"به آن که میخواند،
میدانی، من هرگز به رهایی مطلق باور نداشتم. زندگی همیشه مانند طنابی بود که از دو سر کشیده میشد؛ یک طرف، خواستنِ بودن و طرف دیگر، میلِ رهایی از این خستگی.
من هرگز به دنبال پاسخ نبودم. میدانستم که هیچ پاسخی نیست.
دنیا پوچ است، اما همین پوچی زیباترین شکنجهی آن بود. چیزی که تو را بیدار نگه میدارد، نفسکشیدنت را زهرآلود میکند و با این حال، تو را به ادامه دادن وا میدارد."
۳۱مین روز از دسامبر قرن بیست و یک سال بیست و چهار
May 11
در زمانهای که سرعت زندگی بر فهم و شعور پیشی گرفته است، عقلها زیر سایه هیاهوی مجازی کمفروغ شدهاند. نسل جدید، گرفتار زرقوبرقهای زودگذر، گاه از تعمق و تأمل فاصله گرفته و در سطحینگری غوطهور شده است. اندیشهها خام، گفتگوها سطحی، و ارزشها در حال دگرگونیاند. بااینحال، فکر میکنید راه نجاتی باشد؟
اما باید به این دیدگاه رسید که خوب و بدی وجود نداره، بلکه همهچیز نسبی و وابسته به شرایط و برداشتهای فردی است
شاید در نهایت، ما در تلاشیم که با اعمال خود به نوعی معنا به زندگی بدیم و به دیگران کمک کنیم
ولی وقتی به عمق نگاه کنیم، میبینیم که هیچ استاندارد مطلقی برای "خوب" یا "بد" وجود نداره. مثلا یک عمل ممکنه در یک فرهنگ یا در یک شرایط خاص، خوب به نظر بیاد، اما در جایی دیگه یا در زمانی متفاوت، همون عمل ممکنه بد تلقی بشه. پس در نهایت، انتخابهای ما در مواجهه با زندگی بیشتر از اینکه به طبیعت خودمون مربوط باشه، به درک و تصمیماتی که در لحظه داریم بستگی داره
اما به نظر من آدمها محدود نیستن، و همین نامحدود بودن یکی از زیباترین و عمیقترین ویژگیهای انسانه. ظرفیت روح و ذهن آدمها مثل یه دریاست گاهی آروم و گاهی طوفانی، اما همیشه جا برای رشد، تغییر و بهتر شدن داره.
اینکه کسی تو شرایط سخت سقوط کنه یا رشد کنه، به این معنی نیست که همیشه همونجا میمونه. آدمها میتونن از هر نقطهای که هستن دوباره شروع کنن، حتی اگه بارها شکست خورده باشن یه نفر ممکنه سالها توی درد و تاریکی گیر کرده باشه، ولی یه لحظه یا یه اتفاق میتونه همه چیز رو تغییر بده و باعث بشه خودش رو دوباره پیدا کنه و این همون جاییه که نشون میده انسانها هیچ مرزی برای تغییر ندارن و همیشه توانایی عبور از محدودیتها رو دارن
در واقع، آدمها شاید در ظاهر محدود به زمان، مکان یا شرایط باشن، ولی روح و ذهنشون میتونه از همهی این مرزها عبور کنه و به چیزهای بزرگتر برسه