eitaa logo
🍃🌹با شهدا و اهل بیت🌹🍃
212 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
2هزار ویدیو
64 فایل
ارتباط با مدیریت کانال↙️↙️ @Yavar_amar ادمین تبادل ↙️↙️ @Ya_mahdi_1235 مغزخاکستری @khakestary_amar کانال اتحادیه عماریون @et_amarion نفوذیها @Nofoziha_ammariyon با شهدا و اهل بیت علیهم السلام @Ammar_noghtezan
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرش میگوید؛ آرزو داشت در سوریه شهید شود ولی تهران خودمان به آرزویش رسید! یاد آن حرف افتادم که میگفت برای بچه بسیجی ها قدس و سوریه و ایران فرقی ندارد ، هرجا لازم باشد هستند .. " شهیدمرتضی‌ابراهیمی "❌ @Ammar_noghtezan
✳️ این ستاد، ستاد نمی‌شود! 🔻 سردار عجم می‌گفت: در یکی از مناطق عملیاتی مستقر بودیم. به‌خاطر شرایط منطقه چند روزی بود که غذای سرد می‌خوردیم و امکان انتقال غذای گرم نبود. یک روز بوی عطر غذای گرم از پشت محل ستاد پخش شد. حال‌وهوای همه تغییر کرد. به سمت ستاد آمد و مطلبی گفت که برای من یک درس بزرگ بود. او گفت: مراقب باش روحیات از جدا نشود. ستادی که از آن بوی غذای گرم بیاید و رزمندگانش با کنسرو و غذای سرد سپری کنند، ستاد نمی‌شود... 📚 برگرفته از کتاب | براساس خاطراتی از سردار شهید حاج محمد طاهری و فرزندش مصطفی 📖 ص ۱۲۵ 🇮🇷 🔺 🔻 @Ammar_noghtezan 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🌹از منطقه آمده بود برای اینکه غبار راه از تن بزداید. به حمام رفت. من نیز به دنبالش رفتم تا بیشتر ببینمش و هم در شستشو کمکش کند. ولی دیدن زخم های متعددی که بر پشت داشت حالم را دگرگون کرد. پرسیدم این زخم ها چیه؟ با دست پاچگی گفت: چیزی نیست در منطقه پشه زیاده. این اثر نیش پشه هاس. قانع نشدم ، ولی سکوت پیشه کردم. دلم در تب و تاب بود تا بالاخره یکی از همرزمانش را دیدم. از او درباره ی زخم های پشت پسرم پرسیدم. 🌹در عملیات احمدرضا محورها را باز میکرد و از لابه لای سیم های خاردار عبور میکرد. زخم های تنش اثر فرورفتن سیم های خاردار به بدنشه. "شهید احمدرضا قدبی بهاباد" راوی: پدر شهید 🌹شادی روحشون صلوات 🇮🇷 🔺 🔻 @Ammar_noghtezan 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
☑️ همسر شهید نواب صفوی نقل میکند : بعد از افطار به آقا گفتم : دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک! فقط لبخندی زد! این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم! سحر برخاست، آبی نوشید! گفتم: دیدید سحری چیزی نبود؛ افطار هم چیزی نداریم! باز آقا لبخندی زد! بعد از نماز صبح هم گفتم! بعد از نماز ظهر هم گفتم! تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم! اذان مغرب را گفتند، آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود : امشب افطارى نداریم؟ گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم؛ نداریم، نیست! آقا لبخند تلخی زد و فرمود : یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟! خندیدم و گفتم : صد البته که هست؛ رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم، بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا! هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند! طبقه پایین پسر عموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در! آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند. آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا همه آمدند! سلام و تحیت و