در میان برف ها ایستاده و به چتری که روی زمین افتاده خیره بود. اتفاقات خوشحال کننده ی روزش را مرور میکرد؛ ناگهان قطرات آب را روی صورتش احساس کرد. چشمانش را گشود و دید ساعت هاست کف خیابان زیر سیل باران دراز کشیده و هیچ خبری از اتفاقات خوشحال کننده نیست!.. آری او دوباره در تصورات مزخرف اش غرق شده بود. همان تصوراتی که او را به تیمارستان کشانده و در آن مکان احمقانه زندانی کرده بود.. او فرار کرد اما در خیابان؟ زیر باران؟ تنها؟ بدون مکان و جایی برای خوابیدن؟
با خود گفت :
همان بهتر که مرا دیوانه میخوانند؛ حداقل مکانی برای زندگیِ مضحک و مزخرف خود دارم.. با اینکه نمیشود حتی در آنجا تنفس کرد اما باز هم بهتر از ساعت ها خیره شدن به این انسانها و رفتار های تعفنشان است.
#Absurd_thoughts
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
New news: Humans became extinct!
#Video
در سکوت مطلق فرو رفته و میان انبوهی از انسانها نشسته بود. به تک تک آنها نگاهی میانداخت و سعی میکرد زندگیشان را حدس بزند! دوستانِ آشنایی را میدید، با او حرف میزدند..
اما فقط یک چیز در ذهن او رژه میرفت؛
حقیقتی که همیشه رو به روی ماست و ما آنرا نمیبینیم و انسانهایی که دروغ را در رأس توجه قرار میدهند!..
ترس وجودش را فرا گرفته بود؛ انسانها.. و چهره ی همیشه وحشتناک و پنهان آنها.
#Absurd_thoughts
قانون میگوید : قاتلهای زیر ۱۴ سال مجازات نه بلکه حمایت میشوند!
اما چه کسی میشناسد قربانیهایی را که به دلیل درد و زجر زیاد تبدیل به قاتلهای سریالی شده اند.
جهنم همین جاست. این جهان جهنم نیست این شیاطین هستند که این جهان را به جهنم تبدیل کردهاند!
شیاطین؟ درسته انسانها.. موجوداتی که نمیتوان لقب انسان را به آنها داد.
شاید فرضیه ای احمقانه باشد اما
من غرق شده ام در جهانی ( جهنمی ) که آنها ساختهاند، جهان تنها یک اسم، برای پنهان کردن قباحت آن مکان منهدم شده است.
" اینجا یک زندان است زندانی که در آن حرفی از عدالت زده نشده! "
#Absurd_thoughts