این بار خاک را به نظر کیمیا مکن
بگذار خاک پای تو باشیم ابوتراب
#السلام_علیک_یا_امیرالمؤمنین
تو در مورد دلتنگی واقعی
چیزی نمیدونی
چون این تنها
زمانی اتفاق میافته،
که کسی رو بیشتر
از خودت دوست داشته باشی...
#آنا_گاوالدا
#همانقدر_که_نمیدانی
شما شنیدهام از بس، کلافهام در شهر
مرا به اسم خودم یکنفر صدا بزند...
#حسین_مرادی
#تمام_ماجرا_همین_است
کل شیء یتجمّد فی الشتاء
الاّ العطر و الحنین و الذکریات
و بعض الأمنیات...
همهچیز در زمستان یخ میبندد؛
به جز عطر و دلتنگی و خاطرهها
و بعضی آرزوها...
#عربی_نوشت
#همانقدر_که_نمیدانی
از من نخواه بگذرم از چشمهای تو
ما پس نمیدهیم دلی را که بُردهایم!
#زینالعابدین_محبعلی
#برایِ_تو
امّکلثوم! چه نام با مُسَمّییی...
به راستی پدر که "اسدالله" باشد،
دختر هم "ماده شیر بنیهاشم" میشود!
#وفات_حضرتامّکلثوم🖤
چه داری در نگاهِ خود که مستم میکند هر دَم
تو الحق المُثَنای شرابِ نابِ شیرازی...😋
#پریسا_حیران
تو، با تمام زنها فرق داری؛
گلهای پیراهنت
هیچوقت پژمرده نمیشوند...
#محسن_حسینخانی
آیا آنقدر مرا دوست داری
که بتوانم در مقابلت ضعیف باشم؟
#آلن_دوباتن
#همانقدر_که_نمیدانی
خورشید آمد و به ضریح تو سجده کرد
اینجا برای صبح خودش روشنا گرفت...
#السلام_علیک_یا_علیبنموسیالرضا
اَنارستــــــون
خورشید آمد و به ضریح تو سجده کرد اینجا برای صبح خودش روشنا گرفت... #السلام_علیک_یا_علیبنموسیالرضا
لطفا یکی سلام ما رو به امام مهربان برسونه...
هدایت شده از اَنارستــــــون
وقتي مادربزرگ زنگ میزد و با خبر آمدنش ما را ذوقزده میكرد حتما سؤال میكرد: چه میخواهيد؟ بس كه دوستمان داشت، بس كه برای لبخندها و بالا پريدنها و خوشحالیمان دلتنگ بود. مادر ابرو بالا میانداخت و اشاره ميكرد كه بگوييد: خودتان را ميخواهيم! اما دل توی دلمان نبود كه مادربزرگ وقتی قربان صدقهمان میرود دوباره بپرسد: چی ميخواهيد؟ و ما همه فكر و ذكرمان سوغاتیهای رنگارنگ بود.
وقتی هم كه يكی دو روز بعد بابا ميرفت ترمينال يا فرودگاه دنبالشان باز فقط چشممان دنبال سوغاتیها بود و حتى وقتی مادربزرگ ما را بغل كرده بود و به سينه میچسباند باز هم از گوشه چشممان به چمدان و ساكش نگاه میکرديم كه بابا كجا میگذاردشان و باز هم وقتی دور هم مینشستيم و مادر چای میآورد بيتاب بوديم كه مادربزرگ احوالپرسیهايش را بكند و چايش را بنوشد و حرفهايش با بزرگترها تمام شود و زودتر برود سراغ سوغاتیها و مادربزرگ هم كه خوب اين را ميفهميد نشسته و ننشسته استكان چای را نصفه رها ميكرد و میرفت مینشست كنار چمدانش و هر چی مامان حرص میخورد با محبت نگاهمان ميکرد و میگفت من خسته نيستم، چای من ديدن اين بچههاست! و وقتی از سروكولش بالا میرفتيم و مامان ناراحت میشد و دعوايمان میكرد مادربزرگ اخم ميكرد و میگفت: چه كارشان داری؟ "نوههای خودم هستند"! آه كه چه قدر توی اين یک جمله آرامش بود و چه قدر اين عتاب و خطاب مادربزرگ برای ما امنيت داشت كه میگفت: "به كسي ربطی ندارد! نوه های خودم هستند!"
