eitaa logo
اشعار استاد لطیفیان
848 دنبال‌کننده
0 عکس
0 ویدیو
0 فایل
( گلچینی از بهترین اشعار شاعر آیینی استاد علی اکبر لطیفیان ) @AliakbarLatifian https://eitaa.com/joinchat/1458372643C546a22635b اين كانال توسط دوستداران استاد لطیفیان اداره ميگردد و ارتباطی با ایشان ندارد.
مشاهده در ایتا
دانلود
غم تا غم يار است، از غم خير ديديم از گريه و از آه و ماتم خير ديديم هر وقت دَم داديم تو بر ما دَميدى ما بين دم دادن دَمادَم خير ديديم ما در همين عالم به لطفِ روضه یِ تو اندازه یِ خيرِ دو عالم خير ديديم ماه خدا جاى خودش را دارد اما ما بيشتر ماه محرم خير ديديم از جاى جاىِ  کربلا که هيچ حتى از عکس هاى کربلا هم خير ديديم پشت و پناه کشور ما پرچم توست لحظه به لحظه زيرِ پرچم خير ديديم خير کثيرى که خدا فرمود گريه ست آيا از ين گريان شدن کم خير ديديم؟! ما گريه کن هاى تو با هم گريه کرديم ما گريه کن هاى تو با هم خير ديديم با يادِ يک معصوم وقتى گريه کرديم از چهارده معصوم ديدم خير ديديم /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
🔸آدرس کانال اشعار استاد علی اکبر لطیفیان🔸 در تـلـگـرام: https://telegram.me/joinchat/BRjMZkEaGselcvmy3DlGxQ در پـیـام رسـان ایـرانـی ایـتـا : https://eitaa.com/joinchat/1458372643C546a22635b 🆔 @AliakbarLatifian
باور نمی کردم گُذرها را ببندند من را که می بینند درها را ببندند خورشید بودم زیر نور ماه رفتم جان خودت تا صبح خیلی راه رفتم در شهر کوفه کوچه گردی کم نکردم این چند شب یک خواب راحت هم نکردم من شیر بودم کوفه در زنجیرم انداخت این کوچه های تنگ آخر گیرم انداخت امروز جان دادم اگر جانت سلامت دندان من افتاد دندانت سلامت حالا که می آیی کفن بردار حتما ای یوسف من پیرهن بردار حتما حالا که می آیی ستاره کم بیاور با دخترانت گوشواره کم بیاور حیرانم اما هیچکس حیران من نیست باور کن اینجایی که دیدم جای زن نیست اینجا برای خیزران لب را نیاری آقا خدا ناکرده زینب را نیاری اصلا ببین گل ها توان خار دارند؟ پرده نشینان طاقت بازار دارند؟ من راضی ام انگشتر من را بگیرند وقت کنیزی دختر من را بگیرند اینجا برای نعل پا دارند آنقدر کنج تنور خانه جا دارند آنقدر مهر و وفا که نه جفا دارند، اما اینجا کفن نه بوریا دارند اما باید مسیر تو چرا اینجا بیفتد؟ حیف از سَرِ تو نیست زیرِ پا بیفتد؟ /علی اكبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
کاروانِ سُلاله های خدا کاروانِ امام عاشورا کاروانِ بهشتیان زمین کاروانِ فرشتگان سَما یکی از نوکرانشان جبراییل یکی از چاکرانشان حورا گوشه ای از صدایشان داوود نفسی از دعایشان عیسی نوجوانانشان چو اسماعیل پیرمردانشان خلیل آسا زائر اشکهایشان باران تشنه یِ مَشکهایشان دریا همه آیات سوره ی مریم همه چون کاف و ها و یا و الی یوسفان عَشیره ی حیدر مَریَمان قبیله ی زهرا کعبه میبیند و طواف مَلَک چشم تا کار میکند اینجا کُشتگان حوادث امروز صاحبان شفاعت فردا تا به حالا ندیده هیچ کسی این همه آفتاب یکجا هر دلی با دلی گره خورده است همه مجنون صفت همه لیلا دارد این کاروان صحرایی دخترانی عفیفه و نو پا همه با احترام و با عزت همه در پرده های حُجب و حیا پرده را از مقابل مَحمل باد حتی نمی برد بالا دور تا دورشان بنی هاشم تحت فرمان حضرت سقا پای عُلیا مُخَدَّره زینب روی زانوی اکبرِ لیلا از غروبِ مدینه می آیند در زمینی به نام کرب وبلا میرسیدند و یاد می کردند از سر و طشت و حضرت یحیی حق نگهدار این همه مجنون حق نگهدار این همه لیلا /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
