعیمو کردم که کنترلش کنم .
قدمای بلند ورداشتم سمت محمد
تو فاصله خیلی کم باهاش ایستادم
انگشت اشاره امو گرفتم سمتش
_دیگه هیچ وقت بخاطر اینکه افکار و عقاید بقیه باهاتون فرق داره اینطوری باهاش رفتار نکنین.
از همون حضرت زهرایی که فکر میکنی فقط خودت میشناسیش میخوام خودش جوابت و بده!
بغضم شکست و دوباره گریم گرفت...
#نویسنده : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
🔴 بیماری MS در کمین زنان...
▪ منشا بیماری MS چیست؟!
• حرص خوردن بیش ازحد
• حساس و زود رنج بودن
• عصبی شدن
• خوردن بیش از حد غذاهای سرد
• بی خوابی به مدت طولانی
#ام_اس
#سلامت
#سلامت_بمانید
@Alachiigh
🌹شهید_مرتضـے_عبداللهـے🌹
•دوست دارم
• اگر شهید شوم،
•پیڪرے نداشتہ باشم؛
•از ادب بہ دور است ڪہ در
•محضر سیدالشہدا(ع)
•با تن سالم و
•ڪفن پوش محشور شوم.
.°و اگر پیڪرم برگشت،
°دوست دارم
°سنگقبرے برایم نگذارند،
°برایم سخت است ڪہ
°سنگ مزار داشتہ باشم
°و حضرت زهرا(س)
° بـےنشانـ باشند.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
🎥 #موشن_گرافیک | برخی از ویژگیهای بسیج در کلام مقام معظم رهبری #امام_خامنهای مدظلهالعالی
🍃🌹🍃
#هفته_بسیج
#بسیج_امید_ملت_ایران
#ثامن۳۶
@Alachiigh
🍃🌹🍃
#یادداشت_ثامن / اوصاف بسیج و بسيجی از منظر امام خمینی رحمة الله عليه
🌺حقيقتاً اگر بخواهيم مصداق كاملى از ايثار و خلوص و فداكارى و عشق به ذات مقدس حق و اسلام را ارائه دهيم، چه كسى سزاوارتر از بسيج و بسيجيان خواهند بود!
🌹بسيج شجره طيبه و درخت تناور و پر ثمرى است كه شكوفه هاى آن بوى بهار وصل و طراوت يقين و حديث عشق مى دهد.
🌴بسيج مدرسه عشق و مكتب شاهدان و شهيدان گمنامى است كه پيروانش بر گلدسته هاى رفيع آن، اذان شهادت و رشادت سر داده اند.
🌺بسيج ميقات پابرهنگان و معراج انديشه پاك اسلامى است كه تربيت يافتگان آن، نام و نشان در گمنامى و بى نشانى گرفته اند.
🌷بسيج لشكر مخلص خداست كه دفتر تشكل آن را همه مجاهدان از اولين تا آخرين امضا نموده اند.
🌹من همواره به خلوص و صفاى بسيجيان غبطه مىخورم و از خدا مىخواهم تا با بسيجيانم محشور گرداند، چرا كه در اين دنيا افتخارم اين است كه خود بسيجى ام.
📚صحیفه امام، ج 21، ص194
🇮🇷هفته بسیج گرامی باد 🇮🇷
#ثامن36
#هفته_بسیج
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷🇵🇸
🎥 #استوری | بسیج امید ملت ایران
🍃🌹🍃
🌺 هفته مبارک بسیج گرامی باد
#هفته_بسیج
#بسیج_امید_ملت_ایران
#ثامن۳۶
@Alachiigh
🇮🇷🇵🇸
🎥 نشست متمرکز عملیات تبیینی ثامن ۳۶
🍃🌹🍃
✅ موضوع: نقش بسیج در هویت سازی
🎙 سخنران: دکتر رمضان شعبانی سارویی- پژوهشگر و مدرس معارف انقلاب اسلامی
⏰ زمان: پنجشنبه- ۲ آذرماه- ساعت ۲۱
❌ لینک ورود به نشست 👇👇👇
🆔 http://rubika.ir/meyar_pb
@Alachiigh
🇮🇷🇵🇸
🎥 #عکس_نوشت (۲) | تو هر سیل و آبگرفتگی این بسیجی های جهادگر هستن که به کمک مردم میرن تا "سیلِ بدنامی" براندازا رو ببره...!
