eitaa logo
اَنارستــــــون
27.3هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
211 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
[یک لحظه نشد خیالم آزاد ز تو]
هر چقدر بگوییم مردها فلان زن ها فلان یا تنهایی خوب است و دنیا زشت است آخرش روزی قلب ات برای کسی تندتر می زند... @Anarestun
دوره ما همراه اول اسم سیمکارت نبود، اصلا همراه اول و دوم و سوم نداشت، یکی بود و تمام. یکی بود که یه جایی یه جوری باهاش آشنا میشدی و بعد از اون، همون بود و همون بود و همون. مینشستی باهاش شعر میخوندی، واسه اونم جذاب بود،واسه اونم مفهوم داشت. مشکلاتتو میگفتی، پیش اون راحت از فکر مشغولیات میگفتی؛ حتی سختی هاش از راحتی هاش بیشتر بود. الان که همراه اول اسم سیمکارته، تازه اعتباری هم شده. یعنی زیادی حرف بزنی، زیادی کِش بدی، قطع میشه! تموم میشه! آدما سیمکارتی شدن، زیادی وقتشون رو بگیری قطع میشن، تموم میشن. تو این دوره، تواین وضع باید دنبال آدم ثابت بود.مثل تلفن ثابت ! دسترسی بهشون سخته اما میسره ! @Anarestun
آخرین جایی که خودتو جا گذاشتی کجا بود؟ @Anarestun
طراحی لبهای تو هنگام تبسم تصوی ترک خوردن صد باغ انار است...
‏یه روز یک نفر میاد تو زندگیت که باعث میشه ورژنی از خودتو ببینی که حتی خودتم فکرشو نمیکردی : ) @Anarestun
جایی که تو نیستی، گفتن ندارد ! @Anarestun
آدمی به آدمی محتاج است ! به قلب دیگری ... قلبی که فاصله اش با سینه تُو ، به قدرِ ضخامتِ پارچه ی پیراهنش باشد ... @Anarestun
آخر این عقل سبکسر که بدان مفتخری حال و احوال دل غمزده را می‌فهمد؟ @Anarestun
[امن يجيب ... حال دلم اضطراری است]
حواسم پرتِ ماشینِ کناری شُد یهو... حواسم پرت شُد کنارِ دخترکی که خم شُده‌ بود تا جایی کنارِ یقه‌ی پیراهن مَردونه‌ای رو ببوسه. لبخند اومد رو لَبام، غیر ارادی... سر که برگردوندَم، چشمَم به جمالِ لبخندِ بی‌اراده‌تَری روشن شُد؛ صداش پیچید زیرِ سقفِ کوچیکِ ماشین: -به چی نگاه می‌کردی خاتون؟ لَبام بیشتر کِش اومد: +به هیچی آقا! معلوم بود قانع نشُده، ولی سکوتُ ترجیح داد. طلب‌کار گفتم: +خودت داشتی به چی فکر می‌کردی که اونجوری با همه‌ی صورتِت لبخند می‌زَدی؟ دستمو گرفت و گذاشت زیرِ دستِش روی دنده و نگاهِشو دوخت به مسیرِ جلوش: -به اینکه تا حالا چند بار باعث شُدیم بقیه، با دیدنِمون از این لبخندای یواشکیِ غیرِ ارادی بیاد رو لَباشون! زیر چشمی حواسِش به گُل‌انداختنِ صورتم و دست‌پاچگیِ بی دلیلم بود که صدای خنده‌ی بَمِش، همه‌جا رو پُر کرد... یادم رفت باید خجالت بکِشم! خندیدم از خنده‌ش، به گمونَم خُدا هم خندید از خنده‌مون! @Anarestun