نشستند. آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند! من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست! رفتم و آوردم! آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند! در همین هنگام باز صدای در آمد. به آقا یوسف همان پسر عموی آقا گفتم : برو در را باز کن، این دفعه حتماً از مشهدند! الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان! مرحوم نواب چیزی نگفت! یوسف رفت در را باز کرد، وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است! گفتم: این‌ها چیه؟! گفت: همسایه بغلی بود؛ ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند، و به علتی مهمانی آنان به‌هم خورده است! آقا نگاهى به من کرد، خندید و رفت. من شرمنده و شرمسار! غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم. ميل کردند و رفتند. آقا به من فرمود : یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تاخیر شد چه‌قدر سر و صدا کردی؟! وقتی هم نعمت رسید چه‌قدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست! بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها همین است؛ نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صداشان! وقتِ نداشتن داد می‌زنند! وقتِ داشتن بخل و غفلت دارند! 🌹شادی روحشون صلوات 🇮🇷 🔺 🔻 @Ammar_noghtezan 🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃🌷🍃
🌹🕊🌹🕊🌹 دستت را همیشه به سوی اهل بیت علیهم السلام بگیر. حتی اگر احساس بی نیازی داشتی، حتی اگر مشکلی نداشتی همیشه وصل باش. مخصوصا به مادرت حضرت زهرا سلام الله علیها ، فرزند که نباید بی خیال مادر باشه... "شهید ابراهیم هادی" 🕊🕊🕊 @Ammar_noghtezan
🏴‏سردار بی سرسپاه حسین علیه السلام خوش آمدی ‏شهیدی که حسینی رفت و حسینی بازگشت.... هشت سال از پرواز شهید عبدالله اسکندری که سرش را مانند اربابش امام حسین علیه السلام بر سر نیزه کردند، می گذشت و همه چشم انتظار بودیم؛ 🏴حال در ماه به وطن بازگشت تا از قافله حسینی عقب نماند... "شهید عبدالله اسکندری" ‏ 🕊🕊🕊 @Ammar_noghtezan
🌹 رفیق شهید، شهیدت میکنه...  از همون اول ورود به دانشگاه امام حسین(ع) مصطفی و محمد خیلی با هم رفیق شدن اون قدر رفیق و همراه که تصمیم گرفتن عقد اخوت ببندن...!!! اون روزای جبهه و جنگ وقتی دو نفر با هم عهد اخوت میبستن یعنی اگه یکیشون شهید میشد باید دست اون یکی رو هم میگرفت ، شفاعتش میکرد... 🌷مصطفی و محمد هم خوب این رو میدونستن و البته یه آرزو و هدف مشترک داشتن...!!!شهادت....!  هدف هردوشون شهادت بود و این که زمینی نشن!!! درسته که جوونای نسل سومی بودن و جنگ رو ندیده بودن ، درسته که به قول خود مصطفی اتوبان شهادت رو از دست داده بودن و حالا برای رسیدن به شهادت باید از یه معبر تنگ با کلی سختی رد میشدن اما...عاشق بودن!!!عاشق خدا...عاشق شهادت...!!! 🌷میدونستن هنوز برای شهادت فرصت هست و فقط باید دل رو صاف کرد!!! میدونستن خدا آدم رو عاشق نمیکنه و بعد ولش کنه!!!میدونستن اگه عاشقن اتفاقی نیست!!!حکمتی داره که تو این اجتماعی که گاهی پر از گناهه تو مسیر ارادت به شهدا قرار گرفتن...مصطفی خوب میدونست راه شهادت خود سازیِ!!! شهدا ادعا نداشتن...! نمایش نداشتن...! ریا نداشتن...! به قول مصطفی که میگفت آرزوی هممون همینه که«اللهم ارزقنا توفیق شهادت فی سبیلک» میگفت آرزویی بالا تر از این سراغ ندارم...!!! "شهیدمصطفی(کمیل)صفری تبار" "شهید محمد محرابی پناه" 🕊🕊🕊 @Ammar_noghtezan
