eitaa logo
آلاچیق 🏡
994 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترور قهرمان مهار و مقابله با ویروس استاکس نت! برجام موثرترین راه دشمن، برای مهار و نابودی صنعت هسته ای ایران! برشی از مستند "جانور گرسنه" مستندی که توسط دولت غربگرایان، یعنی دولت خیانتکار روحانی توقیف شده بود! 🍁〰🍂 @Alachiigh
پشت سر هر آدم موفقی، سال های ناموفق زیادی هست،،، پس تسلیم نشو 👌 ⚜⚜⚜⚜〰〰 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۳۱۶ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹شهید_حسن_باقری🌹 اگه دو چیز را رعایت کنی خدا شهادت را نصیبت میکنه.. یکی پرتلاش باش ، دوم مخلص.. این دو را درست انجام بدی خدا شهادت را نصیبت می‌کند. ⭐️ شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴حامد حدادی، بسکتبالیست: آمریکایی‌ها فکر می‌کنند مردم در ایران به جای ماشین، سوار شتر می‌شوند و کفش نمی‌پوشند! وقتی در آمریکا کت و شلوار می‌پوشیدم، به من می‌گفتند خوشحالی که کت و شلوار پوشیدی! 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔴از ظریف بپرسید! روزنامه کیهان در ستون گفت‌وشنود خود نوشت: 🔹گفت: مدعیان اصلاحات و برخی از سایت‌ها و روزنامه‌های‌شان بدجوری به تکاپو افتاده‌اند و خودشان را به در و تخته می‌زنند که ملاقات آقای خاتمی با جرج سوروس را تکذیب کنند! 🔸گفتم: چرا وقتی کیان تاج‌بخش عامل «سیا» و نماینده بنیاد سوروس در اعترافات خود که از تلویزیون پخش شد، به دیدار خاتمی و جرج سوروس اعتراف کرد، آقایان اعتراضی نکردند و به غیرت‌شان برنخورد و اصلاً به روی خودشان نیاوردند؟! 🔹گفت: چرا تا حالا خود آقای خاتمی ملاقاتش با این سرمایه‌دار صهیونیست و دشمن تابلودار ایران را انکار نکرده است؟! 🔸گفتم: برای اینکه می‌داند ملاقات کرده و نمی‌خواهد با انکار آن دروغ گفته باشد! 🔹گفت: خُب از «کنت تیمرمن» مسئول سابق میز ایران در «سیا» بپرسند و یا از «استیون کلمنز» که در ملاقات حضور داشته سؤال کنند و یا از مدیر نشریه «نیوزمکس» بپرسند و یا از «ریچارد بلوم» دوست و مشاور کارتر بپرسند و یا…! 🔸گفتم: اصلاً چرا راه دور بروند؟ از آقای ظریف بپرسند! bidariymelat 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛مقام(( حضرت عباس )) در اروپا ❌اهالی این کشور اروپایی از ادیان و اقشار مختلف پنج روز از سال را در این مکان مراسم میگیرند Afsaran پیشنهاد دانلود 👌🙏💐 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌺 بی تو هرگز 🌺 قسمت 8⃣ ساعت نه و ده شب ... وسط ساعت حکومت نظامی ... یهو سر و کله پدرم پیدا شد ... صورت سرخ با چشم های پف کرده ... از نگاهش خون می بارید ... اومد تو ... تا چشمش بهم افتاد چنان نگاهی بهم کرد که گفتم همین امشب، سرم رو می بره و میزاره کف دست علی ... بدون اینکه جواب سلام علی رو بده، رو کرد بهش ... - تو چه حقی داشتی بهش اجازه دادی بره مدرسه؟ ... به چه حقی اسم هانیه رو مدرسه نوشتی؟ ... از نعره های پدرم، زینب به شدت ترسید ... زد زیر گریه و محکم لباسم رو چنگ زد ... بلندترین صدایی که تا اون موقع شنیده بود، صدای افتادن ظرف، توی آشپزخونه از دست من بود ... علی همیشه بهم سفارش می کرد باهاش آروم و شمرده حرف بزنم ... نازدونه علی بدجور ترسیده بود ... علی عین همیشه آروم بود ... با همون آرامش، به من و زینب نگاه کرد ... هانیه خانم، لطف می کنی با زینب بری توی اتاق؟ ... قلبم توی دهنم می زد ... زینب رو برداشتم و رفتم توی اتاق ولی در رو نبستم ... از لای در مراقب بودم مبادا پدرم به علی حمله کنه ... آماده بودم هر لحظه با زینب از خونه بدوم بیرون و کمک بخوام ... تمام بدنم یخ کرده بود و می لرزید ... علی همون طور آروم و سر به زیر، رو کرد به پدرم ... دختر شما متاهله یا مجرد؟ ... و پدرم همون طور خیز برمی داشت و عربده می کشید ... - این سوال مسخره چیه؟ ... به جای این مزخرفات جواب من رو بده ... - می دونید قانونا و شرعا ... اجازه زن فقط دست شوهرشه؟... همین که این جمله از دهنش در اومد ... رنگ سرخ پدرم سیاه شد ... - و من با همین اجازه شرعی و قانونی ... مصلحت زندگی مشترک مون رو سنجیدم و بهش اجازه دادم درس بخونه ... کسب علم هم یکی از فریضه های اسلامه ... از شدت عصبانیت، رگ پیشونی پدرم می پرید ... چشم هاش داشت از حدقه بیرون می زد ... لابد بعدش هم می خوای بفرستیش دانشگاه؟ ... علی سکوت عمیقی کرد ... - هنوز در اون مورد تصمیم نگرفتیم ... باید با هم در موردش صحبت کنیم ... اگر به نتیجه رسیدیم شما رو هم در جریان قرار میدیم ... دیگه از شدت خشم، تمام صورت پدرم می پرید ... و جمله ها بریده بریده از دهانش خارج می شد ... - اون وقت ... تو می خوای اون دنیا ... جواب دین و ایمان دختر من رو پس بدی؟ تا اون لحظه، صورت علی آروم بود ... حالت صورتش بدجور جدی شد ... - ایمان از سر فکر و انتخابه ... مگه دختر شما قبل از اینکه بیاد توی خونه من حجاب داشت؟ ... من همون شب خواستگاری فهمیدم چون من طلبه ام ... چادر سرش کرده... ایمانی که با چوب من و شما بیاد، ایمان نیست ... آدم با ایمان کسیه که در بدترین شرایط ... ایمانش رو مثل ذغال گداخته ... کف دستش نگه می داره و حفظش می کنه ... ایمانی که با چوب بیاد با باد میره ... این رو گفت و از جاش بلند شد ... شما هر وقت تشریف بیارید منزل ما ... قدم تون روی چشم ماست ... عین پدر خودم براتون احترام قائلم ... اما با کمال احترام ... من اجازه نمیدم احدی توی حریم خصوصی خانوادگی من وارد بشه ... پدرم از شدت خشم، نفس نفس می زد ... در حالی که می لرزید از جاش بلند شد و رفت سمت در ... - می دونستم نباید دخترم رو بدم به تو ... تو آخوند درباری ... در رو محکم بهم کوبید و رفت ... پ.ن: راوی داستان در این بخش اشاره کردند که در آن زمان، ما چیزی به نام مانتو یا مقنعه نداشتیم ... خانم ها یا چادری بودند که پوشش زیر چادر هم براساس فرهنگ و مذهبی بودن خانواده درجه داشت ... یا گروه بسیار کمی با بلوز و شلوار، یا بلوز و دامن، روسری سر می کردند ... و اکثرا نیز بدون حجاب بودند ... بیشتر مدارس هم، دختران محجبه را پذیرش نمی کردند ... علی برای پذیرش من با حجاب در دبیرستان، خیلی اذیت شد و سختی کشید ... به روایت همسر ودختر شهید 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شاه از کشور رفت تا خون کسی ریخته نشود! این دروغ فرح پهلوی در مستند منوتو است تصاویری ببینید از دوران گل و بلبل قبل انقلاب 🔞اگر بیماری قلبی دارید به هیچ وجه این ویدیو توصیه نمیشود ؛ برای افراد زیر ۱۸ سال ممنوع 💬pahlaviiran instaenghelabi 🍁〰🍂 @Alachiigh
✳️خوابیدن روی شکم سبب میشودشماگردنتان رابه یک طرف خم کنید واینکار سبب کشیدگی عضلات گردن وشانه وعدم خون رسانی مناسب به مغز میشود 🔸همچنین سبب ایجادچین وچروک و سیاهی زیرچشم هم میشود 🍁〰🍂 @Alachiigh