کیست امشب در دلِ طوفانیِ او جا کند  قطره های تاوَلَش را راهی دریا کند گرد و خاکی گشته بود اما هنوز آئینه بود صفحه یِ آئینه را فردای محشر وا کند مُشتی از خاکستر پروانه نیت کرده است کنج این ویران سرا میخانه ای برپا کند تار و پودی از لباس مندرس گردیده اش می تواند دیده یِ یعقوب را بینا کند او که دارد پنجه ای مشکل گشا قادر نبود چشم های بسته بابایِ خود را وا کند گیسویش را زیر پای میهمانش پهن کرد آنقدر فرصت نشد تا بوریا پیدا کند خشت های این خرابه سنگِ غسلش می شود یک نفر باید دوباره غسلِ یک زهرا کند /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
ای فدایِ دلِ مُنَوَّرتان ای به قربانِ چشمِ كوثرتان وای بر حال جبرئیل او را گر برانید روزی از دَرِتان ای سلیمان، موری آمده است تا مُشَرَّف شود به محضرتان من كی ام دوره گردِ چشمانت زینبم من همان كبوترتان كودكانم چه ارزشی دارند؟ جان عالم تَصَدُّقِ سَرِتان كرده ام یا أخا دو آئینه نذر چشمِ علی اصغرتان ظهر دیدی چگونه خوش بودند در صُفوف نماز آخرتان به امیدی بزرگشان كردم تا به دستم شوند پرپرتان گر بگویی بمیر می میرند دست بر سینه اند و نوكرتان پای تفسیر، شیرشان دادم پای تفسیرِ گریه آورتان پای تفسیر سوره یِ مریم سوره یِ زخم های پیكرتان تا كه راضی شوی و اِذن دهی پر بگیرند در برابرتان یادشان داده ام قسم بدهند بر ضریح كبود مادرتان بگذار اینكه ذبحشان سازم پای رگ های سرخ حنجرتان /علی اكبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
كُشته یِ دوست شدن در نظرِ مردان است پس بَلا بیشترش دور و بَرِ مردان است یازده ساله ولی شوقِ بزرگان دارد در دلِ كودکِ این ها جگرِ مردان است همه اصحابِ حرم طفلِ غرورش هستند این پسر بچه یِ خیمه پدرِ مردان است بَست عَمّامه همه یاد جَمَل افتادند این پسر هرچه كه باشد پسرِ مردان است نیزه بر دست گرفتن كه چنان چیزی نیست دست بر دست گرفتن هنرِ مردان است بگذارید ببیند كه خودش یک حسن است حبس در خیمه شدن بر ضررِ مردان است گرچه ابن الحسنم پُر شدم از ثارالله بنویسید مرا یابن أباعبدالله /علی اكبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
به وَجد آمدی و جاودانه ات کردند یگانه حِجله نشینِ میانه ات کردند برای عَقدِ تو دستِ تو را حنا بستند و عَمّه هات نشستند شانه ات کردند چقدر بوسه گرفتند از قد و بالات فرشته ها همه چون آستانه ات کردند سَرَت به بستن این بندِ کفش بند نشد شتاب کردی و شوقِ یگانه ات کردند تمام دشت زِ عَمّامه یِ تو ترسیدند زِ بس شبیه حَسَن ها روانه ات کردند زِ دشت باد وزید و نِقاب تو افتاد برای سنگ زدن ها نشانه ات کردند تو سوره بودی و تسبیحِ دستِ من بودی هِجا هِجا شدی و دانه دانه ات کردند به رویِ پیکرِ تو پای هر کسی وا شد زره نداشتنت را بهانه ات کردند به جُرم گفتن أحلی مِنَ العَسَل قاسم شبیه مومِ عسل خانه خانه ات کردند چقدر فاصله در بند بندت افتاده که با عموی تو شانه به شانه ات کردند /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
