🌹 شهید مجید فریدفر 🌹
👆راست اسدالله یکتا
وسط شهید مجید فریدفر❤️🌹🇮🇷
چپ لیلا فروهر
شهید مجید فریدفر بازیگر و گیتاریست قبل از انقلاب ، با نفس حق امام خمینی به فطرت پاک خود بازگشت و با شهید چمران در لبنان همراه شد و در آغاز انقلاب به کمیته پیوست و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت و در خوزستان قهرمان به شهادت رسید
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
🔴❌سراب دلار زدایی!!
🔻تعجب نکنید! این تیتر یک روزنامه اقتصادی ایران است که تیتر اصلی صفحه خود را به این اختصاص داده و بالای صفحه خود نوشته «دنیای اقتصاد به شما قدرت پیشبینی می دهد» داستان روزنامه هایی که خوانندگانش از هیئت تحریریه آن بیشتر نمی شوند آن است که این دست روزنامه ها نه برای خوانده شدن، بلکه برای اثرگذاری بر تصمیمات جامعه و اجزاي حاکمیت منتشر میشوند و فروش و عدم فروش آنها برای حامیان اصلی آن که همان دلالان بزرگ اقتصادی هستند، اصلاً اهمیتی ندارد.
🔸در حالي كه کشورهای بزرگی چون چین، روسیه، برزیل، هند، آرژانتين، اندونزی و ... به دنبال حفظ منافع خود و کنار گذاشتن دلار از چرخه مبادلات خود (در حد امکان) هستند و ایران نيز که تحت تحریم شدید «دلار» قرار دارد، یک روزنامه ایرانی تیتر می زند «سراب دلار زدایی» و با نگاهی به ظاهر علمی در صدد جا انداختن اين موضوع می باشد و مي نويسد: «دنیایاقتصاد» پیش از این نشان داده که در عرصه جهانی، دلار هنوز بدون رقیب جدی است...و تلاش برای بستن پیمانهای پولی دو جانبه، انجام اجباری صادرات و واردات با ارزهای پرریسک و بزرگنمایی مشارکت در اجلاسهای منطقهای دست چندم ذیل استراتژی دلارزدایی، ... ثمری برای اقتصاد ایران نخواهد داشت.»
🔹این تیتر و اين بيان شما را یاد سپهبد رزم آرا در موضوع ملی کردن نفت نمیاندازد كه مي گفت شما يك آفتابه هم نمي توانيد بسازيد!؟
🔺در دنیای پیچیده امروز كه رسانه ها آن را پیچیده تر کرده و می کنند، جامعه ای که سواد رسانه خود را بالا نبرد و بصیرت خود را نسبت به تحولات پیرامونی خویش ارتقا ندهد، طعمه راحتی خواهد بود برای دلالان و مافیا های سیاسی و اقتصادی و نمايندگان نشاندار و بي نشان نظام سلطه.
#پایان_ابهت_دلار
🎋〰☘
@Alachiigh
💢🔴 چند وقت پیش یک دیپلمات اسقاطیلی در ۱۷ کیلومتری مرز ایران ژست قهرمانانه گرفته بود و خیلی روش مانور داده شد...
🔸حالا وزیر امور خارجه هم رفته نقطه صفر مرزی لبنان و فلسطین تا ان شاء الله مسیر شخم زدن اسقاطیل رو هموار کنه 😊
🔹البته اینجور کارها یه زمانی اَخ بود چون برجام میرفت روی هوا
#ایران_مقتدر
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢🔴۳ خاطره از امر به معروف با لحن خوب در مقابل خانمهای بدحجاب
پ.ن: کاش کاش کاش بعضی حضرات یک هزارم این خواهرمون مردانگی و غیرت داشتن و پای کار احکام الهی میبودن.
_رونوشت به سه قوه و همه نهادهای فرهنگی
✍ سعیدیسم
#حجاب
#امر_به_معروف
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خبر_خوب
🔴 شرکت ملی نفت ایران از راهاندازی کارخانه گاز و گاز مایع ۳۲۰۰ همزمان با سفر رییس جمهور به استان خوزستان خبر داد
✅ طرح راهبردی با دستاوردهای متعدد اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌ 🎥 میگفتن؛ نه به حجاب اجباری..
