eitaa logo
🌿همسرداری فاطمی ✨
112 دنبال‌کننده
17 عکس
2 ویدیو
1 فایل
سلام به کانال خودتون خوش آمدین در کنارهم میخوایم جهاد همسرداری و تقوا رو به نحو احسن یاد بگیریم...🌄💕 🌱📿تقدیم به ساحت مقدس صاحب الزمان(عج) حفاظت از خانواده ایرانی و محکم شدن روابط یعنی زمینه سازی ظهور🌹✨
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰🔰🔰🔰 (بخش سوم) امامان مهربون ما همه چیز رو به ما گفته اند. هم راه رو بهمون نشون داده اند، و هم راهکار رو ...  من فکر میکنم اونها این انگشتر رو مستحب موکد اعلام کردند و بعنوان علامت ما شیعه ها قرار دادند تا مدام - چه توی دست خودمون و چه توی دست دیگرانی که در روز باهاشون سر و کار داریم - چشممون بهش بیفته و عهدمون با خدا رو بهمون یادآوری کنه ... اونجا که فرموده اند:  حضرت رسول (صلی الله علیه و آله ) انگشتر را دردست راست می کردند و این علامتی است برای شیعیان ما که به این علامت ایشان را می شناسند. و به محافظت کردن در وقت نمازهای پنجگانه و ...   اما من انگشتر عقیق ندارم ! ... هیچوقت نداشته ام. نمیدونم چرا؟ شاید چون توی خانواده مون بی کلاسی بوده و چشمم به دیدنش عادت نداشته ... اما راستش اصلاً حس خوبی هم نسبت بهش نداشتم. چون میدیدم دیگه هر کسی داره ازش استفاده میکنه و نشونه ایمان به حساب نمیاد! ... همسرخان هم نداره، و من اتفاقاً خوشحال بودم که ه مسرم از اون مومنهای "انگشتر عقیقی" نیست! نیت کردم تا تابستون از همین انگشتری که الان دارم استفاده کنم. و اگه خدا قسمت کرد و امام رئوف (علیه السلام ) بهمون اجازه پابوسی داد، و اگه تا اون موقع مثل یک دختر خوب به عهدم با خدا عمل کردم، بعنوان جایزه از بهشت یک انگشتر عقیق برای خودم بخرم . و یکی هم ... یکی هم ... برای کسی که امیدوارم تا اون موقع همسر جان شده باشه ...   * بچه ها به جان خودم از صبح دارم کامنت جواب میدم، ولی تازه تونستم تا پست "شاه کلید" رو کامل کنم. دوست ندارم از کامنتهای به این ارزشمندی سرسری بگذرم. دوست دارم یکی یکی بخونمشون، ازشون انرژی بگیرم و بعد بهشون جواب بدم. حتی اگه یه جواب کوتاه باشه. برای همین خواهش میکنم اگه جوابتون دیر شد ازم دلخور نشید. * و یه چیز دیگه. من کانکشنم dial up هست، که همه تون میدونید تا چه حد کنده. به خاطر مراعات خانوم خانوما و سن بحرانی نوجوونیش نمیخوایم استفاده از اینترنت زیااااااد بهش مزه کنه. در همین حد که بتونه تحقیق های مدرسه ش و استفاده های معمول رو انجام بده کفایت میکنه. برای همین باز کردن ایمیل و جواب دادن بهش واقعاً برام کار سختیه. دوستان عزیزی که ازم سوالی میکنن که جوابش خصوصیه خواهشاً یا یه آدرس وبلاگ بذارن تا بیام همونجا جوابشون رو بدم، یا اگه وبلاگ ندارن خودشون یک اسمی رو معلوم کنن که من به اون اسم توی کامنت دونی اینجا جوابشون رو بدم که هم جوابشون رو بگیرن و هم هویتشون محفوظ بمونه. (بخش_سوم) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @hamsardari_eslami
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ ❓Q & A ✅ سلام. این مدت کامنتهایی داشتم که به توصیه های مهتابی، یا رفتار توام با کرامت با همسرها نقدهایی وارد کرده بودن. البته من مدعی نیستم هرچی که میگم درسته. بارها گفته ام که من خودم هم دارم سعی میکنم راه رو پیدا کنم. اما از نشونه های امیدبخشی که توی زندگیم میبینم، حس میکنم توی مسیر درستی قرار گرفته ام. داشتم به کامنتهای لاله جان و زینب جان توی پست قبل جواب میدادم، که چون طولانی شد، گفتم شاید بهتر باشه اینجا بذارم و همه بینن. پیشاپیش از این دوتا دوست خوب و لطفی که بهم داشتن ممنونم.  