🍃🌹🍃
#هفته_بسیج | #بسیج_امید_ملت_ایران | #ثامن۳۶
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿 #ناحله #قسمت_دوازدهم اون پسری
🌿اَللَّهُمَّ اغْفِرْ لِيَ الذُّنُوبَ الَّتِي تَحْبِسُ الدُّعَاءَ🌿
#ناحله
#قسمت_سیزدهم
محسن صداش بلند شد :
دیگه خبری از لحن شیطونش نبود و خیلی جدی گفت
+شما اشتباه فکر میکنید ما منظوری نداشیم!
از اینکه نتونستم گریه امو کنترل کنم و برای دومین بار شاهد اشکام بودن از خودم کلافه بودم
گفتم
_اینو نگین چی دارین بگین
محسن با نگرانی ب محمد خیره شد و صداش زد
+داداش خوبی؟؟
رفت سمتش
نگاش کردم.
نفسای عمیق میکشید و دستشو گذاشت رو قلبش.
دوباره ادامه دادم
_آره دیگه خوب بلدین نقش بازی کنین .
هرچی میخواین میگین دل بقیه رو میشکونین مظلوم نماییی ...
محسن نزاشت حرف بزنم و بلند گفت
+اههه بسه دیگهههه اگه کاری کردیم یا چیزی گفتیم که ناراحت شدین معذرت میخوایمم منظوری نداشتیم لطفا بریدو نمونید اینجا.
خواستم جوابش و بدم ک صدای مصطفی و از پشت سرم شنیدم
+شما غلط کردی کاری کردی ! چ خبره اینجا ؟به چه جراتی سر یه خانوم هوار میکشی ؟
برگشتم عقب ک با چهره ی جدی و اخمای گره خورده مصطفی رو به روشدم
با ترس گفتم:چیزی نشده بریم ...
مصطفی طوری که انگار حرفم و نشنیده گفت :خب جوابی نشنیدم؟؟؟
محسن :چیکارشی؟
مصطفی:همه کارش.چ غلطی کردین که اشکش و درآوردین ؟
محسن ک جوش اورده بود ب مصطفی نزدیک شد و
+ همه کاره؟
جنابِ همه کاره بردار ببر این خانومو از این جا.
محمد با صدایی که ب زور سعی داشت لرزشش و پنهون کنه بلندگفت
+محسننن کافیهه
ولی قبل اینکه کامل این جمله از دهنش خارج شه مصطفی با مشت زد تو دهن محسن
محکم زدم رو صورتمو گفتم
_تو رو خدا مصطفی ولش کن بیا بریم .
شدت گریم بیشتر شد .
مصطفی دوباره بدون توجه به من رو به محسن ادامه داد .
+بگو چه غلطی کردین؟؟؟
دختر تک و تنها گیر میاری نکبت؟
مگه خودتون ناموس نداریین؟؟
ایندفعه محسن نزاشت مصطفی حرف بزنه .
سرشو کرد سمت مصطفی وگفت
+هوی ببین خوشگل پسر!!!
دست این خانم و میگیری و ازین جا میرین تا اون روی سگم بالا نیومده
اینجا هیئته حرمت داره!!
نگام رفت سمت محمد که با عجله قدمای بلند برمیداشت سمت خیابون هیئت!
صدای نفساش خیلی بلند بود.
رفتم سمت مصطفی کتشو محکم کشیدم
تو چشام نگاه کرد
گفتم : خواهش میکنم مصطفی.خواهش میکنم دیگه ادامه نده.بیا برو تو ماشین منم الان میام .
