ghasam-be-khune-pake-ghasem-soleymsni.mp3
12.91M
🙏صلیالله علیک یااباعبدالله 🖤🤚
"قسم به خونِ پاک قاسم سلیمانی
به زیر پا له شود این سپاه سفیانی"
🎙سیدرضا نریمانی
🏴بسیار زیبا و شنیدنی 👌👌
💤 مداحی حماسی
#هیئت_مجازی
#شب_زیارتی_امام_حسین_علیه_السلام
#شاهچراغ
🎋〰🍂
@Alachiigh
⚜علمــدارعشــق
قسمت #بیست_یکم
ساعت ۷ باید دانشگاه باشم
قراره امروز یه بار برنامه اجرا کنیم هر قسمتی که اشکالی داشت رفع کنیم
سوار ماشینم شدم و به سمت دانشگاه حرکت کردم
بعداز یه مسیری متوجه شدم یه موتوری پشت سرمه
با خودم گفتم شاید هم مسیره هستیم
رسیدم دانشگاه ماشین پارک کردم
کیفم برداشتم
اومدم حرکت که کنم همون موتوریه با یه چاقو به سمتم اومد
پارکینگ دانشگاه یه جای کاملا پرت بود
شروع کردم به دویدن....
که بهم رسید
چاقو گرفت سمتم گذاشت رو بازوم
و گفت کیفت بده عمو ببینه
گوشیم تو کیفم بود پربود از عکسای بی حجاب
شروع کردم به کشیدن کیفم از دست
من بکش اون بکش آستین چادرم پاره شد
تو همین مرتضی رسید و ماشینش پارک کرد
انگار فرشته نجاتمو دیدم.. داد زدم
- کـــــــــمــــــــک
مرتضی سریع رسید
دزده در برابر مرتضی جوجه بود
وقتی دید نمیتونه کاری پیش ببره کیفم ول کرد
اما چاقو فرو کرد کف دست مرتضی فرار کرد
- وای خاک تو سرم... آقای کرمی چی شد... داره از دستتون خون میاد... باید بریم بیمارستان
+ آروم باشید... چیزی نشده
- توروخدا سواربشید
داشت از دستش خون میرفت الان همه لباسش خونی میشه
یادم افتاد دیروز یه شال سفید خریدم
دستم بردم سمت داشبورد
شال درآوردم
یه دقیقه ماشین پارک کردم
- دستون بدید اینو ببندم بهش
دستش بستم
چندقطره از خون روی چادر و شلوار لی منم ریخته شد
رسیدیم بیمارستان
پرستاره گفت
_کجا اینطوری شده؟چه نسبتی باهم دارید؟
داشت دست مرتضی بخیه میزد... گفتم _نامزدمه .. با دزد کیفم درگیرشد
گوشی مرتضی دست من بود زنگ خورد
شماره زهرا بود جواب دادم
- الو سلام زهرا
* نرگس سادات تویی
- آره
* گوشی داداشم دست تو چیکار میکنه
- بیاید بیمارستان.....
* باشه الان میایم
پرستار صدام کرد..
