فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان_زندگی
" آرزوها مارو نجات میدن به شرطی که ما باورشون کنیم به شرطی که اگه ۷۰ میلیون نفرم بهمون خندیدن بازم باورشون کنیم." دکتر مجتبی شکوری"( برنامه ی کتاب باز ).
"آرزوهاتو بغل بگیر و بال و پر بگیر
چشماتو ببند یه لحظه از دلت خبر بگیر
برو سنمت آسمون و روی ابرا دست بکش
این غبار روی شهرو پس بزن نفس بکش"
در آستانه ی روزهای پایانی اسفند ۱۴۰۱ شمسی و نزدیک شدن به سال جدید یک آرزو برای خودتان تعیین کنید و سعی کنید تا سال آینده حداکثر تلاشتون را برای رسیدن به اون ها انجام بدید این آرزو می تونه یادگیری یک مهارت ، ارتقای خودشناسی ،حفظ شعر یا قرآن و یا هر چیز دیگه ای باشه .حتی اگر به اون نرسیدید حداقلش این هست که دست هاتون را برای رسیدن به اون آرزو به سمت خدا بلند کردید و روی پاهاتون بلند شدید این طوری به خدا نزدیکترید به قدرتش خوش بین باشید . پیشنهاد می کنم زندگی نامه ی دکتر مجتبی شکوری را حتما بخونید از لکنت ، بیش فعالی تا اخراج از مدرسه و قبولی دانشگاه شریف در رشته ی مکانیک تا نهایتا ،دبیری و دکتری علوم سیاسی هر قسمت از زندگیشون درسی بزرگ در اون نهفته است .داستان زندگی افراد (مثل : مشاهیر ادبی ،علمی ،هنری ، فرهنگی و...) دور و برمون می تواند به ما درس های قشنگ و بزرگ بده برای بچه ها هم حتما تعریف کنید و نکات ارزشمندش را با یکدیگر مرور کنید ."دنیای جای بدیه اما ارزش جنگیدن را دارد ...دنیا پر از لحظه های دارچینه....." براتون بهترین ها را از درگاه خداوند متعال آرزو می کنم .🤲
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃 🍂
◀️ کانال انجمن اولیا و مربیان استان اصفهان
@AnjomaneOliyavaMorabianEsfahan
#داستان_زندگی
💢 بر اساس خاطره ی دکتر علی ملک حسینی پدر پیوند کبد ایران :
📝 در یکی از مدارس دور افتاده یاسوج معلمی دچار مشکل شد و موقتا برای یک ماه معلم جایگزینی بجای او شروع به تدریس کرد. این معلم جایگزین در یکی از کلاسها سوالی از دانش آموزی کرد که او نتوانست جواب دهد، بقیه دانش آموزان شروع به خندیدند و او را مسخره کردند.
💢 معلّم متوجّه شد که این دانش آموز از اعتماد بنفس پایینی برخوردار است و همواره توسّط هم کلاسی هایش مورد تمسخر قرار می گیرد.
💢 زنگ آخر فرا رسید و وقتی دانش آموزان از کلاس خارج شدند، معلّم آن دانش آموز را فرا خواند و به او برگه ای داد که بیتی شعر روی آن نوشته شده بود و از او خواست همان طور که نام خود را حفظ کرده، آن بیت شعر را حفظ کند و با هیچ کس در مورد این موضوع صحبت نکند.
💢 در روز دوم معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن بیت شعر را پاک کرد و از بچّه ها خواست هر کس در آن زمان کوتاه توانسته شعر را حفظ کند، دستش را بالا ببرد.
💢 هیچ کدام از دانش آموزان نتوانسته بود حفظ کند.
😊 تنها کسی که ✋️دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز دیروزی بود که مورد تمسخر بچّه ها بود.
😌 بچّه ها از این که او توانسته در این فرصت کوتاه شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند.
👏 معلّم خواست برای او کف بزنند و تشویقش کنند.
✳️ در طول این یک ماه، معلّم جدید هر روز همین کار را تکرار می کرد و از بچّه ها می خواست تشویقش کنند و او را مورد لطف و محبّت قرار می داد.
💢 کم کم نگاه همکلاسی ها نسبت به آن دانش آموز تغییر کرد.
