eitaa logo
Aminikhaah_Media🇱🇧
68.8هزار دنبال‌کننده
285 عکس
206 ویدیو
165 فایل
The #Aminikhaah_media Official Channel. کانال رسمی @aminikhaah نشر آثار صوتی دروس #حوزوی دروس #دانشگاهی سلسله #منابر کلاس های تخصصی متن سخنرانی ها و کلاس ها تبلیغ و تبادل نداریم🚫 ارتباط: توجه : کانال توسط ادمین اداره می‌شود @Amini_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 🔷 جلسه ششم 🔶 بخش پنجم 🔶امام خیلی قانونی بحث می کنند. می گویند اگر اسلام را کنار بگذاریم ، طبق قانون اساسی شاه حق حکومت داری ندارد! چون مردم باید مشارکت داشته باشند. این شاه و پدرش را مردم انتخاب نکردند. «ملت در صد سال پيش از اين، صد و پنجاه سال پيش از اين ملتى بوده، يك سرنوشتى داشته است و اختيارى داشته ولى او اختيار ما را نداشته است كه سلطانى را بر ما مسلط كند. ما فرض مى كنيم كه اين سلطنت پهلوى، اول كه تأسيس شد ما فرض مى كنيم كه به اختيار مردم بود و مجلس مؤسسان را هم به اختيار مردم تأسيس كردند، اين اسباب اين مى شود كه ـ بر فرض اينكه اين امر باطل صحيح باشد ـ فقط رضا خان سلطان باشد؛ آن هم بر آن اشخاصى كه در آن زمان بودند. و اما محمد رضا سلطان باشد بر اين جمعيتى كه الآن بيشترشان ـ بلكه الّا بعضِ كم، بعض قليلى از آنها ـ ادراك آن وقت را نكرده اند، چه حقى داشتند ملت در آن زمان سرنوشت ما را در اين زمان معين كنند؟ بنا بر اين سلطنت محمد رضا اولًا كه چون سلطنت پدرش خلاف قانون بود و با زور و با سرنيزه تأسيس شده بود، مجلس غير قانونى است، پس سلطنت محمد رضا هم غير قانونى است. و اگر سلطنت رضا شاه فرض بكنيم كه قانونى بوده، چه حقى آنها داشتند كه براى ما سرنوشت معين كند؟ هر كسى سرنوشتش با خودش است. مگر پدرهاى ما ولىّ ما هستند؟ مگر آن اشخاصى كه در صد سال پيش از اين، هشتاد سال پيش از اين بودند، مى توانند سرنوشت ملتى را كه بعدها وجود پيدا مى كنند آنها تعيين بكنند؟ اين هم يك دليل كه سلطنت محمد رضا سلطنت قانونى نيست. علاوه بر اين، اين سلطنتى كه در آن وقت درست كرده بودند و مجلس مؤسسان هم ما فرض كنيم كه صحيح بوده است، اين ملتى كه سرنوشت خودش با خودش بايد باشد در اين زمان مى گويد كه ما نمى خواهيم اين سلطان را. وقتى كه اينها رأى دادند به اينكه ما سلطنت رضا شاه را، سلطنت محمد رضا شاه را، رژيم سلطنتى را نمى خواهيم، سرنوشت اينها با خودشان است. اين هم يك راه است از براى اينكه سلطنت او باطل است. ... و اما دولتى كه ناشى مى شود از يك شاهى كه خودش و پدرش غير قانونى است، خودش علاوه بر او غير قانونى است، وكلايى كه تعيين كرده است غير قانونى است، دولتى كه از همچو مجلسى و همچو سلطانى انشا بشود، اين دولت غير قانونى است. اين ملت حرفى را كه داشتند در زمان محمد رضا خان مى گفتند كه اين سلطنت را ما نمى خواهيم و سرنوشت ما با خود ماست، حالا هم مى گويند كه ما اين وكلا را غير قانونى مى دانيم، اين مجلس سنا را غير قانونى مى دانيم، اين دولت را غير قانونى مى دانيم. آيا كسى كه خودش از ناحيه مجلس، از ناحيه مجلس سنا، از ناحيه شاه منصوب است، و همه آنها غير قانونى هستند، مى شود كه قانونى باشد؟ ما مى گوييم كه شما غير قانونى هستيد بايد برويد. ما اعلام مى كنيم كه الآن دولتى كه به اسم دولت قانونى خودش را معرفى مى كند، حتى خودش قبول ندارد كه قانونى است! خودش تا چند سال پيش از اين، تا آن وقتى كه دستش نيامده بود اين وزارت، قبول داشت كه غير قانونى است؛ حالا چه شده است كه مى گويد من قانونى هستم؟! اين مجلس غير قانونى است؛ از خود وكلا بپرسيد كه آيا شما را ملت تعيين كرده است؟ هر كدام ادعا كردند كه ملت تعيين كرده است، ما دستشان را مى دهيم دست يك نفر آدم ببرد او را در حوزه انتخابيه اش، در حوزه انتخابيه از مردم سؤال مى كنيم كه اين آقا آيا وكيل شما هست؟ شما او را تعيين كرديد؟ حتماً بدانيد كه جواب آنها نفى است. بنا بر اين آيا ملتى كه فرياد مى كند كه ما اين دولتمان، اين شاهمان، اين مجلسمان بر خلاف قوانين است، و حق شرعى و حق قانونى و حق بشرى ما اين است كه سرنوشتمان دست خودمان باشد، آيا حق اين ملت اين است كه يك قبرستان شهيد براى ما درست بكنند در تهران، يك قبرستان هم در جاهاى ديگر؟» (صحيفه امام، ج6، ص: 11 - 13) 🔔 @Aminikhaah_Media
هدایت شده از 𝑺𝒂𝒆𝒆𝒅
سخنرانی_حجت_الاسلام_امینی_خواه_جلسه.mp3
30.47M
🔈 🔊 نقش سبک زندگی ، در رقم خوردن فتنه ها 📅97/10/07 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه ششم 🔶 بخش ششم 🔶به همین دلیل وقتی امام به بهشت زهرا رفتند ، بحث خدا را مطرح نکردند. فرمودند چون مردم من را قبول دارند ، من در دهان این دولت می زنم. «ما مى گوييم كه خود آن آدم، دولت آن آدم، مجلس آن آدم ـ تمام اينها غير قانونى است و اگر ادامه به اين بدهند، اينها مجرمند و بايد محاكمه بشوند، و ما آنها را محاكمه مى كنيم. من دولت تعيين مى كنم! من تو دهن اين دولت مى زنم! من دولت تعيين مى كنم! من به پشتيبانى اين ملت دولت تعيين مى كنم! من به واسطه اينكه ملت مرا قبول دارد ... اين آقا كه خودش هم خودش را قبول ندارد! رفقايش هم قبولش ندارند، ملت هم قبولش ندارد، ارتش هم قبولش ندارد؛ فقط امريكا از اين پشتيبانى كرده و فرستاده، به ارتش دستور داده كه از اين پشتيبانى بكنيد؛ انگليس هم از اين پشتيبانى كرده و گفته است كه بايد از اين پشتيبانى بكنيد. يك نفر آدمى كه نه ملت قبولش دارد، نه هيچ يك از طبقات ملت از هر جا بگوييد قبولش ندارند، بله چند تا از اشرار را دارند كه مى آورند توى خيابانها! از خودشان هست اين اشرار، فرياد هم مى كنند، از اين حرفها هم مى زنند. لكن ملت اين است، اين ملت است. مى گويد كه در يك مملكت كه دو تا دولت نمى شود! خوب، واضح است اين؛ يك مملكت دو تا دولت ندارد لكن دولت غير قانونى بايد برود. تو غير قانونى هستى! دولتى كه ما مى گوييم، دولتى است كه متكى به آراى ملت است؛ متكى به حكم خداست. تو بايد يا خدا را انكار كنى يا ملت را! بايد سر جايش بنشيند اين آدم! و يا اينكه به امر امريكا و اينها وادار كند يك دسته اى از اشرار، اين ملت را قتل عام كند.» (صحيفه امام، ج6، ص: 16 - 17) امام براساس این که مردم ایشان را قبول داشتند ، رفراندوم گذاشت ، بعد پیروز شد. این یعنی حرکتی کاملا قانونی. در آخر عمرشان این را می گویند ، که اگر جنازه های ما را روی هم انباشته کنید ، ما امان نامه کفر را امضا نمی کنیم. ما کوتاه نمی آییم. « اگر بند بند استخوانهايمان را جدا سازند، اگر سرمان را بالاى دار برند، اگر زنده زنده در شعله هاى آتشمان بسوزانند، اگر زن و فرزندان و هستى مان را در جلوى ديدگانمان به اسارت و غارت برند هر گز امان نامه كفر و شرك را امضا نمى كنيم.» (صحيفه امام، ج21، ص: 98) امام به این سوال که شما حکومت کردید که چه بشود؟ اینطور پاسخ دادند که شما شصت سال نماز می خوانید که چه بشود؟ یعنی آقا فریاد زدن ما مثل نماز ، واجب است. امام می گویند، البته این داد زدن ضررهای ظاهری هم داشت ، ولی همه آن سود بود. بعد مثال می زنند که حزب رستاخیز را ، رژیم شاه را فلان کردیم. امام میفرمایند که ما از نهضت مان سه تا هدف داشتیم: 1- نبودن محمدرضا خان و سلسله پهلوی 2- نبودن اصل رژیم سلطنتی 3- استقرار حکومت عدل اسلامی بعد میفرمایند که هرچه تلاش هم کنیم ، این هدف آخری محقق نمیشود. یعنی در حکومت ما دزدی ، اختلاس و فساد هست. بعد ادامه می دهند که اگر شاه نرود و فقط از مردم عذر خواهی کند ، کافی است. یعنی اصلا اگر شاه بعد از بیست سال فقط از مردم عذرخواهی کرد ، همه ما تکه تکه هم بشویم جا دارد برای همین نتیجه ای که حاصل شد. همین که یک تحول در کشور ایجاد شد ، بس است و نتیجه است. کلا باید داد بزنیم و حق نداریم سکوت کنیم. 🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 50.mp3