آن وقت با مهربانی و لبخند سوغاتیها را تقسيم ميكرد، و آن چند روز كه مادربزرگ پيش ما بود سختگيریهای مادر و پدر هم قدري كم ميشد چون یک بزرگتر قوی و مهربان بود كه میگفت: نوههای خودم هستند! و ما میدانستيم هر وقت بخواهيم خودمان را لوس كنيم میتوانيم به آغوشش پناه ببريم. میگفت: اين چند روز كه من اينجا هستم با اين بچهها كاری نداشته باشيد!
مادربزرگ را دوست داشتيم به خاطر مهربانیهايش، به خاطر قصههايش، به خاطر تحمل و مُدارايش، به خاطر سوغاتیهايش و او خوب ميفهميد كه گرچه خودش را دوست داريم ولی قد وقواره ما عمق مفهوم خودتان را میخواهيم نيست! اين حرف گرچه از عمق جان مامان و بابا در میآمد اما برای ما تعارف بود، چون بچه بوديم!
...حالا حكايت ماست و پدری كه میگويد "ما عبدتك خوفا من نارك/ خدايا به خاطر ترس از آتش عبادت نمیكنم" و ما بچههایی كه گرچه به تعارف میگوييم:"و لا طمعا في جنتك/ به طمع بهشت عبادت نمیکنيم" اما چشممان دنبال چمدان سوغاتیهایی است كه قرار بوده با رسيدن ماه رجب گشوده شود و خدایی كه آغوش مهر و محبتش را باز كرده و برای همه ابرو بالا میاندازد و اخم میكند كه فضولی موقوف! چه كار داريد ؟ "الشهر شهری والعبد عبدی و الرحمة رحمتی/ ماه ماه من است و بنده هم بنده من و رحمت هم رحمت من است"!
هر كه را بخواهم - هر چه گنهكار و بدكار- ميبخشم! ما قد وقوارهمان قد و قواره پدر امت اميرالمؤمنين نيست كه بگوييم: خدا را برای خودش میخواهيم! ما كودكان معرفت و ايمان، يكسال چشم به راه بودهايم تا ماه رجب برسد و خودمان را برای خدا لوس كنيم و خستگیها و دلتنگیهايمان را در آغوش محبت و لطفش بياندازيم. يكسال منتظر ماه رجب بودهايم تا خرابكاریها و بدرفتاریهايمان را درست كند و ببخشايد. يكسال منتظر ماه رجب بودهايم تا خدا با چمدان سوغاتیهايش برسد و مغفرت و رحمت و رضوان و غفرانش را بر سر و رويمان بريزد و بگويد: " بنده های خودم هستند، به كسی هم ربطی ندارد!"
#محمدرضا_زائری
#حلول_ماه_رجب_مبارک🌹🌹🌹
🖇💌
هدایت شده از اَنارستــــــون
1_1050870666.mp3
3.98M
گیرتون رو با امیرالمؤمنین معامله کنید...
(سخنرانی مربوط به چندسال قبله)
#استاد_فیاضبخش
خدایا در ورود به ماه پر خیر و برکت رجب
ما رو هم مثل حاج قاسمِ جان، پاکیزه بپذیر...
-کاش الان تو جاده
به سمت گلزار شهدای کرمان بودم...
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
و دیماهی،
که روز سیزدهمش،
برای ما همیشه تاریک است...
#حاج_قاسم💔
#سردار_دلها
ماهی که باب لطف خدا، باز میشود
با سالروز جشن تو، آغاز میشود...
#ماه_رجب
#میلاد_پر_برکت_اماممحمدباقرعلیهالسلام🎊
حَتَّى تَكُونَ أَعْمَالِي وَ أَوْرَادِي كُلُّهَا وِرْداً وَاحِدا
کاری کن همه آرزوهایم یک آرزو شود
کاری کن که همهی خواستههای من بشود تو...
-دعای کمیل
#لیلة_الرغائب
یابنالحسن(ارواحنافداه)
«این شب جمعه اگر مقصد تو کربوبلاست، نزد ارباب دعایی به من نوکر کن...»
#شب_زیارتی_ارباب
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#لیلة_الرغائب
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
یکی از کربلای پنج در باران صدا میزد:
که بعد از سالها، فرمانده با لبخند میآید...
_شادی روح شهدا صلوات🌹
#سردار_دلها
#حاج_قاسم
Reza Narimani _ Zaraban Haram (320).mp3
3.97M
رقص اَندر خون خود مردان کنند...
#حاج_قاسم
#سردار_دلها
اینم کادو من به شما :)
Присоединяйтесь к каналу Al Nahait, чтобы увидеть наши красивые посты.