✅️ دیگر کسی او را مسخره نمی کرد.
آن دانش آموز خود نیز دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره معلّم سابقش "خِنگ " می نامید، نیست. پس دانش آموز تمام تلاش خود را می کرد که هم واره آن احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن و ارزشمند بودن در نظر دیگران را حفظ کند.
آن سال با معدّلی خوب قبول شد.
به کلاس های بالاتر رفت.
✅️ در کنکور شرکت کرد و وارد دانشگاه شد.
مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی خود را گرفت و هم اکنون پدر پیوند کبد جهان است که در بیمارستان ابن سینای شیراز شهر صدرا صدها پیوند کبد انجام داده است.
📝 این قصه را دکتر ملک حسینی در کتاب زندگانی خود و برای قدردانی از آن معلّم که با یک حرکت هوشمندانه مسیر زندگی او را عوض نمود، در صفحه شخصی خود نوشته؛
💢 انسان ها دو نوعند:
🟢 نوع اوّل کلید خیر هستند. دستت را می گیرند و در بهتر شدنت کمک کرده و به تو احساس ارزشمند بودن می دهند.
🔴 نوع دوم انسان هایی هستند که با دیدن اوّلین شکستِ شخص، حس بی ارزشی و بدشانس بودن را به او منتقل می کنند.
👈 این دانش آموز میتوانست قربانی نوع دوم این انسان ها بشود که بخت با او یار بود.
💡و آن معلم کسی نبود جز محمد بهمن بیگی، ابر مردی بزرگ که چون ستاره ای در دل شبهای سیاه روزگاران درخشید و معجزه کرد. استاد بهمن بیگی نویسنده ای چیره دست با ذهنی خلاق و مدیری لایق بود و نشان داد که اگر اراده باشد می توان مردمی را از فرش به عرش رساند که نمونه آن دکتر ملک حسینی است.
"روحش جاودان و یادش گرامی. " 🤲
" عارفان علم عاشق می شوند
بهترین مردم معلم می شوند
عشق با دانش متمم می شود
هرکه عاشق شد معلم می شود "
📝📚📝📚📝📚📝📚📝📚📝📚
◀️ کانال انجمن اولیا و مربیان استان اصفهان
@AnjomaneOliyavaMorabianEsfahan
#داستان_زندگی
#قسمت_اول
📝نگاهی به زندگی دکتر تدی (تئودور)استوارت :
💢 در روز اول سال تحصيلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اوليه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به يک اندازه دوست دارد و فرقى بين آنها قائل نيست. البته او دروغ مي گفت و چنين چيزى امکان نداشت. مخصوصاً اين که پسر کوچکى در رديف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استوارت که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت.
💢 تدى سال قبل نيز دانش آموز همين کلاس بود. هميشه لباس هاى کثيف به تن داشت، با بچه هاى ديگر نمي جوشيد و به درسش هم نمي رسيد. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسيار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه(مردود) کرد.
💢 امسال که دوباره تدى در کلاس پنجم حضور مي يافت، خانم تامپسون تصميم گرفت به پرونده تحصيلى سال هاى قبل او نگاهى بياندازد تا شايد به علّت درس نخواندن او پي ببرد و بتواند کمکش کند.
📝 معلّم کلاس اول تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز باهوش، شاد و با استعدادى است.
✅️ تکاليفش را خيلى خوب انجام مي دهد و رفتار خوبى دارد. "رضايت کامل".
معلّم کلاس دوم او در پرونده اش نوشته بود: تدى دانش آموز فوق العاده اى است. همکلاسيهايش دوستش دارند ولى او به خاطر بيمارى درمان ناپذير مادرش که در خانه بسترى است دچار مشکل روحى است.
📝 معلّم کلاس سوم او در پرونده اش نوشته بود: مرگ مادر براى تدى بسيار گران تمام شده است.
‼️ او تمام تلاشش را براى درس خواندن مي کند ولى پدرش به درس و مشق او علاقه اى ندارد. اگر شرايط محيطى او در خانه تغيير نکند او به زودى با مشکل روبرو خواهد شد.
