فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
_آخ!ٰ
میادتومیدونتنازۍمیکنه:)
_بابا!ٰ
جنگنمیکنہبازیمیکنه..
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یا امام رضا آقا جان میشہ مارو هم اینطورے بخرۍ..😢💔
دلتنگ حرمتیم..(:🙂
#امام_رضا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
آقا،شماڪہیكنگاهٺهمہعالـمبِبَـرد...
حِـیفباشدڪہباشےومَـࢪاغمـ...بِبَـرد(:
#خوب_خوبان
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
بَعضیـاوقتےگرفتـٰارمیشنمیگـن
خدایـا
مَگهمنچیکـارکَردمڪِه باید
اِنقدربِدبختۍبکشم...؟!
اینـٰابـٰایددرستحَـرفِبزنن!
بـٰایدبِگن
خدایااا؟
مَگهمنبَدنمـازمیخونم
کِہانقدرگِرفتـٰارمیشم…!
#استادپناهیان
#تلنگرانھ
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
توفضامجازیکـھماشاءاللـھ
بچـھحزباللھےو
فدایـےرهبروافسرجنگنرمزیاده...
اماتوفضایواقعـےنمازصبحپر..!
نمازکـھردبشـھوقبولنشـھ،
همـھاعمالتردمیشہ
رفیق..!
#تلنگرانہ
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"🌱🕊"
مـنآرامشدارم ...
〖🌿〗#یاامامرضا
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
🔹 #او_را ... (۳۲) دیگہ دلم نمیخواست ریخت عرشیا رو ببینم از بعد ماجراۍخودڪشیش واقعاً ازش بدم اومد
🔹 #او_را ... (۳۳)
رسیدم جلو در خونہ عرشیا و زنگو زدم
یڪم طول ڪشید تا درو باز ڪنہ ...
با آسانسور رفتم باݪـا و دیدم در واحدش بازه .
از جلوے در صداش زدم اما جواب نداد !!
یڪم ترسیدم اما آروم رفتم داخل
از راهرو ڪوتاه ورودۍگذشتم و پیچیدم سمت راست
ڪه صدای دست زدن و جیغ و سوت ، باعث شد از ترس جیغ بزنم
عرشیا زود اومد طرفم و گفت
- نترس عزیزم
خوش اومدۍ خانومم
با تعجب نگاهمو تو خونہ چرخوندم،
حدود ده - دوازده نفر اونجا بودن و خونہ با بادڪنڪ و شمع تزئین شده بود...
یہ ڪیڪ خوشگلم روۍ میز بود
نگاهمو برگردوندم سمت عرشیا
- اینجا چہ خبره؟؟
- هیچے گلم ...
دوستامو جمع ڪردم تا بودن با بہترینم رو جشن بگیرم
- واے تو دیوونہ اي عرشیا !!
- میدونم عزیزم
یدفعہ یڪے از دوستاش گفت
- بسہ دیگہ عرشیا
بذار با ما هم آشنا بشن
عرشیا خندید و دستمو گرفت و برد دونہ دونہ دوستاشو بہم معرفی ڪرد .
بعد از آشنایۍبا همہ دور هم نشستیم و یڪے هم مشغول بریدن ڪیڪ شد
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
🔹 #او_را ... (۳۴)
دوستاش خیلے شوخ و بامزه بودن
موقع خوردن ڪیڪ ڪلےشوخےڪردن و خندیدیم
یہ ساعتے بہ صحبت و گپ گذشت تا اینڪہ عرشیا گفت
- دیگہ ڪافیہ...
خانومم عجلہ داره
بذارید برسیم بہ آخر برنامہ ڪه منم پیشش بدقول نشم
با لبخند ازش تشڪر ڪردم
دستمو گرفت و گفت
- نیم ساعت دیگہ هم صبر ڪنے ، تمومہ .
بلند شد و علیرضا رو صدا ڪرد .
علیرضا هم گیتارشو برداشت و نشست رو ڪاناپہ ، ڪنار عرشیا
دستاۍعلیرضا شروع ڪرد بہ گیتار زدن و لباۍعرشیا ...
چشات ، اوج آرامشہ..
.
.
.
.
.
.
.
.
نمیدونستم چہ عڪس العملے داشتہ باشم !
مات عرشیا رو نگاه میڪردم ...
فڪرنمیڪردم صدایۍبہ این قشنگے داشتہ باشه !
آهنگ ڪه تموم شد،با صدای دست زدن بقیہ بہ خودم اومدم !
چشمامو بستم و نفس عمیقے ڪشیدم
با لبخند از عرشیا تشڪر ڪردم
و بعد از خداحافظے اومدم بیرون .
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
🔹 #او_را ... (۳۵)
عرشیا واقعا سوپرایزم ڪرده بود !