میگفتیم؛ حجاب از منظر شما چیه؟
میگفتن؛ نداشتن روسری..
میگفتیم؛ از روسری برداشتن شروع میشه میرسه به جاهای باریک!
و امروز.. شد همانی که میگفتیم..
و یک عده از آقایون هم که گوش شنوا نداشتند..
👈 لکّاته های بیبندوبار در خیابانهای جمهوری اسلامی ایران بدون خوف و اضطراب در حال قبح شکنی و آلوده کردن جامعه اسلامی هستند.
آقایون مسئول!.. خون ۲۲۰ هزار شهید ریخته شد تا صدام ۳ روزه به تهران نرسد! و قادسیهای دیگر تکرار نشود..
امروز، صدامها به هویت و اعتقاد و غیرت و حیای جوانان این مرز و بوم #تجاوز کردهاند و شما در خواب تشریف دارید.
👈🏻مراقب باشید حکایت آندلوس گریبانگیر جمهوری اسلامی نشود!
#جنبش_فواحش
#شبیخون_فرهنگی
#عموفیدل
🎋〰☘
@Alachiigh
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت#ششم
دست های کثیف
سر کلاس نشسته بودیم که یهو ... بغل دستی احسان با صدای بلند داد زد ...
- دست های کثیف آشغالیت رو به وسیله های من نزن ...
و هلش داد ...
حواس بچه ها رفت سمت اونها ... احسان زیرچشمی بهشون نگاه کرد ... معلوم بود بغض گلوش رو گرفته ...
یهو حالتش جدی شد ...
- کی گفته دست های من کثیف و آشغالیه؟ ...
و پیمان بی پروا ...
- تو پدرت آشغالیه ... صبح تا شب به آشغال ها دست میزنه... بعد هم میاد توی خونه تون ... مادرم گفته ... هر چی هم دست و لباسش رو بشوره بازم آشغالیه ...
احسان گریه اش گرفت ... حمله کرد سمت پیمان و یقه اش رو گرفت ...
- پدر من آشغالی نیست ... خیلیم تمییزه ...
هنوز بچه ها توی شوک بودن ... که اونها با هم گلاویز شدن... رفتم سمت شون و از پشت یقه پیمان رو گرفتم و کشیدمش عقب ... احسان دوباره حمله کرد سمتش ... رفتم وسط شون ...
پشتم رو کردم به احسان ... و پیمان رو هل دادم عقب تر ... خیلی محکم توی چشم هاش زل زدم ...
- کثیف و آشغالی ... کلماتی بود که از دهن تو در اومد ... مشکل داری برو بشین جای من ... من، جام رو باهات عوض می کنم ...
بی معطلی رفتم سمت میز خودم ...
همه می دونستن من اهل دعوا نیستم و با کسی درگیر نمیشم ... شوک برخورد من هم ... به شوک حرف های پیمان اضافه شد ...
بی توجه به همه شون ... خیلی سریع وسایلم رو ریختم توی کیفم و برگشتم سمت میز احسان ...
احسان قدش از من کوتاه تر بود ... پشتم رو کردم به پیمان...
- تو بشین سر میز ... من بشینم پشت سری ها تخته رو نمی بینن ...
پیمان که تازه به خودش اومده بود ... یهو از پشت سر، یقه ام رو کشید ...
- لازم نکرده تو بشینی اینجا ..
شرافت
توی همون حالت ... کیفم رو گذاشتم روی میز و نیم چرخ ... چرخیدم سمتش ... خیلی جدی توی چشم هاش زل زدم... محکم مچش رو گرفتم و با یه ضرب ... یقه ام رو از دستش کشیدم بیرون ...
- بهت گفتم برو بشین جای من ...
برای اولین بار، پی یه دعوای حسابی رو به تنم مالیده بودم... اما پیمان کپ کرد ... کلاس سکوت مطلق شده بود ... عین جنگ های گلادیاتوری و فیلم های اکشن ... همه ایستاده بودن و بدون پلک زدن ... منتظر سکانس بعدی بودن... ضربان قلب خودمم حسابی بالا رفته بود ... که یهو یکی از بچه ها داد زد ...
- برپا ...
و همه به خودشون اومدن ...
