الحقنی بالصالحین«یرتجی»
✨ا ﷽ ا✨ #چله_بیستونهم جوانان انقلابی ؛ یاران مهدی عج مراقبتهای معنوی 👇👇 تلاوت قرآن و ذکر هدیه
سیزدهمین روز از 🌟💫چله ( بیست و نهم) 🌟💫 مهمان سفره شهید 🌷 جواد کامیاب 🌷 هستیم.
دربرگ ریزان در شیراز و در خانواده ای منور به نور ایمان چشم به جهان هستی گشود.
به علت فوت نابهنگام پدر از سن چهار سالگی تحت سرپرستی عمویش قرار گرفت و از همان ابتدا با رنجها و مشکلات دست و پنجه نرم کرد.
هر چند تحصیلات خود را تا اخذ مدرک دیپلم ادامه داد امّا در کنار تحصیل، اوقات فراغت را در فروشگاهی به کار پرداخت تا در تأمین هزینة زندگی یاریگر خانواده باشد.
فعالیت سیاسی شهید از سال 1356 آغاز شد و او خود را شبانه روز وقف اسلام و انقلاب نمود. وی با شرکت مستمر در فعالیتهای انقلابی و پخش اعلامیه ها و نوارهای سخنرانی حضرت امام(ره) کوشید تا اذهان جوانان را بیش از پیش با ماهیت پلید رژیم ستمشاهی آشنا سازد. با پیروزی انقلاب به عضویت بسیج درآمد و پس از آن به سلحشوران جان بر کف سپاه پیوست.
شهیدکامیاب در جریان تروریسم منافقین، مبارزات پیگیری را با این گروهک ملحد آغاز کرد و با اینکه در این مسیر بارها مورد سوء قصد و تهدید آنان قرار گرفت دست از تلاش بر نداشت و در مجالس و محافل مختلف به افشا ی ماهیت پلیدآنها پرداخت.
سردار شهید جواد کامیاب همزمان با آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران عاشقانه به سوی جبهه های نور شتافت و تا لحظة شهادت در اکثر عملیاتها شرکت کرد. وی در مدت زمان حضور در جنگ با عنوان فرماندة گردان در غالب عملیاتهایی که تا فروردین 1361 انجام پذیرفت شرکت کردو از هر عملیات زخمی به یادگار برداشت تا آنکه در جریان عملیات فتح المبین عمیق ترین زخم اشتیاق را بر جان پذیرفت و در هلهلة باران «تیغ و ترانه» به دیدار دوست شتافت . خاک خونرنگ "شوش" در تاریخ چهارم فروردین 1361 مهبط فرشتگانی بود که به تعزیت آفتاب مغموم این شهر آمده بودند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مصاحبه با سردار شهید جواد کامیاب درباره عملکرد گردان شهید بهشتی در عملیات فتح المبین/
وصيتنامه شهید جواد کامیاب
همانطور که امام امت خميني بت شکن فرمودند اسلام است که ما را پيروز کرده از دوستان و خانواده ميخواهم که از من هرگز ناراحت نباشند چون که ناراحتي شما باعث خوشحالي دشمنان خواهد شد و به جاي ناراحتي اگر در توان داريد به جنگ دشمن برويد و نگذاريد اسلام تنها بماند.
بعد از مرگ من هيچگونه تجملي نميخواهد که به جا آوريد و اگر ممکن باشد مرا با لباس سپاه به خاک بسپاريد و اگر هم ممکن نباشد دست کم آرم سپاه را بر کفن من بگذاريد.
همه به آب کارون زده بودند جز جواد. هر چه اصرار کردیم نمی آمد. وقتی دید خیلی اصرار می کنیم گفت: «شما خیلی خامید، من الان حوریه های بهشتی را می بینم که با لیف و صابون منتظر ایستاده اند تا من شهید شوم و مرا غسل بدهند!»