در مسابقه شیر با آهو بسیاری از آهو ها برنده می شوند چرااااا.... چون شیر برای غذا می دود ولی آهو برای زندگی پس هدف مهمتر از نیاز است. 💫💫💫💫 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۳۱۷ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹 شهید حمید سیاهکالی مرادی🌹 خدا نکند که حرف زدن و نگاه کردن به نامحرم برایتان عادی شود.. پناه می برم به خدا از روزی که ،، گناه، فرهنگ و عادت مردم شود ⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 طبقه مرفه پرتوقع پزشکان کشورمان مدت هاست در پی سیاست های غلط (بخصوص از زمان وزارت دکتر قاضی زاده هاشمی در دولت روحانی) تبدیل به یک طبقه بسیار مرفه و پرتوقع و پرمدعا شده اند! حالا کار به جایی رسیده که سازمان صنفی نظام پزشکی در اقدامی غیر قانونی و با وقاحت و پررویی هرچه تمام تر قبل از تصویب هیئت دولت ، نرخ جدید تعرفه های نجومی پزشکان برای سال آینده را با افزایشی چشمگیر در فضای مجازی منتشر کرده است!! جالب این است که مدت هاست بیشترین اقداماتی که از سازمان نظام پزشکی مشاهده می شود به جای پیگیری شکایات مردمی از تخلفات پزشکان ، پیگیری افزایش نرخ تعرفه هاست! و جالب تر اینکه یکی از بیشترین فرارهای مالیاتی (حدود ۱۰ هزار میلیارد تومان ناقابل طی یک سال) در همین صنف پزشکان صورت می گیرد!! آیا وقت آن نرسیده که با این گردن کلفتی ها در برابر قانون برخورد شود؟!... (البته در بین پزشکان ، افراد خدوم و زحمتکش و فداکاری هم هستند که حسابشان جداست) ✍️قاسم اکبری بیداری ملت 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت پوتین از سفر به تهران: در ایران دو کشور دیدیم! ▪️سجادی، سفیر اسبق ایران در روسیه: بعد از اجلاس کشورهای حاشیه خزر شنیدیم آقای پوتین به همراهانش گفته ما به دو کشور رفتیم، یکی کشور آقای خامنه‌ای یکی هم کشور آقای روحانی! انقدر رفتارها ملموس بوده که همه می‌فهمیدند، قضیه چیست. faslebidari 🍁〰🍂 @Alachiigh
♨️ امتناع وزارت بهداشت از اجرای قانون 🔹️ نمایندگان مجلس شورای اسلامی در قانون جوانی جمعیت و حمایت از خانواده، موادی را جهت اصلاح و اصولی کردن غربالگری در نظر گرفته‌اند تا آرامش و سلامت مادران و نسل آینده را تامین کنند چرا که غربالگری بدون در نظر گرفتن اصول علمی، آسیب‌ها و مشکلات زیادی از جمله سقط جنین را در پی دارد. 🔸️ این قانون در ۱۴۰۰/۷/۲۴ تصویب و یک ماه بعد در ۱۴۰۰/۸/۲۴ توسط رئیس‌جمهور ابلاغ شد تا به مرحله اجرا برسد. اما دو ماه است که در وزارت بهداشت متوقف شده و به مرحله اجرا نرسیده است. 🔹️ با عدم اجرای درست این قانون و ادامه روند قبلی اجبار پزشکان به تجویز غربالگری با ۱۶ درصد خطای مثبت کاذب برای اکثر مادران و القای نگرانی و اضطراب به آن‌ها، آرامش و سلامت مادران و جنین‌های بسیاری به خطر می‌افتد تا جایی که ۳۰۰۰۰ جنین سالم در سال بخاطر خطای غربالگری یا هزینه بالای آن کشته می‌شوند. 🔸️ تا بحال نیز طبق گفته‌های نمایندگان مجلس و مرکز پژوهش‌های مجلس هدف مافیای غربالگری حذف بندهای مربوطه از این قانون بوده است اما خوشبختانه این قانون به مرحله تصویب و ابلاغ رسیده است. همچنان این مافیا در تلاشند تا اجرای قانون به تعویق افتاده و اجرا نشود‌. 🔹️ گرچه قدرت و نفوذ مافیا در بخش اجرای قانون بیشتر است اما امیدواریم دولت نیز بتواند در مقابل آن‌ها مقاومت کرده و با اجرای درست این قانون از نسل آینده ایران حمایت کند. ✅مصاف(سلام) 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📛جنایات گروه تروریستی تجزیه طلب انضال در خوزستان از زبان سرکرده ی این گروهک ✅افسران 🍁〰🍂 @Alachiigh