زینب جان: من هم اولها که به همسرداری به عنوان یک جهاد نگاه نمیکردم، نطرم مثل شما بود. این که یک زن زیباییهای دیگه ای هم داره که باید اونها برای همسرش اصل باشن، و زیباییهای فیزیکی در رتبه دوم اهمیته و یه جورایی نمک قضیه محسوب میشه. و اصولاً باید رابطه انسانها با هم اونقدر " متعالی" باشه که این چیزها توی اولویت نباشن . اینکه باید فرصت زندگی رو صرف کارهای مهمتری کرد، تا دلبری از شوهر! ... این که اگه آدم شوهرش رو بدعادت کنه، دیگه نمیشه جمعش کرد و هی باید مدل به مدل قیافه عوض کنه! و ... اما بعد فهمیدم که نه. زیبایی واقعاً تاثیرگذاره و حتی مثلاً توی انتخاب امام جماعت میگن اگه دو نفر از نظر عدالت و تقوی و سایر شرایط دقیقا مثل هم بودند، باید اونی انتخاب بشه که زیباتره! ... من نمیخوام روی علت این حکم بحث کنم و اصلاً سوادش رو هم ندارم. فقط میدونم بشر چه بخواد و چه نخواد، عقلش به چشمشه و زیبایی رو دوست داره. حالا دیگه خصوصا درباره مردها که فطرتا زیبایی زن براشون جذابیت داره، ماجرا خیلی مهمتر میشه. حتی اگه مردهای خیلی آرمانی باشن و با عقل یا ایمانشون ظاهراً مهارش کنن. اصلاً زیبایی و زینت در این جهاد یکی از اصلی ترین سلاحهای زن محسوب میشه و برای همین هم توی دستورات دینی روش خیلی تاکید شده. تا جایی که گفته شده یکی از حقوق مرد به گردن همسرش اینه که زن خودش رو براش زینت کنه ... اما قبول دارم این زینت کاملاً سلیقه ایه و باید زن با هوش فطری (که خدا دقیقا به همین دلیل بهش داده) بفهمه که شوهرش چه چیزهایی رو زینت به حساب میاره و ازشون خوشش میاد و سعی کنه اونها رو روی خودش پیاده کنه. مثلاً من خودم در پی پاره شدن اون دمپایی روفرشی مذکور، در پی فرصت بودم که یکی دیگه بخرم. توی این سفر شمال که همسرخان مهربون شده بود بهم پیشنهاد کرد که با هم به چندتا از این مرکز تجاریهای شیکان که مدتیه توی نواحی توریستی شمال زیاد شده، بریم. خیلی دلش میخواست از اونجاها برام چیز میز بخره. من هم گفتم از فرصت استفاده کنم و یه صندل شیک، با سلیقه خودش بخرم که دیگه همه جوره خوش به حالش بشه!  اما دست روی هرکدوم میذاشتم، میگفت چرا اینقدر پاشنه بلند؟ اینطوری که نیمتونی راه بری! ... چندتاییشون واقعاً قشنگ بود، و اگه به خودم بود بدون تامل میخریدمشون. اما وقتی دیدم اون حس خوبی نداره، صرف نظر کردم. بالاخره هم اون چیزی که باب طبعش باشه پیدا نشد و همه چیز خریدیم، الا صندل! ... بعدش با خودم فکر کردم و دیدم از دو حال خارج نیست: یا واقعاً اونها رو دوست داشته، اما از بس من پاشنه تخت پوشیده ام، نمیتونه باور کنه از پس اینهمه شیکی بر بیام. و بعد از دو روز صندلها به درون کمد تبعید میشن و پول بی زبون هدر میره! ... یا اینکه اصلاً کلاً حس خوبی با ایییییینهمه پاشنه، اونهم توی خونه نداره! ... تصمیم گرفتم آروم آروم جلو برم. با یه صندل شیک پاشنه ۳سانت شروع کنم، تا ببینه من هم میتونم شیک باشم و بعد آروم آروم زیادش کنم. توصیه های مهتابی، وحی مُنزَل نیست. یک سری ایده ی کلیه که هر کس باید اونها رو با شرایط زندگی و سلیقه همسر خودش تطبیق بده. * یه مطلب مهم دیگه که ما باید بهش دقت کنیم تعادل هست ... همون خیر الامور اوسطها! ... خدا حتی وقتی از کار خوبی به عظمت صدقه دادن هم صحبت میکنه، آخرش تذکر میده که نباید تعادل رو از دست بدیم: و لا تجعل یدک مغلوله علی عنقک، و لا تبسطها کل البسط.  ... یعنی به قول خودمون نه اونقدر خسیس باش که آب از دستت نچکه، و نه اونقدر ولخرج که دیگه چیزی برای خودت باقی نمونه. میانه رو باش! 🅾 (پ.ن: دوستان عزیز در تدابیر مربوط به زیبایی، سلامت را هم حتما لحاظ کنید. بدن ما امانتی است از جانب خدا. پس دمپایی پاشنه بلند برای مدت طولانی اگر پوشیده بشه باعث مشکلات ستون فقرات و اسکلتی میشه. راههای کسب زیبایی بسیار زیاد است و جمع آن با سلامت هم ممکن!) (بخش_اول) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @hamsardari_eslami
