eitaa logo
آلاچیق 🏡
991 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
57 فایل
فعالیتهای کانال، به نیت مهدیِ فاطمه عجل الله تعالی فرجه ادمین تبادل، انتقاد-پیشنهاد-مسابقه : @nilofarane56 پ زینب کبری سلام الله علیها کپی مطالب با ذکر صلوات 🙏
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅✅ پیامبر خدا، شیطان رو دید، بهش گفت: چرا نمیذاری مردم قرآن بخونن؟ 🍁〰🍂 @Alachiigh
✳️بدترین حالت خواب؛خوابیدن ب شکم است‼️ 🔸فشار زیادی به ستون فقرات واندام های داخلی وارد,باعث دردهای گردن و پشت میشود 🔸 اگر نمیتوانید به حالت دیگری بخوابید زیر لگن بالش قراردهید 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۳۰۱ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌹شهید ابومهدی المهندس🌹 💐یارِسردار فرماندهی از جنس همت و باکری ابومهدی الگویی بود که باید دوباره مرورش کرد؛ مردی که چنان لباس می پوشید و بگونه ای رفتار می کرد که تشخیص او به عنوان فرمانده در یک جمع دشوار می نمود ، به قول ایرانی ها "خاکی خاکی" و به قول بچه های دفاع مقدس "مثل همت و باکری" . شایداگر آن بامداد سیاه به همراه سردار سپهبد شهید قاسم سلیمانی بدست دولت تروریستی آمریکا به شهادت نمی‌رسید، بیش از آنچه تاکنون درباره‌اش شنیده اید، می‌شنیدید؛ از شخصیتی که در ظاهر و باطن داشت تا ادب و حاشیه گریزی‌اش؛ اما سرانجام آن شد که خود می‌خواست؛ پرواز با حاج قاسم ⭐️شادی روح پاک همه شهدا بخصوص ابومهدی عزیز صلوات 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝 | سرلشکر حاج قاسم سلیمانی یا سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی؟! 🍃🌹🍃 🌺 در آستانه‌ی دومین سالگرد شهادت حاج قاسم سلیمانی، خانواده‌ی ایشان صبح امروز با رهبر معظم انقلاب دیدار کردند. در این ديدار امام خامنه‌ای فرمودند: «شهید» سلیمانی برای دشمنانش خطرناک‌تر از «سردار» سلیمانی است. 🔻 آری؛ سرلشکر حاج قاسم سلیمانی محدودیت در بعد زمان و مکان داشت، اگر غروب دوازدهم دی ماه ۹۸ در سوریه بود همان ساعت در عراق نبود، در ایران نبود. ولی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی از بعد زمان و مکان خارج شده و هر لحظه و در هر جا حضور دارد، حتی در قلب اروپا و امریکا که نمونه آن هشتگ hero (قهرمان) است که ترند نخست جهان شد. 🔸سرلشکر حاج قاسم سلیمانی اگر به واسطه اغواگری جریان‌های تحریف مورد انتقاد برخی ها بود، ولی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در قلب و روح همه انسانهای آزادیخواه جای گرفت و شد سردار دلها. 🔹سرلشکر حاج قاسم سلیمانی اگر نمود فرماندهی او در بعد میدان نظامی بود ولی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی شد فرمانده در همه میدان‌ها، فرمانده میدان سلامت (طرح واکسیناسیون شهید سلیمانی)، فرمانده میدان جهاد در امر محرومیت زدایی، فرمانده میدان علم و دانش، فرمانده میدان فرهنگ و فرمانده میدان جهاد تبیینی... 🔺 در یک کلام سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی شد مکتب شهید سلیمانی، مکتبی که بعد از عمری مجاهدت خالصانه در راه حق با نثار خون مطهرش شکل گرفت و فنای فی الله گشت و شد مصداق و یبقی وجه ربک ذوالجلال و الاکرام. 🖌حمید جعفری 🍁〰🍂 @Alachiigh
🔴 اوج هنرنمایی اصلاحطلبان زمانیکه زیباکلام و نقویان از تئوریسین های جریان غربگرا با کلمه شراب در سخنرانی های خود بازی میکنند و در حال عادی سازی شرب خمر هستند ، انقلابی ها در حال فتح مدارهای اطراف کره زمین در فضا و فرستادن ماهواره به جو زمین هستند. مشکلات مملکت بخاطر اینه که بیش از ۳۲ ساله مدیریت مملکت دست هم کیشان امثال نقویان و زیباکلام بوده ✍ سیدهادی bidariymelat 🍁〰🍂 @Alachiigh
