eitaa logo
اَنارستــــــون
26.8هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
205 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
این بار خاک را به نظر کیمیا مکن بگذار خاک پای تو باشیم ابوتراب
تو در مورد دلتنگی واقعی چیزی نمیدونی چون این تنها زمانی اتفاق می‌افته، که کسی رو بیشتر از خودت دوست داشته باشی...
دل موضع صبر بود و بردی...
شما شنیده‌ام از بس، کلافه‌ام در شهر مرا به اسم خودم یکنفر صدا بزند...
کل شیء یتجمّد فی الشتاء الاّ العطر و الحنین و الذکریات و بعض الأمنیات... همه‌چیز در زمستان یخ می‌بندد؛ به جز عطر و دلتنگی و خاطره‌ها و بعضی آرزوها...
از من نخواه بگذرم از چشم‌های تو ما پس نمی‌دهیم دلی را که بُرده‌ایم!
ام‌ّکلثوم! چه نام با مُسَمّی‌یی... به راستی پدر که "اسدالله" باشد، دختر هم "ماده شیر بنی‌هاشم" می‌شود! 🖤
چه داری در نگاهِ خود که مستم می‌کند هر دَم تو الحق المُثَنای شرابِ نابِ شیرازی...😋
تو، با تمام زن‌ها فرق داری؛ گل‌های پیراهنت هیچ‌وقت پژمرده نمی‌شوند...
دوست داشتنت را به من بسپار...
آیا آنقدر مرا دوست داری که بتوانم در مقابلت ضعیف باشم؟
خورشید آمد و به ضریح تو سجده کرد اینجا برای صبح خودش روشنا گرفت...
انگورهای فصل اجابت رسیده‌اند...
هدایت شده از اَنارستــــــون
وقتي مادربزرگ زنگ می‌زد و با خبر آمدنش ما را ذوق‌زده می‌كرد حتما سؤال می‌كرد: چه میخواهيد؟ بس كه دوستمان داشت، بس كه برای لبخندها و بالا پريدن‌ها و خوشحالی‌مان دلتنگ بود. مادر ابرو بالا می‌انداخت و اشاره ميكرد كه بگوييد: خودتان را ميخواهيم! اما دل توی دلمان نبود كه مادربزرگ وقتی قربان صدقه‌مان میرود دوباره بپرسد: چی ميخواهيد؟ و ما همه فكر و ذكرمان سوغاتی‌های رنگارنگ بود. وقتی هم كه يكی دو روز بعد بابا ميرفت ترمينال يا فرودگاه دنبالشان باز فقط چشممان دنبال سوغاتی‌ها بود و حتى وقتی مادربزرگ ما را بغل كرده بود و به سينه می‌چسباند باز هم از گوشه چشممان به چمدان و ساكش نگاه می‌کرديم كه بابا كجا می‌گذاردشان و باز هم وقتی دور هم می‌نشستيم و مادر چای می‌آورد بيتاب بوديم كه مادربزرگ احوالپرسی‌هايش را بكند و چايش را بنوشد و حرفهايش با بزرگترها تمام شود و زودتر برود سراغ سوغاتی‌ها و مادربزرگ هم كه خوب اين را مي‌فهميد نشسته و ننشسته استكان چای را نصفه رها ميكرد و می‌رفت می‌نشست كنار چمدانش و هر چی مامان حرص می‌خورد با محبت نگاهمان ميکرد و می‌گفت من خسته نيستم، چای من ديدن اين بچه‌هاست! و وقتی از سروكولش بالا می‌رفتيم و مامان ناراحت می‌شد و دعوايمان می‌كرد مادربزرگ اخم ميكرد و می‌گفت: چه كارشان داری؟ "نوه‌های خودم هستند"! آه كه چه قدر توی اين یک جمله آرامش بود و چه قدر اين عتاب و خطاب مادربزرگ برای ما امنيت داشت كه می‌گفت: "به كسي ربطی ندارد! نوه های خودم هستند!" آن وقت با مهربانی و لبخند سوغاتی‌ها را تقسيم ميكرد، و آن چند روز كه مادربزرگ پيش ما بود سخت‌گيری‌های مادر و پدر هم قدري كم مي‌شد چون یک بزرگتر قوی و مهربان بود كه می‌گفت: نوه‌های خودم هستند! و ما می‌دانستيم هر وقت بخواهيم خودمان را لوس كنيم می‌توانيم به آغوشش پناه ببريم. می‌گفت: اين چند روز كه من اينجا هستم با اين بچه‌ها كاری نداشته باشيد! مادربزرگ را دوست داشتيم به خاطر مهربانی‌هايش، به خاطر قصه‌هايش، به خاطر تحمل و مُدارايش، به خاطر سوغاتی‌هايش و او خوب ميفهميد كه گرچه خودش را دوست داريم ولی قد وقواره ما عمق مفهوم خودتان را می‌خواهيم نيست! اين حرف گرچه از عمق جان مامان و بابا در می‌آمد اما برای ما تعارف بود، چون بچه بوديم! ...حالا حكايت ماست و پدری كه می‌گويد "ما عبدتك خوفا من نارك/ خدايا به خاطر ترس از آتش عبادت نمی‌كنم" و ما بچه‌هایی كه گرچه به تعارف می‌گوييم:"و لا طمعا في جنتك/ به طمع بهشت عبادت نمی‌کنيم" اما چشممان دنبال چمدان سوغاتی‌هایی است كه قرار بوده با رسيدن ماه رجب گشوده شود و خدایی كه آغوش مهر و محبتش را باز كرده و برای همه ابرو بالا می‌اندازد و اخم می‌كند كه فضولی موقوف! چه كار داريد ؟ "الشهر شهری والعبد عبدی و الرحمة رحمتی/ ماه ماه من است و بنده هم بنده من و رحمت هم رحمت من است"! هر كه را بخواهم - هر چه گنهكار و بدكار- ميبخشم! ما قد وقواره‌مان قد و قواره پدر امت اميرالمؤمنين نيست كه بگوييم: خدا را برای خودش می‌خواهيم! ما كودكان معرفت و ايمان، يكسال چشم به راه بوده‌ايم تا ماه رجب برسد و خودمان را برای خدا لوس كنيم و خستگی‌ها و دلتنگی‌هايمان را در آغوش محبت و لطفش بياندازيم. يكسال منتظر ماه رجب بوده‌ايم تا خرابكاری‌ها و بدرفتاری‌هايمان را درست كند و ببخشايد. يكسال منتظر ماه رجب بوده‌ايم تا خدا با چمدان سوغاتی‌هايش برسد و مغفرت و رحمت و رضوان و غفرانش را بر سر و رويمان بريزد و بگويد: " بنده های خودم هستند، به كسی هم ربطی ندارد!" 🌹🌹🌹 🖇💌
هدایت شده از اَنارستــــــون
1_1050870666.mp3
3.98M
گیرتون رو با امیرالمؤمنین معامله کنید... (سخنرانی مربوط به چندسال قبله)
خدایا در ورود به ماه پر خیر و برکت رجب ما رو هم مثل حاج قاسمِ جان، پاکیزه بپذیر... -کاش الان تو جاده به سمت گلزار شهدای کرمان بودم...
و دی‌ماهی، که روز سیزدهمش، برای ما همیشه تاریک است... 💔
ماهی که باب لطف خدا، باز می‌شود با سال‌روز جشن تو، آغاز می‌شود... 🎊
آرزو‌ کردم‌ تو را‌ امشب، برای هر شبم...
حَتَّى‌ تَكُونَ‌ أَعْمَالِي‌ وَ أَوْرَادِي‌ كُلُّهَا وِرْداً وَاحِدا کاری کن همه آرزوهایم یک آرزو شود کاری کن که همه‌ی خواسته‌های من بشود تو... -دعای کمیل
یابن‌الحسن(ارواحنافداه) «این شب جمعه اگر مقصد تو کرب‌و‌بلاست، نزد ارباب دعایی به من نوکر کن...»
یکی از کربلای پنج در باران صدا می‌زد: که بعد از سال‌ها، فرمانده با لبخند می‌آید... _شادی روح شهدا صلوات🌹
Reza Narimani _ Zaraban Haram (320).mp3
3.97M
رقص اَندر خون خود مردان کنند...
عربی نوشته‌ هاش جون میده برای بیو حرررف نداره :))‌🌱 @Al_Nahit
عرب‌ها یه تعریف قشنگ از اُمیدوارۍ دارن ! 𓍢 •Omidvari 🫂🦋• آدمای خوش سلیقه همه اینجا عضون ! 𓍢 •@al_nahit ♥️☃️ • اگه‌روزِ‌خوبی‌نداشتی؛این‌نــــامه‌رو‌بخــون ! 𓍢 •Nameh 💌🧣• بیو ایتات هنوز تکراریه؟؟ شعـرآشو بــذار : 𓍢 •@'Bioo 🌱💚•