_خانم بیا سرم همسرت تموم شد برو صندوق حساب کن.. یه آبمیوه برای خودت بخر.. معلومه خیلی دوسش داری
رنگ به روت نمونده
- باشه ممنون
با رسیدن زهرا اینا مرتضی مرخص کردن
اما من ازش خجالت میکشیدم
چرا گفتم نامزدمه... حرف پرستارم شنیده
اونروز کار کنسل شد
قراره ساعت ۶ غروب مرتضی اینا بیان خونمون
یه کت و شلوار مجلسی کرم رنگ پوشیدم
با یه روسری بلند سفید طلاکوب روسریم مدل لبنانی سرم کردم
چادر سفید رنگ سرکردم اومدم تو پذیرایی
عزیزجون : مادر فدات بشه ک مثل فرشته ها شدی
ساعت ۶ بود صدای زنگ در بلند شد
آقاجون در بازکرد
_سلام حاج کمیل خوش اومدی
همه نشسته بودند
عزیزجون: نرگس دخترم چای بیار
اول به حاج کمیل و خانمش گرفتم بعد مامان و بابام زهرا
به مرتضی رسیدم
یک کت و شلوار مشکی با پیراهن سفید پوشیده بود
حاج کمیل : حاجی اگه اجازه میدید این دوتا جوان برن حرفاشون باهم بزنن
بابا: حاجی صاحب اختیاری نرگس بابا
با آقامرتضی برید حیاط حرفاتون بزنید
جلوتر از مرتضی رفتم توحیاط
+چه حیاط خوشگلی دارید
- ممنونم
+ خانم موسوی اینا ادعا نیست خودتون ۳ ترم بامن هم دانشگاهید.. زندگیم فدای حضرت علی.ع.و بچه هاش.. از لحاظ مالی هم خودتون میدونید که مشکلی ندارم
یه ۴۵ دقیقه حرف زدیم... وارد اتاق شدیم
مادر مرتضی : دخترم دهنمون شیرین کنیم
- هرچی آقاجونم بگه
آقاجون : مبارک باشه
حاج کمیل : حاجی محرمشون کنیم تا عقد تو محیط دانشگاه راحت باشند
آقاجون : بله... ان شاالله آزمایشهاشون انجام بدن... مبعث آقارسول الله. ص. صیغه شون کنیم... که میشه ۵ روز دیگه
حاج کمیل : تاریخش عالیه زندگیشون ان شاالله سیره رسول الله باشه
جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#علمدار_عشق
#پریسا_ش
🎋〰🍂
@Alachiigh
اگر حق با شماست،
خشمگین شدن نیازی نیست.
و اگر حق با شما نیست، هیـچ حقی برای عصبانی بودن ندارید …
⚜⚜⚜⚜
#مثبت_اندیشی
#انگیزشی
🎋〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۵۶۰ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍂
@Alachiigh
🌹شهید عبدالحمید دیالمه🌹
✍انقلاب هر زمان یک موج میزند
و یک مشت زباله را بیرون میریزد.
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍂
@Alachiigh
1_1798975289.mp3
418.6K
🎙 من دارم میبینم صحنه را!
چه کنم اگر کسی نمیبیند؟!
✅این صوت را ده ها بار گوش بدیدم هم کمه همیشه تازه گی داره 👌👌
✅پیشنهاد ویژه👌👌
#جهاد_تبیین |#بصیرت
#تبیین_حقیقت
#شاهچراغ |#فتنه
🎋〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
راهکار استاد رحیمپور ازغدی در مواجهه با فحاشی و هتک حرمت این روزها در دانشگاه و جامعه...
❌ اونا فحش میدن شما حرف بزنید ...
❌اونا خنجر میزنن،شما استدلال کنید ...
❌این یک نمایشگاهه که بیست روز بعد که قضایا خوابید روشن بشه با کیا طرفیم ...
#ایران_قوی
#جهاد_تبیین
#صـــراط
🎋〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥❌تصاویری از لحظات ورود نیروهای واکنش سریع پلیس به حرم #شاهچراغ و لحظه دستگیری تروریست مسلح
حضور تیم واکنش سریع پلیس کمتر از یک و نیم دقیقه بوده است.
🇮🇷 تحلیل سیاسی
#فتنه
#شاهچراغ
#ایران_تسلیت
🎋〰🍂
@Alachiigh
💢🌕💢🌕💢
📊 #پویش :
پایان مماشات با عاملان ناامنی و اغتشاشگران ✊
⬅️ اغتشاشگران شریک جرم خون ریخته شهدای حرم شاهچراغ هستند که با اقدامات خود باعث تضعیف نیروهای امنیتی و اطلاعاتی شده و زمینه اقدامات تروریستی را فراهم کردهاند.
ما در عین حال که خواستار حل مشکلات بحق اقتصادی و اجتماعی مردم هستیم، از مسئولان میخواهیم در پی وقوع حادثه تروریستی حرم شاهچراغ، اشد مجازات را برای آشوبگران، لیدرها و هر آن کسی که هیزم در آتش انداخت و شریک خون شیراز شد و این حادثه تروریستی را رقم زد، در نظر بگیرند.
🟥 لینک حمایت از پویش : 👇👇
https://www.farsnews.ir/my/c/169114
◼️◾️ ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💢 #توجه : حمایت شما زمانی ثبت نهایی شده که گزینه «حمایت میکنم» از حالت نارنجی به حالت سبز و به صورت «حمایت شده» در بیاید.
#نشر_حداکثری 🙏
#لبیک_یا_خامنه_ای | #شاهچراغ | #زن_زندگی_شهادت | #ایران_تسلیت|
🎋〰🍂
@Alachiigh
⚜علمــدارعشــق
قسمت #بیست_دوم
مرتضی اینا که رفتن...