✴️ معلّم کلاس چهارم تدى در پرونده اش نوشته بود: تدى درس خواندن را رها کرده و علاقه اى به مدرسه نشان نمي دهد. دوستان زيادى ندارد و گاهى در کلاس خوابش مي برد.
🌟خانم تامپسون با مطالعه پرونده هاى تدى به مشکل او پى برد و از اين که دير به فکر افتاده بود خود را نکوهش کرد.
💟 تصادفاً فرداى آن روز، روز معلّم بود و همه دانش آموزان هدايايى براى او آوردند. هداياى بچه ها همه در کاغذ کادوهاى زيبا و نوارهاى رنگارنگ پيچيده شده بود، بجز هديه تدى که داخل يک کاغذ معمولى و به شکل نامناسبى بسته بندى شده بود.
😄 خانم تامپسون هديه ها را سرکلاس باز کرد. وقتى بسته تدى را باز کرد يک دستبند کهنه که چند نگينش افتاده بود و يک شيشه عطر که سه چهارمش مصرف شده بود در داخل آن بود. اين امر باعث خنده بچه هاى کلاس شد😍 امّا خانم تامپسون فوراً خنده بچه ها را قطع کرد و شروع به تعريف از زيبايى دستبند کرد. سپس آن را همانجا به دست کرد و مقدارى از آن عطر را نيز به خود زد.🌟 تدى آن روز بعد از تمام شدن ساعت مدرسه مدتى بيرون مدرسه صبر کرد تا خانم تامپسون از مدرسه خارج شد. سپس نزد او رفت و به او گفت: خانم تامپسون، شما امروز بوى مادرم را مي داديد.
✅️ خانم تامپسون، بعد از خداحافظى از تدى، داخل ماشينش رفت و براى دقايقى طولانى گريه کرد. از آن روز به بعد، او آدم ديگرى شد و در کنار تدريس خواندن، نوشتن، رياضيات و علوم، به آموزش "زندگي" و "عشق به همنوع" به بچه ها پرداخت و البته توجه ويژه اى نيز به تدى مي کرد.
💢پس از مدتى، ذهن تدى دوباره زنده شد. هر چه خانم تامپسون او را بيشتر تشويق مي کرد او هم سريعتر پاسخ مي داد. به سرعت او يکى از با هوش ترين بچه هاى کلاس شد و خانم تامپسون با وجودى که به دروغ گفته بود که همه را به يک اندازه دوست دارد، امّا حالا تدى محبوبترين دانش آموزش شده بود.
💢يکسال بعد، خانم تامپسون يادداشتى از تدى دريافت کرد که در آن نوشته بود شما بهترين معلّمى هستيد که من در عمرم داشته ام.
💢شش سال بعد، يادداشت ديگرى از تدى به خانم تامپسون رسيد. او نوشته بود که دبيرستان را تمام کرده و شاگرد سوم شده است. و باز هم افزوده بود که شما همچنان بهترين معلمى هستيد که در تمام عمرم داشته ام.
💠 چهار سال بعد از آن، خانم تامپسون نامه ديگرى دريافت کرد که در آن تدى نوشته بود با وجودى که روزگار سختى داشته است امّا دانشکده را رها نکرده و به زودى از دانشگاه با رتبه عالى فارغ التحصيل مي شود. باز هم تأکيد کرده بود که خانم تامپسون بهترين معلم دوران زندگيش بوده است.
💠 چهار سال ديگر هم گذشت و باز نامه اى ديگر رسيد. اين بار تدى توضيح داده بود که پس از دريافت ليسانس تصميم گرفته به تحصيل ادامه دهد و اين کار را کرده است. باز هم خانم تامپسون را محبوبترين و بهترين معلم دوران عمرش خطاب کرده بود. امّا اين بار، نام تدى در پايان نامه کمى طولاني تر شده بود:
🌟 " دکتر تئودور استوارت."
‼️ ادامه در پست بعدی (قسمت دوم ) :
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
◀️ کانال انجمن اولیا و مربیان استان اصفهان
@AnjomaneOliyavaMorabianEsfahan
#داستان_زندگی
#قسمت_دوم
ادامه ی پست قبل :
👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆👆
📝 نگاهی به زندگی دکتر تدی(تئودور) استوارت :
💢 ماجرا هنوز تمام نشده است. بهار آن سال نامه ديگرى رسيد.