6.37M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت 📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم 🔊 جلسه پنجاهم #جایگاه_صدق_در_هستی / 06 📅97/10/10 #مشهد #دانشگاه_فردوسی 🔔 @Aminikhaah_Media
طرح کلي 14.mp3
23.3M
🔈 #طرح_کلی_اندیشه_اسلامی_در_قرآن 🔊 جلسه چهاردهم 📅97/10/10 #مشهد #دانشگاه_فردوسی 🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 51.mp3
5.96M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت 📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم 🔊 جلسه پنجاه و یکم #جایگاه_صدق_در_هستی / 07 📅97/10/11 #مشهد #دانشگاه_فردوسی 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه ششم 🔶 بخش هفتم 🔶همانطور که گفتیم امام فرمودند ، یک قسم از مسائل اینگونه اند که آدم باید نتیجه را در نظر بگیرد و بعد اقدام کند. « در همه مسائلى كه انسان اقدام مى كند يك جورش اين طور است كه يك قسم از مسائل اين طور است كه، انسان بايد ملاحظه كند كه در اين عملى كه مى كند نتيجه حاصل مى شود، نمى شود؟ آيا مى رسد به اين مقصدى كه دارد، نمى رسد؟ اگر مطمئن شد كه به آن مقصد مى رسد اقدام مى كند، اگر مطمئن نشد اقدام نمى كند. يك قسم از مسائل اين طورى است. يك قسم از مسائل هم هست كه انسان تكليف دارد از طرف خدا، كه اصل مطلب يك تكليفى هست. و نتايجى هم احتمال مى رود حاصل بشود، و احتمال هم مى رود حاصل نشود. در اين مسائلى كه آدم تكليف دارد كه اقدام بكند، ديگر نبايد ما در آن مسائل علم به اينكه نتيجه اى [از] آن مطلبى كه ما مى خواهيم، حاصل مى شود، اين لازم نيست علم پيدا كند؛ انسان دنبال اين است كه آن تكليفى كه به او شده، به آن تكليف عمل بكند.» (صحيفه امام، ج5، ص: 18) گفته اند که اگر احتمال عقلایی دادید که به آب نمی رسی ، تیمم کن ، تکلیف تو همین است. یا درمورد امر به معروف و نهی از منکر گفته اند که اگر یقین داری که تاثیر ندارد ، نتیجه نخواهد داشت ، اینجا وظیفه نداری. و قسم دیگری از مسائل اینگونه است که نتیجه را نباید درنظر گرفت و فقط باید اقدام کرد. یعنی اصل این است که وظیفه را انجام داد ، اگر چه احتمال بدهد که نتیجه ای حاصل نشود و لازم نیست که علم به این پیدا کند که نتیجه مطلوب حاصل میشود یا نه؟ و انسان به دنبال این است که به آن تکلیفی که بر عهده اش هست ، عمل کند. =>بعد میفرمایند که زیر بار ظلم و ذلت نرفتن به این شکل است. یعنی آقا اصلا فرض کن که داد بزنی ، نتیجه ای به همراه ندارد ، مهم نیست! باید به وظیفه عمل کرد. 📌شهید مطهری قبل از پیروزی انقلاب در یک سفر به فرانسه و دیدار امام می روند . بعدا این خاطره را اینگونه نقل کردند: من که قریب دوازده سال در خدمت این مرد بزرگ تحصیل کرده‌ام، باز وقتی که در سفر اخیر به پاریس به ملاقات و زیارت ایشان رفتم، چیزهایی از روحیه او درک کردم که نه فقط بر حیرت من، بلکه بر ایمانم نیز اضافه کرد. وقتی برگشتم،‌ دوستانم گفتند: «چه دیدی؟». گفتم چهارتا «آمَنَ» دیدیم. آمن به هدف- به هدفش ایمان دارد. دنیا اگر جمع بشود،‌ نمی‌تواند او را از هدفش منصرف کند. آمن بسبیله - به راهی که انتخاب کرده، ایمان دارد. امکان ندارد بتوان او را از این راه منصرف کرد. شبیه همان ایمانی که پیغمبر به هدفش و به راهش داشت. آمن بقوله - در میان همه رفقا و دوستانی که سراغ دارم، احدی مثل ایشان به روحیه مردم ایران ایمان ندارد. به ایشان نصیحت می‌کنند که : «آقا! کمی یواشتر. مردم دارند سرد می‌شوند، مردم دارند از پای در می‌آیند.» می گوید: «نه مردم این جور نیستند که شما می‌گویید. من مردم را بهتر می‌شناسم.» و ما می‌بینیم که روز به روز صحت سخن ایشان بهتر آشکار می‌شود. و بالاخره، بالاتر از همه؛ آمن بربه- در یک جلسه خصوصی، ایشان به من گفت: «فلانی! این ما نیستیم که چنین می‌کنیم. من دست خدا را به وضوح حس می‌کنم.» 🔶 امام خمینی می فرماید: «حضرت امير ـ سلام اللَّه عليه ـ كه قيام كردند بر ضد معاويه، البته مى خواستند به اينكه معاويه را از مقام خودش كنار بزنند و يك ... آدمى كه فاسق است و مال مردم خور است آن را بزنندش كنار، و يك آدم صحيحى را به جاى او بگذارند در شامات و سوريه و آنجاها. لكن جلوگيرى از ظلم معاويه يك تكليف شرعى بود كه بايد قيام كنند به اين امر و به مردم بفهمانند كه اين ظالم است و بايد اين طور اشخاص دفع بشوند. و ايشان قيام كردند و منتهى به اين شد كه موفق نشدند به اينكه او را از مقامى كه داشت [منعزلش] كنند. حضرت سيد الشهداء قيام كردند بر ضد يزيد؛ و شايد و همان طور هم بود كه خوب، اطمينان به اين بود كه موفق به اينكه يزيد را از سلطنت بيندازند نشوند؛ اين اخبارش هم اين طور است كه ايشان مطلع بودند بر اين مطلب؛ در عين حال براى همين معنى كه بر ضد يك رژيم ظالم قيام كنند ـ و لو اينكه كشته بشوند ـ قيام كردند و كشته دادند و كشتند و خودشان هم كشته شدند.» (صحيفه امام، ج5، ص: 18 - 19) در زمان معاویه، درگیری با معاویه باعث شد که معاویه غلبه کند و اتفاقا وقتی حکومت معاویه بر امیرالمومنین غلبه کرد، خیلی محکم تر شد. اگر امیرالمومنین وارد مقابله با حکومت معاویه نمی شد، حکومت معاویه خیلی زودتر متلاشی می شد. مثلا می گویند که وقتی شما بر ضد اسرائیل و رژیم صهیونیستی حرف می زنید و اقدام می کنید، باعث میشود که آنها مظلوم نمایی کنند و بعد بیشتر مالیات بگیرند. 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه ششم 🔶 بخش هشتم 🔶امام حکومت معاویه را با حکومت شاه اینطور مقایسه می کنند: « الآن وضع اين حكومت اين است، براى اينكه غاصبانه مسندى را گرفته است و يك سلطنت غاصبانه دارد مى كند ـ همان طورى كه معاويه سلطنت غاصبانه مى كرد، اين هم سلطنتِ غاصبانه است- بلكه تذكر دادم مكرر كه ما اگر ملتزم به قانون اساسى هم باشيم، روى اين فرض هم سلطنت ايشان بر خلاف قانون اساسى است؛ براى اينكه قانون اساسى آن چيزى را كه گفته است اين است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه مردم مى دهند به شخص سلطان؛ و ما مى دانيم كه اين مردم اصلًا يك همچو سلطنتى را نه به ايشان دادند و نه به پدر ايشان دادند؛ سلطنتى نبوده است كه مردم داده باشند به ايشان. بنا بر اين روى فرض قانون اساسى هم اين مقام را غصب كرده است؛ يعنى الآن ياغى است به حَسَب قانون. به حَسَب قانون اساسى اين آدم يك آدم ياغى است كه مثل ساير دزدها، كه يك وقت بيايند يك جايى را بگيرند و يك حكومتى را غصب كنند، اين هم همان