لالا بر آن که خواب ندارد چه فایده ماندن بر آن که تاب ندارد چه فایده گیرم تو را حسین بگیرد، بَغَل کند وقتی دو قطره آب ندارد چه فایده احساس مادری به همین شیر دادن است آری ولی رُباب ندارد چه فایده انداخته حِرز، اگر چه به گردنت تا صورتت نِقاب ندارد چه فایده پرسش نکن سه شعبه برایم بزرگ بود وقتی کسی جواب ندارد چه فایده با چه سَرِ تو را به نِی بَند می کُنند زُلفی که پیچ و تاب ندارد چه فایده /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
دل زِ قُرصِ قَمَرِ خویش کشیدن سخت است نازها از پسرِ خویش کشیدن سخت است سَرِ زانو کُمَکَم کرد که پیدات کنم وَر نه کار از کَمَرِ خویش کشیدن سخت است مشکل این است؛ بغل کردنِ تو مشکل شد تکّه ها را به بَرِ خویش کشیدن سخت است خواستی این پدرِ پیر خَضابی بکند خونِ دل را به سَرِ خویش کشیدن سخت است نیزه بیرون بکشم از بدنت می میرم خار را از جگرِ خویش کشیدن سخت است گر چه چشمم به لبِ توست ولی لخته یِ خون از دهانِ پسرِ خویش کشیدن سخت است تکّه های جگرم هر طرفی ریخته است همه را دور و برِ خویش کشیدن سخت است بِه، که از گردنِ من دفنِ تو برداشته شد دست از بال و پر خویش کشیدن سخت است /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
همین که نامِ بلندش کنارِ من پیچید میان هر دو جهان اعتبارِ من پیچید شهاب هر چه رَها شد به جانِ خویش خرید زِ بَسکه ماهِ حرم در مَدارِ من پیچید قرار بود خرابش کند اَمان نامه چه لحظه ها به خودش در کنارِ من پیچید! همین که رفت، نشستم به رویِ دست زدم خدا به خیر کند! کار و بارِ من پیچید دخیلِ طفل رباب مرا نشانه گرفت همین که تیر به مَشکِ نگار من پیچید سرش که ریخت سَرِ شانه اش،به دنبالش... صدایِ گریه یِ بی اختیارِ من پیچید سَرِ عمود سرش را به هر طرف می بُرد زِ بَسکه رفت و به گیسویِ یارِ من پیچید گَهِ فُرود که برگشت، علّتش این بود رِکابِ اسب به پایِ سوارِ من پیچید کنار علقمه وقتی رویِ زمین افتاد صداش بیشتر از انتظار من پیچید شکستنش کَمَرَم را شکست و جار زدند قدم،قدم، خبر اِنکسارِ من پیچید! /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
بلند مرتبه شاهی و پیکرت افتاد همین که پیکرت افتاد خواهرت افتاد تو نیزه خوردی و یک مرتبه زمین خوردی هزار مرتبه زینب، برابرت افتاد همینکه از طرفِ جمعیت،دو تا چکمه رسید اوّلِ گودال، مادرت افتاد تو را به خاطر دِرهم چه دَرهمت کردند چنانکه شرحِ تَنِ تو به آخرت افتاد ولی به جان خودت خواهرت مُقصّر نیست در آن شلوغی اگر بارها سرت افتاد خبر رسید که انگشتر تو را بردند میان راه، النگوی دخترت افتاد کنار خیمه رسیده است لشگرِ کوفه وَ خواهرِ تو به یادِ برادرت افتاد /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
تیر از بَس که خورده بود حسین بر تَنَش مثل پیرُهَن شده بود نیزه هاشان تمام شد کم کم موقع سنگ ریختن شده بود نفسش بین راه بر میگشت موقعِ دست و پا زدن شده بود بودم اما جلو نمی رفتم شِمر آنقدر بد دَهَن شده بود تکّه ای را رُبود هر کس که روبه رو با حسینِ من شده بود هرچه کردند رو به قبله نشد یعنی آنقدر پاره تَن شده بود زیر اندازِ خانه های دَهات کفن شاهِ بی کفن شده بود /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