💫تدى در اين نامه گفته بود که با دخترى آشنا شده و مي خواهند با هم ازدواج کنند.
📝 او توضيح داده بود که پدرش چند سال پيش فوت شده و از خانم تامپسون خواهش کرده بود اگر موافقت کند 💞در مراسم عروسى در کليسا، در محلى که معمولاً براى نشستن مادر داماد در نظر گرفته مي شود بنشيند. 💟 خانم تامپسون بدون معطلى پذيرفت و حدس بزنيد چکار کرد؟ او دستبند مادر تدى را با همان جاهاى خالى نگين ها به دست کرد و علاوه بر آن، يک شيشه از همان عطرى که تدى برايش آورده بود خريد و روز عروسى به خودش زد.
💢 تدى وقتى در کليسا خانم تامپسون را ديد او را به گرمى هر چه تمامتر در آغوش فشرد و در گوشش گفت:" خانم تامپسون از اين که به من اعتماد کرديد از شما متشکرم. "به خاطر اين که باعث شديد من احساس کنم که آدم مهمى هستم از شما متشکرم.
و از همه بالاتر به خاطر اين که به من نشان داديد
که مي توانم تغيير کنم از شما متشکرم."
💢 خانم تامپسون که اشک در چشم داشت در گوش او پاسخ داد: تدى، تو اشتباه مي کنى. اين تو بودى که به من آموختى که مي توانم تغيير کنم.
من قبل از آن روزى که تو بيرون مدرسه با من صحبت کردى، بلد نبودم چگونه تدريس کنم.
‼️ بد نيست بدانيد که تدى استوارت هم اکنون در دانشگاه آيووا يك استاد برجسته پزشکى است و بخش سرطان دانشکده پزشکى اين دانشگاه نيز به نام او نامگذارى شده است !
👈 همين امروز گرمابخش قلب يک نفر شويد ...
✅️ وجود فرشته ها را باور داشته باشيد
و مطمئن باشيد که محبت شما به خودتان
باز خواهد گشت...
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
💢 " معلم متوسط می گوید.
معلم خوب توضیح می دهد.
معلم برتر نشان می دهد.
معلم بزرگ الهام بخش است." 💢
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃
◀️ کانال انجمن اولیا و مربیان استان اصفهان
@AnjomaneOliyavaMorabianEsfahan
30.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#داستان_زندگی
💢 نیک وی آچیچ (Nick Vujicic) در سال ۱۹۸۲ در کشور استرالیا به دنیا آمد و در آن زمان به دلیل نبود عکس برداری از جنین دکترها متوجه ناقص بودن او نشدند و وقتی نیک به دنیا آمد شوک بزرگی به پدر و مادر او وارد شد او بدون دست و پا متولد شد.
💠 اما هیچ کس نمیتوانست تصور کند که این کودک در آینده دارای چه تواناییهای بزرگی خواهد
شد که حتی به افراد سالم درس روش زندگی بدهد و حرف از امید داشتن به زبان بیاورد .
📚 وی مولف چندین کتاب است .
کتاب زندگی بی حد و مرز از نوشته های اوست .
👈 هر کس که بخواهد کاری را انجام دهد راهش را پیدا می کند و هر کس که نخواهد کاری را انجام دهد
بهانه اش را. "نیک وی آچیچ "
✴️ " از زبان یککودک معلول :
به ذهنم توان ،به لب ها بیان ،به چشمم بصیرت به گوشم حقیقت عطا کن خدایا !
اگر ذهن من کم توان است ، اگر چشم من بی فروغ است ،اگر پای من ناتوان است
ولی در سینه ام می تپد ،❤️چون تو قلبی که پاک است پر زمهر و صفاست . "
💡" معلولیت محدودیت نیست ، تجسم اراده
است . "
🚫 با دیدگاه ترحم به افراد دارای معلولیت نگاه نکنیم .
✅️ باید جامعه نسبت به معلولان در جهت مناسبسازی اماکن، رفع مشکل اشتغالزایی، فرهنگسازی کردن جامعه نسبت به افراد دارای معلولیت تلاش کند.
🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀🍃🥀
◀️ کانال انجمن اولیا و مربیان استان اصفهان
@AnjomaneOliyavaMorabianEsfahan