زدیم زیر خنده😅
بعد از آب تنی، رفتیم تا نسبت به منطقه عملیات توجیه شویم. یک کالک عملیات را روی زمین پهن کرده، دور آن حلقه زدیم. چند دقیقه نگذشته بود که خمپاره شصتی کنار ما به زمین نشست و منفجر شد.
فقط جواد بود و هاشم نظر علی شهید شدند
***
شهید عباس کامیاب حال و هوای تشیع پیکر جواد را اینگونه می نویسد:« گفتند وصیت کرده در کنار نظرعلی باشد، نظرعلی را نمی شناختم. بالاخره پیدایش کردیم، آنها را کنار هم آوردیم، جنازه ها را گشودیم. انگار از مادر متولد شده، پارچه را کنار زدم، صورت نورانی بخون خفته اش را دیدم که همچون عباس(ع) دست از بدن جدا بود، تکه تکه شده بود، خودش می خواست. نظر علی هم خواسته بود، هر دو با هم همچون حسین(ع)، خدا هم اینها را دوست دارد...»
#شهید جواد کامیاب*
5db44651a5156d304c391f72_4345546416304793191.mp3
6.99M
☀️صوت قرائت زیبای مناجات شعبانیه
#ماه_شعبان🌙💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥مصاحبه مردمی
اگر بهت بگن امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف تو اون اتاق پرونده شما
دستشه حاضرین بری
داخل اتاق؟؟؟؟؟
#شرمندمکهمدامشرمندم
#پیشنهاد_دانلود 👌👌👌👌👌
نماز شب ۲۴ماه شعبان المعظم
۲رکعت در هر رکعت سوره مبارکه حمد یکبار وسوره مبارکه نصر 10 بار خوانده شود
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله فرمودند : کسی که این نماز را بجای آورد خداوند او را به آزادی از آتش و نجات از عذاب قبر و حساب کم ، و زیارت حضرات ،نوح ، آدم ، و پیغمبر و شفاعت گرامی می دارد
((از کتاب اقبال الاعمال ))
هدایت شده از الحقنی بالصالحین«یرتجی»
✨ا ﷽ ا✨
#چله_بیستونهم
جوانان انقلابی ؛ یاران مهدی عج
مراقبتهای معنوی 👇👇
تلاوت قرآن و ذکر هدیه به شهدای روز
درماه شعبان 👈 مناجات شعبانیه
درماه رمضان 👈 دعای افتتاح و ابوحمزه ثمالی
✅ مرور ویژگیهای جوانان انقلابی و مطالبات حضرت آقا از جوانان
الحقنی بالصالحین«یرتجی»
✨ا ﷽ ا✨ #چله_بیستونهم جوانان انقلابی ؛ یاران مهدی عج مراقبتهای معنوی 👇👇 تلاوت قرآن و ذکر هدیه
چهاردهمین روز از 🌟💫چله ( بیست و نهم) 🌟💫 مهمان سفره شهید 🌷 علی اکبر حسین پور برزشى 🌷 هستیم.
على اكبر حسين پور برزشى - فرزند حسين - در دوّم خرداد ماه سال 1335 در شهرستان مشهد متولّد شد.
مادرش مى گويد: «قبل از تولّدش خواب ديدم كه سيّدى به نزد من آمدند و گفتند: فرزندت پسر است، سرش علامتى دارد، شخص بزرگى مى شود، نامش را على اكبر بگذاريد. ما آن موقع نمى دانستيم كه شهيد يعنى چه؟ از شهيد چه كسى بزرگ تر مى تواند باشد؟»
كودكى آرام بود.
براى يادگيرى قرآن به مكتب رفت. بعد از دو ماه خواندن قرآن را آموخت و استادش او را بسيار تشويق مى كرد.
سه سال از دوره ى ابتدايى را در مدرسه ى عسكريّه و دو سال ديگر را در مدرسه ى جواديّه گذراند. شاگرد زرنگى بود و به همين خاطر عكسش را در تابلوى اعلانات جلوى در مدرسه نصب كرده بودند.
پس از آن در هنرستان در رشته ى برق تحصيل نمود. پس از اخذ ديپلم در مغازه ى الكتريكى به كار مشغول شد.