كوچه های مدینه وُ بوی زخم های تنی كه می آید چشم های سپیدِ یعقوب و بوی پیراهنی كه می آید مرد سجّاده ای كه درک نكرد هیچ كس آیه ی مقامش را در هیاهوی شهرِ كوفه نداد هیچ كس پاسخ سلامش را  تا عزاداریش شروع شَوَد دیدنِ شیرخواره ای كافی ست تا صدایش به گوش ما برسد دیدن گوشواره ای كافی ست  وقت افطار كردنش هر شب تا كه چشمش به آب می افتاد تشنگیِ ضَریحِ لب هایش یادِ طفلِ رباب می افتاد من نمی دانم این كه خاكستر چه به روز سَرِ امام آورد زیر زنجیر پیكر زردش معجزه بود اگر دوام آورد گیرم از دست كوفه راحت شد سنگِ طفلان شام را چه كند؟ گیرم از دست كوچه سنگ نخورد مردم پشت بام را چه كند؟ تا كه این مرد قافله زنده ست حرفی از طفلِ كاروان نزنید پیش این مردِ گریه، جانِ حسین حرفی از چوب خیزران نزنید /علی اكبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
نوشته اند دلم را برای خونجگری بدون گریه زمانه نمی شود سپری نیازمند تکامل به گریه محتاج است درختِ آب ندیده نمی دهد ثمری دو فیض، توشۀ راه سلوکِ عاشق هست توسّل سحری و عنایت سحری هزار نافله خواندن چه فایده دارد اگر نداشته باشد به عاشقان نظری به هر دَری که زدم باز پشت دَر ماندم بس است در زدنِ من، بس است در به دری برای بنده خریدن بیا سَرِ بازار چه خوب می شود این مرتبه مرا بخری بدون تو چه بلاها که بر سرم آمد چه حاجت است به گفتن، خودت که با خبری همیشه خیر قنوتِ تو می رسد به همه اگر چه نامِ مرا در نَوافِلت نَبَری خودت برای ظهورت دعا کن و برگرد دعای من به خودم هم نمی کند اثری یگانه منتقمِ خونِ کربلا برگرد قسم به عَمّه یِ مظلومه ات بیا برگرد /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
این اشک نیست، آب زُلال و مطّهر است این چشم نیست، چشمه‌ای از حوضِ کوثر است ظرفِ نزولِ رحمتِ پروردگار شد چشمی که پایِ مجلس این روضه‌ها، تَر است چشمی که بیش تر به خودش، گریه دیده است فردا کنارِ فاطمه با آبروتر است ما خشک می‌شویم، ولی بار می‌دهیم دنیای گریه، مزرعۀ سبزِ محشر است فرموده است حضرت صادق: هر آن کسی گریانِ جدّ ما شده، با من برادر است در حجّ و در عبادت و در سجد‌ه‌های شب گریه کنِ حسین، شریک پیمبر است ما را از این تلاطم دنیا، هَراس نیست تا کشتی نجاتِ حسینی، شناور است بر من لباس نوکری‌ام را کفن کنید نوکر بهشت هم برود، باز نوکر است /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
بر روی دستم غیرِ خاکستر نیاوردم شرمنده ام حالا که بال و پَر نیاوردم تو بی محلی کردی و من ریختم در خود اما صدایش را همیشه در نیاوردم من به شما یک جان ناقابل بدهکارم چیزی از این بهتر نبود آخر نیاوردم از چه مرا در پشت این در معطلم کردی اصلاً شما گفتید سر، من سر نیاوردم؟! كار خودش را كرد آن یكبار دل دادن یك بار دل آوردم و دیگر نیاوردم تكلیفِ دیوانه بلاتكلیفی اش باشد من نیز تكلیفی از این بهتر نیاوردم من هر كه را آوردم اینجا از غلامان شد یعنی در این خانه بجز نوكر نیاوردم این خانواده نوكرانش محترم هستند من بی طهارت نامی از قنبر نیاوردم كوه گناهی را به كاهی گاه میبخشند آخر من از كار شما سر در نیاوردم خیلی دلش میخواست یك شب كربلا باشم من آرزوی مادرم را بر نیاوردم... /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
