eitaa logo
اَنارستــــــون
25.5هزار دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
197 ویدیو
2 فایل
[خدا مرا برای تو انــــــار آفریده است🌱] شروط _ تبادلات 👈 @shorutAnarestun تبلیغات 👈 @TarefeAnarestun
مشاهده در ایتا
دانلود
حضرت مُشکل گُشا، اِمشب به مشکل خورده است! دَفنِ زهرا شد برای حیدر کرار سخت... 🖇🏴
من‌ که‌ هرکس‌ گِرهی‌ داشت‌ کمک‌ از من‌ خواست گرهی خورده به کارم که ندانم چه کنم... 🖇🏴
‏غسلها و کفنها ثم جلس وحیداً یبکیها بعدها همس فی لحدها  «زهراء، اَنا عَلی...» ‌ غسلش داد و کفنش کرد آن‌گاه نشست و تنها برایش گریست. بعد آرام درون کفن گفت: «زهرا، منم علی ...»‌ 🖇🏴
شب است و غربت و تابوت و چندین شانه‌ی لرزان علی‌ چشمش نمی‌بیند، بتاب ای‌ ماه تابان‌تر... 🖇🏴
روایت اول: صورتش از شرم سرخ شده بود. سرش را پایین انداخت، نفسی کشید و آرام گفت: "یا رسول الله! مرا رغبت افتاده است در فاطمه..." روایت دوم: صورتش از اشک خیس شده بود. رو کرد به مزار پیامبر، بغضش را فروخورد و گفت: "یا رسول الله! امانتتان برگردانده شد..." ۱) خواستگاری حضرت امیر از حضرت بانو، عبارت انتهایی از تفسیر عتیق نیشابوری است ۲) شب تشییع پیکر حضرت بانو، عبارت انتهایی از نهج البلاغه است؛ خطبه ۲۰۲ 🖇🏴
قرار بعدی ما غروب کرب بلا کنار راس بریده، خدا نگهدارت... 🖇🏴
هر خانه‌ای حالش به مادر بستگی دارد... 🖇🏴
یادش بخیر، بَسترت، آن گوشه ی اتاق حالا میانِ خانه، چه خالی‌ست جای تو... 🖇🏴
نشسته فاتحِ خیبر کنار بستر یارَش گرِه‌گُشایِ دوعالم گِرِه فُتاده به کارش... 🖇🏴
«نَفسي عَلیٰ زَفراتِها مَحْبوسة یا لَیْتَها خَرَجَت مع الزَّفرات لا خیرَ بعْدکِ في‌الحیوٰة و اِنّما اَبکی مَخافَة تَطولُ حَیٰاتی» ای کاش این جانِ من که در سینه‌ام حبس شده با این ناله‌ها بیرون می‌آمد. بعدِ تو خیری در دنیا نیست! گریه‌هایم گریه‌ی ترس است؛ نکند بعدِ تو من زیاد زنده بمانم… 🖇🏴
داغ تو شرح کامل نهج البلاغه است... 🖇🏴
و هجده سالگی پایانِ جریان‌ات نخواهد بود شدی چون خون به رگها، زیرِ جریان زمان پنهان... 🖇🏴
دست او بالا نمی‌آید، ولی این روزها نام ما را در دعایش بیشتر می‌آورد... -عقیق شعر 🖇🏴
شکست پهلوی مردی کنارِ یک گودال که سهم بردنِ از ارثِ مادری رسم است 🖇🏴
فرق بین کوچه وکرببلا، ایام است ورنه درهردومکان، صحبت از بغض علیست... 🖇🏴
هر کسی‌ رخت عزا کرد به تن می‌داند که چنین پیرهنی علت‌ سلطانی‌ماست...
لعنت‌ به‌ هر کسی‌ که‌ تو را‌ با علی‌ نخواست تنها‌ پناه‌ غربت‌ حیدر؛ بمان... نرو...
فاطمه ظرفيت کل ولایت را داشت... وقت افتادن او ایل و تباری افتاد!
من به هر کوچه‌ی‌خاکی که قدم بگذارم ناخود آگاه به یاد تو می‌افتم مادر...
تا قیامت روزی ما بسته بر دستان اوست دست‌های خسته‌ی مشکل گشای فاطمه
از ما گذشت؛ زندگی ما به باد رفت از خانه‌ی کسی نرود مادر اینچنین