آدمی به آدمی محتاج است ! به قلب دیگری ... قلبی که فاصله اش با سینه تُو ، به قدرِ ضخامتِ پارچه ی پیراهنش باشد ...
#میمسادات_هاشمی
@Anarestun
مَردها عِشق را فریاد نمیزنند ...
شعر نِمیخوانَند
هزار ادا و اطوار ، ناز و دِلبری نمیدانند
عَوضش شبها
با نانِ تازه و دست پر به خانِه میآیند
بیهیچ حرفی
در آغوشتان میکشند
بَعد از غذا سفره را جمع میکُنند
چایِ بعد از کار را
با شما شریک میشوند!
با شوق جایی کنارشان خالی میکنند
تا همراهشان فوتبال ببینید!
در خیابان کیفتان را روی دوش میندازند
تا احساس خستگی نکنید ....
دستتان را در شلوغی محکم تر میچسبَند
در باران کتشان را چتر میکنند...
در سرما هر چه دارند درمیآورند
دورتان میپیچند
و بعد لبخند میزنند...
تا لرزش لبشان را نبینید! ...
صُبح ها زودتر از شما بیدار میشوند...
در روز چند شیفت کار میکنند...
حقوقشان را از چند برج قبل تر
برایِ خریدِ آن پیرهن مورد علاقه تان
پس انداز میکنند!
ترجیح میدهند با یک کفش
به مهمانی، محل کار و یا پیاده روی بروند...
و سهم خریدِ لباس مردانه را
خرجِ یکبار دیگر ، لبخند زدنتان کنند!
مردها عِشق را فریاد نمیزنند...
نشان میدهند...
#میمسادات_هاشمی
@Anarestun
آدمی به آدمی محتاج است!
به قلب دیگری... قلبی که فاصلهاش با سینه تُو، به قدرِ ضخامتِ پارچهی پیراهنش باشد...
#میمسادات_هاشمی
🖇💌
من آدمِ این حجم از دوست داشتن نبودم …
خیال میکردم یک گرمای تند و شیرین است که میدود زیر پوستت و تو درحالیکه چارقد کوتاه گیلاسی گره میزنی زیر چانه، کتاب شعرت را میگیری در بغل و آقاجانت را سر میدوعانی و فرز میپری باغِ ته کوچه. فکر میکردم دوست داشتن قرارهای قایمکی و ملس است. پیغوم و نامه رد و بدل کردن و گلِ محمدی در پاکت گذاشتن است…
من چه میدانستم قرار است یک سنگ ده تُنی از دلتنگی بگذارند روی سینهات و بگویند حالا نفس بکش! چه میدانستم که شبیه کشیدنِ پوستِ بلند شدهی کنار ناخن، شبها مینشینی و با خاطراتت آنقدر ور میروی که جای خالیاش دوباره خون بیوفتد!
من برای این حجم از غم و اندوه آماده نبودم...
برای این حجم دوست داشتن …
#میمسادات_هاشمی
🖇💌
خوب به خاطر دارم که میگفتی:
الله وکیلی؛ این رسم مسلمانی نیست که من دست خالی باشم و تو دشت شب را روی شانههای استخوانیات رها کنی...
بعد خرامان خرامان و نرم نرمک، به قلب من شبیخون بزنی و مغلوبم کنی!
جنگ تن به تن اگر میکنی، موهایت را جمع کن.
نبرد، منصفانه اگر نباشد، حقالناس است!
#میمسادات_هاشمی
بیبی میگوید:
عشق استشاره واستخاره نمیخواهد!
سر تا تهش خیر است!
حتی شرّ آن هم!
تو را میگوید!
که بودنت نعمت و برکت است
و دوست داشتنت ثواب!
بوسیدنت ذکر است
و در آغوش کشیدنت عین صَلاه!
من با دستهای تو به معراج میروم!
آقا جان اما میگوید:
عِشق، استخاره میخواهد!
برای آنکه هی تسبیح بگردانی
هی خدا بگوید: خوب است!
آن وقت هلاوتش به جانت مینشیند!
من هم دیروز وقت صلاه صبح
وضو که گرفتم
آمدم، دیدم خوابیدهای روی گل سجاده
استخاره کردم: ببوسمش؟
هی خدا میگفت: خوب است!
#میمسادات_هاشمی
مَن خودم یه تنه تموم دلتنگیایِ عالمَم!
تو بیا! بشین کِنارَم. یگوشهاش رو پر کُن...
نَشه یه روز کم شی! گُم شی!
لابهلایِ برگهایِ پائیز باد ببَره یادمُو از یادِت!
نصفِه نیمه نباش! تموُمِ من باش!
اَصن باش جای تمومِ این هوای خیس!
تموم قشنگیش!
بَهارم باش، یه شبم پائیز!
یهو سَرد شُو، بشو زمستُون...
بخواه آب شی، گرم شی کُنج این بغلِ نَم از باروُن!
تو بیا! بِشین تا تَموم نشده این زِندگی!
#میمسادات_هاشمی
#تمام_ماجرا_همین_است
یا صاحب الزمان!
ما این اشکها را نذر آمدنت میکنیم که
محرمالحرام سالهای بعد، بنشینیم پای
منبرتان، شما با سوز بگویید: مظلوم…
و ما دست راست بالا بیاوریم و یک صدا
بخوانیم: حسیــــــن…
#میمسادات_هاشمی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#السلام_علیک_یا_مولانا_یا_صاحبالزمان