است. بر حسب حكم شرع هم كه اصلًا لياقتْ اينها ندارند براى حكومت شرعى. آنكه لايق است براى اينكه حاكم بر مسلمين باشد، آن شرايطى دارد كه در اينها اصلًا آن شرايط موجود نيست. بنا بر اين، هم به حَسَب قانون اساسى اين سلسله غاصب اين مقام هستند ـ پدرش و خودش و بعد از آن هم اگر بچه اش ـ و هم به حَسَب حكم شرعى اينها لايق از براى اين مقام نيستند و غاصب اين مقام هستند. حالا هر چه هم مى خواهد زيارت برود! و هر چه هم مى خواهد عذر بخواهد و هر چه هم مى خواهد قرآن طبع بكند! و هر چه از اين حقه بازيها مى خواهد بكند لكن اصلِ مقام غصب است. يك آدم غاصب هر چه هم عذر بخواهد، اين مقام را تا دست از آن برندارد غاصب است.» (صحيفه امام، ج5، ص: 19 - 20) در آن زمان یک عده می گفتند که امام دارد غیبت شاه را می کند و شاه هم شیعه است. شاه مثل پدرش نبود که ضد هیئت ها عمل کند، پول می داد و روضه خوان در دربار دعوت میکرد و عزاداری می کردند!! یا مثلا زیارت می رفت، قرآن چاپ می کرد و... . خب امام در پایان فرمودند که چنین آدمی اگر دست از مقام بر ندارد، غاصب است. حالا این غاصب هر کس می خواهد باشد، پهلوی باشد، آمریکا باشد یا اسرائیل، باید در مقابل غاصب ایستاد. «وقتى كه يك شخصى غاصب يك مقامى شد و همان طورى كه ائمه جور اين طور بودند ـ مثل معاويه و امثال اينها ـ و تكليف مسلمين بود بر اينكه اين را از آن مقامى كه دارد كنار بزنند و حكومت را دست آن كسى كه بايد و شرع مقدس تعيين كرده است تسليم بكنند، الآن هم بر مسلمين اين مطلب واجب است؛ لازم است. ما هم يكى از افراد مسلمين هستيم كه بر ما هم واجب است كه جديت كنيم و اين را از اين مقام پايين بياوريم. احتمالش را هم مى دهيم كه موفق بشويم؛ لازم نيست يقين بكنيم. ما احتمال اين معنى را مى دهيم. بلكه بيشتر از احتمال الآن هست در كار كه با اين نهضتى كه مسلمين كرده اند و همه با هم فرياد مى زنند كه ما نمى خواهيم اين را، اين مطلب درست بشود و سقوط پيدا بكند ان شاء اللَّه. و بر فرض اينكه حالا ما نتوانيم، زورمان به او نرسد، همان است كه حضرت امير هم نتوانست. يعنى جنگ كرد و هجده ماه هم جنگ خونين [كرد] كه از طرفين عده زيادى [كشته شدند] همه اينها مسْلم بودند، از طرفيْن هم آنها مسْلم بودند و هم اينها مسْلم بودند، آنها مُسْلمِ فاسق بودند اينها مُسْلمِ عدالت خواه بودند، اينها با هم جنگ كردند و ـ عرض مى كنم كه ـ موفق نشدند به اينكه معاويه را از حكومت كنار بزنند. ما از اينكه يك عده اى از ما كشته بشود يا ما يك عده اى از آنها را بكشيم باكى نداريم، براى اينكه ما روى تكليف داريم عمل مى كنيم. خداى تبارك و تعالى ما را مكلف كرده كه با اين طور اشخاص، با اين طور ظَلَمه، با اينهايى كه اساس اسلام را دارند متزلزل مى كنند و همه مصالح مسلمين را دارند به باد مى دهند، ما مكلفيم كه با اينها معارضه و مبارزه بكنيم. اگر يك وقتى هم دستمان برسد، دست به تفنگ مى بريم و معارضه مى كنيم. خودمان تفنگ به دوشمان مى زنيم و معارضه با آنها مى كنيم، هر وقت مقتضى بشود؛ يك دستمان هم به مقتضياتش محقق بشود. ما باك از اين نداريم كه ده نفر، بيست نفر [كشته بدهيم] حضرت امير بيشتر از ده هزار نفر، بيشتر از بيست هزار نفر ـ تقريباً ـ در اين جنگها، در اين هجده ماه، كشته شد؛ ايشان باز [به جنگ ادامه داد] زمان پيغمبر هم اين طور بود. پيغمبر هم وقتى كه يك حكومتى را مى خواست كنار بزند، اين كفار قريش را مى خواست كنار بزند، خوب جنگها كرد و در يك جنگهايى موفق شد و در يك جنگهايى شكست خورد و آدم كشته شد؛ و اشخاص بزرگ مثل عموى پيغمبر ـ مثلًا ـ كشته شد. در جنگ [صِفين] «عمار ياسر» كشته شد؛ آن مرد بزرگوار. آن قدر كشته دادند. در اين اصل هيچ اشكالى براى ما نيست كه ما كشته مى دهيم.» (صحيفه امام، ج‏5، ص: 20 - 21) 🔔 @Aminikhaah_Media
زندگي به سبک بندگي 08.mp3
12.46M
🔈 #زندگی_به_سبک_بندگی 🔈 مروری بر حدیث عنوان بصری 🔊 جلسه هشتم 📅97/10/12 #مشهد 🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 52.mp3
6.96M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت 📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم 🔊 جلسه پنجاه و دوم #جایگاه_صدق_در_هستی / 08 📅97/10/15 #مشهد #دانشگاه_فردوسی 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه اول 🔶 بخش اول ✳️ در واقعه عاشورا ما وقتی میخواهیم واقعه را روایتگری کنیم ، وقتی میخواهیم نقش ها را تقسیم بندی کنیم ، گاهی نقش اول را اشتباه تعریف میکنیم در این ماجرا. معمولا اینطوری هست که وقتی ما میگوییم چه کسی امام حسین را کشت؟ اول از همه گفته میشود یزید. یزید را قاتل امام حسین میدانیم بعد از آن میگوییم عمر سعد و شمر. برای اینها نقش های اساسی قائل هستیم. اما در زیارت عاشورا اینطوری نیست. وقتی که درباره واقعه عاشورا افراد و نقش آنها را زیارت عاشورا مطرح میکند اتفاقا نقش کمی را برای شمر و یزید قائل است. میفرماید : « وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُم» (مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص: 774) خدا لعنت کند امتی که تو را کشت. تعبیر تعبیر عجیبی است. یک فرد قاتل نبود. نمیفرماید: لعن الله یزید الذی قتلک. خدا لعنت کند یزید که تو را کشت. اینها را البته با اسم لعن کرده است؛ اما وقتی میخواهد بگوید چه کسی قاتل بوده است حرف را می آورد روی یک امت. که یک امتی تو را کشتند. فرقه و طائفه و جماعت را نمیفرماید. ۲۰ نفر و ۱۰۰ نفر و ۱۰۰۰ نفر را که امت نمیگویند. در لغت به جماعتی امت گفته میشود که اینقدر زیاد باشد که جلب توجه کند. (ر.ک: التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج1، ص: 136) گاهی ما اشتباه تعریف میکنیم واقعه عاشورا را و خیال خودمان را هم راحت می کنیم. گفتیم یزید ، امام حسین را کشت و عبرت خاصی هم نمیتوان گرفت. یزید کشت ، چرا؟ میخواست حکومت کند حالا مگر چند یزید داریم در این عالم ؟ شخصی مانند صدام پیدا شود یک نتانیاهو پیدا شود ، اینها یزید هستند! یزید های زمانه ما. شمر و یزید های زمانه را بشناس. خب مسئله این هست که فقط با شمر زمانه و یزید زمانه شناختن که مسئله حل نمیشود. 👈 أمَّةً قَتَلَتْكُم زمانه ات را بشناس. همیشه یک امتی هستند که حسین را آن امت خواهند کشت. که اگر یزید حسین را میکشد به پشتوانه آن امت خواهد کشت و اگر شمر میکشد به پشتوانه آن امت میکشد. بهتر است اینجور گفته شود که آن امت میکشد با دستان شمر و یزید. تعبیر عجیبی نیست أُمَّةً قَتَلَتْكُم؟ 