🔰🔰🔰🔰 (بخش دوم) من واقعاً نمیتونم بفهمم که چرا ما نمیتونیم متعادل فکر کنیم. تا اسم زیبایی میاد حواسمون میره سراغ دو سر طیف: یا ژولیده ، یا مانکن!  ... زیبایی و آراستگی که ما ازش حرف میزنیم، بودن در بهترین حالت خودمونه. نه اینکه یه پامون توی آرایشگاه باشه و یه پامون توی بوتیک لباس! و از ابعاد دیگه وجودمون غافل بشیم ... و نه این که دیگه هَپَلی و ژولی پولی باشیم! و اصلاً توی خود توصیه های مهتابی هم بود که مردها از آرایش سنگین خوششون نمیاد. از اینکه آدم دیگه خیلی هم سخت بگیره، اذیت میشن ... یه آرایش ملایم + آراسته بودن سر و وضع ما براشون خیلی دلنشین تره. * اما درباره وقتی که زن زیباییش رو از دست داد، باید بگم به اعتقاد من، اگه اون وقتی که موقعشه، زن وظایفش رو درست انجام بده و قلب و مرد رو تسخیر کنه، شک نکن که مرد نمیتونه به بهانه از دست دادن زیبایی یا زایمان و مریضی و ... ولش کنه. خاطرات اون روزها و لحظه های زیبای با هم بودن این اجازه رو بهش نمیده ... و البته حساب انسانهای بیمار دل که هر کاری هم بکنی باز هم آدم بشو نیستن، از این ماجرا سواست.  از اینکه با این دقت نظر همراهمی ممنونم. *  لاله جان: معلومه این مدت خییییلی اذیت شده ای. اما من فکر میکنم ما نباید " وارستگی" رو با " وارفتگی" اشتباه بگیریم ... در خطبه همام یکی از صفات متقین زیرکی اونهاست " المومن الکیس و الفطن" ... اما مشکل اینجاست که ما یاد نگرفته ایم جنبه های مختلف شخصیتمون رو جوری مدیریت کنیم که تعادل رعایت بشه. همسرخان هم همینطوره. راستش به نظرم بیشتر مردها همینطورن. توی اون دوره ای که من از دین دور شده بودم و کلاً بهش بی توجه بودم و حساب عاطفی خودم رو ازش سوا کرده بودم، توجهش به من بیشتر شده بود و یه جورایی دست و پاش رو جمع کرده بود! ... من واقعاً در اون دوره حس میکردم دیگه هیچ نیازی به وجود همچین آدمی توی زندگیم ندارم و شک نکن که اگه بچه نداشتم، ثانیه ای تحمل نمیکردم. اما این فقط ظاهر ماجراست. موضوع این بود که من در ظاهر هارت و پورت میکردم، اما در اصل به هیچ جا وصل نبودم. به ظاهر وانمود میکردم ازش نمی ترسم، شاید هم واقعاً  از اون نمیترسیدم، اما ته دلم پر از ترسها و نگرانیهای جورواجور بود ... اما وقتی آدم دلش رو به خدا تکیه میده و به خاطر اون کار میکنه، دیگه خیالش راحته که یه پشتوانه محکم داره. آدمهایی مثل من و تو که برای خودمون شخصیت مستقل و تواییهای ذهنی نسبتا خوبی داریم، نمیتونیم به این سادگی بپذیریم که برای آدمی مثل خودمون، خودمون رو به زحمت بندازیم و آرایش کنیم و روی رابطه مون وقت بذاریم ... اصلاً نوع تربیتی که شده ایم هم بهمون القا میکنه که آرایش و دلبری و اینطور کارها، مال زنهائیه که چیز دیگه ای در چنته ندارند، و مجبورن از این نقطه ضعف مردها استفاده کنن و کارشون رو پیش ببرن. اما وقتی طرف حسابمون خداست، وقتی تمیز و مرتبیم به خاطر او، برای همسرمون آرایش میکنیم، چون خدا دوست داره آدم برای همسرش "تبرج" داشته باشه، بهش لبخند میزنیم، چون لبخند زدن ( مخصوصاً به همسر) خودش حسنه ست و ... از چند طرف سود میبریم: - هم دلمون محکمه که برای کسی کار میکنیم که ارزشش رو داره و با کسی معامله میکنیم که بیشتر از خودمون به فکر ماست. - هم مسلماً این قدرت روحی ناشی از این اطمینان ناخودآگاه اثر وضعی خودش رو روی همسرمون میذاره. چون آدمها خوب میتونن حس کنن که اگه یکی کاری براشون میکنه از سر قدرته یا از روی بیچارگی نیاز به توجه ... -  هم این که بالاخره همسرمون یه مَرده، و اون آرایش و دلبری و ... چه بخواد و چه نخواد بالاخره تاثیر خودش رو روش میذاره و دلش رو متوجه ما میکنه ... - و این که ما چون پشتمون محکمه و از محبت الهی سیراب هستیم، کمبود محبت نداریم که با یه عزیزم گفتنش، خودمون رو ول کنیم و بیفتیم زیر دست و پاش ... بلکه محبتش رو با محبتی متناسب جواب میدیم و همه چیز به زیبایی، روال عادی خودش رو طی میکنه و همه این وسط به اندازه و متناسب ارضا میشن.   من درست بودن این مطلب رو دارم به وضوح میبینم. هرچی قدرت روحی من بیشتر میشه، همسرخان ناخودآگاه بیشتر برای شخصیتم احترام قائل میشه، با این که در ظاهر هیچ بی توجهی هم بهش نکرده ام. و تازه حتی قرائن حاکی از اینه که من بیشتر از قبل دارم برای خونه و زندگیم وقت میذارم. البته این توی زندگی منه. شاید شرایط زندگی شما طوری باشه که نیاز باشه یه الِمِان های دیگه ای رو هم لحاظ کنی. برای همین هم همسرداری یه جهاده. چون واقعاً کار مشکلیه. یه پروژه تمام عیار که لازمه همه جوره فکر کنی و براش وقت بذاری. ممنون که اینجا رو محرم خودت دونستی و باهامون درد دل کردی. (بخش_دوم) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @hamsardari_eslami