دیدم گوشیم داره ویبره میره اس مس بود
باز کردم از طرف زهرا بود
زنداداش جونم... داداشم میگه
فردا ساعت ۸ حاضرباش خانم بیایم دنبالت بریم آزمایشگاه
- چشم خواهرشوهر جان
از خواب بیدارشدم
- مامان.... مامان... من کدوم مانتو و روسریم بپوشم
عزیزجون : الان میام کمکت... چی شده نرگس جان
- مامان الان میان... من چـــــــــــی بپوشم...
عزیزجون: اون مانتو صورتی آستین سه ربع با شلوار دمپا مشکی... با ساق دست سفید و روسری سفید
داشتم حاضر میشدم.. صدای زنگ دراومد
عزیزجون : پسرم بیاید بالا
+ ممنونم مادرجان.. به نرگس خانم میگید بیان
یهو رفتم بیرون.. باخجالت گفتم
_من حاضرم
قرار بود زهرا و همسرشم باما بیان
آزمایش دادیم
گفتن فردا جواب حاضره
قرارشد مرتضی بره جواب بگیره اگه مشکلی نبود با بچه ها بیان دنبالم بریم برای خرید حلقه
خیلی استرس داشتم
گوشی گرفته بودم دستم بهش زل زده بودم
شماره زهرا نمایان شد.
- جانم زهرا
حاضرباش میایم دنبالت
- باشه
وارد پاساژ شدیم...
زهراگفت : علی جان من اینجا یه لباس دیدم بریم اون ببین
بعد رو به ما گفت
_شماهم برید حلقه بخرید
با مرتضی آروم و خجول به حلقه ها نگاه میکردیم
+ نرگس خانم... اگه از حلقه ای خوشتون اومد... حتما بگید
- بریم داخل
دوتا رینگ ساده سفیدانتخاب کردیم
داشتم از مغازه میومدم بیرون
که مرتضی صدام کرد
+ نرگس خانم... یه لحظه بیا...این انگشتر زمرد ببین
انگشتر گرفت سمتم..
_قشنگه ؟
- بله قشنگه
+ مبارکت باشه
-آخه این خیلی گرون آقای کرمی
+ نه نیست... مبارکت باشه
چندساعت دیگه منو مرتضی محرم میشیم
قرارمون این شد که یه صیغه ای موقت محرمیت بینمون خونده بشه
تا روز جشن حجاب
خطبه عقدمون تو دانشگاه خونده بشه
همه مهمونا تو پذیرایی بودن
منم با لباس سرتاسر سفید تو اتاقم...
مادر آقامرتضی که دیگه مادرجون صداش میکردم با زهرا اومدن تو اتاق
مادرجون : ماشاالله عروسم چقدر نازشده عزیز مادر این چادر سرت کن مرتضی بیرون منتظره
- چشم مادرجون
چادرم سر کردم
چون آقایون هم شامل دامادمون بودن تو اتاق بودن من کت وشلوارسفید پوشیده بود
دو صندلی کنار بود...
یه سفره عقد روبرمون
یه طرف قرآن
من گرفته بودم یه طرفش مرتضی
عاقد واردشد
شروع کرد به خوندن خطبه عقد...