بچه ها دویدن سمت میزهاشون ... و سریع نشستن ... به جز من، پیمان و احسان ...
ضربان قلبم بیشتر شد ... از یه طرف احساس غرور می کردم ... که اولین دعوای زندگیم برای دفاع از مظلوم بود ... از یه طرف، می ترسیدم آقای غیور ... ما رو بفرسته دفتر ... و... اونم من که تا حالا پام به دفتر باز نشده بود ...
معلم مون خیلی آروم وارد کلاس شد ... بدون توجه به ما وسایلش رو گذاشت روی میز ... رفت سمت تخته ...
رسم بود زنگ ریاضی ... صورت تمرین ها رو مبصر کلاش روی تخته می نوشت ... تا وقت کلاس گرفته نشه ...
بی توجه به مساله ها ... تخته پاک کن رو برداشت ... و مشغول پاک کردن تخته شد ... یهو مبصر بلند شد ...
- آقا ... اونها تمرین های امروزه ...
بدون اینکه برگرده سمت ما ... خیلی آروم ... فقط گفت ...
- می دونم ...
سکوت عمیق و بی سابقه ای کلاس رو پر کرد ... و ما سه نفر هنوز ایستاده بودیم ...
- میرزایی ...
- بله آقا ...
- پاشو برو جای قبلی فضلی بشین ... قد پیمان از تو کوتاه تره ... بشینه پشتت تخته رو درست نمی بینه ...
بدون اینکه حتی لحظه ای صورتش رو بچرخونه سمت کلاس... گچ رو برداشت ...
- تن آدمی شریف است، به جان آدمیت ... نه همین لباس زیباست، نشان آدمیت ...
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد...
-نويسنده:سيدطاها ايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh
✳️5 دلیل خوب برای مصرف انگور قرمز
🔸پیشگیری از آلزایمر
🔸حفظ جوانی
🔸پیشگیری از سرطان
🔸رفع یبوست
🔸کاهش فشارخون بالا
#تغذیه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰☘
@Alachiigh
🌹🌹🌹
💢عکسی که میبینید تعدادی از #غواصان گردان خط شکن یا رسول لشکر ویژه ۲۵ کربلا هستند ، ۱۳ نفری که در این تصویر مشاهده میکنید ۱۱ نفرشان در عملیات های #کربلای۴ و ۵ و #والفجر۸ بشهادت رسیدند...
چــــرا
#غواصها
بی تـــــاب
رفتـند؟
چـــــرا
#گلبرگها
با آب
رفتــند؟...
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰☘
@Alachiigh
💢♦️حق کارگر وظیفه کارفرما
رهبر انقلاب، در ارتباط تصویری با چند مجموعه تولیدی (۹۹/۲/۱۷) حقوق طبیعی کارگران را ذکر کردند و رعایت آنها را وظیفه کارفرمایان دانستند.
🔺دستمزد عادلانه
🔺پرداخت منظم و بدون تغییر
🔺امنیت شغلی
🔺آموزش
🔺بیمه
🔺بهداشت و روان
🔺رعایت نیازهای خانواده
🔺خدمات رفاهی
#مقام_معظم_رهبری
#کار_و_کارگر
🎋〰☘
@Alachiigh
💢یک همکاری ارزشمند
یک همکاری مشترک از سوی کارگر و از سوی کارفرما یا سرمایهگذار. نیروی کار و کارگر مهارتش را، احساس مسئولیّتش را افزایش بدهد، دقّتش را افزایش بدهد و با مسئولیّت بیشتر کار بکند، کارفرما [هم] سهم نیروی کار را از عواید بنگاه اقتصادی افزایش بدهد؛ این یکی از چیزهایی است که لازم است.
۹۹/۲/۱۷
#مقام_معظم_رهبری
#کار_و_کارگر
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟🌟🌟🌟
رهبر معظم انقلاب:
هر کسی دست یک کارگر را ببوسد، یک حرکت صواب و صحیح انجام داده است؛ برای اینکه یک وسیله برای استقلال ملت خود و کشور خود را تجلیل کرده است.