تا چنددقیقہ فڪرم مشغول بود !
حتےٰ حواسم از مہمونےفردا شب پرت شده بود
رسیدم بہ چہارراه و طبق معمول چراغ قرمز...
همینجور ڪه داشتم اطرافو نگاه میڪردم ، چشمم افتاد بہ همون دختر گل فروش !
سریع شیشہ رو دادم پایین !
- دختر !
دختر خانوم !
بیا اینجا !
بدون معطلے دوید سمت ماشین و گفت
- عہ سݪـام! شمایید!
باز میخواید گـݪ بخرید ؟؟
- آره میخرم امّا یہ شرط داره !
-چہ شرطے؟؟
-بیا سوار ماشین شو باهم یہ دور بزنیم.
-چے؟ سوار ماشین شما؟
نہ من نمیتونم !
- چرا ؟؟ مگہ میخوام چڪارت ڪنم ؟؟
فقط میخوام یڪم باهم صحبت ڪنیم !
- نہ خانوم نمیشہ ...
من ڪه شمارو نمیشناسم ...
- خیلے خب ، بریم پارڪ همین خیابون بغلے؟
فقط میخوام چند دقیقہ با هم صحبت ڪنیم .
- اممممم ...
چے بگم ...
باشہ من میرم ، شما هم خودت بیا !
- خب بیا سوار ماشین شو دیگہ
- نہ ممنون. من میرم شما خودتون بیاید!
راه افتاد و منم بعد سبز شدن چراغ پیچیدم تو خیابون و رفتم سمت پارڪ .
تا برسہ ماشینو پارڪ ڪردم و صبر ڪردم تا باهم بریم یہ جا بشینیم .
از دور ڪه داشت میومد خوب نگاهش ڪردم .
یہ مانتو شلوار گشاد و چروڪ ڪرمے رنگ و یہ ڪاپشن مشڪے خیلے زشت و بدقواره تنش
و یہ روسرے نخودۍ رنگ سرش بود .
چہره ے بانمڪے داشت
معلوم بود از بس زیر آفتاب بوده اینجورے سیاه شده
لبخند شیرینے رو لباش بود .
باهم رفتیم تو یڪے از آݪـاچیقا نشستیم
هنوز هوا سرد بود
- ببخشید من باید زود برم ، هنوز هیچے نفروختم !
چیڪارم داشتید ؟
- اسمت چیہ؟؟
- نگار
اسم شما چیہ؟
- من ترنمم عزیزم
- چہ اسم قشنگے
خیلے اسمتون نازه ترنم خانوم
-ممنون. اسم تو هم قشنگہ !
- ممنون. میشه زودتر بگید چیڪارم دارید؟
- خونتون ڪجاست؟ چندتا خواهر برادر دارۍ؟
ڪݪـامیخوام راجع بہ زندگیت برام بگے!
- براۍچے آخہ ؟
- میخوام بدونم. لطفاً بگو ...
- خونمون این طرفا نیست
فقط براۍ ڪار میام اینجا !
پنج تا بچہ ایم ، منم بچہ دومم
داداش بزرگمم بیست سالشہ و ....
تو زندانہ
اون سہ تاۍ دیگہ هم از من ڪوچیڪترن .
مادرم فوت ڪرده ، بابامم معتاده و اݪـان من نون آور خونہ ام ...
دیگہ چے میخواۍ بدونے؟؟
با دهن باز داشتم نگاش میڪردم ...
- تو؟؟
درسم میخونے ؟؟
- تا سوم ابتدایۍ خوندم ، بعدش بابام نذاشت برم و گفت باید ڪار ڪنے .
داداشمم فرستاد سرڪار ، ڪه مأمورا گرفتنش
با تعجب داشتم نگاهش میڪردم ڪہ گفت :
- چیہ؟
چیشد ؟
از بدبختیم تعجب ڪردۍ ؟؟
فڪر نمیڪردی ڪسے تو دنیا باشہ ڪه مثـݪ تو بۍغم و غصہ نباشہ ؟؟
منو آوردۍ اینجا ڪه بیشتر بدبختیام بیاد جلو چشام ؟؟
من باید برم !
من مثـݪ تو بیڪار نیستم ڪہ بشینم فضولے یڪے دیگہ رو بڪنم و بہ بدبختیاش بخندم ...
- ناراحت نشو !
باور ڪن اینطور نیست !
فقط خواستم چند تا سوال ازت بپرسم !
- بفرما! فقط زود! باید برم!
- چے تو زندگیت ڪم دارۍ؟
فڪر میڪنے چے خوشبختت میڪنہ؟
- همون ڪه تو زیاد دارے
پوݪ !
- ولے من خوشبخت نیستم ...
باور ڪن ...
- باشہ باور ڪردم
تو چہ میفہمے بدبختے یعنے چے ...