کولمو انداختم رو زمینو دوییدم سمت محمد.
بادستش اشاره زد بهش نزدیک نشم .
یه لحظه ایستاد و صورتش جمع شد.
محسن که دیگه متوجه حالِ محمد شده بود با عجله رفت سمتش .
+محمد ؟؟
محمد داداش حالت خوبه ؟؟
محمد ببینمت !!
چرا اینطوری شدی داداشم؟؟
نگاه کن منو نفس عمیق بکش .
زل زدم تو صورت محمد که از درد قرمز شده بود.
حتی نمیتونست حرف بزنه
یخورده نزدیک تر شدم که محسن گف
+میشه لطف کنید برید؟
دلم میخواست جیغ بکشم .
محسن دستشو گذاشت پشت محمد و بردتش سمت حسینیه.
از چشاش ترس میبارید
کولمو از رو زمین برداشتمو بی اختیار دنبالشون میرفتم
بردنش تو یه اتاق پراز باندومیکروفون و..
بیرون منتظر موندم که محسن داد زد
+مجید ماشینتو آتیش کن محمد و ببریم بیمارستان
حالش خوب نیست
بعد رو ب محمد داد زد
_اهههه محمددد!!
تو تازه عمل کردی چرا حرص میخوری روانی!!!!
دستشو گرفت و دوباره اومد بیرون.
از دور نگاشون میکردم
سوار ی ماشین شدن
محسن پالتوی محمد و از تنش در اوردو پرت کرد تو همون اتاق.
بعدش نشست کنارش و ماشین راه افتاد.
ب رفتنشون نگاه کردم.
خیالم که جمع شد ، خواستم برم که یه چیزی یادم اومد .
زیپ کوله رو باز کردم و قرآنمو از توش در آوردم و لای پالتوی محمد گذاشتم.
کولمو گذاشتم رو دوشم و آروم از اون جا دور شدم.
بابت کار احمقانه ای که کرده بودم حالم از خودم بهم میخورد .
نمیتونستم خودمو ببخشم .الان که بهش فکر کردم فهمیدم لازم نبود انقدر بزرگش کنم .
دست و صورتم از ترس یخ کرده بودن. خبری از مصطفی هم نبود .
رفتم سمت خانوما و یه گوشه رو زمین نشستم .
مداح شروع کرد به خوندن...
#نویسنده : فاطمه زهرادرزی،غزاله میرزاپور
#رمان_مذهبی
@Alachiigh
🔴 ۷ دلیل سردرد صبحگاهی...
• خواب ناکافی
• خواب بیش از اندازه
• اندورفین پایین
• خروپف شبانگاهی
• ترک یکبارهی قهوه
• افسردگی
• فشارخون بالا
#سردرد
#سلامت
#سلامت_بمانید
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🙏صلَّی اللهُ عَلَیکَ یَا اَبَاعَبدِاللهِ♥️🤚
💔 خیر دنیا و آخرت حسین...
#استوری
#هیئت_مجازی
#شب_زیارتی_امام_حسین_علیه_السلام
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_ع
@Alachiigh
🌹شهید ابوالفضل رفیعی🌹
وظیفهی شرعی مردم این است که اطاعت از ولیفقیه نمایند و تمام سخنان گهربار ایشان را فراگرفته و جامهی عمل بپوشانند که البته چنین خواهند کرد، چون ملت شریف ایران به دنیا ثابت کرده که پای بند به عقاید مذهبی بوده و اطاعت از ولایت فقیه را یک وظیفه شرعی خود دانسته و به آنها ارج نهاده از آن پیروی میکند؛
همین اتحاد کلمه و پیروی از اندیشههای امام امت بود که انقلاب اسلامی ملت ما را در بین انقلاب های جهان نمونهی مردم جهان قرار داده است.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
@Alachiigh