بالا نرفت آن که به پایِ تو پا نشد آقا نشد هر آن که برایت گدا نشد مقصود از تَکَلّم طور از تو گفتن است موسی نشد هر آن که کلیمِ شما نشد روز ازل برای گلوی تو هیچ کس غیر از خدای عَزّ وَ جَلّ خون بها نشد در خلقتش زمین و مکان های محترم بسیار آفرید ولی کربلا نشد گر چه هزار سال برای تو گریه کرده اند یک گوشه از حقوقِ لَبِ تو ادا نشد ما گندمِ رسیده یِ شهرِ رِیِ توایم شکر خدا که نان تو از ما جدا نشد یک گوشه می رویم و فقط گریه می کنیم حالا که کربلایِ تو روزی ما نشد داغ تو اعظم است تحمل نمی شود در حیرتم چگونه قَدِ نیزه تا نشد /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
تازه رسیده از سَفَرِ کربلا سرت بینِ تَنِ تو فاصله افتاده تا سرت با پهلوی شکسته و با صورت کبود کُنجِ تنور کوفه کشانده مرا سرت پیشانی ات شکسته و موهات کم شده خاکستر تنور چه کرده است با سرت؟ رگ های گردنت چقدر نامرتب است ای جان من چگونه مگر شد جدا سرت؟ این جای سنگ نیست، گمان می کنم حسین افتاده است زیر سُمِ اسب ها سرت... باید کمی گلاب بیارم بشویمت خاکی شده است از ستم بی حیا سرت چشمان تو همیشه به دنبال زینب است تا اربعین اگر برود هر کجا سرت /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
بر رویِ دست ماندنِ این بارها بس است غیر از تو رو زدن به خریدارها بس است در لطفِ تو تحمّلِ آهِ فقیر نیست فیّاض را صدای گرفتارها بس است این نفس مانع است، خودت برطرف نما بین من و تو چیدنِ دیوارها بس است من بندگی زِ ترس جهنم نمی کنم بنده شدن به خاطرِ اجبارها بس است! خیلی گناه می کنم و توبه می کنم دیگر بس است... این همه تکرارها بس است این بار را بخر... که دگر راحتم کنی بیهوده رفتنِ سرِ بازارها بس است تو سفره را برای همه پهن می کنی در مهربانیِ تو همین کارها بس است ما را بهشت هم نبر... اما قبول کن! لبخند تو برای گنه کارها بس است آری فقط حسین مرا رد نمی کند از این به بعد رفتن دَربارها بس است /علی اكبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
🔸آدرس کانال اشعار استاد علی اکبر لطیفیان🔸 در تـلـگـرام: https://telegram.me/joinchat/BRjMZkEaGselcvmy3DlGxQ در پـیـام رسـان ایـرانـی ایـتـا : https://eitaa.com/joinchat/1458372643C546a22635b 🆔 @AliakbarLatifian
تا مرا در گناه دید حسین زودتر از همه دَوید حسین باید از او فقط شنید خدا باید از ما فقط شنید: حسین گِل مردم به ما چه مربوط است گِل ما را که آفرید حسین در اِزای دو قطره خون گلوش از خدا خلق را خرید حسین حج نرفتیم، کربلا رفتیم کعبه را سمت ما کشید حسین کعبه هم در طواف می‌گوید لک لبیک یا شهید، حسین آنقَدَر داد زد ته گودال تا به دادِ همه رسید حسین نیزه‌ها هر کدام طعمی داشت همه را یک به یک چشید حسین از زرنگی نیزه‌دار نبود به خدا نیزه را ندید حسین /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