۱۳۸۷/۰۲/۰۴
🔧🔩🛠
#کارگر
#روز_کارگر
🎋〰☘
@Alachiigh
سیستم دفاعی اقتصاد کشور، تولید است
در اقتصاد کشور اگر ما اقتصاد را به بدن انسان تشبیه بکنیم، سیستم دفاعی و امنیت بخش اقتصاد عبارت از تولید است یعنی آن چیزی که میتواند ویروسهای مهاجم و میکروبهای مهاجم به اقتصاد را خنثی بکند و اقتصاد را سالم نگه دارد تولید در کشور است
١٣٩٩/٠٢/١٧
#مقام_معظم_رهبری
#کار_و_کارگر
🎋〰☘
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📩 ارزش کارگر، ارزش زندگی مردم است
✏️ رهبر انقلاب هماکنون در دیدار کارگران: کار حیات جامعه است، کار ستون فقرات زندگی مردم است، کار نباشد هیچ چیز نیست. غذایی که میخوریم، لباسی که میپوشیم، امکاناتی که از آن در زندگی استفاده میکنیم که حیات ما وابستهی به آنهاست همهی اینها ناشی از کار است. کار را چه کسی میکند؟ کارگر. خب پس ارزش کارگر چست؟ ارزش کارگر ارزش حیات جامعه است، ارزش زندگی مردم است. ۱۴۰۲/۲/۹
🏷 #بسته_خبری |
#دیدار_کارگران
#لبیک_یا_خامنه_ای
🎋〰☘
@Alachiigh
💢♦️وفادارترین جوامع به انقلاب ؛ کارگران
دشمن از اول انقلاب بر روی همه ی نقاطی که میتوانسته جامعه را به هرج و مرج بکشد تکیه کرده؛ از جمله و بیشتر از همه روی مسئله ی کار و کارگر در همه ی این موارد کارگران توی دهن دشمن زده اند و دشمن را مأیوس کرده اند؛ ۴۰ سال است که این جور است. جامعه ی کارگری جزو وفادارترین جوامع به انقلاب بوده اند. مسئولین کشور و سیاست سازان و مجریان سیاستها مراقبت کنند و این را قدر بدانند.
۹۸/۲/۴
🎋〰☘
@Alachiigh
آلاچیق 🏡
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته قسمت#ششم دست های کثیف سر کلاس نشسته بودیم که یهو ... بغل دستی احسان با ص
⚜#رمان_واقعی_نسل_سوخته
قسمت#هفتم
رقابت
امتحانات ثلث دوم از راه رسید ...
توی دفتر شهدام ... از قول مادر یکی از شهدا نوشته بودم ...
- پسرم اعتقاد داشت ... بچه مسلمون همیشه باید در کار درست، اول و پیش قدم باشه ... باید شتاب کنه و برای انجام بهترین ها پیشتاز باشه ... خودش همیشه همین طور بود... توی درس و دانشگاه ... توی اخلاق ... توی کار و نماز ...
این یکی از شعارهای سرلوحه زندگی من شده بود ... علی الخصوص که 2 تا شاگرد اول دیگه هم سر کلاس مون بودن... رسما بین ما 3 نفر ... یه رقابت غیررسمی شکل گرفته بود ... رقابتی که همه حسش می کردن ... حتی بچه های بیخیال و همیشه خوش کلاس ... رقابتی که کم کم باعث شد ... فراموش کنم، اصلا چرا شروع شده بود ...
یک و نیم نمره داشت ... همه سوال ها رو نوشته بودم ... ولی جواب اون اصلا یادم نمی اومد ... تقریبا همه برگه هاشون رو داده بودن ... در حالی که واقعا اعصابم خورد شده بود ... با ناامیدی از جا بلند شدم ...
- خدا بهت رحم کنه مهران که غلط دیگه نداشته باشی ... و الا اول و دوم که هیچ ... شاگرد سوم کلاس و پایه هم نمیشی ...
غرق در سرزنش خودم بلند می شدم که ... چشمم افتاد روی برگه جلویی ... و جواب رو دیدم ... مراقب اصلا حواسش نبود ...
هرگز تقلب نکرده بودم ... اما حس رقابت و اول بودن ... حس اول بودن بین 120 دانش آموز پایه چهارم ... حس برتری ... حس ...
نشستم ... و بدون هیچ فکری ... سریع جواب رو نوشتم ... با غرور از جا بلند شدم ... برگه ام رو تحویل دادم و رفتم توی حیاط ...