🌷مادر محمود نذر کرده بود که پسرش در روز عاشورا شهید شود. می‌گفت: می دانستم شهید می شود. ختم سوره واقعه برداشتم  که اگر شهید می‌شود، روز عاشورا شهید شود تا گریه‌هایم برای امام حسین علیه السلام باشد و رنگ او را بپذیرد. 🍃غروب بود که هنوز خبر شهادت محمود به او نرسیده بود. ناراحت بود. گفت: خدایا! نذرم را قبول نکردی؟! مادر عازم مسجد بود. وقتی خبر شهادت محمود را به مادر دادیم، اولین سؤالش این بود که کی شهید شد؟ 🍃وقتی گفتیم روز عاشورا، گفت: خدایا! ممنونم که نذرم را قبول کردی. 🍃با اینکه خبر شهادت محمود را شنید اما دوباره راه مسجد را در پیش گرفت. می گفت: محمود به امام حسین علیه السلام اقتدا کرد و امام حسین علیه السلام شهید نماز شد. ✍کتاب نذر قبول "شهید محمود اخلاقی" 🕊🕊🕊 @Ammar_noghtezan
✍️ برخوردِ عجیب حاج احمد متوسلیان با زنی که شوهرش جزو منافقین بود... حقوقش رو‌گرفت و از سپاهِ مریوان اومد بیرون. دید زنی بچه به بغل ، کنارِ خیابون نشسته و گریه می‌کنه. رفت جلو و پرسید: چرا ناراحتی خواهرم؟ زن گفت: شوهرِ بی‌غیرتم من و بچه‌ی کوچیکم رو ول کرده و رفته تفنگ‌چیِ کومله شده، بخدا خیلی وقته که یک شکمِ سیر غذا نخوردیم. حاجی بغضش گرفت. بلافاصله دست کرد توی جیبش و همۀ‌ حقوقش رو دو دستی گرفت سمت زن و گفت: بخدا من شرمنده‌ام! این پولِ ناقابل رو بگیرید، هدیۀ مختصریه؛ فعلا اموراتِ خودتون رو بگذرونید، نشانی‌تون رو هم بدید به برادر دستواره ، از این به بعد خودش موادِ خوراکی رو میاره دم درِ خانه و بهتون تحویل میده... 📌خاطره ای از زندگی جاویدالاثر حاج احمد متوسلیان 📚منبع: کتاب آذرخش مهاجر ، صفحه ۱۰۱ شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌹 @Ammar_noghtezan
‏حاج قاسم را از ما گرفتید اما سلیمانی ها قدم علم خواهند کرد و برای ‎  شدن ‎  می کنند.   🌙 @Ammar_noghtezan
🌷 چند روزی بود که به منزل نیامده بود و مشغول آموزش جوانان بسیجی برای اعزام به جبهه بود.سحر یکی از روزها به خانه آمد. فرزندمان تب کرده بود و من هم مشغول امتحانات نهائی بودم. سحر  نیت روزه کرد و بعد از نماز صبح دوباره داشت می رفت که نگاه اعتراض آمیزی کردم بابت غیبت چند روزه و رفتن در این حال. لبخندی زد و گفت: همه اینها را امتحان خدا بدان. 🌷ظهر دیدم که با یک بریانی برگشت خانه. گفتم: مگر تو روزه نبودی؟ گفت: رفتم سر کلاس اخلاق، نتوانستم چیزی بگویم. انگار کسی در گوشم گفت تو که درس اخلاق می دهی چرا با کسی که حق همسری و هم ذریه حضرت زهرا (س) را دارد، چنین رفتار می کنی؟ آمدم تا حلالیت بطلبم.اگر در کارهای من اجری باشد، تو در همه شریکی. "شهید جلال افشار" 🕊🕊🕊🕊 @Ammar_noghtezan
🌷گرم صحبت های زنانه خود بودیم که سیّد مجتبی وارد آشپزخانه شد به خیال اینکه سر وقت یخچال می رود خیلی به او توجهی نکردیم و مثل خودرویی که تازه گرم شده باشد تخت گاز می راندیم. اما سیدمجتبی کفگیر را برداشت و دور سر چرخاند انگار که مگس کش در دستش باشد مرتب تکرار می کرد: «کیش کیش» در آن سرما خبری از مگس نبود پرسیدم:«چه کار می کنی داداش؟» خیلی جدی گفت:«مگر نمی بینی این جا پر شده است از مگسِ غیبت؟ دارم آنها را دور می کنم نکند شیطان به شما آسیبی برساند» 🌷ما که حالا زده بودیم روی ترمز ، محو نگاه او شدیم سید مجتبی کفگیر را روی زمین گذاشت و خیلی مؤدب به مادرم گفت: «ببین مادرم! وقتی از کسی ناراحت هستی یا دلخوری، اول یک صلوات برایش بفرست که ثواب به دست آوری  و بعد یک صلوات برای خودت بفرست که از شیطان دور شوی و آرامش بگیری "شهید سیدمجتبی ابوالقاسمی" ✍روای: خواهر شهید @Ammar_noghtezan