زمانى كه در مدرسه به آن ها غذا و يا خوراكى مى دادند، او آنها را به بچّه هاى ديگر مى داد. با كت و شلوار به مدرسه نمى رفت. مى گفت: «ممكن است بچّه ها نداشته باشند و وقتى مرا بينند ناراحت شوند.» او شلوار نو را با پيراهن كهنه مى پوشيد.
به پدر و مادرش احترام مى گذاشت. اگر از خواهر و برادرانش كسى بلند با پدر و مادرش صحبت مى كرد، به آن ها تذكّر مى داد و مى گفت: «شما بايد احترام پدر و مادر را داشته باشيد و خجالت بكشيد كه با آن ها بلند صحبت مى كنيد.» با افراد خانواده بسيار مهربان بود. خواهرش را براى گردش بيرون مى برد
«ايشان حديث و آيه هاى كوتاه قرآن را روى برگه مى نوشتند و به ما مى دادند تا آن ها را حفظ كنيم و اگر حفظ مى كرديم برايمان جايزه مى گرفتند. من يك دعا را حفظ كرده بودم كه ايشان بسيار خوشحال شدند و براى من جايزه گرفتند.»
در كارهاى خانه به پدر و مادرش كمك مى كرد. نسبت به حلال و حرام مقيّد بود.
در اوقات فراغت علاوه بر ساختن كاردستى مجلّه هاى سپاه دانش، كتاب هاى سياسى - علمى، كتاب هاى شهيد مطهّرى، رساله ى امام، اصول كافى، مكارم الاخلاق و بيشتر كتاب هاى تخصصى رشته ى برق را مطالعه مى كرد. همچنين به ورزش شنا می پرداخت.
به نماز اوّل وقت و نظم در كارها مقيّد بود و ديگران را هم تشويق مى كرد.
علاقه ى زيادى به تعمير وسايل برقى داشت. وسايل مختلفى را هم درست مى كرد. از جمله دستگاه بيسيمى درست كرده بود كه به وسيله ى آن با پسر همسايه در آن طرف خيابان صحبت مى كرد. همچنين وسيله اى درست كرده بود كه با گرفتن نيرويى از زمين لامپ ها روشن مى شد.
به وسيله يك دستگاه ضبط بزرگ و چند ضبط كوچك نوارهاى امام را تكثير مى كرد و در اختيار ديگران قرار مى داد. با بيسيم مكالمات ساواك را مى شنيد كه يك بار به او شكّ كردند و با رفتن به منزلش و تمام وسايل او را گشتند، ولى چيزى نيافتند. على اكبر اعلاميّه پخش مى كرد، به راهپيمايى مى رفت و با ماشينى كه داشت، تمام خانواده اش را نيز به تظاهرات مى برد. شب ها در پشت بام «الله اكبر» مى گفت
بسيار شجاع بود. از ساواكى ها نمى ترسيد. حرفش را مى زد و خدا هم كمكش مى كرد. از ساواك متنفرّ بود. با افرادى كه در جلسات قرآن حضور داشتند رفت و آمد مى كرد. نوارهاى آقاى كافى و فلسفى را گوش مى داد.
در اوايل انقلاب با عدّهاى از هم سن و سالانش به نگهبانى از منازل همسايه ها می پرداخت. تمام خانه هاى محل را سيم كشى كرده بودند و توسط يك زنگ كه در پايگاه اصلى وصل بود، مى توانستند در صورت مشكل همسايه ها را كمك نمايند و علىاكبر حسينپور در اين كارها هميشه پيشقدم بود.
دوّمين كميته را در مسجد جوادالائمه (ع) تشكيل دادند و در آنجا به محافظت از محلّه و يا هر جايى كه نياز بود مى پرداختند. در آن كميته كسانى بودند كه بعد وارد سپاه شدند و يا در جبهه ها به شهادت رسيدند.