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ 🌤این دهان بستی ، دهانی باز شد... این چند روز که سعی کرده بودم حواسم به رفتارهام باشه و مراقب باشم که مبادا خدا من رو در حال انجام کاری ببینه که دوست نداره، به یک نتیجه تلخ، ولی بسیار مهم رسیدم : این که انجام کارها برام خیلی سخت تره، تا مراعات مسائل. یعنی برام راحتتره که دروغ نگم، غیبت نکنم، لبخند بزنم و ... اما وقتی پای کارهای عملی میاد وسط، کم میارم. مثلاً وقتی قراره خونه رو مرتب کنم، یا برای بچه ها وقت بذارم و باهاشون با حوصله برخورد کنم و ... کار برام سخت میشه و باید کلی به نفسم علبه کنم تا موفق بشم انجامشون بدم. فکر کنم برای همین هم هست که در قران همیشه آمنوا با عملوا الصالحات ترکیب شده ... یعنی سوای این که توی ذهنمون به خدا ایمان داریم و میدونیم باید فقط به حرف اون گوش بدیم، مهم اینه که مرد عمل  هم باشیم. و در این میون میدونین چی از همه برام سخت تره؟ ... اگه بگم باورتون نمیشه ... شرمنده ام، ولی باید اعتراف کنم که سخت ترین کار برام اینه که جلوی خوردنم رو بگیرم! این کار از هر چیزی برام سخت تره. با وجود اووووونهمه چیزهایی که در مذمت خوردن زیاد میدونم. با وجود اینهمه چیزهایی که از ضررهای چاقی میدونم. با این که میدونم یکی از مهمترین سلاحهای من در این جهاد، زیبایی ظاهری هست و این وسط زیبایی اندام نقش خیلی مهمی داره. با این که میدونم چاقی تا چه حد اعتماد به نفس آدم رو کم میکنه و چقدر تاثیرات منفی در روحیه آدم داره ... با این که میدونم چاقی باعث یک عالمه بیماری میشه و از این نظر، ضرر زدن به نفس هست و حرام محسوب میشه، و هزار چیز دیگه ... اما بازهم برام سخته و به زور جلوی خودم رو میگیرم. خیییییلی به زور! از وقتی یادم هست تپلی بودم. نه این که بخوام بیخودی مظلوم نمایی کنم و بگم استعداد چاقی دارم و آب هم که میخورم چاق میشم، نه!  واقعاً علتش پرخوریه ... چون واقعاً هر وقت به هر دلیلی خوردنم رو مدیریت میکنم، خیلی سریع وزنم میاد پایین. من دوبار تجربه موفق کاهش وزن دارم. یک بار برای عروسیم خودم رو از ۷۵ به ۶۳ کیلو رسوندم و یک بار دیگه هم قبل از بارداری دومم که وزنم به ۸۶ کیلو رسیده بود و دکتر اجازه باردار شدن رو بهم نمیداد، زیر نظر متخصص تغذیه رژیم گرفتم و خودم رو به ۶۵ کیلو رسوندم ... مشکل من اراده نیست، بلکه تلقی اشنباه من ار مقوله ای به نام غذاست! ...این که نگاه من به غذا فقط وسیله ای برای سد جوع نیست، بلکه چیزیه که حقیقتاً ازش لذت میبرم. برای همین هم آشپزیم خوبه. چون حقیقتاً مزه ها رو دوست دارم و مثل یانگوم با تمام وجودم آشپزی میکنم ... اصلاً از همون اول که میخوام غذا درست کردن رو شروع کنم، از تجسم اون غذا دهنم آب می افته. اما دیروز به چند حدیث برخوردم که بسیار بسیار هشدار دهنده بود و نشون میداد این مقوله شکم پرستی چیزیه که نباید به این سادگی ازش گذشت، چون میتونه تمااااااااام زحمات تقوایی آدم رو به باد بده. چطوری؟ ... عرض میکنم خدمتتون! مگه نه این که یکی هدفهای ما از تقوا، رسیدن به اون هدایت درونی هست؟ ... اینکه موفق بشیم به یک درک والاتری از زندگی برسیم و بتونیم بهتر و زیباتر زندگی کنیم؟ ... ولی متاسفانه پر بودن شکم باعث میشه دیگه جایی برای ظهور اون هدایت درونی در وجودمون باقی نمونه ... همونطور که پیامبر (صلی الله علیه و آله )، بدون هیچ رودربایستی و خیلی صریح فرموده اند: اسرار ملکوت آسمانها داخل نمی شود در دل کسی که شکم او پر باشد  … و در جایی دیگر میفرمایند : خود را به طور کامل سیر نکنید ، زیرا نور معرفت در قلبهای شما خاموش میگردد. و این که : نور حکمت، گرسنگي است و دور شدن از خدا، سيري ... پس سير نباشيد که نور معرفت در دل هايتان مي فسرد و خاموش مي شود. و این که : دلهای خود را با بسیار خوردن و آشامیدن، نمیرانید.  به درستی که دل مانند زرع است که چون بسیار آب داده شود، می میرد.   یعنی سوای اینکه ما با مراعات تقوی باید کاری کینم که امواج هدایت الهی به سمتمون بیاد، باید گیرنده خوبی هم باشیم. دقیقا مثل امواج رادیویی موجود در هوا، که اگه گیرنده مناسبی مثل رادیو یا تلویزیون وجود نداشته باشه، هیچوقت دریافت نمیشن و نمیشه ازشون استفاده کرد. همون که همه مون شنیده ایم که : اندرون از طعام خالی دار          تا در آن نور معرفت بینی یا به قول مولانا: این دهان بستی، دهانی باز شد       تا خورنده ی لقمه های راز شد لب فرو بند از طعام و از شراب       سوی خوان آسمانی کن شتاب گر تو این انبان، ز نان خالی کنی          پر ز گوهرهای اجلالی کنی   (بخش_اول) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @hamsardari_eslami
🔰🔰🔰🔰 (بخش دوم) حتی یکی از وقتهایی که توی قرآن از اون قدرت تشخیص درونی به اسم فرقان صحبت میشه، وقتی هست که پای ماه مبارک رمضان و وجوب روزه در میونه . یعنی بین گرسنگی و رسیدن به اون قدرت بی نظیر درونی و فرقان، یک رابطه مستقیم وجود داره: شهر رمضان الذی انزل فیه القران. هدی للناس و بینات من الهدی و الفرقان. فمن شهد منکم الشهر فلیصمه ... ماه رمضان ماهی ست که قرآن در آن نازل شده است، برای هدایت بشر و برای به دست آوردن قدرت تشخیص حق از باطل. پس هرکدام از شما به این ماه رسید، باید در آن روزه بگیرد.. شگفت انگیزه، نه؟ دائو دِ جینگ هم تعبیر جالبی از این قضیه داره. میگه: "سی پَرّه به هم متصل می‌شوند و چرخی را می‌سازند. اما فضای خالی درون چرخ است که امکان اتصال آن را به ارابه می‌دهد ... جامی از سفال بسازید. اما اگر فضای خالی داخل سفال نباشد، جام به کاری نمی‌آید ... اتاق بدون فضای خالی و در و پنجره قابل استفاده نیست ... می‌توان شی‌ای ساخت، اما بیشتر اوقات فضای خالی درون شیء است که آن را مفید می‌کند." با یک بررسی مختصر به این نتیجه رسیدم که این موضوع اصلاً شوخی بردار نیست. تا جایی که گفته شده که پیامبر صلی الله علیه و آله در تمام مدت زندگی، هیچگاه ، تکرار میکنم هیچگاه به طور کامل سیر نشدند. دقت کردید؟  هیچگاه !... یعنی بین سیری و تعالی روح آنچنان نسبت عکس برقراره، که متعالی ترین انسان روی زمین هرگز، حتی یک بار هم یک شکم سیر غذا نخورده ... یعنی کسی که مطمئنیم محبوبترین موجود روی زمین برای خداست، و در نتیجه بیشترین لیاقت رو برای استفاده از نعمتهای الهی داره، کمترین استفاده رو از نعمتهای خورد و خوراکی جهان کرده! ... واقعاً عجیب نیست؟ اصلاً این مقوله کم خوردن اونقدر مهمه که کار به اونجا رسیده که حتی نفس سیر نبودن، برای خودش عبادت محسوب میشه : پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده اند: جهاد کنید با نفسهای خود به گرسنگی و تشنگی ... پس به درستی که اجر و ثواب آن مثل اجر کسی است که در راه خدا جهاد کند. و عملی نزد خدا محبوب تر از گرسنگی و تشنگی نیست. و بعد راهنماییمون کرده اند که : آدمی هیچ ظرفی را بدتر از شکم خود پر نکرده است، برای آدمیزاد چند لقمه ی ناچیزی که او را سر پا نگاه دارد کافی است ... و اگر بدان مقدار بسنده نکرد، پس یک سوم از شکم خود را برای غذا، و یک سوم را برای نوشیدنی ها و یک سوم دیگر را برای تنفس اختصاص دهد.   حالا جالب اینه که حتی اگه بخوایم ملاک رو همین جهاد همسرداری قرار بدیم و هدفمون فتح قلب همسرمون باشه هم، باید مراقب غذا خوردنمون باشیم. یادتون هست توی توصیه های مهتابی یک مورد درباره کم غذا خوردن و دولپی نخوردن بود؟ ... شاید براتون جالب باشه که حضرت علی علیه السلام دقیقا در این باره راهنماییمون کرده و فرموده اند : عيسي علیه السلام به شهري رسيد که مرد و زني فرياد مي کردند و با هم نزاع داشتند. حضرت علّت را پرسيد. مرد گفت: اين زن من صالحه است و عيبي ندارد، اما ديگر او را دوست ندارم چون رويش کهنه و بي طراوات شده است. حضرت به آن زن فرمود: آيا مي خواهي رويت تازه و با طراوت شود؟ گفت: آري! حضرت فرمود: طعام زياد مخور و سير مشو؛ زيرا طعام زياد معده را به جوش مي آورد.  زن چنين کرد و بعد از مدّتي به حال اوّل بازگشت و محبوب شوهر شد.   آهای خانوم رضوان! دین دلبخواهی نیست که بگی این کار رو دوست دارم، و اون یکی رو دوست ندارم ... توی کار دین، نومنُ بِبَعض و نَکفرُ بِبَعض نداریم! ... چون دین یک پَک هست، که هر قسمتش مکمل قسمت دیگه ست. اگه درست و کامل مراعاتش نکنی، نمیتونی توقع داشته باشی تلاشهات اونطور که باید نتیجه بده ... درست مثل مورچه ها که هرکدوم از یک طرف دونه رو میکشن و زحمتهای همدیگه رو خنثی میکنن، و در نتیجه برآیند نیروهاشون به اون سختی اونها رو به سمت جلو می بره ! ... هر یک لقمه اضافی، هزار قدم تو رو از اونچه با اینهمه زحمت دنبالشی دور میکنه ... ببین آیا ارزشش رو داره؟ ... واقعاً ارزشش رو داره؟ ... * بچه ها پارت ۲ توصیه های مهتابی تقریباً آماده ست، اما دلم نیومد امروز که شبش عزادار حضرت مادر سلام الله علیها هستیم اونها رو بذارم و فکرمون درگیرشون بشه ... به امید خدا روز دوشنبه براتون میذارمشون ... به امید این که این ادبمون به حضرت مادر سلام الله علیها باعث بشه اون توصیه ها برای زندگیهامون پربرکت تر باشن.   ** غروب نوشت: دارد دل و دین می برد از شهر، شمیمی  افتاده نخ چادر او دست نسیمی ... و بالاخره غروب شد و آغاز حکایت ما و اندوه حضرت مادر سلام الله علیها ... امشب همه، هر کجا که هستیم برای هم دعا کنیم ... و از خود حضرتش بخواهیم، هرآنچه نیاز است برای زیستنی که شایسته لبخند اوست ... (بخش_دوم) 💞تو فقط لیلی باش💞 🆔 @hamsardari_eslami
حواسمون باشه به تازه مامانا استرس ندیم❤️🌿 @hamsardari_eslami
🔵 این کار رو میکنی، اینکارو نمیکنی: ❌اون از اوضاع غذا خوردنت، اون از کارت، اون از... با این کار همسرتان را گیج می کنید که کدام کارش شما را آزار داده است. 👈یاد بگیرید دقیقا روی که شما را کرده تمرکز کنید، اگر از اینکه شوهرتان جوراب های کثیفش را در راهرو انداخته دلخورید به او نگوييد تو همیشه همینجوری هستی، باشید و از کلی گویی کنید. این راه بهتری برای رسیدن به یک زندگی سالم و موفق است. مردها نیش و کنایه و جزییات را متوجه نمیشوند. ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
👈خانم هایی که بچه دارن، 🔵 حواسشون باشه یه خانم با سیاست هیچ وقت جلوي بچه به پدر بچه بي احترامي نمي کنه. ❌اينجوري کم ترين ضررش اينه که به خودش اجازه ميده که يه وقتي به باباش بي احترامي کنه. ضرر اصليش اينه که همسرتون اون احساس قدرتي که به عنوان پدر خانواده توي خونه بايد داشته باشه رو از دست ميده. فکر ميکنه که شما بچه رو به اون ترجيح ميدين. هميشه مخصوصا جلو بچه ها بهش بگین: "شما بهترین بابای دنیایی... ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
محققان دریافتن  خوشحالی و شادی مسری است و بر اطرافیان نیز تأثیر می‌گذارد. 🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱 وقتی بوی سبزی تازه تو خونه میپیچه، یعنی زندگی جریان داره.... @hamsardari_eslami
سلام صبح قشنگتون بخیر نذر محبت میدونی چیه؟ بدون توقع بدون اخم بدون انتظار بدون خشم بدون عصبانیت محبت کن به همسرت ، به بچه هات و اثرشو میبینی تو زندگیت نذر کن برای رضای خدا به خلقش که نزدیک ترین افراد به تو در این دنیا هستن بدون حساب کتاب محبت کنی حتی اگه دلخوری ازشون . خلل پذیر بود هر بنا که می بینی مگر🌿 بنای محبت که خالی از خلل است🌸 @hamsardari_eslami
