eitaa logo
الف|نون
145 دنبال‌کننده
81 عکس
35 ویدیو
0 فایل
|پس اگر مقصد پرواز است، قفسِ ویران بهتر...| @N_rabbanii🧶
مشاهده در ایتا
دانلود
___________ من به اختلال پارانویا دچارم و صحنه روی دور تکرار است. از عصر به این ور خبر فرود سخت، سقوط سخت، چیزهای سخت می‌شنوم. دوباره میخم روی تلویزیون. روی عکس‌ها و تصویرها و خبرها. حالم خوش نیست. چرا نیست؟ این سوال را زیاد می‌پرسم. از بعدازظهر به اینور تصاویر بی‌شماری می‌بینم از مردمِ دست به دعا. یکی می‌گوید: سیاسی‌ها معمولا محبوب نمی‌شوند، او چرا این همه محبوب است؟ مردی را که بالگردش سقوط کرده دوست نداشتم. بدم نمی‌آمده اما دوستش هم نداشتم. و حالم خراب است. ___________ @AlefNoon59
__________ حدیث کسا میخوانم. می‌پرسم چرا میخوانی؟ جوابی ندارم. حالم خراب است. امن یجیب از دهانم نمی‌افتد. دوِ نصف شب است یا سه یا چند، بیدارم و نماز می‌خوانم. برای سلامتیِ آدم‌های توی بالگرد. آدم‌های گم شده وسط جنگل. وسط محروم‌ترین و صعب‌العبورترین روستاهای مناطق مرزی. مرد آنجا چه می‌کرده؟! دوستش نداشتم و برایش نماز میخوانم. توی تاریکیِ اتاق پای سجاده‌ام و خیال می‌کنم حالا کجان؟ چه می‌کنند؟ توی تاریکیِ جنگل. توی سوز سرما. گرگ هم بوده توی جنگل حتم. مرد آنجا، در منطقه‌ای صعب العبور، لابه‌لای جنگل‌ها چه میکند؟ مرد و همراهانش مگر نباید پشت میزی باشند و پا روی پا انداخته باشند و خودشان را باد بزنند؟ حالا چه‌؟ زنده‌اند؟ زخمی‌اند؟ درد می‌کشند؟ ذهنم پیوسته حالت‌های آدم‌های توی جنگل را تصویر می‌کند. از ترس است یا غم یا اضطراب که تنم می‌لرزد؟ چرا می‌لرزم؟ جوابی ندارم. __________ @AlefNoon59
___________ قلبم سنگین شده. حس میکنم دارم خفه می‌شوم. پهلوی سجاده دراز می‌کشم. تسبیح توی دستم است و قلبم درد می‌کند. تسبیحِ دانه سفید را می‌چسبانم رویش. اَمَّن یُجیب ورد زبانم است. بی‌اراده روی زبانم جاری‌ست. ارادی دوستش نداشتم و بی‌اراده حالم خراب است. تا صبح چند بار از خواب می‌پرم و خیز می‌گیرم روی کانال‌های خبری. هنوز خبری نیست. هنوز امیدی هست. ۶ صبح است یا ۷. مامان صدام می‌کند. "نرگس پاشو... همه‌شون شهید شدند..." و صدایِ زن، صدای خش‌دارِ زن، از پس سال‌های دور، پیروزمندانه، توی مغزم نبض می‌زند... حالا اینم شهید میشه، بعد...بعد...بعد... ژولیده و مات و خراب میخ می‌شوم جلوی تلویزیون، و صحنه روی دور تکرار است... بیش از پنج شش ساعت است که کاسه چشم‌هام لحظه‌‌ای خالی نمی‌شوند. این همه اشک را کجا ذخیره کرده بودم من؟ حالا که مُرده، حالا که مُرده‌اند، دوست‌شان دارم؟ زن صدا بلند کرده توی مغزم. "حالا اینم مثل حاج قاسم شهید میشه بعد میگی کاش سوءظن نداشتم." من به اختلال پارانویا دچارم. بدگمانی... کاش زن خفه شود. چه مُرده‌پرستم من! ___________ @AlefNoon59
___________ ولی نه. همه‌اش این نیست. همه‌اش مُرده‌پرستیِ من نیست. شهیددوستی هم هست. خون شهید رقیق‌کننده‌ است. رقیق‌کننده‌ی دل‌های سخت. آرام‌کننده‌ی روان‌های مختل. زلال‌کننده‌ی قلب‌های چرک. من و ما ساعت‌هاست اشکیم و ما اصل‌ایم و فرعی هم هست. هلهله‌کنندگانی هم در حاشیه‌ی قصه آویزان‌اند. در صدرشان صهیونیست‌های کودک‌کش لمیده‌اند. ذوق زده از خبر. هلهله‌کنندگانِ دست چندمی هم از عصرِ دیروز دست به کار شده‌اند. در شان قلمم نیستند. صحنه روی دور تکرار است و جیغ‌های خفه و ورم کرده‌شان را از گوشه و کنار می‌شنوم‌. شبیه تمام روزگارانی که عزیزی از ما کم شده؛ هلهله‌شان عادی‌ست. و چه خوش روزی‌ام من که مرد را دوست نداشتم و امروز اشکم برایش! چه خوش سعادتم امروز که سمت صهیونیست‌‌ها و هلهله‌کنندگانِ دستِ چندمی نیستم‌. ___________ @AlefNoon59
___________ خدا هنوز دوستم دارد. هنوز توی صف‌بندی‌های جهان سمت آدم‌هایی‌ام که مرگ‌شان است. که عنوان مقدس شهید می‌نشیند کنار اسم‌شان. که در راه خدمت به وطن کشته می‌شوند، نه در رختخواب‌. در میدان‌اند نه پشت میز. من با همه سختیِ قلبم هنوز سمت شهیدان سرزمین‌ام ایستاده‌ام نه صهیونیست‌ها و حنجره‌های ورم‌کرده. صدایی جوهروار توی مغزم پخش می‌شود. "رئیس جمهور میدونی کی بود؟ اون رجایی که شهید شد. اون رئیس جمهور بود، نه اینا." صاحب صدا امروز کجاست؟ خبر شهادتِ این رئیس جمهور را شنیده؟ آدم‌ناحسابی‌ها که شهید نمی‌شوند. رجایی آدم حسابی بود‌. شهید شد. از شهادت او هم هلهله‌ها کردند. آدم‌های دهه شصتی چه سخت جان بودند. جنگ، ترور، زخم زبان، موشک‌باران، کشته، زخمی، شهید، شهید، شهید... هلهله، هلهله، هلهله‌... ___________ @AlefNoon59
___________ چه سخت جانیم ما. از نسل دهه شصت. از نسل زنی که در کربلا جز زیبایی ندید. هم‌دوشِ کودکان غزه‌ایم که بر خرابه‌های خانه‌شان قرآن تلاوت می‌کنند و شهادتین را توی گوش هم یادآور می‌شوند. سخت جان و محکمیم. شبیه درخت انقلاب‌مان‌؛ که سبز است و استوار. هر خون که ریخته می‌شود، هر نفری که از ما کم می‌شود، هر شهیدی که به شهدای‌مان اضافه می‌شود، سبزتر می‌شود این درخت. مَردانِ ما کم نمی‌شوند، تکثیر می‌شوند. خونِ عزیزان ما قرمز نیست، سبز است. الحمدلله. شُکر. که او، دومین رئیس جمهورِ ایران است. بسم الله الرحمن الرحيم... ___________ @AlefNoon59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
___________ آدم‌های توی این قاب را خوب ببینید. اگر با زبان‌هایی غیر از زبان بیگانه‌اید، جمله‌های نوشته شده پایینِ قاب را دقیق بخوانید. ___________ @AlefNoon59
(۱) ___________ آدم‌هایی که در این قاب، به احترام رئیس جمهور شهید ما، به احترام وزیر امور خارجه‌ی شهید ما، به احترام تمام شهدای ایرانیِ توی بالگرد ایستاده‌اند، تمام و کمال نمی‌شناسم‌‌. اینکه میان آدم‌های ایستاده و سکوت‌کرده، کدام یکی