منو زهرا از قبل هماهنگ کرده بودیم
زهرا #بجای_گل_چیدن بگه عروس رفته کربلا گل بیاره
عاقد: عروس خانم... دوشیزه محترم مکرمه... خانم سیدنرگس موسوی... آیا وکیلم شما... عقدموقت به مدت ۲۵ روز... به عقد آقای مرتضی کرمی دربیاورم؟
زهرا: عروس رفته کربلا گل بیاره
عاقد : برای باردوم آیا وکیلم عروس خانم ؟
زهرا : عروس رفته کربلا گلاب محمدی بیاره
عاقد: به سلامتی... برای بار آخر آیا وکیلم
- با استناد از حضرت صاحب الزمان و بااجازه پدر و مادرم و بزرگترا بله
عاقد : به پای هم پیر بشید ... آقای مرتضی کرمی وکیلم ؟
+ بله
عاقد_ مبارک باشه
جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#علمدار_عشق
#پریسا_ش
🎋〰🍂
@Alachiigh
✳️ بهترین صبحانه ها برای کودکان کم اشتها و ضعیف👇
🔸 حلیم
🔸 عدسی
🔸 شیر و خرما
🔸 تخم مرغ (حتما با نان های حاوی سبوس یا جو مصرف شود)
#صبحانه
#سلامت
#سلامت_بمانید
🎋〰🍂
@Alachiigh
⭐️*بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ*
⭐️صفحه ۵۶۱ مصحف شریف
✨همراه تدبر و چند نکته
⭐️هدیه به امام زمان عجل الله فرجه الشریف❤️🙏
#کلام_نور
🎋〰🍂
@Alachiigh
🌹شهید آرمان علی وردی 🌹
📛برای آزادیییییییییی
((🎥دارای صحنه دلخراش))
🥀آرمان ، طلبه ۲۱ ساله،،
در آشوبهای اخیر توسط لیدرهای آشوبگران (به سبک تکفیری ها، داعشی های اغتشاشگر
)ربوده شده و پس از شکنجه با شوکرهای خاص و شبه نظامی به کما رفت. حجم ضربههایی که به سر این طلبه بسیجی وارد شده باعث ضربه مغزی وی شده بود. دوستان وی ساعتها در خیابان بهدنبالش بودندو پس از چند ساعت یکی از گشتهای اطلاعاتی یک چیزی را کنار خیابان میبیند که روی آن پتو کشیده شده است. وقتی پتو را کنار میزنند جسم بدون حرکت و غرق در خون آرمان علیوردی را میبینند. آنقدر ضربه بر صورت این طلبه وارد شده بود که به راحتی قابل شناسایی نبود. در نهایت جسم کمجان او به سختی توسط دوستانش شناسایی میشود. و پس از انتقال به بیمارستان به شهادت میرسد
لعنت خدا و رسولش(صلیالله علیه و آله) بر ظالمین
⭐️شادی روح پاک همه شهدا صلوات
#به_یاد_شهدا
🎋〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅🔴🎥سخنان پر شور خانم دکتر خدادادی فرزند شهید ، در اجتماع هنجار شکنانه پزشکان در آمفی تاتر نظام پزشکی مشهد
⭕️علاج کار ورود پر قدرت توده حزب الهی هاست ،،
اگر به امید مسولین و فلان خطیب و فلان مداح مشهور باشیم که جلوداری کنه،کلامون پس معرکه است.
هر کسی در هر نقطه ای که هست با قدرت پرچم دفاع از جمهوری اسلامی رو بلند کنه
پیشنهاد ویژه 👌👌
#بیداری
#فتنه
#برخورد_قاطع
🎋〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👆🎥🔴 پاسخ قاطع امام به تروریستهایی که میگفتند کار خودشان است!
❌ آزادی به آن معنا که اینها بخواهند، خرابکاری بکنند این آزادی داده نخواهد شد. اسلام اجازه نمیدهد که ما آزاد بگذاریم که هر کس هر غلطی بخواهد بکند؛ هر کاری میخواهد بکند که بکشد به خاک و خون.
❌ حالا چند ماه است که نصیحت شده است، توصیه شده است، التماس شده است؛ اینها اهل این نیستند که با نصیحت دست از کار خودشان بردارند.
❌ با اینها نمیشود با آشتی و با مصالحه رفتار کرد، با اینها باید با شدت رفتار کرد، و با شدت رفتار میکنیم انشاالله.
( ۲۷ مرداد ۱۳۵۸، در واکنش به جنایات گروهکهای تجزیهطلب در پاوه)
⭕️انگار برای همین روزهاست....👌👆
✅پیشنهاد میکنم حتما ببینید 👌
#بیداری
#فتنه
#آشوب
🎋〰🍂
@Alachiigh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🇮🇷
🎥 بنزین روی آتش!
🍃🌹🍃
❌از ۸۸ تا ۱۴۰۱، از ندا تا ترانه، از نیکا تا سارینا و از سینا تا شیرین علیزاده، سناریو های تقریبا مشابهی داشتند که باید به آنها توجه کرد!