16.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆👆 پاسخ نقویان به فیلمی که از ایشان درباره شراب منتشر شد. 🍁〰🍂 @Alachiigh
⭕️ از واژه «شکنجه سفید» ساده عبور نکنید! او همان فتنه گر با «روسری سفید» است. آشوبگران 98 در عراق «لباس سفید» داشتند. گروه تروریستی در سوریه را بیاد آرید. در (برخلاف ۸۸) آشوبگران همگی «ماسک سفید» داشتند. اینها یک پروژه است! 👤 Hamed Sarrafpour TWTenghelabi 🍁〰🍂 @Alachiigh
⭕️ انصافا برای تحلیل این عکس‌ها چند تا دکترای جامعه شناسی لازمه :)) 👤 رامتین لوزر کینگ 🍁〰🍂 @Alachiigh
یکی از اقوام عاشق هست، اما هنوز این تیکه کلام کثیف ها و براندازهای مجازی را با خودش تکرار میکنه: "بجای خرج مردم کشور خودمون، خرج و و و میکنیم!" عزیز برادر!! 🔺 اولا مشخصه! کمترین بودجه رو بین کشورهای خاورمیانه داره! فقط 3 درصد از کل بودجه کشور.. که به موذی گری دولت از 5 درصد شده 3 درصد! یعنی بودجه و و.. رو باید از خودشون سوال کنی.. 🔺ثانیا! تو که عاشق هستی و میگی اون برامون آورد، بالاخره یه خرجکی داره. دوس داشتی بجای 16 میلیارد،👈 هزار میلیارد دلار خرج کنی (خسارت جنگ تحمیلی به ایران) با 300 هزار شهید ؟! 🔺ثالثا! چرا کسی به خرج و و و بقیه کشورا تو گیر نمیده؟! که رسما گفت تا حالا 7 تریلیون دلار تو خاورمیانه خرج کردیم.. اونا مردمشون نگرفتن؟! اونا از کمبود و مواد غذایی و ماکارونی به هم نمیپرن؟ اونا با کیسه زباله، برا دکتراشون گان درست نکردن؟! سوریه و عراق و.. اونا بازوهای ما هستن.. اگه اونا نجنگن، تو بجای قرنطینه تو خونه و غر زدن، باید پاشی بجنگی.. roshangari 🍁〰🍂 @Alachiigh
⚜📸ساخت عکس نوشته های زیبا بمناسبت دومین سالگرد شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی و یارانش ⚜کاری از گروه فرهنگی و فضای مجازی پایگاه زینب کبری سلام الله علیها 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 سـیلی سـخـت 🌹🍃 دی‌ماه تجلی شهادتِ ، یک تجدید عهد بی‌نظیر در جبهه حق، و آغاز گوش‌مالی سهمگین شیطان بزرگ، یعنی ایالات متحده آمریکاست : 🤛🏻 سیلی اول حرکت عظیم مردمی بعد از شهادت سردار سلیمانی 🤛🏻 و سیلی دوم موشک باران پایگاه عین الاسد و شروع یک انتقام بزرگ ━━━━🔹🇮🇷🔹━━━━ ✅ رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر با خانواده شهید سلیمانی، سیلی‌های سخت‌تر بعدی را به این شکل بیان فرمودند: 💢غلبه نرم افزاری بر هیمنه پوچ آمریکا 💢اخراج آمریکا از منطقه ━━━━🔹🇮🇷🔹━━━━ 🍁〰🍂 @Alachiigh
🌺دلارام من🌺 قسمت63 آرام و بی‌اختیار، رها می‌شوم روی تخت و پلک‌هایم روی هم می‌رود؛ شاید وقتی بیدار شدم، حامد زنگ بزند و بگوید جور کرده برای اربعین کربلا باشیم. صدای عمه نزدیک‌تر می‌شود: حورا... مادر کجایی؟ احتمالا صدای باز شدن در اتاق است، آماده می‌شوم که از عمه بشنوم کابوس دیده‌ام و به همین امید چشم باز می‌کنم؛ هوا گرم است مخصوصا برای من که با چادر و مقنعه خوابیده‌ام. به محض این‌که خودم را در اتاق حامد می‌بینم، درونم شعله می‌کشد؛ هوا گرم نیست، من داغم. عمه می‌ایستد بالای سرم، چرا انقدر پیر شده؟ نکند من مثل اصحاب کهف چندین سال خوابیده‌ام؟ تا دیروز این چروک‌ها روی صورتش نبود! با صدای گرفته می‌گوید: خوبی؟ چرا نمیای پایین؟ صدایم به سختی در می‌آید: پایین چه خبره؟ - مراسمه، دوستای حامد اومدن. اشکی از گوشه چشمش سر می‌زند؛ می‌گویم: خسته‌ام... خیلی خسته‌ام... دست می‌گذارد روی پیشانی‌ام: چقدر داغی! تب داری فکر کنم! مادر می‌آید داخل و در آغوشم می‌کشد؛ احتمالا به‌جای حامد؛ نوازشم می‌کند و می‌بوسدم، تبم را اندازه می‌گرد و برایم دارو تجویز می‌کند؛ تابه‌حال این حس شیرین را تجربه نکرده بودم. دست‌هایم را ستون می‌کنم که بلند شوم؛ مادر اعتراض می‌کند: کجا می‌خوای بری با این حالِت؟ - می‌خوام برم پایین! تخت حامد را مرتب می‌کنم، قبل از این‌که بروم پایین، رو بروی آینه می‌ایستم و دست می‌کشم روی صورتم، بلکه رد اشک‌ها پاک شوند؛ دستم را به نرده‌ها می‌گیرم؛ اما جان گرفتن نرده را هم ندارم. تمام خانه را پرچم زده‌اند، عکس خندان حامد جای خودش را بین دوستانش گرفته، عکسی با لباس نیمه نظامی، چفیه‌ای عرقچین سر، با پس زمینه حرم. می‌خندد؛ لابد به ریش نداشته جامانده‌هایی مثل من! بالای قاب روبان مشکی زده‌اند، روبان مشکی که برای مرده‌هاست! حامد نمرده اما، احساس سرما می‌کنم با این‌که عمه می‌گوید در تب می‌سوزم، می‌روم به سمت قاب عکس و روبان مشکی را برمی‌دارم؛ عمو رحیم می‌پرسد: چکار می‌کنی عمو؟ سعی می‌کنم لرزش صدایم را بگیرم: برای مرده‌ها روبان سیاه میزنن نه شهید! همه نگاه‌ها به سمتم برمی‌گردد و اذیتم می‌کنند، صدای گریه اوج می‌گیرد؛ از نگاه‌ها و پچ پچ‌هایشان دوباره پناه می‌برم به اتاق؛ نمی‌توانم از پله‌ها بالا بروم. سرم گیج می‌رود، مادر به زور چند قاشق آب قند در دهانم می‌ریزد. از گرما بیدار می‌شوم، گلویم از تشنگی می‌سوزد؛ به حنجره‌ام فشار می‌آورم: مامان... عمه در اتاق را باز می‌کند و سینی سوپ را می‌گذارد کنار تختم؛ بی‌مقدمه می‌پرسم: مامان کجاست؟ - داری خودتو از بین می‌بری، اینا رو علی آورده گفته حتما همشو بخوری؛ مامانتم فعلا رفت خونه. می‌نشینم؛ گرسنه نیستم، تشنه‌ام؛ عمه با دست تبم را اندازه می‌گیرد: خیلی داغی! بذار تب گیر بیارم... عمه بیرون می‌رود و من هم قصد خروج از اتاق می‌کنم؛ ساعت هشت شب است، مقنعه را روی سرم مرتب می‌کنم؛ می‌خواهم بروم به اتاق حامد. ناگاه ساعت شروع به چرخیدن می‌کند، بعد میز مطالعه می‌چرخد، پشت سرش قفسه کتاب‌خانه و همه دنیا؛ از شدت گرما درحال انفجارم، پاهایم در هم می‌پیچند و زمین می‌خورم؛ دنیا تار و واضح می‌شود، صدای ضعیف عمه می‌آید: وای خدا مرگم بده چی شده؟ علی آقا... علی آقا حورا حالش بده... آقا رحیم... صدایش تحلیل می‌رود، قدرت تکان خوردن ندارم؛ صدای عمو رحیم است به گمانم که می‌گوید: یه پتو بدید... باید بریم بیمارستان... بجز نوری مبهم از بین پلک‌هایم چیزی نمی‌بینم؛ دستان مردانه‌ای داخل پتویم می‌گذارند و با یک یاعلی بلندم می‌کنند؛ شده‌ام مثل پر کاه. عمو رحیم می‌گوید: علی برسونش نزدیک‌ترین بیمارستان. پایش را روی گاز می‌گذارد، عطر حامد مشامم را پر کرده؛ صدای زمزمه آیت‌الکرسی علی را واضح می‌شنوم، تکان‌های ماشین به گهواره می‌ماند و برای همین است که آرام آرام نورها و صداها محو می‌شوند. چشمانم را که باز می‌کنم، در اتاق حامدم و جوانی نشسته بالای سرم، چهره تارش کم کم واضح می‌شود؛ از خوشحالی دلم می‌خواهد جیغ بزنم! با همان تیپ نیمه نظامی زانو زده کنار تخت، دیگر چهره‌اش خسته نیست؛ سرحال سرحال است. می‌خندد: چه آبجی بی‌حالی من دارم! دو روزه افتادی رو تخت که چی بشه؟ - منتظرت بودم حامد! - مگه کجا رفته بودم که منتظرم بودی؟ من‌که همش نشسته بودم کنارت! لیوان شربتی از روی میز برمی‌دارد و با قاشق هم می‌زند: بیا، برات شربت زعفرون و گلاب درست کردم، بشین بخور. شربت آن‌قدر خنک است که همه وجودم را خنک می‌کند، آن‌قدر سرحال شده‌ام که می‌توانم تا ته دنیا بدوم؛ با دست سرم را نوازش می‌کند: دیگه نبینم از این شل و ول بازیا در بیاریا! یه محلی‌ام به این علی بیچاره بذار تا مجنون‌تر نشده! ادامه دارد... 🍁〰🍂 @Alachiigh
✨✨✨✨✨ می‌توان با این خدا پرواز کرد سفره دل را برایش باز کرد می‌توان درباره گل حرف زد صاف و ساده مثل بلبل حرف زد چکه چکه مثل باران راز گفت می‌توان با او صمیمی حرف زد ✨✨✨✨✨ 🍁〰🍂 @Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ* ⭐️صفحه ۳۰۲ مصحف شریف ✨همراه تدبر و چند نکته ⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏 🍁〰🍂 @Alachiigh