قلب‌شان از این واقعه پر غم است، چند نفر بی‌تفاوت‌اند و چه تعداد ذوق‌زده، معلوم نیست. ممکن است هیچکدام مطلقا مِهری به شهدای ما نداشته باشند و همه‌اش، همه آنچه در این قاب می‌بینید، تشریفاتی نمایشی باشد. حرف همین‌جاست. همین جا که فرض را بر تشريفات می‌گذاریم نه علاقه. آدم‌های این قاب با هر باور و عقیده‌ و آئین و مسلکی، هنوز، بگیریم در ظاهر، ولی هنوز آنقدر مبتذل نشده‌اند که در جان باختنِ مردانِ ایرانی، هلهله سر دهند و پای بر زمین بکوبند و "برهنه" شوند! هنوز آنقدر مبتذل نشده‌اند که ظاهر را حفظ نکنند. آدم‌های توی این قاب، سردمدارانِ جهانی، به احترام شهدای ایرانی، تمام قد ایستاده‌اند و یک دقیقه سکوت کرده‌اند. پرچم سازمان ملل، به احترام سیاست‌مدارانِ شهیدِ ایرانی، نیمه‌افراشته شده، و پرچم کشورهای دیگر پایین آمده. رهبران و رئیس ‌جمهوران و پادشاهان کشورهای مختلف، دوست یا دشمن، تلاش کرده‌اند ظاهر را حفظ کنند و این حادثه‌ی غم‌بار را به ملت ایران تسلیت بگویند. در چندین کشور، به حرمت خون شهدای ایرانی، چندین روز عزای عمومی اعلام شده. در روسیه، مردم روسی، مقابل سفارت ایران تجمع کرده‌، و برای شهدای ایرانی گل سرخ آورده‌اند. سرانِ بیش از ۷۰ کشور دنیا، به ایران آمده‌اند، تا به پیکر مردانِ ما ادای احترام کنند! سیاست‌مدارانِ توی بالگرد، بی‌که گردن کج کنند در برابر قدرت‌های دنیا، زبان‌های مختلف دنیا را به تهران کشانده‌اند‌. همه آدم‌حسابی‌های دنیا، در نقطه نقطه‌ی زمین، کوشیده‌اند با مردم ایران، ابراز همدردی کنند. همه نجیب‌زاده‌ها و اصیل‌زاده‌ها. همه، جز صهیونیست‌های کودک‌کُش، جز داعشی‌‌ها و تکفیری‌ها، و جز گروهی مبتذل و مفلوک، که قدرِ صهیونیست‌‌ها و تکفیری‌ها هم اعتبار ندارند! ___________ @AlefNoon59
(۲) ___________ در سمتِ مفلوکین، ابتذال، هیولاوار سربرآورده و رخ‌نمایی می‌کند. مبتذلان، "اپوزیسیون جمهوری اسلامی" نام دارند. رسم‌ دیرینه‌شان؟ رقصیدن و پای‌کوبیدن و هلهله سردادن، در شهادتِ مردانِ ایرانی. از رجایی و بهشتی و مطهری گرفته، تا همت و باکری و باقری. از طهرانی مقدم و همدانی و کاظمی گرفته، تا سلیمانی و عجمیان و حججی. از سیدرضی و حجازی گرفته، تا آل هاشم و امیر عبداللهیان و رئیسی. صحنه تکراری‌ست. رقص بر سر جنازه تکراری‌ست. هزار سال که فلش بک بزنیم به عقب، مشتی هیولا می‌بینیم که چنگال بر هوا می‌چرخانند و بالایِ پیکر حسین بن علی، پای بر زمین می‌کوبند و هلهله سر می‌دهند. و این، خاصیتِ حرامزاده است. خاصیتِ شکم‌هایی که با مالِ حرام پُر شده‌؛ و همه‌اش این نیست. ابتذال در سمت مفلوکین به اوج رسیده. نوکِ قله‌ی ابتذال را فتح کرده اپوزیسیون. در نمایشی بی‌شرمانه، در منتهی الیه نکبتی که سلطنت‌طلبان و گروهک تروریستی رجوی و همه مخالفان جمهوری اسلامی دچارش شده‌‌اند، انسانيت را ذبح کرده‌‌اند و حیوان‌وارانه وعده