#شاهچراغ | #ثامن | #برخورد_قاطع
🎋〰🍂
@Alachiigh
⚜علمــدارعشــق
قسمت #بیست_سوم
مادرجون: پسرم انگشتر حلقه دست عروست کن
مرتضی دستمو گرفت تو دستش و حلقه تو دستم کرد
+ مبارکت باشه خانم گل
- ممنونم آقا مبارک شماهم باشه
و تک تک بهمون تبریک گفتن و بهمون هدیه دادن
هدایا تمام شد
مرتضی آروم زیر گوشم گفت :
_ساداتم برو چادرتو با چادرمشکی عوض کن بریم امامزاده حسین و مزارشهدا
- چشم
چادرم تعویض کردم
سوارماشین شدیم.. دست تو دست هم وارد مزارشهدایم
باهم سرمزار چندتا شهید رفتم
- مرتضی ( برای اولین بار اسمش گفتم )
+ جانم ساداتم
- بریم سرمزار شهید ململی
+ بریم خانم گل
حدود ۱ ساعتی مزار شهدا بودیم
بعد رفتیم خونه...
تو خونه پدرم اعلام کرد
بچه ها تصمیم گرفتن عقدشون تو دانشگاه به صورت ازدواج دانشجویی بگیرن
ساعت ۱ نصف شب بود مهمونا رفتن
همه رفته بودن
فقط خودمون بودیم مادرجون اینا بلندشدن برن
- خیلی خسته شدی آقا
+ نه عزیزم...فردا میام دنبالت بریم دانشگاه... دوست دااااااارررررممممم
سرم انداختم پایین
+حرف من جواب نداشت خانم گل
- منم دوست دارم
مرتضی قراربود ۹ صبح بیاد
داشتم تو کمدم دنبال لباسی میگشتم
که هم شیک باشه هم جلف نباشه
چونمرتضی به سبک و رنگ لباس خیلی حساس بود
رو گوشیم میس انداخت
با هیجان از خونه خارج شدم
از ماشین پیداشد
اومد سمتم
یه شاخه گل رز قرمز گرفت سمتم
+ برای سادات قشنگم
- ممنون چرا زحمت کشیدی
به سمت دانشگاه حرکت کردیم
سرراهمون دوتا جعبه شیرینی خریدیم
- آقا اول این بریم این شیرینی بین بچه ها پخش کنیم بعدش بریم واحد فرهنگی برای ازدواج دانشجویی ثبت نام کنم
+ باشه چشم
وارد آمفی تائتر شدیم باهم که وارد شدیم...
صدای جیغ و کف و سوت بچه ها بلند شد
همه شون میزدن روسن آمفی تائتر
شیرینی
شیرینی
شیرینی
منو مرتضی
همهمه بچه ها
_آقای کرمی هم قاطی مرغا شد
_اخوی از همین روز اول بابا شروع نمیکردی زی زی بودن
شیرینی پخش کردیم
داشتم با یکی از خواهران حرف میزدیم
+ سادات جان یه لحظه
- جانم آقا
+ بریم واحد فرهنگی مشخصاتمون تو سیستم جامع ازدواج دانشجویی ثبت کنیم
-باشه
باهم رفتیم واحد فرهنگی...
مسئول واحدفرهنگی یه آقای حدود ۵۵-۶۰ ساله بود به اسم آقای مددی
+سلام آقای مددی
آقای مددی : سلام پسرم مبارکتون باشه
دوتا از بهترین بچه های دانشگاهمون باهم ازدواج کردن
+ ممنونم شمالطف دارید
تایم ناهار بود
داشتیم وارد آمفی تائتر میشدیم
مرتضی گفت
_نرگس جان ناهار بریم بیرون
این حرف مرتضی برابرشد با لحظه ی ورود من به سالن...
جانشین فرمانده برادران : کجا ان شاالله فرمانده امروز باید برای همه ما ناهار بخری
من- ای بابا آقای اصغری.. ورشکسته میشیما
آقای اصغری: نترسید خواهرموسوی
۳ روز مونده به جشن حجاب یا عقدمون مونده بود
جھت مطالعہ، ذڪࢪ¹صلواٺ بہ نیٺ تعجیل دࢪ فرج،الزامےسٺ.
ادامه دارد...
#داستان_شب
#علمدار_عشق
#پریسا_ش
🎋〰🍂
@Alachiigh
من نمی توانم جلوی فرا رسیدن شب را بگیرم
اما می توانم از تاریکی برای کشف زیبایی ها استفاده کنم.
تنها، در تاریکی می توان ستارهها را دید.
🙏👌👌💐
#مثبت_اندیشی
🍁〰🍂
@Alachiigh