ڧࢪشتگان کاشانـ🌸🌿 ִֶָ
#روایت_نگاری | زینبخانزاده
(
دانشجومعلمدانشگاهپردیسنسیبهتهران) - آمده ام قلم به دست برایت نامه بنویسم اما عزیزکم قلم هم توان نوشتن از غمت را ندارد! مدام در میان ماندن و رفتن ، غلت می خورد. می خواهم با ندای قلبم ، برایت لالایی بخوانم . فائزه جانم، فدای چشمان زیبایت ، قربان قد و بالایت بروم مادر . امروز منتظر پیام تبریک روز مادرت که نشسته بودم ؛ با خودم ذکر زمزمه میکردم. میگفتم خدایا شکر بابت چنین نعمتی ، بابت چنین دختر زحمتکش و دلسوزی . ممنون از سردارم که او را به جایگزینی من ، طلبید . دورت بگردم، فکر کنم زیارتت خیلی دلچسب بود ، انقدر دلچسب که دیگر دل به دل سردار بستی و دل از مادر دلتنگت بریدی ! مادر جان ظهر به وقت ساعت ۱۵ ، کانال های خبر ، از ناآرامی ها و دل نگرانی های مادرانه سرریز شده بود . مدام با خدای خود نجوا میکردم ،خدایا دخترم در چه حال ست؟ حالش خوب است؟ سردش نیست؟ در مقابل این صحنه ها چه حالی دارد؟ چجوری ارامش را به جانش تزریق کنم؟ مادر پشت تلفن منتظر بوقهای متوالی بودم اما انگار خط ها سرسازگاری با دل مادر را نداشتند . از دوستانت جویا شدم ، گویا در میان آنان نبودی . جان مادر ، فکر کردم حداقل در گوشه ای مثل همیشه در صحنه حاضری و نتوانستی خودت را به بقیه برسانی اما مادر جانم ماشاالله انقدر در صحنه حاضر شدی که هیچکس حاضر نشد حقیقت را به مادر بگوید! فائزه جانم، دلبندم این رسمش نبود . هنوز به آغوش نکشیده بودمت که خون تو را در خود حل کرد ! دخترم هرگز فکرش را نمیکردم فائزه ی من در میان پرکشیدگان حاج قاسم باشد . بگو ببینم حالت خوب است؟ درد نداری جان مادر؟ راحت رفتی؟ میخواهی مثل چندشب پیش سرت را روی پاهایم بذاری تا دردت ارام گیرد؟ تصدقت گردم نوره دیده ، سلام مرا به حاج قاسم برسان . اینجا همه عذادارت شده اند اما کسی عذاداری مادر را نمیفهمد! قربان غم مادرم حضرت زهرا (س )بروم . غم فرزند غمی عظیم و سرسخت است .... ! فقط یک سوال دارم کی به عنوان هدیه روز مادر بغلم میکنی؟! #فائزه_رحیمی #شهید_فائزه_رحیمی #فرشتگان_سرزمین_من #کرمان #کاشان 💔↝@Angel_kashan
ڧࢪشتگان کاشانـ🌸🌿 ִֶָ
#روایت_نگاری | *شهیدِ راه شهید*
+ تو اتوبوس بودیم که بهخاطر یه مسابقه از فائزه پرسیدم یه شهید دانشجومعلم دختر که تهرانی باشه میشناسی؟
گفت: شهیده ناهید احمدی مقدم
گفتم: شهیده احمدی مقدم تو نسیبه درس خوند ولی بچه خرم آباد بود.
شهید دانشجو معلم خانمی رو میخوام که تهرانی باشه.
فائزه گفت: نمیشناسم.
هیچ فکرشو نمیکردم به مزار حاج قاسم نرسیده، اون شهیده تو باشی...
🇮🇷 : @Angel_kashan
#روایت_نگاری | رفیقفائزهجان
مادر بزرگش بود ،
خیلی بیتابی میکرد ،
رفتم کنارش ، دستم را گذاشتم روی سرش
به او گفتم : حاج خانوم ، فکر نکنی فائزه رفته ها
هممون داریم آتیش میگیریم ، هممون داریم حسرت میخوریم .💔.
یک وقت فکر نکنی تو این غم تنهایی !.
- سفت بغلم کرد
+ میگفت قربونتون برم ، قربونتون برم
وقتی هم که فائزه اومد بلند براش لالایی ترکی میخوند:)
+ میگفت : لای لای بالام ، لای لای بالام . . .
#شهیده_فائزه_رحیمی #فائزه_رحیمی
#کرمان #کرمان_تسلیت #کاشان
🕊️ : @Angel_kashan