داده‌اند اگر مردانِ ایرانی کشته شوند، زنان‌شان بی‌درنگ لخت می‌شوند! و بعد، بعد از شهادت عزیزان ما، تصاویر برهنه‌شان میانِ کاربران مجازی دست به دست می‌شود... صحنه را عقب بزنیم. مادر معاویه، هندجگرخوار، پیش از جنگ اُحد، به غلامانش وعده می‌دهد اگر بزرگ‌مردانی از سپاه محمد کشته شوند، برایشان بستر می‌گشاید. و بعد، بعد از شهادت حمزه، بعد از به دندان کشیدنِ جگرش، برهنه می‌شود و تن عریانش، میانِ مردانِ عرب دست به دست می‌شود... آنچه هزار سال پیش بر یاران محمد (ص) گذشته، امروز، پیش روی یاران خمینی‌ است. نه خمینی شبیه محمد (ص) است و نه می‌تواند شبیه‌ش باشد. ولی تکرارِ وقایع، پیش روی ماست. روضه‌ها قصه و خیال نبوده‌. هلهله‌کردن در عزای شیعه و برهنگی برای ابراز شادی قصه نبوده‌. عین به عین‌ش پیشِ روی ماست. ___________ @AlefNoon59
(۳) ___________ اپوزیسیون هرچه تلاش می‌کند شیک باشد و کراوات بزند و دکلته بپوشد و سیگار بگیراند و از زن و آزادی زر بزند، خونِ پاک مردان ایرانی، آل مروان‌ها و آل زیاد‌ها و هند جگرخوارهای فاحشه‌ی درون‌شان را آشکار می‌کند. بسا که اِبایی هم نداشته باشند از هند بودن و ته دلش‌شان قیلی ویلی هم برود از این نسبت! خاصیت حرامزاده همین است. لخت شدن، برهنگی و فاحشگی برای ابراز خوشحالی. لابد راه شریف‌تری برای ابراز خوشحالی نبوده‌! که "شرافت" گمنام واژه‌ای‌ست در مغزهای مسخ‌شده‌ی عریان‌شدگان. دارنده‌ی اصل و نسب، حتی در دشمنی کردن هم بزرگوار است! بزرگوار است و نجیب‌. اندیشه‌ی اصیلِ انقلاب اسلامی‌، "انسان" پرورش داده که از پسِ سالها جنگ، تحریم، توطئه و ترور، چنین مقتدرانه سربرآورده و به حیاتش ادامه می‌دهد؛ و اپوزیسیون، اندیشه‌اش حیوان‌وارانه زیستن و ضدّیت با اخلاق بوده که نزد ایرانیان، روز به روز مفلوک‌تر و منفورتر می‌شود‌. مشتی فراری از وطن، که تا دنیا دنیاست، ننگ وطنی فروشی بر پیشانی‌های چرک‌بسته‌شان می‌ماند و در توهمِ مبارزه‌ی خیالی برای آزادی ایران (برای فاحشگیِ ایران)، دفن خواهند شد. ___________ @AlefNoon59
(۴) ___________ زمان هرچه جلوتر می‌رود، بیش از همیشه بر درستیِ سمتی که ایستاده‌‌ام یقین حاصل میکنم. در تمام این سالها، در سمت اپوزیسیون جمهوری اسلامی، جز ابتذال و حقارت‌زدگی چیزی ندیده‌ام. یک تار موی گندیده‌ی مسئولین جمهوری اسلامی، حتی درب و داغان‌ترین‌هاشان، حتی فشل‌ترین‌هاشان، هزار هزار شرف و اصالت‌ دارد به هرزگانی که پس از مرگ چند انسان، لخت می‌شوند و تصاویر برهنگی‌شان را با افتخار منتشر می‌کنند. مدت‌ها پسِ ذهنم، در اعماق مغزم، با این گزاره جنگیدم و نخواستم بپذیرم نهایت هدف‌ِ اپوزیسیون از زن زندگی آزادی، هرزگی‌‌ست. فاحشه‌وار زیستن است. نخواستم بپذیرم و حالا به یقین رسیده‌ام. اشتباه نکنید. من نه به اپوزیسیون دشنام داده‌ام نه نسبتی ناروا. روشن است که برای اپوزیسیون، "فاحشگی" یک سبک زندگی‌ست. یک عمل عادی عین خوردنِ آب و غذا. نوعی سبک زندگی که از قضا بین طرفدارانِ این جریان بسیار محبوب است و بی‌شمار طرفدار دارد. ___________ @AlefNoon59