یهو به خودم اومدم ... ولی دیگه کار از کار گذشته بود ... یاد جمله امام افتادم ... اگر تقلب باعث ...
روی پله ها نشستم و با ناراحتی سرم رو گرفتم توی دستم...
- خاک بر سرت مهران ... چی کار کردی؟ ... کار حرام انجام دادی ...
هنوز آروم نشده بودم که ... صبحت امام جماعت محل مون... نفت رو ریخت رو آتیش ...
- فردا روز ... اگر با همین شرایط ... یه قدم بیای جلو ... بری مقاطع بالاتر ... و به جایی برسی ... بری سر کار ... اون لقمه ای هم که در میاری حرامه ...
خانواده ها به بچه هاتون تذکر بدید ...
فردا این بچه میره سر کار حلال ... و با تلاش و زحمت پول در میاره ... اما پولش حلال نیست ... لقمه حرام می بره سر سفره زن و بچه اش ... تک تک اون لقمه ها حرامه ...
گاهی یه غلط کوچیک می کنی ... حتی اگر بقیه راه رو هم درست بری ... اما سر از ناکجا آباد در میاری ... می دونی چرا؟ ... چون توی اون پیچ ... از مسیر زدی بیرون ... حالا بقیه مسیر رو هم مستقیم بری ... نتیجه؟ ... باید پیچ رو برگردی ...
حالا برید ببینید اثرات لقمه حرام رو ... چه بلایی سر نسل و آدم ها و آینده میاره ...
کلمات و جملاتش ... پشت سر هم به یادم می اومد ... و هر لحظه حالم خراب تر می شد ....
تاوان خیانت
بچه ها همه رفته بودن ... اما من پای رفتن نداشتم ... توی حیاط مدرسه بالا و پایین می رفتم ... نه می تونستم برم ... نه می تونستم ...
از یه طرف راه می رفتم و گریه می کردم ... که خدایا من رو ببخش ... از یه طرف دیگه شیطان وسوسه ام می کرد ...
- حالا مگه چی شده؟ ... همه اش 1/5 نمره بود ... تو که بالاخره قبول می شدی ... این نمره که توی نتیجه قبولی تاثیری نداشت ...
بالاخره تصمیمم رو گرفتم ...
- خدایا ... من می خواستم برای تو شهید بشم ... قصدم مسیر تو بود ... اما حالا ... من رو ببخش ...
عزمم رو جزم کردم و رفتم سمت دفتر ... پشت در ایستادم...
- خدایا ... خودت توی قرآن گفتی خدا به هر که بخواد عزت میده ... به هر کی نخواد، نه ... عزت من از تو بود ... من رو ببخش که به عزت تو خیانت کردم و با چشم هام دزدی کردم... تو، من رو همه جا عزیز کردی ... و این تاوان خیانت من به عزت توئه ...
و در زدم ...
رفتم داخل دفتر ... معلم ها دور هم نشسته بودن ... چایی می خوردن و برگه تصحیح می کردن ... با صدای در، سرشون رو آوردن بالا ...
- تو هنوز اینجایی فضلی؟ ... چرا نرفتی خونه؟ ...
- آقای غیور ببخشید ... میشه یه لحظه بیاید دم در؟ ...
سرش رو انداخت پایین ...
- کار دارم فضلی ... اگه کارت واجب نیست برو فردا بیا ... اگرم واجبه از همون جا بگو ... داریم برگه صحیح می کنیم نمیشه بیای تو ...
بغض گلوم رو گرفت ...جلوی همه ...؟... به خودم گفتم ...
- برو فردا بیا ... امروز با فردا چه فرقی می کنه ... جلوی همه بگی ... اون وقت ...
اما بعدش ترسیدم ...
- اگر شیطان نزاره فردا بیای چی؟ ...
⚜جھتِ مطالعہے هر قسمٺ؛،،
¹1صڵواٺ بہ نیٺ ِ تعجیݪ دࢪ فࢪج الزامیست
-ادامه دارد...
-نويسنده:سيدطاها ايمانی
#داستان_شب
#رمان
@Alachiigh
🔴#اینفوگرافیک| چگونه از خطر سرطانزایی غذاهای کبابی بکاهیم؟
#کرونا
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰☘
@Alachiigh