🔶 ما مردم جامعه خودمان را نقد نکرده ایم‌! یا تعارف داشته ایم ، یا چون خودمان در آن جامعه بوده ایم زیر سوال میرفتیم ، یا اینکه اگر هم نقد کرده ایم جوری نقد کرده ایم که مثلا اروپایی ها را ببینید چه قدر راست میگویند ، ما همه دروغ میگوییم! مردم هم خوششان آمده است. چون فهمیده ایم اگر کسی را این مدلی نقد کنیم کسی ناراحت نمیشود. خوششان هم می آید! ولی امیرالمومنین مردم را اینطوری نقد نمیکرد. خود همین مستمعین در جلسه را مورد خطاب قرار میداد. سنگین ترین حرف ها را به همین ها میزد! میفرمود : «يا أَشْبَاهَ الرّجَالِ وَ لَا رِجَالَ! حُلُومُ الْأَطْفَالِ، وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً- وَ اللَّهِ- جَرَّتْ نَدَماً، وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَكُمُ اللَّهُ! لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبي قَيْحاً، وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً، وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفاساً، وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالعِصْيَانِ وَ الخِذْلانِ؛ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ: إِنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، وَ لكِنْ لا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ. لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَها مِرَاساً، وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنّي! لَقَدْ نَهَضْتُ فِيها وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ، وَ هأَنَذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السّتّينَ! وَ لكِنْ لا رَأْيَ لِمَنْ لا يُطَاعُ!» «اى كسانى كه به مردان مى مانيد ولى مرد نيستيد! اى كودك صفتان بى خرد! و اى عروسان حجله نشين! (كه جز عيش و نوش به چيزى نمى انديشيد) چقدر دوست داشتم كه هرگز شما را نمى ديدم و نمى شناختم همان شناسائى كه سرانجام مرا اين چنين ملول و ناراحت ساخت، خدا شما را بكشد كه اين قدر خون به دل من كرديد. و سينه مرا مملو از خشم ساختيد و كاسه هاى غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشانديد، با سرپيچى و يارى نكردن نقشهها و طرحهاى مرا (براى سركوبى دشمن و ساختن يك جامعه آباد اسلامى) تباه كرديد، تا آنجا كه قريش گفتند پسر ابو طالب مردى است شجاع ولى از فنون جنگ آگاه نيست! ... خدا خيرشان دهد آيا هيچ يك از آنها از من با سابقه تر و پيشگامتر در اين ميدانها بوده؟ من آن روز گام در ميدان نبرد گذاشتم كه هنوز بيست سال از عمرم نگذشته بود، و هم اكنون از شصت گذشته ام، ولى آن كس كه فرمانش را اجرا نمى كنند، طرح و نقشه اى ندارد (هر اندازه فكر او بلند و نقشه او دقيق باشد هرگز به جائى نمى رسد!)» (نهج البلاغه ، خطبه 27) 🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 53.mp3
7.46M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت 📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم 🔊 جلسه پنجاه و سوم #جایگاه_صدق_در_هستی / 09 📅97/10/16 #مشهد #دانشگاه_فردوسی 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه اول 🔶 بخش دوم 🔶 اگه یک منبری اینطوری حرف بزند شما او را از منبر پایین نمی آورید؟ بیان چنین نقدهایی جرات میخواهد. امیرالمومنین اینجوری صحبت میکردند. حضرت سیدالشهدا هم مردم را اینجوری نقد میکردند. بعد ببینید اینها اثر دارد بر روی همان أُمَّةً قَتَلَتْكُم. چرا که این مردم کینه به دل میگیرند. بعد آماده میشوند و یک روز میتوانند بکشند این آقا را. غیر از این هست؟ ما فقط بخش های قشنگ آن را میگوییم. میگوییم که امیرالمومنین مهربان بودند. دست و دلباز بودند. سه روز روزه گرفتند هر بار افطارشان را دادند به مسکین و یتیم و اسیر. هیچ کس دست خالی از درب منزل ایشان بیرون نمیرفت. اینها بخشهای قشنگ بود! خب مگر با اینهایی که گفتیم مردم دیوانه بودند کشتند اهل بیت را؟ اینها که اینقدر خوب بودند چرا مردم آنها را کشتند؟ خوب بودند اما اینجوری که دشمنی درست نمی شود اصلا! پس دشمنی برای چه باید درست بشود؟ اصلا مگر ممکن است کسی با این ویژگی ها دشمن باشد؟ چرا باید دشمنی درست شود؟ اگر کسی در محله شما خیریه تشکیل دهد ، جهیزیه بدهد ، به فقرا و نیازمندان کمک کند، شبانه در حساب های مردم بدون اینکه کسی بفهمد پول بریزد ، کدام عاقلی او را می کشد؟ آن وقت زیارت عاشورا میفرماید وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً قَتَلَتْكُم نه یک نفر بلکه یک امت تو را کشتند. آن وقت شما باورتان می شود آنهایی که در همین خیریه عضو هستند بروند و این آقا را بکشند؟ آخر چرا باید مردم امام حسین را بکشند؟ یک جایی دارد مشکل پیدا می شود با امام حسین. یک جایی دارند درگیر میشوند باهم! فکر کنید شخصی به این دست و دلبازی را همه دوستش دارند و همه هم با او مشکل داشته باشند. آخر چرا بغض او را به دل دارند؟ بعد بررسی که میکنیم میبینیم او یک توقعاتی از مردم دارد و مردم به خاطر آن توقعات از او شاکی اند! مثلا میگوید وام میگیرید قبول ، جهیزیه میگیرید قبول ، ولی فلان روز فلان جا جمع شوید و در فلان کار مشارکت کنید. بعد به خاطر همین با او دشمن شوند. دوستش دارند ولی با او دشمن اند. همه داستان کربلا همین است. امام حسین پرسیدند در کوفه چه خبر است؟ گفتند آقاجان همین قدر به شما گزارش دهیم که « قُلُوبُهُمْ مَعَكَ وَ سُيُوفُهُمْ عَلَيْك» ( دلائل الإمامة (ط - الحديثة)، ص: 182 ) دلهایشان با توست اما شمشیر هایشان را هم برایت کشیده اند! همه دوستت دارند ولی میخواهند تو را بکشند. مثلا همان آقا که خیریه دارد بگوید مردم نظرتان درباره من چیست؟ بگویند دوستت داریم ولی نمیخواهیم سر به تنت باشد! مگر می شود؟ اینها چه طوری با هم جور در میاید؟ همه با هم او را بخواهند و همه با هم او را بکشند. أُمَّةً قَتَلَتْكُم! وقتی هم بکشند همه با هم گریه کنند ! اینها عجیب است. اینها را ما کم دیدیم! 🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 54.mp3
8.51M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت 📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم 🔊 جلسه پنجاه و چهارم #جایگاه_صدق_در_هستی / 10 📅97/10/17 #مشهد #دانشگاه_فردوسی 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه اول 🔷 بخش سوم 🔶 اهل بیت اباعبدالله الحسین ع را بعد از واقعه عاشورا دو روز نگه داشتند. گفتند ما میخواهیم جسد کشته هایمان را دفن کنیم! (الكامل في التاريخ ، ج 2 ، ص 574 ؛ الأخبار الطوال ، ص 259 ؛ بغية الطلب في تاريخ حلب ، ج 6 ، ص 2630.) دو روز طول کشید ؛ خیلی کشته داده بودند. اینها همه را دفن کردند. اهل بیت را با چه وضعیتی از کربلا خارج کردند! این زن و بچه را بر پارچه ای روی تخته و بر کوهان شتران بی جهاز و در حالی که پوشش رویینشان را از سر کنده بودند از کربلا خارج کردند. (الملهوف ، ص 189؛ بحار الأنوار ، ج 45 ، ص 107.) وقتی به کوفه رسیدند شب شده بود. کوفه شهر آباء و اجدادی آنها بود. مردم کوفه با این خانواده انس داشتند. به آنها علاقه داشتند. امام صادق ع فرمود: « مَا مِنْ أَهْلِ الْبُلْدَانِ أَكْثَرُ مُحِبّاً لَنَا مِنْ أَهْلِ الْكُوفَة» « مردم هیچ جای دنیا به اندازه مردم کوفه ما را دوست ندارند!» (بشارة المصطفى لشيعة المرتضى (ط - القديمة)، ص: 82 ؛ بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج65، ص: 131 ) همه درد در همین روایت است! می ترسیم این روایات را بخوانیم مردم متوجه اصل ماجرا نشوند! مردم کوفه اهل بیت را دوست داشتند. خیلی هم دوست داشتند. گاهی روضه اشتباه خوانده می شود. در کوفه کسی به اهل بیت ع سنگ پرتاب نکرد. آن مربوط به شام بود. در کوفه یهودی ای نبود! 80 درصد مردم آنجا شیعه اعتقادی بودند و مثل امیرالمومنین نماز میخواندند. شهر دشمن نبود ، شهر دوست بود. شهر رفقای امیرالمومنین بود. اینهاست که جگر انسان را می سوزاند! اسرای کربلا به کوفه رسیدند. آن زمان (که به وقت شمسی مهر ماه بوده) شبها نسبتا خنک بود. مردم بر پشت بامها می خوابیدند. اگر کسی از کوچه رد می شد متوجه می شدند. حالا اگر کاروان رد می شد همه متوجه می شدند. خب کاروان صدای جرس دارد. شتر وقتی وارد می شود صدای جرس شتر بلند می شود. صدای جرس آمد. مردم کوفه از خواب بیدار شدند. بیرون ریختند. دیدند چهره این خانواده که آمده اند به چهره عزاداران می خورد. زنى كوفى از بالاى بام پرسيد: شما از كدام اسيران هستيد؟ گفتند: ما اسيران خاندان محمّديم. آن زن، پايين آمد و چادر و پيراهن و مقنعه برايشان جمع كرد و به آنها داد تا خود را بپوشانند. (مثير الأحزان ، ص 85 ؛ الملهوف ، ص 190، بحارالأنوار ، ج 45 ، ص 108) مردم کوفه با دیدن این خانواده چه کردند؟ «ورَأَيتُ نِساءَ أهلِ الكوفَةِ مُشَقِّقاتِ الجُيوبِ عَلَى الحُسَينِ بنِ عَلِيٍّ عليهما السلام» ( بلاغات النساء ، ص 37) زن های کوفی با دیدن اسرای کربلا گریبان ها را دریدند! مردان کوفی هم گریه و شیون می کردند: « فَجَعَلوا يَبكونَ ويَنوحونَ» ( الفتوح ، ج 5 ، ص 120؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي ، ج 2 ، ص 40؛ الفصول المهمّة ، ص 190؛ كشف الغمّة ، ج 2 ، ص 263 ؛ الحدائق الورديّة ، ص 124 ) هیچ کس از دیدن این وضعیت خوشحال نشد ، بلکه همگی گریستند و شیون کشیدند. زینب کبری چه فرمود؟ فرمود گریه می کنید؟ ای کوفیان بی مروت و بی حیا! الهی اشکتان خشک نشود! «يا أهلَ الكوفَةِ، ويا أهلَ الخَتلِ وَالخَذلِ، فَلا رَقَأَتِ العَبرَة» ( الأمالي للمفيد ، ص 321 ؛ الأمالي للطوسي ، ص 92 ؛ الملهوف ، ص 192 ؛ مثير الأحزان ، ص 86 ؛ بحار الأنوار ، ج 45 ، ص 165 ؛ الفتوح ، ج 5 ، ص 121 ؛ مقتل الحسين عليه السلام للخوارزمي ، ج 2 ، ص 40 ) امام سجاد ع هم فرمودند: شما گریه میکنید ؟ به غربت ما گریه میکنید؟ بر مظلومیت ما گریه میکنید؟ « يا أهلَ الكوفَةِ، إنَّكُم تَبكونَ عَلَينا فَمَن قَتَلَنا غَيرَكُم؟» (بلاغات النساء ، ص 37) شما قاتل مایید. چه کسی غیر از شما ما را کشت؟ 🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 55.mp3
8.86M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت 📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم 🔊 جلسه پنجاه و پنجم #جایگاه_صدق_در_هستی / 11 📅97/10/18 #مشهد #دانشگاه_فردوسی 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه اول 🔷 بخش چهارم 🔶 شهر کوفه شهر فقیری نبود. شهر بی فرهنگی نبود انسان های با کلاس و بالا شهری بودند. شهر کوفه ثروتمند ترین شهر جهان اسلام بود. تمام مالیات ایران و بصره به کوفه میرفت. (الحیاه الاجتماعیه و الاقتصادیه فی الکوفه فی القرن الاول الهجری ، ص ۲۲۱ به بعد) امیرالمومنین ع ۵ سال حکومت کرد. آخر حکومت فرمود: «مَا أَصْبَحَ بِالْكُوفَةِ أَحَدٌ إِلَّا نَاعِماً إِنَّ أَدْنَاهُمْ مَنْزِلَةً لَيَأْكُلُ الْبُرّ َ وَ يَجْلِسُ فِي الظِّلِّ وَ يَشْرَبُ مِنْ مَاءِ الْفُرَاتِ.» «در کوفه کسی صبح نمی کند مگر اینکه برخوردار است. پایین ترین طبقات مردم ، نان گندم می خورد و زیر سایه می نشیند و آب شیرین می نوشد.» 🔻مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج2، ص: 99 بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج40، ص: 327 جامعه‌ ای که ضعیفترین مردم آن از غذای خوب (نان گندم) استفاده کنند، صاحب منزل مناسب شوند و از آب گوارا و محیط سالم زندگی بهره‌ مند باشند، جامعه‌ ای است که مردم آن امکانات اقتصادی مناسب دارند و کسی برای امور ضروری اقتصادی دچار مشکل جدّی نیست. فرمود آخر حکومت دارم شهری به شما تحویل می دهم که یک کارتن خواب داخل شهر ندارید. آب شرب کشیدم به خانه هایتان. با امکانات ترین شهر جهان اسلام شد شهر کوفه. امیرالمومنین حکومت داشت. آباد کرد شهر کوفه را. شکم ها سیر شد. وضعشان خوب شد. سهمیه بیت المال آنها بالا بود. بماند که عبیدالله که آمد روی یک نقطه دست گذاشت. گفت مردم امام حسین را میخواهید؟ یارانه تان را قطع میکنم. آنها گفتند نه چه کسی گفته امام حسین را میخواهیم؟ وقتی گفت که یارانه ها را قطع میکنم صداها قطع شد. ماجرای مسلم که غریب شد اینها بود... عبیدالله دو چیز گفت: «فَبَعَثَ عُبَيدُ اللّهِ إلَى الأَشرافِ فَجَمَعَهُم إلَيهِ، ثُمَّ قالَ: أشرِفوا عَلَى النّاسِ، فَمَنّوا أهلَ الطّاعَةِ الزِّيادَةَ وَالكَرامَةَ، وخَوِّفوا أهلَ المَعصِيَةِ الحِرمانَ وَالعُقوبَةَ، و أعلِموهُم فُصولَ الجُنودِ مِنَ الشّامِ إلَيهِم.» 🔻 تاريخ الطبري ، ج 5 ، ص 369 ؛ أنساب الأشراف ، ج 2 ، ص 338 ؛ مقاتل الطالبيّين ، ص 103 ؛ البداية و النهاية ، ج 8 ، ص 154 ؛المختصر في أخبار البشر لأبي الفداء ، ج 1 ، ص 189. عبیدالله گفت یارانه را قطع میکنم. یکی هم گفت یک سپاهی داریم در شام (شام در سوریه و کوفه در عراق است) گفت این سپاه اسب های آنچنانی و تجهیزات آنچنانی دارد. میخواهد بیاید شما را تار و مار کند! اصلا چنین سپاهی وجود نداشت دروغ بود. مردم کوفه باورشان شد. مردمِ «قلوبهم معک» ، شدند «سیوفهم علیک». وضع مردم خوب بود. بی فرهنگ و بی سواد نبودند. اهل بیت را دوست داشتند. ولی یک جایی یک دفعه کار خراب میشود. خب چه میشود یک دفعه؟ مردم کوفه از واقعه عاشورا خبر نداشتند. حرفشان این بود: گفتند ما دو تا تجربه تاریخی را گذراندیم. یکی در زمان امیرالمومنین یکی زمان امام حسن. امیرالمومنین با دشمن مواجه شد. تحت فشار قرار دادیم گفتیم کوتاه بیا! کوتاه آمد. امام حسن با دشمن مواجه شد تحت فشار قرار دادیم گفتیم کوتاه بیا! راه بیا! کوتاه آمد. تصور مردم این بود که حسین ابن علی هم می آید. یک سپاه هم روبرویش تحت فشار قرار میدهیم کوتاه می آید! تصور مردم این بود. الان دو روز هم از کربلا گذشته کسی خبر ندارد چه شده. یک دفعه این خانواده آمدند گفتند همه مرد های ما را کشتند با بدترین وضعیت. گفتند امام های قبلی کوتاه آمدند. این امام حسین چرا کوتاه نیامد چنین وضعی درست شد؟ خیلی عجیب است این حرف. در مقاتل آمده مردم کوفه که وضعیت امام سجاد ع را دیدند ، شمشیر کشیدند. گفتند همین الان حرکت کنیم برویم یزید را در شام بکشیم! دیگر عبیدالله هم نه ، یزید را در شام بکشیم. امام فرمودند: « كَلّا ورَبِّ الرّاقِصاتِ، فَإِنَّ الجُرحَ لَمّا يَندَمِل، قُتِلَ أبي صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيهِ بِالأَمسِ وأهلُ بَيتِهِ مَعَهُ، ولَم يُنسِني ثُكلَ رَسولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وثُكلَ أبي وبَني أبي، ووَجدُهُ بَينَ لَهَواتي، ومَرارَتُهُ بَينَ حَناجِري وحَلقي، وغُصَصُهُ تَجري في فِراشِ صَدري، ومَسأَلَتي أن لا تَكونوا لَنا ولا عَلَينا.» 🔻 الملهوف ، ص 199 ؛ الاحتجاج ، ج 2 ، ص 117 ؛ مثير الأحزان ، ص 89 ؛ بحار الأنوار ، ج 45 ، ص 112 ؛ المناقب لابن شهرآشوب ، ج 4 ، ص 115. فرمود زخمی که شما زدید با این کارها خوب نمیشود. نه با ما باشید و نه بر ما. اصلا کاری با ما نداشته باشید! 🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 56.mp3