طرف رفت مکه سنگ زد خونه شیطون! شیطون ناله کرد آخه تو دیگه چرا!!! تو که دست ما رو از پشت بستی شده جریان برانداز ها و سلطنت‌طلب ها و لیبرال های ما!! fazeltwt 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌺 بی تو هرگز 🌺 قسمت 9⃣ مثل ماست کنار اتاق وا رفته بودم ... نمی تونستم با چیزهایی که شنیده بودم کنار بیام ... نمی دونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت ... تنها حسم شرمندگی بود ... از شدت وحشت و اضطراب، خیس عرق شده بودم ... چند لحظه بعد ... علی اومد توی اتاق ... با دیدن من توی اون حالت حسابی جا خورد ... سریع نشست رو به روم و دستش رو گذاشت روی پیشونیم ... - تب که نداری ... ترسیدی این همه عرق کردی ... یا حالت بد شده؟ ... بغضم ترکید ... نمی تونستم حرف بزنم ... خیلی نگران شده بود ... - هانیه جان ... می خوای برات آب قند بیارم؟ ... در حالی که اشک مثل سیل از چشمم پایین می اومد ... سرم رو به علامت نه، تکان دادم - علی ... - جان علی؟ ... - می دونستی چادر روز خواستگاری الکی بود؟ ... لبخند ملیحی زد ... چرخید کنارم و تکیه داد به دیوار ... - پس چرا باهام ازدواج کردی و این همه سال به روم نیاوردی؟ ... - یه استادی داشتیم ... می گفت زن و شوهر باید جفت هم و کف هم باشن تا خوشبخت بشن ... من، چهل شب توی نماز شب از خدا خواستم ... خدا کف من و جفت من رو نصیبم کنه و چشم و دلم رو به روی بقیه ببنده ... سکوت عمیقی کرد ... - همون جلسه اول فهمیدم، به خاطر عناد و بی قیدی نیست ... تو دل پاکی داشتی و داری ... مهم الانه ... کی هستی ... چی هستی ... و روی این انتخاب چقدر محکمی... و الا فردای هیچ آدمی مشخص نیست ... خیلی حزب بادن ... با هر بادی به هر جهت ... مهم برای من، تویی که چنین آدمی نبودی ... راست می گفت ... من حزب باد و ... بادی به هر جهت نبودم ... اکثر دخترها بی حجاب بودن ... منم یکی عین اونها... اما یه چیزی رو می دونستم ... از اون روز ... علی بود و چادر و شاهرگم من برگشتم دبیرستان ... زمانی که من نبودم ... علی از زینب نگهداری می کرد ... حتی بارها بچه رو با خودش برده بود حوزه ... هم درس می خوند، هم مراقب زینب بود ... سر درست کردن غذا، از هم سبقت می گرفتیم ... من سعی می کردم خودم رو زود برسونم ... ولی اکثر مواقع که می رسیدم، غذا حاضر بود ... دست پختش عالی بود ... حتی وقتی سیب زمینی پخته با نعناع خشک درست می کرد ... واقعا سخت می گذشت علی الخصوص به علی ... اما به روم نمی آورد ... طوری شده بود که زینب فقط بغل علی می خوابید ... سر سفره روی پای اون می نشست و علی دهنش غذا می گذاشت ... صد در صد بابایی شده بود ... گاهی حتی باهام غریبی هم می کرد ... زندگی عادی و طلبگی ما ادامه داشت ... تا اینکه من کم کم بهش مشکوک شدم ... حس می کردم یه چیزی رو ازم مخفی می کنه ... هر چی زمان می گذشت، شکم بیشتر به واقعیت نزدیک می شد ... مرموز و یواشکی کار شده بود... منم زیر نظر گرفتمش ... یه روز که نبود، رفتم سر وسایلش ... همه رو زیر و رو کردم... حق با من بود ... داشت یه چیز خیلی مهم رو ازم مخفی می کرد ... شب که برگشت ... عین همیشه رفتم دم در استقبالش ... اما با اخم ... یه کم با تعجب بهم نگاه کرد ... زینب دوید سمتش و پرید بغلش ... همون طور که با زینب خوش و بش می کرد و می خندید ... زیر چشمی بهم نگاه کرد ... - خانم گل ما ... چرا اخم هاش تو همه؟ ... چشم هام رو ریز کردم و زل زدم توی چشم هاش ... - نکنه انتظار داری از خوشحالی بالا و پایین بپرم؟ ... حسابی جا خورد و زینب رو گذاشت زمین ... به روایت همسر ودختر شهید 🍁〰🍂 @Alachiigh