____________ یک. سوم خرداد هزار و سیصد و شصت و یک، چهل و دوسال پیش. احمد کاظمی از پشت بیسیم به غلامعلی رشید می‌گوید: "آقا میگم ما تو شهریم. مفهوم شد؟" و توی شهر بودنش را از پشت بیسیم چهار پنج تکرار می‌کند تا کلامش برای رشید مفهوم شود. صدا سخت به غلامعلی رشید می‌رسد. صدای کاظمی ارتفاع می‌گیرد و به چند کلمه ختم می‌شود: "خرمشهر رو خداوند آزادش کرد." و پیام بعد از چند بار قطع و وصلی در نهایت توسط رشید دریافت می‌شود. خرمشهر آزاد شد. ما به برکت خونِ رزمندگان و شهیدان‌مان حماسه ساختیم و ممد نبودی خواندیم و توی شهرهای ایران بزرگیِ خدا را از تهِ حلق فریاد زدیم. دو. سوم خرداد هزار و چهارصد و سه‌، چهل و دو سال بعد. گوینده‌ی خبر سه روز قبل، از پشتِ صفحه‌ی تلویزیون خبر شهادت رئیس جمهور و همراهانش را اعلام کرده. خبر توی دنیا ترکیده و پیامش به همه رسیده. رئیس جمهور و همراهانش شهید شده‌اند. شهرهای ایران پُر از مردمی‌ست که به برکتِ خونِ سیاست‌مدارانِ شهیدشان دوشادوشِ هم ایستاده‌اند و در تشییع پیکرشان حماسه ساخته‌اند. راهِ رجا بسته نیست می‌خوانند و بزرگی‌ِ خدا را از ته حلق هوار می‌کشند. صدا ولی برای همه مفهوم نیست! مردمِ توی شهر، ده‌ها میلیون بار توی شهر بودن‌شان را فریاد زده‌اند و صدا برای برخی هنوز مفهوم نیست. دریافت نمی‌شود پیام.‌ چهل و دو سال از خرداد شصت و یک گذشته و ما پیوسته در خیابان‌های ایران شهید می‌گردانیم و حماسه می‌خوانیم و پیام‌مان هنوز توسط برخی دریافت نشده! نمی‌شود. سه. در چهل و دومین سالروزِ حماسه‌‌ی آزادسازیِ خرمشهر، در شهرهای ایران تابوتِ شهید بر دوش داریم، بزرگیِ خدا را نفیر می‌کشیم و با عددمان حماسه می‌سازیم. از سوم خردادِ شصت و یک تا سوم خرداد صفر سه، هنوز ملت حماسه‌ایم؛ حماسه می‌مانیم. ______________ @AlefNoon59
____________ اسرائیل نوزادانِ شیرخواره‌ را درون چادرهایی که به جای سقفِ خانه بر سرشان مانده می‌سوزاند. زنده زنده می‌سوزاند. در برابر چشم‌ ميليارد ميليارد آدم. پوستِ نازک و لطیف نوزادان، دست‌های نیم‌وجبی و کله‌های یک وجبی‌شان، پاهای ظریف و شکم‌های باریک‌ و لبا‌س‌هایی که بوی شیر گرفته‌اند، عروسک‌های پارچه‌ای لای انگشت‌های لرزان‌شان، همه، تک به تک، لابه‌لای‌ شعله‌های آتش آب می‌شوند. داغ می‌شوند، گُر می‌گیرند، جیغ می‌زنند، ونگ می‌زنند، دست و پا می‌زنند و جزغاله می‌شوند. یکسان با خاک. پودر. خاکسترشان هم به باد نمی‌رسد. وحشتناک است. اما وحشتناک‌تر آدم‌هایی هستند که جزغاله شدنِ نوزادانِ شیرخواره را می‌بینند و می‌شنوند و ساکت‌اند. خفه! حامیانِ اسرائیل وحشتناک نیستند. موضع‌شان روشن است؛ حزب