چِل روز می شود که شدم جبرئیلِ تو ذبح عظیم گشتی و گشتم خلیلِ تو چِل روز می شود که فقط زار می زنم کوچه به کوچه نام تو را جار می زنم چِل روز می شود که بدون توأم حسین حالا پی نتیجه ی خونِ توأم حسین چِل روز می شود که حسینِ همه شدم حیدر شدم، حسن شدم و فاطمه شدم مردم به جنگ نائبة الحیدر آمدند در پیش من، تمام، به زانو در آمدند آثار مرگ در بدنم هست یا حسین پس روز اربعینِ منم هست یا حسین آبی که تر نکرد لبِ تشنه ی تو را حالا نصیب خاکِ مزارت شده أخا چِل روز پیش بود همینجا سرت شکست اینجا دل من و پدر و مادرت شکست چِل روز پیش بود به گودال رفتی و ... از پشت، نیزه خوردی و از حال رفتی و ... از تَلّ زینبیه رسیدم که وای وای بالا سرت نشستم و دیدم که وای وای نیزه زِ جای جای تنِ تو در آمده حتی لباسهای تنِ تو در آمده جمعیتی که بود به گودال جا نشد یک ضربه و دو ضربه... ولی سر جدا نشد دیدم کسی حسینِ مرا نحر می کند آقای عالمینِ مرا نحر می کند من را ببخش دست به گیسوی تو زدند من را ببخش چکمه به پهلوی تو زدند فرصت نشد زِ خاک بگیرم سر تو را فرصت نشد در آورم انگشترِ تو را می خواستم ببوسمت اما مرا زدند ناراحتم کنارِ تو با پا مرا زدند بین من و تو فاصله ها سَد شدند آه با اسب از روی بدنت رَد شدند آه در شهرِ کوفه بود که بال و پَرَم شکست نزدیک خانه ی پدریّ ام سَرَم شکست وای از عبور کردنِ مثل غلام ها وای از نگاه های سَرِ پُشتِ بام ها باور نمی کنی که سرم سایبان نداشت؟! در ازدحام، مَحمِلِ من پاسبان نداشت؟! تا شهر شام رفتم و معجر نداشتم تقصیر من چه بود؟ برادر نداشتم از بس رسید سنگ به سمت جَبینِ من نزدیک بود پاره شود آستین من /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
شَصت و سه سال زندگی ات مهربان گذشت با کیسه های وَصله ایِ آب و نان گذشت شَصت و سه سال زندگی ات بین کوچه ها در بنده یِ خدا شدن این و آن گذشت گاهی میان دورترین خانه­ یِ زمین گاهی میان دورترین آسمان گذشت گاهی کنارِ سفره یِ بیوه زنان شهر گاهی کنارِ خاطره یِ کودکان گذشت وقتِ نزول، حضرتِ خاکی نشین شدی وقت صعود ردّ تو از بی کران گذشت آن روزها که شعب ابی طالبی شدی ایام درد بود ولی همچنان گذشت ای آن که زندگی تو خرج نجات شد ای آن که زندگی تو با مردمان گذشت برگرد رنج و درد بشر را نگاه کن این زندگیِ سرد بشر را نگاه کن یک عده ای به عشق تو دور از وطن شدند یک عده ای ندیده اویس قرن شدند از خانواده اَم همه عَبدُاللَهِ شما از خانواده ات همه آقای من شدند تو پیر خانواده بزرگ قبیله ای محصولِ زندگیِ تو پنج تن شدند یک عده زینب و علی و فاطمه شدند یک عده ای حسین شدند و حسن شدند بعد از تو دختر تو و زینب کنار هم مشغولِ کار بافتن پیرُهَن شدند یک عده بچه های تو پاره جگر ولی یک عده بچه های تو پاره بدن شدند این کشته ها تمام جگر گوشه یِ تواند یا ایها الرّسول ببین بی کفن شدند «یا مصطفاه» این تن پامال را ببین این کشته یِ فتاده به گودال را ببین /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian
هر چند ناتوان شدی امّا زِ پا نَیُفت ای هشتمین عزیز! عزیزِ خدا نَیُفت می ترسم آن که دَر بریزد به پهلُویَت باشد زِ پا بیفت ولی بی هوا نَیُفت کوچه به آلِ فاطمه خیری نداشته دیوار را بگیر و در این کوچه ها نَیُفت مردم میان شهر تماشات می کنند این بار را به خاطر زهرا بیا نَیُفت دامان هیچ کس به سرت سر نمی زند حالا که نیست خواهر تو پس زِ پا نَیُفت تکّه حصیر خویش از این حُجره جمع کن اما به یادِ نیمه شبِ بوریا نَیُفت ای وای اگر به کربُبَلا بوریا نبود! راهی برای دَفن شَهِ کربلا نبود ! /علی اکبر لطیفیان/ 👇👇👇👇👇👇👇 @AliakbarLatifian