با تأسيس بسيج وارد اين نهاد شد. تمام وقتش در خدمت بسيج بود. به نگهبانى مى پرداخت و بعد از مدّتى به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى پيوست. هر جا كه نگهبانى سخت تر بود او هميشه پيشقدم مى شد.
بعد از پيروزى انقلاب اسلامى به صورت خبرنگار فعّاليّت مى كرد و از تظاهرات و راهپيمايى ها عكس مى گرفت.
بعد از مدّتى مسئول برق كل سپاه شد. كارهاى مخابراتى سپاه را هم او انجام مى داد. هر كارى كه توسّط ايشان صورت مى گرفت، براى اوّلين بار بود كه در سپاه انجام مى شد. دوست داشت به تكنيك هاى روز دست يابد. در رشته اش مبتكر بود. طرّاحى سايت ها، انتخاب سايت ها، روى ارتفاعات و طريقه ى نصب آن ها همه از محاسبات او بود.
از وسايل سپاه استفاده ى شخصى نمى كرد و بسيار مقيّد بود
پدر شهيد - مى گويد: «من به ايشان گفتم: دوست دارم شما را در لباس سپاه ببينم. لباس سپاه را پوشيدند و دوباره از تن در آوردند، چون نمى خواست كارهايش ريايى باشد. فقط در محلّ كارش لباس سپاه را مى پوشيد. مى گفت: اين لباس مال محلّ كارم است.»
به روحانيّون علاقه داشت.
خواهر شهيد - مى گويد: «همسر من روحانى است. وقتى كه ايشان به خواستگاريم آمدند، برادرم در جبهه بودند. وقتى قضيّه را به برادرم گفتم. على اكبر گفت: چون ايشان روحانى است، چيز زيادى را مطالبه نكنيد. مشكلات را تا جايى كه مى توانست حل مى كرد.»
با شروع جنگ تحميلى براى دفاع از ميهن و اسلام به جبهه هاى حق عليه باطل شتافت. براى رضاى خدا به جبهه رفت. مى گفت: «بايد دينى را كه به انقلاب و امام دارم ادا نمايم.»
براى دفاع از دين، ناموس و اسلام جبهه را بر همه چيز ترجيح داد.
در عمليّات هاى فتح بستان، والفجر يك، والفجر مقدّماتى، كربلاى 4 و 5 حضور داشت.
تمام وقتش را صرف كارهاى جبهه مى كرد. به دنبال كارهاى عمليّات بود و استراحت نداشت. مى گفت: «كار واجب تر است.» به سركشى از واحدهاى مخابراتى لشكر از نظر تعميراتى، جوشكارى و غيره مى پرداخت.
مدّتى مسئول مخابرات تيپ جوادالائمه(ع) بود و بعد مسئول مخابرات تيپ ويژه ى شهدا شد. قائم مقامى سپاه سوّم قدس را نيز برعهده داشت.
در جبهه ابتكاراتى داشت؛ در عمليّات والفجر 8 با كمك يكى از مهندسين سپاه توانستند بيسيمى را اختراع كنند كه مى توانستند مكالمات دشمن را بشنوند.
در پشت جبهه به تعمير بيسيم هاى خراب مى پرداخت.
او پيروزى اسلام را مى خواست. بسيار فعّال بود و بسيارى از ارتشيان و سپاهيان مى خواستند كه با آن ها همكارى كند.
اگر كسى به امام، شهدا و انقلاب حرفى مى زد، بسيار ناراحت مى شد.
خواهر شهيد - مى گويد: «از جبهه چيزى نمى گفت. مى گفت: نبايد راز جبهه را گفت. ايشان فقط يك بار از معجزه اى كه در يكى از عمليّات ها رخ داده بود، براى ما تعريف كردند و گفتند: در منطقه اى كه بوديم هوا بسيار سرد بود و بايد نيروها را به پشت جبهه مى برديم، همچنين مهمّات و وسايل را با الاغ به پشت جبهه منتقل مى كرديم. شب بود و جايى ديده نمى شد. مسير را چند بار رفتيم و آمديم، مشكلى نبود. صبح كه نيروها را به پشت جبهه مى برديم، الاغ هايى كه وسايل را حمل مىكردند روى مين رفتند كه ما متوجّه شديم اين منطقه پر از مين است. با وجودى كه شب ما همين مسير را چندبار رفته بوديم. اين معجزه ى خداوند بود كه الاغ ها از بين بروند و نيروها سالم بمانند و شب هيچ اتفّاقى نيفتد.»