دیگہ سراغ من نیا خانوم
تو همون برو بہ ماشین بازیت برس !
قبل اینڪہ بخوام حرفے بزنم ، اشڪاش مثل سیݪ رو صورتش جارے شد و بدو بدو رفت ....
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
🔹 #او_را ... (۳۶)
وقتے بہ خودم اومدم صورت منم از گریہ خیس شده بود ...
نگامو بہ آسمون دوختم و دنباݪ خدا میگشتم ...
میخواستم داد بزنم ...
بگم این چہ دنیاییہ ...
این چیہ ڪہ آفریدۍ
از آݪـاچیق بیرون اومدم و راه افتادم سمت ماشین .
هوا تاریڪ شده بود
عرشیا چقدر براۍ خوشحاݪ شدنم زحمت ڪشیده بود و من بہ همین راحتےخوشحالےعصر از ڪلم پریده بود !!
میدونستم اݪـان تو سر نگار چے میگذره ...
حتما با خودش میگہ منو مسخره ڪرده !
مگہ میشہ با این همہ دک و پز و امڪانات ، ڪسے خوشبخت نباشہ؟؟
ولے من نبودم...
من خوشبخت نبودم ...
نگار بدبختہ چون هیچے نداره و فڪرمیڪنہ دردش پولہ ...
منم بدبختم چون همہ چی دارم و نمیدونم دردم چیہ ...
اصݪـا خوشبختے چیہ ...
اصݪـا چرا باید من زنده باشم و نفس بڪشم ...
اصݪـا ماها اینجا چیڪار میڪنیم...
من چم شده ...
من همہ چیز دارم !
امّا هیچ چیز ندارم !
اَه
چرا منو آفریدیۍ؟؟
چرااااا ؟؟؟
همینطور داد میزدم و سرعتمو بیشتر میڪردم ...
ڪاش ماشینم چپ ڪنہ
ڪاش یڪے بزنہ بہم
ڪاش یہ فرداۍ دیگہ نباشہ
من نمیخوام زنده باشم
هیچے نمیخوام
تا دیروقت تو خیابونا چرخ زدم و گریہ ڪردم
میدونستم برسم خونہ باید جواب پس بدم اما مہم نبود...
اون شب اونقدر دیر خوابیدم ڪه ساعت دو بعدازظہر بہ زور چشمامو باز ڪردم
هنوز گیج و منگ قرصاے آرامبخش دیشب بودم .
رفتم سراغ گوشیم
خاموش شده بود !
زدمش شارژ و رفتم پایین ڪه یہ چیزے بخورم .
ڪسے خونہ نبود .
حتےٰ خدمتڪارےڪہ پنجشنبہ ها برای تمیز ڪردن خونہ میومد هم نبود !
برگشتم اتاقم و گوشیمو روشن ڪردم
میدونستم تا اݪـان عرشیا هزار بار زنگ زده !!
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
- هرچہزمانمیگذرد
مردمافسردهترمۍشوند ...
اینخاصیتدلبستنبهزمانهاست!
خوشابحالآنڪهبهجاۍزمانبہ
[ ◂ صاحبالزّمـان𖡼] دݪ مۍبندد❥✨
#امام_زمان
#العجل_صاحبنا
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شھادت ؛ بال نمیخواد ؛
حال میخواد...🙂🕊!
-شھیدمحمدرضادهقان امیرے'
#شهیدانه
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
#دلانہ
رفیق'!
میخوامیکمباهمحرفبزنیم،
درددݪکنیم🚶♂.
هستے؟! پستاآخربخون🌿
-
قبݪهرچیزۍما اومدیمدنیاتابزرگبشیم،
سنجیدهبشیم...🚶♂
امتحانایےکهخدا ازمونمیگیرهخوبکه
بهشفکرکنےمیبینےتهشمیخواد
برےبغݪخدا،میخوادبهٺثابتکنه
هیچےغیرخدانمیتونهتوروآرومکنه'!🙃
هرچےنیازهباخدابرطرفمیشه. .
چوناونخالقتوعه
میدونهچےنیازدارے / خب؟
حالاهرنیازےکهدارےدوتاراهبرات
گذاشته🖐🏻
یهسرےنیازهاتووجودهرآدمے
چهمونثچهمذکرگذاشتهحالامیخواد
امتحانٺکنه.
میتونےنیازتوبادوتاراهبرطرفکنے
¹. حلال
². حرام / اما...'!
عمدااونحلالهروشرایطشروسخٺ
کرده🙃
میتونےبهراحتےحرامانجامبدیا...
چرااینکاروکرده؟!
رفیقخداجز،اینکهمیخوادسطح
حرفشنوےتوروازخودشببینههیچ
هدفےنداشته(:
میخوادببینهتوچقدرچشممیگے'!