شیطان‌. حزبِ شیطان ترسی ندارد. کف‌اند روی آب. وحشتناک آدم‌هایی‌اند که انسانم آرزوست از دهان‌شان نمی‌افتد، سر و ته‌شان را که میزنی حرف‌های گنده گنده بلغور می‌کنند و با ژست جنگ چه بد است و کاش همه جا صلح باشد آروغ روشنفکری میزنند، سرتا پرغرور اند و خیال ورشان داشته مغز خالص‌اند و مرکز عالم، مابقی همه کج فهم‌اند و نفهم، و در برابر نوزادانِ سوخته خفه‌اند. لال. مطلقا لال. زبان در دهان‌شان قطع می‌شود هر بار. بریده باد زبان‌هایی که برای یوز و سگ و گربه و گاو و گوسفند و درخت و سطل آشغال کف خيابان مرثیه خواندند، برای هزار هزار نوزادِ ذبح شده در فلسطین اشغالی نه! برده باد چُنین زبان‌ها و قلم‌هایی. منفور و متعفن و حال‌بهم‌زن‌اید. تا ابد هم کتاب بزنید زیر بغل‌تان و از شعر و هنر و ادبیات دم بزنید، هنرتان بوی تعفن می‌دهد. بوی خون. بوی لجن. شرم دارم با شما هم‌وطن‌ام.‌ عذاب می‌کشم که به جبر جغرافیا ناچارم تحمل‌تان کنم. باز شرافت را پیشِ چشم دنیا، پیش چشم دانشجوی آمریکایی که در اعتراض به نسل‌کُشی زندان‌ است و از تحصیل محروم، پیش چشم جهانی که یک‌صدا آزادیِ فلسطین را نعره می‌زند و از جنایاتِ وحشیانه‌ی صهیونیست‌ به تنگ آمده، پیش چشم همه‌ آزادگان زمین، ذبح کنید. ذبح کنید و بنویسید: "خب مقصر حماس است میخواست شروع نکند!" بنویسید ما داغ‌دار مهسا هستیم فرصت عزاداری برای بچه‌های سوخته‌ی غزه نداریم! شرم بر شما. از این همه نژادپرستی‌تان متنفرم. فقط "ذره‌ای" از غم مهسا مجاب‌تان می‌کرد برای هزار هزار پوستِ لطیفِ جزغاله شده "هم" عزا بگیرید! نیست. غم مهسا در شما مطلقا نیست. مهسا دستاویز است برای شما نه عاملِ غم. شرم دارم از هم‌زبانی با شما. شرم.
. برای سیاست‌مدارانِ شهیدمان زیاد حرف توی مغزم است. حرف‌ها توی مغزم‌اند و روی کاغذ نمی‌آیند. غمِ فلسطین فلج‌کننده است. دو شب پیش به انسیه گفتم غم این بچه‌ها به قدری بزرگ است که غم و غصه‌ی خودم محو می‌شود. غم خودم تهِ مغزم دفن شده و کلمه نمی‌شود. انسیه گوشزد کرده استوری‌های اینستاگرامم سر و شکل خوبی ندارند‌. گفته نوشته‌هام باید رنگی رنگی‌ باشند و فاصله داشته باشند و طرحی دورشان باشد تا جذابیت ظاهری پیدا کنند. غمِ فلسطین فلج کننده‌است و سر و شکل دادنم نمی‌آید. آدم‌ها توی فلسطین می‌سوزند که ما اینجا متن‌شان کنیم، بنویسیم‌شان، جزغاله‌شدن‌شان را استوری کنیم، استوری‌ها را رنگی رنگی و جذاب، تا بقیه بخوانندشان! بخوانند که چه شود؟ ما سوختنِ آدم‌ها را کلمه می‌کنیم و جز این از دست‌‌مان نمی‌آید. کاش کسی بخواندمان. بخواند و چیزی شود... .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌱 ___________ - "برگشتیم. همه چیز را رها کردیم. وسط راه همه چیز را رها کردیم و برگشتیم. مسلمان نشده بودیم. فقط می‌گفتیم امام، عجب آدم جذابی‌ست! این دیگر کیست؟!" ___________ @AlefNoon59