با افراد مجموعه اش بسيار رفتارش خوب و از حق و حقوق آن ها دفاع مى كرد. اهل شوخى بود. بسيار منظّم بود. در كارهاى نظامى كه نظم بزرگ ترين امتياز را دارد، او اين امتياز را داشت.
#خاطرات_شهید
«ايشان پاسدار بودند و من چون پاسداران را دوست داشتم و او فردى با ايمان بود، جواب مثبت دادم.» در روز تولّد امام حسين(ع) عقد كرديم. ايشان به من گفتند: «اشكالى ندارد كه من با لباس سپاه سر سفره ى عقد بنشينم.» گفتم: «من افتخار مى كنم.
«به نماز مقيّد بود. در سر سفره ى عقد از من پرسيدند: آيا نمازتان را خوانده ايد؟ تا صداى اذان را مى شنيدند، بلند مى شدند، وضو مى گرفتند و نمازشان را مى خواندند. به من هم مى گفتند: شما بياييد نمازتان را بخوانيد. بعد از مراسم عقد، اوّلين جايى كه رفتيم حرم مطهّر امام رضا(ع) بود.
به خانواده هاى شهدا احترام مى گذاشت. می گفت: «در حضور خانواده هاى شهدا نخنديد، چون آن ها ناراحت مى شوند.» اگر فرزند شهيدى را مى ديد در آغوش مى كشيد و بسيار گريه مى كرد.
✍به روایت همسربزرگوارشهید
#شهید_علیاکبر_حسینپور_برزشی🌷
به خانواده اش توصيه مى كرد: «حجابتان را رعايت كنيد. با حجاب انقلاب را حفظ كنيد. نماز را سر وقت بخوانيد. طرفدار امام باشيد. قرآن بخوانيد. درستان را ادامه دهيد. امام را فراموش نكنيد، چون همه چيز اين انقلاب به امام بستگى دارد. در مقابل مشكلات صبور باشيد. راه امام و شهدا را ادامه دهيد. براى دين خدا خدمت كنيد.
در زمان جنگ نمايشگاهى از مناطق جنگى درست كرد و به نمايش عموم گذاشت.
آرزوى شهادت داشت. وقتى كه به مرخّصى مى آمد و خانواده اش خوشحال مىشدند، مى گفت: «چه فايده اى دارد اگر شهيد نشوم.» او لياقت شهادت را داشت.
پدر شهيد مى گويد: «هر كدام از فرزندانم كه شهيد مى شدند قبل از شهادتشان خواب مى ديدم كه امام به منزل ما آمدند و غذا مى خورند. كه بعد يكى از فرزندانم شهيد مى شدند.»
همچنين مى گويد: «ما جمعه ها به مهديّه مىرفتيم. در آن جا كيف هاى شهدا را مى آوردند. كيفى شبيه كيف پسرم – على اكبر - بود. بسيار گريه كردم. خداوند صبرى به ما داد كه تحمّلمان زياد شد. وقتى پسر كوچكم - هادى - در 12 بهمن ماه سال 1360 شهيد شد، علىاكبر به من گفت: مادر، گريه نكنيد و صبور باشيد. وقتى كه على اكبر شهيد شد، همسايه ها مى گفتند: صداى الله اكبر او نشانه ى شهادتش بود
در روز مبعث حضرت رسول اكرم(ص) و در تاريخ 1366/12/26 در منطقه ى غرب به درجه ى رفيع شهادت نايل گشتند. پيكر مطهّر ايشان پس از انتقال به مشهد، در خواجه ربيع دفن گرديد.