﷽
📍 ذلت ابو جهل در جنگ بدر ❗️
📌 در تاریخ می نویسند در جنگ بدر عَمرو بن جُموح با ابوجهل مواجه شد؛ آن کسی که پیکره ای از کبر و خود بزرگ بینی در ارتباط با غیر بود. آدم نمی تواند بگوید، ولی او خودش را با پیغمبر(ص) مقایسه می کرد. عمرو بن جموح یک ضربه ای بر ران ابوجهل زد و او هم ضربه ای بر دست عمروبن جموح زد؛ طوری که یک دست عمرو بر پوست آویزان شد. عبدالله بن مسعود رسید و دید ابوجهل روی زمین افتاده است و در خونش می غلتد. جلو آمد؛ ایستاد و گفت: خدا را شکر که تو را خوار و ذلیلت کرد! ابوجهل به عبدالله بن مسعود رو کرد و گفت: دین و سلطنت از کیست؟ حکومت از کیست؟ بلافاصله ابن مسعود گفت: از آن خدا و رسول خدا است. دقّت کنید! ابوجهل به ابن مسعود گفت: مایل نبودم که تو مرا بکشی؛ دلم می خواست یکی از طالبیین مرا می کشت؛ دلم نمی خواهد تو که یک چوپانی، مرا بکشی. تا این را گفت، عبدالله بن مسعود با دو تا پا روی سینه اش ایستاد. ابوجهل گفت: جای خیلی بلند و مرتفعی ایستادی و قدم گذاشتی. حالا که می خواهی سر از بدن من جدا کنی، از پایینِ گردن که متصّل بدن است، جدا کن تا گردن من بلند باشد که وقتی در مقابل محمّد(ص) و اصحابش قرار گرفتم، از هیبت من منفعل شوند. عجب بیماریی است! عبدالله بن مسعود گفت: خُب حالا که این طور است، می دانم تو را چطور سر ببرم. بعد شمشیر را در دهانش گذاشت؛ نه تنها از پایینِ چانه اش، بلکه چانه را هم روی گردنش گذاشت و از داخل دهان سرش را برید. یک ذرّه کلّه ای ماند که پیش پیغمبر(ص) برد.
〰️〰️〰️〰️〰️
📚 #مجموعه_اخلاق_ربانی
📕 #کتاب_تأدیب_غضب
📖 #کبر_و_تواضع
📝 جلسه اول
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
@mojtabatehrani.ir
﷽
📍 ذلت ابو جهل در جنگ بدر ❗️
📌 در تاریخ می نویسند در جنگ بدر عَمرو بن جُموح با ابوجهل مواجه شد؛ آن کسی که پیکره ای از کبر و خود بزرگ بینی در ارتباط با غیر بود. آدم نمی تواند بگوید، ولی او خودش را با پیغمبر(ص) مقایسه می کرد.
عمرو بن جموح یک ضربه ای بر ران ابوجهل زد و او هم ضربه ای بر دست عمروبن جموح زد؛ طوری که یک دست عمرو بر پوست آویزان شد. عبدالله بن مسعود رسید و دید ابوجهل روی زمین افتاده است و در خونش می غلتد. جلو آمد؛ ایستاد و گفت: خدا را شکر که تو را خوار و ذلیلت کرد! ابوجهل به عبدالله بن مسعود رو کرد و گفت: دین و سلطنت از کیست؟ حکومت از کیست؟ بلافاصله ابن مسعود گفت: از آن خدا و رسول خدا است.
💠دقّت کنید! ابوجهل به ابن مسعود گفت: مایل نبودم که تو مرا بکشی؛ دلم می خواست یکی از طالبیین مرا می کشت؛ دلم نمی خواهد تو که یک چوپانی، مرا بکشی. تا این را گفت، عبدالله بن مسعود با دو تا پا روی سینه اش ایستاد. ابوجهل گفت: جای خیلی بلند و مرتفعی ایستادی و قدم گذاشتی. حالا که می خواهی سر از بدن من جدا کنی، از پایینِ گردن که متصّل بدن است، جدا کن تا گردن من بلند باشد که وقتی در مقابل محمّد(ص) و اصحابش قرار گرفتم، از هیبت من منفعل شوند.
🔵عجب بیماریی است! عبدالله بن مسعود گفت: خُب حالا که این طور است، می دانم تو را چطور سر ببرم. بعد شمشیر را در دهانش گذاشت؛ نه تنها از پایینِ چانه اش، بلکه چانه را هم روی گردنش گذاشت و از داخل دهان سرش را برید. یک ذرّه کلّه ای ماند که پیش پیغمبر(ص) برد.
〰️〰️〰️〰️〰️
📚 #مجموعه_اخلاق_ربانی
📕 #کتاب_تأدیب_غضب
📖 #کبر_و_تواضع
📝 جلسه اول
#حاج_آقا_مجتبی_تهرانی
@mojtabatehrani.ir