eitaa logo
اَنارستــــــون
27.2هزار دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
207 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
اَنارستــــــون
چوُن درک کرده حالَت یک نا امید را خیلی به رفع حاجت مَردم مُصمم است #یا_باب‌الحوائج🌸 @Anarestun
شربت‌بریزهای ایستگاه‌های صلواتیِ ماه شعبان، شبِ چهارم گریه می‌کنند. من این گریه‌ها را چند سال‌ است زیر نظر دارم. دست خودشان نیست. توی دودِ اسفند و دودِ ماشین و موتورهایی که ایستاده‌اند، من اشک‌هایشان را زیاد دیده‌ام. همه‌شان شبیهِ هم یک جوری که هیچ‌کس نفهمد اشک‌ پاک می‌کنند، جوری که انگار دارند عرق پیشانی را با ساعد برمی‌دارند. شب چهارم، موقع شکستن یخ‌ها، وقتی شربت‌ها تگری می‌شوند، همین که رهگذرها می‌گویند اجرتان با صاحبِ امشب، گریه می‌کنند، ولی آرام. وقتی روز سوم غروب می‌شود، وقتی تازه شب چهارم رسیده، دیده‌ام که شربت‌بریزها پارچ برمی‌دارند می‌آیند این طرف خیابان که هیچ کس از قلم نیفتد. وقتی بچه‌ها می‌گویند: «عمو، میشه یکی دیگه بریزی؟!» ، بعضی وقت‌ها بلند هق‌هق می‌کنند. بعد می‌روند یک لیوان بزرگ‌تر پیدا می‌کنند تا بچه خوشحال‌تر بشوند. ما رهگذرها، همیشه عجله داریم؛ شربت‌ می‌خوریم و زود می‌رویم و نمی‌بینیم خودشان حواسشان جمع بوده به یاد آن شرمندگی، آن تشنگی بزرگ هیچ شربت نخورند... @Anarestun
اَنارستــــــون
چوُن درک کرده حالَت یک نا امید را خیلی به رفع حاجت مَردم مُصمم است #میلاد_حضرت_عباس 🎊 #یا_باب‌الحو
شربت‌بریزهای ایستگاه‌های صلواتیِ ماه شعبان، شبِ چهارم گریه می‌کنند. من این گریه‌ها را چند سال‌ است زیر نظر دارم. دست خودشان نیست. توی دودِ اسفند و دودِ ماشین و موتورهایی که ایستاده‌اند، من اشک‌هایشان را زیاد دیده‌ام. همه‌شان شبیهِ هم یک جوری که هیچ‌کس نفهمد اشک‌ پاک می‌کنند، جوری که انگار دارند عرق پیشانی را با ساعد برمی‌دارند. شب چهارم، موقع شکستن یخ‌ها، وقتی شربت‌ها تگری می‌شوند، همین که رهگذرها می‌گویند اجرتان با صاحبِ امشب، گریه می‌کنند، ولی آرام. وقتی روز سوم غروب می‌شود، وقتی تازه شب چهارم رسیده، دیده‌ام که شربت‌بریزها پارچ برمی‌دارند می‌آیند این طرف خیابان که هیچ کس از قلم نیفتد. وقتی بچه‌ها می‌گویند: «عمو، میشه یکی دیگه بریزی؟!» ، بعضی وقت‌ها بلند هق‌هق می‌کنند. بعد می‌روند یک لیوان بزرگ‌تر پیدا می‌کنند تا بچه خوشحال‌تر بشوند. ما رهگذرها، همیشه عجله داریم؛ شربت‌ می‌خوریم و زود می‌رویم و نمی‌بینیم خودشان حواسشان جمع بوده به یاد آن شرمندگی، آن تشنگی بزرگ هیچ شربت نخورند... 🎊🎊🎊 🖇💌
شربت‌بریزهای ایستگاه‌های صلواتیِ ماه شعبان، شبِ چهارم گریه می‌کنند. من این گریه‌ها را چند سال‌ است زیر نظر دارم. دست خودشان نیست. توی دودِ اسفند و دودِ ماشین و موتورهایی که ایستاده‌اند، من اشک‌هایشان را زیاد دیده‌ام. همه‌شان شبیهِ هم یک جوری که هیچ‌کس نفهمد اشک‌ پاک می‌کنند، جوری که انگار دارند عرق پیشانی را با ساعد برمی‌دارند. شب چهارم، موقع شکستن یخ‌ها، وقتی شربت‌ها تگری می‌شوند، همین که رهگذرها می‌گویند اجرتان با صاحبِ امشب، گریه می‌کنند، ولی آرام. وقتی روز سوم غروب می‌شود، وقتی تازه شب چهارم رسیده، دیده‌ام که شربت‌بریزها پارچ برمی‌دارند می‌آیند این طرف خیابان که هیچ کس از قلم نیفتد. وقتی بچه‌ها می‌گویند: «عمو، میشه یکی دیگه بریزی؟!» ، بعضی وقت‌ها بلند هق‌هق می‌کنند. بعد می‌روند یک لیوان بزرگ‌تر پیدا می‌کنند تا بچه خوشحال‌تر بشود. ما رهگذرها، همیشه عجله داریم؛ شربت‌ می‌خوریم و زود می‌رویم و نمی‌بینیم خودشان حواسشان جمع بوده به یاد آن شرمندگی، آن تشنگی بزرگ هیچ شربت نخوردند... 🎊