#مرجعیت سیدمحمدباقر شفتی
❇️ علامه #سیدمحسن_امین در #اعیان_الشیعه میگوید:
🔹️ سید محمدباقر شفتی رشتی گیلانی، فقیه و پیشوا و رئیس مسلمانان در اصفهان بود و از رشت برای تحصیل علوم دینی به #عراق مسافرت کرد و در حوزه علمیه #نجف در درس علامه بحرالعلوم طباطبایی و در حوزه علمیه #کربلا در درس صاحب ریاض و در #کاظمین در حوزه صاحب محصول حضور یافت و از این درسها استفادههای شایانی برد.
🔹️ در مراجعت به #ایران از محضر میرزای قمی نیز استفاده کرد و تصمیم به رفتن به #اصفهان درحالیکه چیزی از #مال_دنیا بههمراه نداشت گرفت، ولی عاقبت آنقدر #ثروت و مال و املاک برای او فراهم شد که برای هیچیک از علما فراهم نشده است، و ریاست و مرجعیت قدرت و عظمتی پیدا کرد که درضمن #حدود_شرعیه را نیز اجرا میکرد.
🔹️ او آثار بزرگی از خود بهجا یادگار گذاشت، و در او خصلتها و مزایای پسندیدهای از قبیل علم و فضل و تقوا و سخاوت و اهتمام به امور مسلمانان و موقعیت عظیم و سعی در #نشر_احکام اسلام و تعظیم شعائر و عظمت و هیبت در نظر سلاطین فراهم گردید، که در هیچ یک از اقران او چنین موقعیتی فراهم نشده بود.
📘اعیان الشیعه، ج۹، ص۱۸۸.
زندگانی عالمان | عضو شوید👇
https://eitaa.com/joinchat/2211447209Cc704661bd7
🔰 مطلبی دربارۀ #غرب_زدگان در کتاب «الکلام یجرّ الکلام»
🔹 حکایت شاگرد علامه سیّدمحسن امین(ره):
🔹️ مرحوم آیتاللهالعظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب «الکلام یجرّ الکلام» مینویسد: باری، آقا #سیّدمحسن_امین را در دمشق، مدرسه ای است که محصّلین شیعه در آنجا تحت نظر آن جناب تحصیل میکنند. از جملۀ شاگردان مدرسه، صاحب همین قصّه است؛ و آن، این است که حاج سیّداحمد مصطفوی -از تجّار قم، پسر مرحوم حاج سیّدعلی- نقل کرد از خود آقا سیّدمحسن که:
یکی از تربیت یافتگان مدرسۀ ما، برای تحصیل علم طبّ به #آمریکا مسافرت نموده بود؛ از آنجا کاغذی به من نوشته بود..
🔹️ نوشته بود چند روز قبل، شاگردان مدرسۀ ما را امتحان میکردند؛ من نیز، رفتم امتحان بدهم. مدّتی نشستم که نوبت به من برسد؛ نرسید تا اینکه وقت، دیر شد؛ دیدم اگر بنشینم، نمازم فوت میشود. من پا شدم که بیایم #نماز بخوانم، حضّار که در آنجا بودند، گفتند: «کجا میروی؟ اکنون نوبۀ تو میرسد» گفتم: «من یک تکلیف دینی دارم؛ وقتش میگذرد.» گفتند: «امتحان هم وقتش میگذرد و اگر این مجلس برگزار شد، دیگر مجلس امتحان تشکیل نخواهد شد و برای خاطر تو، مجلس مخصوصی هم تشکیل نمیدهند؛ آنگاه مجبوری که تا امتحان دورۀ دیگر، معطّل بمانی»!
گفتم: «هر چه بادا باد! من از تکلیف دینی خود، صرفنظر نمیکنم»
خلاصه، رفتم. از قضا، هیئت ممتحنه ملتفت شده بودند که من به قدر ادای وظیفۀ دینی، غیبت اختیار کرده ام؛ انصاف داده، اظهار کرده بودند که این شخص در #وظیفۀ خود جدّی است؛ روا نیست که او را معطّل بگذاریم. برای قدردانی از آنکه عمل به وظیفه نموده، باید مجلسی بالخصوص برای امتحان او تشکیل بدهیم...
#قسمت_اول از غرب زدگان
🔰eitaa.com/Alemin "زندگانی عالمان "