7.07M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت 📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم 🔊 جلسه پنجاه و ششم #جایگاه_صدق_در_هستی / 12 📅97/10/19 #مشهد #دانشگاه_فردوسی 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه اول 🔷 بخش پنجم 🔶 اهل بیت را یک هفته در کوفه زندانی کردند. نامه فرستادند که ببینند یزید چه حکمی میکند. همه شهر سیاه پوش شد. یک هفته عزا به پا کردند. مردم کوفه عاشق اهل بیت بودند! یک جای کار مشکل دارد که میشود «اُمَّةً قَتَلَتْكُم». کجای کار می لنگد؟ مردم اهل بیت را دوست دارند . باور دارند . شیعه اند. همه چیز درست است. ولی میشوند قاتل اهل بیت! یک چیزهایی هست که یک دفعه کار را خراب میکند. میتواند در هر محبی باشد. در هر عاشق اهل بیتی باشد. واقعیت ها در فیلم ها در تعزیه ها و ... درست بیان نمیشود. هر کس محب اهل بیت هست بگوییم کلا خوب است و هر کس دشمن اهل بیت است کلا بد است.... یک حر میاید در سپاه امام حسین ع که از اول خوب نبوده. از آن طرف رفقای صمیمی امام حسین ع که آدمهای به ظاهر مومنی بودند ، امام حسین را رها کردند. در مقتل آمده امام حسین ع در گودی قتلگاه بود. داشت کشته میشد. تک و تنها! تعبیر مقتل این است: اشیاخی از کوفه ، پیرمردهایی بودند بیرون قتلگاه نشسته بودند. گریه میکردند. دعا میکردند خدایا! امدادهای غیبی ات را بفرست! عن سعد بن عبيدة: إنَّ أشياخا مِن أهلِ الكوفَةِ لَوُقوفٌ عَلَى التَّلِّ يَبكونَ، ويَقولونَ: اللّهُمَّ أنزِل نَصرَكَ. قالَ: قُلتُ: يا أعداءَ اللّهِ! ألا تَنزِلونَ فَتَنصُرونَهُ. 🔻 تاريخ الطبري ، ج 5 ، ص 392. اینها ماجرای کربلا را رقم زدند! اینهایی که اشک میریختند ولی خون نمیدادند! یک چیزهای عجیبی هست... حر هم داریم بر عکس آنها. امام حسین فرمودند: شما لقمه حرام خورده اید حرف من را نمیفهمید. وَكُلُّكُم عاصٍ لِأَمرى غَيرُ مُستَمِعٍ لِقَولى، قَدِ انخَزَلَت عَطِيّاتُكُم مِنَ الحَرامِ، وَ مُلِئَت بُطونُكُم مِنَ الحَرامِ، فَطُبِعَ عَلى قُلوبِكُم. 🔻 مقتل الحسين عليه السلام، خوارزمى ، ج 2 ، ص 6؛ بحار الأنوار ، ج 45 ، ص 8. سوال: امام حسین اینگونه فرمود. مگر حر چه لقمه ای خورده بود؟ او هم که حقوق بگیر همان عبیدالله بود! این نشان میدهد با اینکه لقمه خیلی مهم است ولی همه چیز به لقمه برنمیگردد... اینجوری هم داریم... کسانی هم داشتیم که لقمه حلال میخوردند اما کمک نکردند! 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷جلسه دوم 🔷 بخش اول 🔶 در آیات قرآن مواجهه انبیا با مردم نکات جالب و شگفت آوری دارد گاهی انبیا جملاتی از مردم می شنیدند که انسان را به شدت به فکر فرو میبرد گاهی سر چیزهایی مته به خشخاش میگذاشتند که انسان را واقعا متعجب میکند. نکته عجیب این است که ما گاهی وقتی میخواهیم حالت این دشمنان را ترسیم کنیم چهره ای سیاه از اینها ترسیم میکنیم که ذره ای نقطه سفید در زندگی آنها نبوده. وقتی فیلم آنها را میسازیم وقتی زندگی آنها را بیان میکنیم تاریخ را بیان میکنیم انگار اصلا اینها کامل مشکل داشتند. ذره ای منطق نداشتند. ذره ای حرف متوجه نمیشدند. در حالی که قرآن اینطور ترسیم نمیکند دقیق نشان میدهد تا ما پی ببریم مشکل از کجاست. وقتی در مورد قوم لوط صحبت میکنیم تصور ما از آنها چیست؟ یک تصور کاملا سیاه. یک تصور کاملا منفی. آدمهایی که ذره ای انصاف و انسانیت در آنها نیست. این تصور ما از قوم لوط است. در حالی که اینطوری نیست. الآن در کشور های غربی همین کار قوم لوط را قانون کردند. در آلمان دو همجنس همسر همدیگرند! خب الان تصور ما نسبت به مردم آلمان هم مانند تصور ما نسبت به قوم لوط است؟ تصوری که ما نسبت به مردم آلمان داریم منفی تر هست یا تصوری که ما نسبت به قوم لوط داریم؟ کار که همان کار است. آن وقت من اگر بخواهم بگویم اینها هم قوم لوطند کسی باورش میشود؟ میگویند آقا! الکی تاریخ را تطبیق ندهید! چیزی بود گذشت! خب یعنی چه؟ یعنی قرآن آمد یک ماجرایی برای ما گفت که هیچ خاصیتی برای امروز ما ندارد؟ یک واقعه تاریخی را گفته و رفته؟ اصلا تطبیق نباید بدهیم؟ به هیچ جا هم نمیخورد؟ هیچ کس هم الان قوم لوط نمیشود؟ اینها مشکلات ماست. خیلی این آیات را میزنیم کنار. خب اگر خدا در قرآن گفته برای چه گفته؟ من نباید بالای منبر بگویم ماجرای قوم لوط را؟ میگویند گفتن اینها خوب نیست! خب خدا که حکیم علی الاطلاق هست نمیدانست اینها خوب نیست؟ برای چه داستان حضرت لوط را فرمودند؟ بعد جالب است داستان قوم لوط را در سوره هود می فرماید و در چند آیه بعد قوم دیگری را مطرح میکند که یکی دیگر از انبیا به قوم خودش میگوید «وَ ما قَوْمُ لُوطٍ مِنْكُمْ بِبَعيد» (هود / 89) مردم ، شما با قوم لوط فاصله نداریدا! در حالی که اینها مشکلشان چیز دیگری بوده! مشکلات قوم لوط را نداشتند! خیلی عجیبه. سید ابن طاووس می فرماید: «ظهر عاشورا وقت نماز ظهر كه شد حسين عليه السلام به زهير بن قين و سعيد بن عبد اللّه حنفى فرمان داد كه با نيمى از افراد جلو بايستند. سپس نماز خوف را با بقيه گزارد. پس تيرى به حسين عليه السلام رسيد. سعيد بن عبد اللّه حنفى پيش رفت و با تن خود به نگهبانى از امام حسين عليه السلام پرداخته و گام از گام بر نداشت تا اينكه به زمين افتاد، در حالى كه مى گفت: خدايا، آنان را همچون عاد و ثمود لعنت كن. » ( الملهوف ، ص 165) اینها عجیب نیست؟ معلوم میشود ما باید درباره قوم عاد و ثمود بحث بکنیم. یک چیزی بوده که خداوند متعال در قرآن فرموده! یعنی میشود در هر دوره ای مردم قوم عاد بشوند ، قوم ثمود بشوند ، قوم لوط بشوند! ممکن است در یک دوره ای یک محله ای یک منطقه ای یک جایی قوم عاد باشد. یک جایی قوم لوط باشد. یک جایی قوم ثمود باشد. امام باقر ع فرمود شخصیت های قرآنی دائما در حال چرخش اند: «إنَّ القُرآنَ حَىٌّ لا يَموتُ، وَ الآيَةَ حَيَّةٌ لا تَموتُ، فَلَو كانَتِ الآيَةُ إذا نَزَلَت فِى الأَقوامِ ماتوا ماتَتِ الآيَةُ، لَماتَ القُرآنُ، و لكِن هِىَ جارِيَةٌ فِى الباقينَ كَما جَرَت فِى الماضينَ. » ( تفسير العيّاشى: ج 2 ، ص 203) «قرآن، زنده است و نمى ميرد، و آيه [هاى آن] نيز زنده اند و نمى ميرند؛ زيرا اگر آيه اى كه در باره اقوامى نازل شده است، با مُردن آنها مى مُرد، قرآن نيز مُرده بود؛ بلكه قرآن، در ميان آيندگان، جارى است، همچنان كه در ميان گذشتگان، جارى بود.» امام صادق ع هم فرمودند: «إنَّ القُرآنَ حَىٌّ لَم يَمُت، وَ إنَّهُ يَجرى كَما يَجرِى اللَّيلُ وَ النَّهارُ، وَ كَما تَجرِى الشَّمسُ وَ القَمَرُ، وَ يَجرى عَلى آخِرِنا كَما يَجرى عَلى أوَّلِنا.» (همان) «قرآن، زنده است و نمى ميرد و هماره [در همه زمان ها] جارى است، چنان كه شب و روز، و خورشيد و ماه، در جريان اند، و همچنان كه بر اوّلين كسانِ ما جارى بوده، بر آخرين كسان ما نيز جارى است.» 