چقدرحرفخدابراٺمهمه
امایهکاردیگههمکرده☝️🏼
میگهمیتونےحرامانجامبدےولے
اونحرامهلذتشسطحیه؛زودگذره'!
زودےتموممیشه🚶♂تازه
بعدشمگناهکردی'!حرفخدابراٺ
مهمنبوده...
حلالسختترههاولےلذتشسطحے
نیسٺ،زودتمومنمیشه✋🏻
نیازداریمیتونےزودنیازتوبرطرفکنے
حرام؛اماهمگناهمیکنےهمزودتموممیشه
شیطونبزرگترینکارشاینه
هےݪذتهاےسطحےروبهت
تلقینکنه''😒
گناهچیه؟! لذتسطحےزودگذره🙃
خدالذتشابدیه'!تمومشدنےنیسٺ
عمداݪذتزودگذرهروبراتراحت
کردهکهببینهچقدربهخداچشممیگے
میگهبندهۍمنگولاینشیطونونخور
لذتشزودتموممیشهها '!!
رفقانگفتهنیازتوبرطرفنکن🖐🏻🙂
گفتهصبرکنحرفمنوگوشکن
منتوروساختم...
دیدیوقتےمثلایهمخترعچیزی
اختراعمیکنهخودشساختهدیگه
میدونهنیازهاشچیه(:✌️🏻
خداهونمخترعه'!اصلاشیطونمخدا
ساخته🤭.
حالابایدحرفخداروگوشکنے
یاحرفشیطونےکهخداخالقشه!؟
الانمیدونیممیتونیمنیازهامونوباکدوم
راهبرطرفکنیم🙂
ازدیدمن...دنیامدرسهایهکهخدا
معلم،مدیر،ناظماونمدرسهاست'!
ولےیکمدستتبازتره.🖐🏻
تواینمدرسهیدنیاخداهمدرسمیده
وهمامتحانمیگیره
ولےیهفرقےدارهباهمهمدرسهها
اینجاامتحانهاےخداکتاببازه'!
ولےنمیدونمچرامحواسموننیست😕
اینجاهرچقدرحرفمعلمو
گوشکنےمیشےشاگردممتازخدا😇
خدابهفرشتههاشمیگهببین
بندهمنهها...😁
حالاکدومݪذتروانتخابمیکنیم؟!🙃
رفقاگاهےشیطونخیلےتبلیغات
اونلذتهزودگذرهرومیکنهولے
وقتعمل.../مثلبعضےمسئولینما🙄'!
شاگردممتازایخدامیشن:
همتها،خرازےها،سلیمانےها،کاظمےها..
بیایدتݪاشکنیمشاگرممتازخداباشیم🙃🌿.
-
میگفٺ:
تواگهگناهکنےخداتورونمیسوزونه
بلکهخودت،خودترومیسوزونے🕊🖐🏻 . .
خیلیامیگنآخهخداخیلےمهربونه
چجوریدلشمیادماروببرهجهنم 🙁❓
ببینخداهیچوقتنمیبرتتجهنم..
خودتبااعمالتاوندنیاروبرایخودتجهنم
درستمیکنے🔥
درواقعباطنِهمونکارایےکهکردیمیشهجهنم😶!
هروقتخواستےیهگناهےانجامبدی
ببینلذتهایقبلیکهبردیالآنچیشده!🚶♂
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
•|یااُنسَکُلِّمُستَوحِش غَریب|•
اۍآرامشِهرناآرامِغریب♥️
Hossein Pouyanfar - eshgh yani (320).mp3
1.42M
مݩغلامنوڪراتم
عاشقکربݪاٺم♥'!
عشقیعنےبهتورسیدݩ
یعنےنفسکشیدݩتوخاكسرزمینٺ...🌿
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
مـُنـتَظِرٰانِمـَــهـدٖۍ'عـج'(:
بخدا جاماندھ '!💔(:
Γ
چهار سحر ماندھ ڪه ..
از این رمضان ڪم بشود ؛
روزی منِ خسته فراهم بشود !🌿
به حسابِ دلِ مشتاقِ پر از تب و تابم ،
نود و دو سحر ماندھ محرم بشود '!♥️(:
#دستمارابرسانیدبهمحرمفقط✋🏻!
L
اجازھ هست جان فدایتان ڪنم آقا ؟💚(:
سلام بهار جان ها '!🌸🍃
لبیڪ یا مهدی (عج)'!💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگہ بہ غیرشماڪیودارم حسین جان..(:🙂
#بیچارهحال
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
سخت تر از یتیم جدا شده از پدر . . . 🌱!
#امام_زمان🕊
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مملکت اینجوری مونده سرپا
یک عده با دست بسته رفتند
تا ما با دست باز...
♥︎|@Amir_Hossein13|♥︎