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷جلسه دوم 🔷 بخش دوم 🔶امام صادق ع فرمود: « مِنْهُ مَا قَدْ مَضَى وَ مِنْهُ مَا لَمْ يَجِئْ يَجْرِي كَمَا تَجْرِي الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ كُلَّمَا جَاءَ فِيهِ تَأْوِيلُ شَيْءٍ مِنْهُ يَكُونُ عَلَى الْأَمْوَاتِ كَمَا يَكُونُ عَلَى الْأَحْيَاء» ( بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج1، ص: 203) « در مورد خبرهاى قرآن بعضى از آن معانى رخ داده، و بعضى بعدا رخ مى دهد، و قرآن با گردش و جريان خورشيد و ماه جريان دارد، در هر چرخى كه آنها مى زنند، و حوادثى مى آورند، پيشگفته اى از قرآن محقق مى شود.» ما همین الان فرعون داریم. همین الان نمرود داریم. همین الان موسی داریم. همین الان هارون داریم. هستند اینها همه. ابراهیم داریم. قرآن کتاب داستان نیست برای بچه ها. شاهنامه نیست. رستم و سهراب نیست. رستم و سهراب و افراسیاب برای ما چه فرقی میکنند؟ بودند یا نبودند؟ کسانی بودند رفتند. اگر هم نبودند که تمثیل است! حالا رستم بوده یا نبوده! چه فرقی به حال من و شما دارد؟ رستم که ما به ازای خارجی ندارد! رستم که در عالم مِثل ندارد که بگوییم این رستم زمانه است! ولی ابراهیم ، ابراهیم زمانه داریم! موسی ، موسی زمانه داریم! امام زمان ما مظهر تمام انبیاست. آن وقت فرعون داریم. نمرود داریم. همه اینها هستند! همین الان ماجرای آدم و حوا را داریم. هابیل و قابیل را داریم. همه اینها هستند در عالم. زنده اند! دوران امام حسین هم اینها بودند. بعدش هم هستند! یعنی ما هزار سال قبل از تولد پیغمبر اکرم ابراهیم داشتیم. در دوران پیامبر اکرم ابراهیم داشتیم. ۱۰۰ سال بعد از پیغمبر اکرم ابراهیم داشتیم. امروز هم ابراهیم داریم. سال های آینده هم ابراهیم داریم. اینها حقیقت اند. جاری اند در عالم. کما اینکه خود امام حسین هم همینطور است! قشنگ گفته: در کرب و بلا بی طرفان بی شرفانند تاریخ همان است حسینی و یزیدی ... در تاریخ امام حسین داریم. یزید داریم. کربلا داریم ... کل یوم عاشورا کل ارض کربلا. در دنیا ببینید چه خبر است ! فرعون دیگر نیست؟؟ قتل عام میکنند. از بچه کوچک می ترسند که نکند یک موسی در بیاید و حکومتشان را به هم بریزد. فرعون یکی بود و مرد؟؟؟ خب مگر قرآن کتاب هدایت نیست؟ مگر تا ابد جاری نیست؟ کتاب داستان که نیست. قرآن وقتی درباره نمرود صحبت میکنه با ما کار دارد. می گوید همین الان این پیغمبر را داریم. این آدم ها هم روبرویش هستند. بگرد پیدایشان کن. ببین چه میگویند... ببین روبروی آن پیغمبر که ایستادند چه میگفتند. روبروی این پیغمبر که ایستادند چه حرفی می زدند... ببین ابلیس روبروی آدم که ایستاد چه گفت... گفت من سجده نمیکنم من بهتر از آدمم. معلوم می شود این کلمه را هر کس هرجای عالم بگوید شیطان است. ابلیس است. هر کس هرجا می گوید من بهترم شیطان است... آیت الله جوادی آملی میفرمودند هر وقت دیدید یکی می گوید من از دیگران برترم بدانید بلندگو دست شیطان است! این خودش نیست که دارد می گوید. ابلیس دارد می گوید: « أَنَا خَيْرٌ مِنْه» (اعراف / 12) من بهترم. شیطان یکی نبود که بیاید و برود ... همیشه هست... جاری اند اینها. هر کس حسودی می کند قابیل است ... هرکس زور می گوید فرعون است ! الان قوم عاد و ثمود هست. ما با صالحیم یا با ثمود و عاد؟ انسان می تواند تشخیص دهد ... امام حسین فرمود: « إِنَّ الْمُؤْمِنَ اتَّخَذَ اللَّهَ عِصْمَتَهُ وَ قَوْلَهُ مِرْآتَهُ فَمَرَّةً يَنْظُرُ فِي نَعْتِ الْمُؤْمِنِينَ وَ تَارَةً يَنْظُرُ فِي وَصْفِ الْمُتَجَبِّرِينَ فَهُوَ مِنْهُ فِي لَطَائِفَ وَ مِنْ نَفْسِهِ فِي تَعَارُفٍ وَ مِنْ فِطْنَتِهِ فِي يَقِينٍ وَ مِنْ قُدْسِهِ عَلَى تَمْكِينٍ» (تحف العقول، ص: 248) مومن قرآن را روبرویش می گذارد و ویژگی های مومنین را می بیند. ویژگی های دشمنان را هم می بیند. بعد با خودش تطبیق می دهد... من کدامش را دارم؟ کدامش را ندارم؟ من جزء کدام هستم؟ کربلا هم همین است! ویژگی مومنین را داری ، یار امام حسین می شوی. ویژگی مومنین را نداری ، دشمن امام حسین می شوی. خیلی ساده است. یک سوال ساده : شما بفرمایید کسانی که حضرت صالح را کمک کردند ، اگر در کربلا بودند دشمن امام حسین می شدند؟ - نه! چون روشن است! صالح را که کمک کردی ، اگر در دوران امام حسین بودی می رفتی کمک امام حسین. آدم ها که عوض نمی شوند در طول تاریخ! مثلا بگویید من را ۱۰۰ سال ببری جلو امتحانم خوب می شود. ۱۰۰ سال ببری عقب امتحانم ضعیف می شود! من چون دوران امام حسین بودم قاتل امام حسین شدم. اگر من را ۵۰۰ سال می بردی عقب دیگر قاتل امام حسین نمیشدم! خب می شدی قاتل یکی از انبیا. چه فرقی میکند؟! ۵۰۰ سال هم بروی جلوتر قاتل یکی از امامزاده ها می شوی! مثلا آنهایی که در میانمار دارند قتل عام میکنند اگر در عاشورا بودند می شدند یار امام حسین؟ روشن است. 🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 57.mp3
8.98M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت 📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم 🔊 جلسه پنجاه و هفتم #جایگاه_صدق_در_هستی / 13 📅97/10/22 #مشهد #دانشگاه_فردوسی 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه دوم 🔷 بخش سوم 🔶 اول حضرت لوط. این پیغمبر خدا چه قدر مظلوم است! داستانش را هم میدانید. بعد وقتی این اتفاق در شهر افتاد ببینید چه قدر از خود گذشتگی میخواهد این کار عجیب را میکند. حضرت لوطی که همسرش کمکش نکرد! همسرش با آنها بود. ببینید چه قدر از خود گذشتگی میخواهد. لوط چهارتا دختر داشت ملائکه به شکل انسان به عنوان مهمان آمدند. ملائکه عذاب بودند به شکل انسان آمدند. همسر لوط رفت پشت بام خبر داد. گفت برای لوط مهمان آمده. به شکل جوانان زیبایی آمده بودند. مردان زیبا. اینها جمع شدند خانه حضرت لوط. گفتند مهمان هایت را به ما بده! از خود گذشتگی را ببینید! حضرت لوط گفت من چهار دختر دارم. دخترهایم را به شما می دهم! چه کسی حاضر است برای اینکه جلوی فساد را بگیرد این جور از خود گذشتگی کند؟ فقط بلدیم غر بزنیم. آقا این چه وضع جامعه است ؟ چه وضع فساد است؟ خودت چه کار میکردی؟ بنشینیم در تاکسی غر بزنیم. این دخترها چرا اینجوری بیرون می آیند؟ به خاطر اینکه من و شما ازدواج را سخت کردیم ... این محصول کار من و شماست. خب چه کار میتوانیم بکنیم؟ شما حاضری مهریه را کمتر بگیری؟؟؟ ساده تر بگیری؟ - نه ، من که نه بقیه. کلی میگویم... خب مسئله همین است! خب همینجوری سخت می شود. بعد نگاه میکنی میبینی ۱۰۰۰ نفر نشستند و فقط تو باید بروی. مثل حبیب ابن مظاهر. پیرمرد نود و چند ساله اهل کوفه بود. از آن چهار نفر اصلی بود که به امام حسین نامه دادند. دو سه نفر زیرش زدند ولی ایشان پای حرفشان ایستادند. رفت در قومش آدم جمع کرد نیامدند. محاصره کرده بودند حضرت اباعبدالله را. خط را شکست. خودش را به امام حسین ع رساند. گفت کار نشد ندارد! من باید به امام حسین کمک کنم. نمی شود. شرایط جور نیست. نمی گذارند و ... این حرف ها را نداریم... من باید برم کمک امام حسین و شد آنکه شد. من تا میخواهم یک کاری کنم اصلا منتظرم یک چیزی بشود بعد بگویم مثل اینکه مصلحت نبود! حاج آقا! می شود یک امضا بدهی بانک وام ازدواج به ما بدهد؟ - برویم... ساعت ۸ اینجا باشی ها! هشت و دو دقیقه شد. دیگه من کار دارم... باید بروم... اصلا این دنبال چیزی بود که فرار کند... بعضی ها اینجوری اند... حبیب ابن مظاهر اینجوری نبود... خیلی موانع سر راه میامد. آنها را کنار زد. خودش را رساند به حضرت. حضرت لوط از خودش مایه گذاشت آنها گفتند ما کاری به دختران تو نداریم. مهمانهایت را میخواهیم... خیلی ایشان ناراحت شد گفت: (قَالَ لَوْ أَنَّ لِي بِكُمْ قُوَّةً أَوْ آوِي إِلَىٰ رُكْنٍ شَدِيدٍ) سوره هود ، آیه ۸۰ ای کاش جماعتی داشتم با شما درگیر میشدم. میجنگیدم... بعد چه شد؟ آن افتضاح را آنها به بار آوردند. این جمله را داشته باشید در گفتگوی آنها با حضرت لوط. آنها گفتند: (وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُمْ ۖ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ) سوره اعراف آیه ۸۲ حالا آنها گفتند اکثریت در این شهر با کیست؟ 99 درصد در این شهر این عمل را میخواهند. تو و چهار پنج نفر دور و برت این عمل را نمیخواهید! دموکراسی است! اکثریت است! اکثریت خواسته تصویب شده... این حرف آشنا نیست برایتان؟؟؟ به حضرت لوط گفتند ما باید شما را بیرون کنیم. « أَخْرِجُوهُمْ مِنْ قَرْيَتِكُم» (اعراف / 82) اینها را از شهرتان بیرون بیندازید. عبارت را ببینید: «إِنَّهُمْ أُناسٌ يَتَطَهَّرُون» (نمل / 56) اینها خیلی آدمهای پاکیزه ای اند. اهل این کارها نیستند. جالبه! دارد اقرار میکند کار من خراب است ، زشت است! کار من کثافت کاری است! ولی اکثریت با من هستند ، این کار تصویب میشود اجرا هم میشود. نمیخواهی برو بیرون! میگویند شما آدم خوبی هستید. حرفتان هم درست است. ولی آنی باید بشود که ما میگوییم. همین حرف را به امیرالمومنین ع هم زدند. به امام حسین ع هم زدند... که ما بیشتریم. اکثریت با ماست. پس آنی باید بشود که ما میگوییم! 🔔 @Aminikhaah_Media
نظام تقديم 58.mp3
8.9M
🔈 #تاثیر_درک_مهندسی_خلقت_بر_معنویت 📢 #پارت_سوم - #نظام_تقدیم 🔊 جلسه پنجاه و هشتم #جایگاه_صدق_در_هستی / 14 📅97/10/23 #مشهد #دانشگاه_فردوسی 🔔 @Aminikhaah_Media
💠 🔷 جلسه دوم 🔷 بخش چهارم 🔶 پیامبر دومی که از ایشان بحث می کنیم حضرت شعیب ع است. ایشان پدرخانم حضرت موسی بود که ده سال حضرت موسی برایش چوپانی کرد و خواستگاری را برای دخترش وقتی که جوان خوب دید خود حضرت شعیب انجام داد. اینها همه اش درس است... حضرت موسی ع در کاخ فرعون بود درگیر شده بود با یکی از فرعونیان. با مشت زده بود داخل سینه او و او هم افتاد و مرد. حضرت موسی جوان بود فرار کرد از شهر بیرون و در بیابانها رفت که امیرالمومنین در نهج البلاغه فرمودند: اینقدر از سبزی بیابانها خورد که پوست تنش سبز شد! (نهج البلاغه ، خطبه 160) مدتها در بیابان بود تا رسید به منطقه ای و دید گوسفندانی هستند و چاه آبی بود و کنار این چاه مردانی هستند و دو دختر هم هستند که رفتند گوشه ای و مردها میایند آب میبرند و نوبت به این دو نفر نمیرسد. رفت پیش آن دخترها و گفت چرا اینجا ایستاده اید؟ گفتند که ما پدر پیری داریم « وَ أَبُونا شَيْخٌ كَبير» (قصص / 23) ما آمده ایم گوسفندها را آوردیم چرا. ولی به خاطر محرم و نامحرم کنار ایستاده ایم و این آقایان هم که انگار نه انگار! حضرت موسی آمد و آب برداشت و آب را میخواست تا درب منزل آنها ببرد. به آنها فرمود آدرس را به من بدهید من تا درب منزل ببرم. وقتی آب را رساند در خانه حضرت شعیب یکی از دختر ها به پدر گفت بابا! ایشان خیلی آقای خوبی بود! قالَتْ إِحْداهُما يا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَيْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمين (قصص / 26) پسر خوب و کارکنی است او را به کار بگیر! و حضرت شعیب فهمید که این دختر خوشش آمده. دختر با حیا ، پسر با غیرت و نجیب ببیند خوشش میاید. حضرت شعیب فرمود من دو دختر دارم. هر کدام از اینها را که میخواهی من به عقد تو در بیارم. (نگفت اول بزرگتره!) بعد مهریه چی؟ فرمود مهریه این است که ۸ سال چوپانی کنی. اگر خواستی ۱۰ سال (و این برای حضرت موسی خاصیت داشت و خوب بود چرا که شاغل میشد.) حضرت موسی عرض کرد من ۱۰ سال کار میکنم. حضرت شعیب قومش قوم مدین بود. در قرآن زیاد می خوانید آنها مبتلی بودند به مفاسد اقتصادی. این اختلاسگران مملکت ما ریشه شان میخورد به قوم مدین! اگر اینها آنجا بودند از آنجا اختلاس میکردند! دیر رسیدند به تاریخ! به تور ما خوردند و از ما اختلاس میکنند! حضرت شعیب به آنها گفت : بابا حساب و کتابهایتان را درست کنید اینقدر سر هم کلاه نگذارید پیمانه ها را کم نگذارید! در معاملات رعایت کنید! در پاسخ شعیب گفتند: قالُوا يا شُعَيْبُ أَ صَلاتُكَ تَأْمُرُكَ أَنْ نَتْرُكَ ما يَعْبُدُ آباؤُنا أَوْ أَنْ نَفْعَلَ في أَمْوالِنا ما نَشؤُا إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَليمُ الرَّشيد (هود / 87) مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر المیزان ذیل این آیه شریفه غوغا کرده و بسیار زیبا بحث کرده اند: ایشان فرمودند که اینها گفته اند ما اکثریت هستیم و خودمان بلدیم نظام اقتصادی تعریف کنیم. شما چه کار داری؟ این جمله آخر را نمیدانم قرآن برای چه گفته؟ اینها گفتند تو چه کار داری؟ جمله آخرش این بود «إِنَّكَ لَأَنْتَ الْحَليمُ الرَّشيد» (هود / 87) گفتند شعیب تو که آدم خوبی هستی! آدم با تاملی هستی! آدم رشد یافته ای هستی! یک عده از مفسرین گفته اند که جمله آخر یعنی عده ای حضرت شعیب را مسخره کردند. مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند خیر اینها مسخره نکرده اند. اینها گفتند آقای شعیب! تو به این با کلاسی! تو به این خوبی! تو که اینقدر بین ما اعتبار داری! تو چرا با اکثریت مخالفت میکنی؟! این حرف ها خیلی عجیب است ها! دقیقا امام حسین را با این حرف ها کشتند. باورتان می شود؟ گفتند اکثریت میگویند یزید. اکثریت این زندگی را میخواهند. رای گیری هست. رفراندوم است. اکثریت میگویند ما یزید را میخواهیم. حالا تو یک نفر میگویی سگ باز است؟ میمون باز است؟ عرق خور است؟ فاسد است؟ ما او را میخواهیم. تو چه کار داری؟ بعد حالا فکر کنید کسی بخواهد حضرت شعیب را کمک کند. مثلا تصور کنید در آن زمان بودید و فکر کنید میخواهید یاور حضرت شعیب بشوید. خدا وکیلی چه قدر سخت است؟! ما از این امتحان ها پس داده ایم دیگر! خیلی جاها جیب همدیگر را داریم میزنیم .... این وضع بازار است.... اسمش را باید بگذاریم.... در کوران تحریم ها می رفتی در مغازه : -آقا این لیوان چند؟ -پنج تومان خریدم. هفت تومان قیمتش است. چون باید ۳۰ تومان بخرم ۳۵تومن می فروشم! این دیگه چه محاسبه ای بود! بعد ناگهان تورم میکشد روی پنجاه درصد. خودش دارد گران میکند! بعد بین مردم: برو بخر! برو بخر! بعدا گرانتر میشود! حالا اگر یکی یک دست لازم داشت میرفت ده تا میگرفت. این هم همان است دیگر.. حالا اگر من زمان حضرت شعیب بودم یار حضرت شعیب می شدم؟ او میگفت فساد اقتصادی نداشته باشید! مال همدیگر را نخورید! انصاف داشته باشید! ... 🔔 @Aminikhaah_Media