از امروز ویس های دکتر حبشی در مورد روابط زن و مرد را میزاریم کانال ان شالله که خانه همگی پر از محبت و عشق باشه❤️🌿
001.mp3
2.06M
🎙 رابطه صحیح زن و شوهر 🌴 بخش اول ⭕️ احساس مالکیت یا امانت؟ 🔴 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 @hamsardari_eslami
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ 💞انی سلم لمن سالمکم و محب لمن احببکم... سلام، حضرت مادر (سلام الله علیها) : شما موفق شدید ... شما طلسم قلب مرا شکستید ... دیشب در مجلس عزایتان بار سنگین اندوهی که طی ۱۴ سال، ذره ذره در قلبم روی هم انباشته شده بود را به یکباره نابود کردید. و من را آنقدر سبکبار بیرون فرستادید که فکر میکردم اگر رهایم کنند تا خود آسمان بالا میروم  ... فکر کنم عزای شما خاندان، تنها مجلس عزایی در دنیاست که یک درش به شادمانی باز میشود. اصلاً اندوه شما یک جورهایی آمیخته با شادی است. اما کلمه شادی از پس وصف این حس گرانبها بر نمی­آید. بهتر است بگویم بَهجت! ... یادتان هست؟ همان وقت که سخنران داشت میگفت: از جمله نام هاى حضرت فاطمه «حانيه» به معنى دلسوز بود ... چون او در اوج دلسوزى و عطوفت نسبت به فرزندانش قرار داشت . یک محبت بی اندازه، در حد عشق ... و در آن روزگار برای همه عجیب و باورنکردنی بود که مادری تا این حد به فرزندانش عشق و علاقه داشته باشد ... " و اینطور شد که من ناگهان به فکر فرو رفتم. اول از این که من هم فرزندتان هستم و مشمول این صفت "حانیه " میشوم به خودم بالیدم. اما زیاد طول نکشید. مغزم به تکاپو افتاد تا جوانب مختلف فرزند یک مادر، با صفت حانیه بودن را بررسی کند و بعد ... یک مرتبه انگار چیزی در ذهنم جرقه زد و درست در همان وقت بود که حالیم کردید که به عنوان یک مادر با صفت والای حانیه، دوست ندارید دوتا از بچه هایتان از هم دلگیر باشند ... و همسرخان هرچه که بود، پسر شما بود، درست مثل من که خودم را دختر شما میدانم ... از بین این بیش از ۷۰ میلیارد آدم روی کره زمین، فقط ۱ میلیارد و اندی مسلمان هستند و از میان این ۱ میلیارد، اگر خیلی خوشبینانه نگاه کنیم، فقط بیش از ۱۰۰ میلیون نفر شیعه اثنی عشری هستند. و دردناکتر از همه اینکه از میان این ۱۰۰ میلیون ، فقط عده ی معدودی هستند که حقیقتاً از شادی شما شاد و از اندوهتان اندوهگین میشوند و همسرخان یکی از آنهاست ... حقیقت آن است که ما هر دو از یک سرشتیم. خدا هر دو ما را - مثل بقیه شیعیان - از بقیه طینت شما خاندان گرانقدر خلق کرده است ... و ما پیش از آنکه در این دنیا به یکدیگر بله بگوییم، در عالم ذر به ولایت مولایمان امیرالمونین علیه السلام بلی گفته ایم ... پس چه بخواهیم و چه نخواهیم در یک جا با هم تلاقی دارند: محبت شما ... مگر نه این که فرزند غریبتان امام رئوف علیه السلام فرموده اند: شيعيان ما از ما هستند و از سرشت ما خلق شده‏‌اند. از شادی ما شادمان میشوند و از اندوه ما اندوهگین ... یادم افتاد که در تمام این سالها همیشه عشقی که نسبت به شما در قلبش بوده را احساس کرده ام. آخرین بارش همین شنبه صبح بود که بدون اینکه بتواند جلوی خودش را بگیرد، اندوه عزای شما چشمهایش را کدر کرده بود و دیگر خنده هایش از ته دل نبود ... یادم آمد که امسال حتی یک روز جلوتر به پیشواز عزای شما رفت و از شنبه صبح از من پیراهن مشکیش را خواست ... یادم آمد که چون تازه به این محل آمده ایم و هیئتهایش را نمی شناسیم، با اینهمه مشغله ای که دارد، خودش گشت و یک هیئت خوب پیدا کرد و دیشب با آنهمه سختی، خودش را زودتر از همیشه به خانه رساند تا همگی با هم به مجلس عزای شما برویم ... یادم آمد که با آنکه آنهمه تخمه خوردن سر فیلم را دوست دارد، یک ماه است که به احترام فاطمیه شما، سر فیلمها فقط چای و میوه میخوریم و ... دیدم نمیتوانم ... نه! نمیتوانم از قلبی که اینقدر عاشق شماست، دلگیر باشم. نمیتوانم پسرتان را دوست نداشته باشم. نمیتوانم ... حتی اگر آستانه تحملش پایین باشد ... مگر خود من در این ۱۴ سال، کامل و بی نقص بوده ام؟ شما که بهتر از خودم به تمام بدیهایم آگاهید ... این به آن در! در این مدت که اینجا مینویسم، خیلیها به من گفتند همسرخان را ببخشم و او را دیگر اینطور صدا نزنم. اما من با خودم عهد کرده بودم که تا وقتی از ته دل حسابهای ۱۴ ساله ام با او صاف نشود، برایم همان همسرخان باشد و بس! اما دیشب به احترام عزای شما ، و به حرمت آن پیراهن مشکی و آن چشمان خیس از اشک او که میدانستم چه حالی دارد، تمام دلگیریهایم از او را بخشیدم و دریچه ی قلبم را به رویش باز کردم ... و از خودتان خواستم به هر دو ما فرزندانتان کمک کنید که دیگر طوری زندگی کنیم که هر بار نگاهتان به ما می افتد، نفسی به راحتی بکشید ... خیالتان راحت، مادر جان! ... پسرتان از این به بعد برای من  خواهد بود ... * این هم شعر ناقابلی تقدیم به شما ... هیزم کنار مدخل فردوس جمع شد... (بخش_اول) ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
🔰🔰🔰🔰 (بخش دوم) و اما این شعر ... من شاعر نیستم. خودم هم نفهمیدم  پارسال در بحبوحه عزاداری شما، این کلمات از کجا به ذهنم سرازیر شد. فقط در تاریکی و با نور موبایل آنها را نوشتم و بعد در خانه دستی به سر و گوششان کشیدم و چیزهایی را اضافه و کم کردم ... و ماحصل برگ سبزی شد تحفه به آستان یاسمن بوی شما ... یا ایها العزیز! مسنا و اهلنا الضر. و جئنا ببضاعه مُزجاه . و اوف لنا الکیل . و تصدق علینا . ان الله یجزی المتصدقین ...   هیزم کنار مدخل فردوس جمع شد آنجا که جای پای نبی نقش بسته بود آنجا که بود بوسه­ گه  اهل آسمان کهف الورای خلق و غریبان خسته بود   هیزم کنار آن دری انباشت،کآفتاب اذن طلوع خویش از آن درب می­گرفت نبض حیات هفت زمین، هفت آسمان از باز و بسته گشتن آن ضرب می­گرفت   هیزم! مسوز جای پر جبرئیل را دستی که خورده بر در اینجا، ید نبی­ ست "برد و سلام" شو! ادبت کو؟ مگر نه این درب سرای پادشه انس و جن، علی­ست   اینجا که مرد غیر علی نیست، لیکن او   حالا که دست بسته، تو جایش غیور باش برخیز و سر منه تو به تقدیر شوم خویش از نار بگذر و طرف اهل نور باش   بهر لگد سپر شو و نگذار بشکند بانوی آب و آینه از ضرب ناکسان از هیزمی به در شو و گل را به بر بگیر مگذار غنچه ­اش شود آماج این خسان . . . ببریده باد بیخ درختی که شاخه ­اش بر درب نور بود، ولی یار نار شد. دون مایگی نگر، که در آن آستان باغ گل را بدید و باز طرفدار خار شد!   یک چوب پاک، اُستن حنانه می­شود یک چوب هیزمی چو تو بر درب آفتاب یک مشت خاک انس شده، آه می­شود گاهی چو آن بهائم، و گه شاه بوتراب (بخش_دوم) ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ 👑 توصیه های مهتابی (۲) وقتی یکی از روزهای عید، زن عمو مهتاب زنگ زد و برای عید دیدنی دسته جمعی فامیل دعوتمون کرد خونه شون، انگار دنیا رو بهم دادن. یعنی من سابقه نداشته که برای رفتن خونه کسی اینقدر خوشحال بشم. راستش یه جورایی حس میکردم که نه فقط من، که همه بچه های اینجا همگی با هم خونه شون دعوتیم! ... با شادمانی تمام و از خدا خواسته، شال و کلاه کردیم و بدو بدو رفتیم به دید زدن خونه و زندگیشون و  خلاصه حالی به حولی! به جان خودم من آدم فضولی نیستم. اصلاً فضول بودن و توی خونه و زندگی مردم سرک کشیدن، یه حال و انگیزه ی خاصی میخواد، که من - که تا همین اواخر حوصله خودم رو هم نداشتم-  ازش به کل بی بهره ام  ... اما چه کنم که آدم به خاطر هدفش به چه کارهایی که تن نمیده ... اون شب حسم یه جورایی مثل بچه های اطلاعات و عملیات بود، وقتی برای بدست آوردن اطلاعات به پشت خط دشمن میرفتند! البته ناگفته نمونه که من همیشه خونه عمو پیمان رو دوست داشته ام. هم به خاطر حس قشنگ زندگی و گرمای محبتی که از همه جاش می تراوه و هم به خاطر کتابخونه بی نظیرش ... عمو پیمان چون استاد دانشگاهه، و مجبوره بیشتر وقتش رو به مطالعه و تحقیق بگذرونه، یه اتاق مطالعه داره که دو ضلعش پوشیده از قفسه های پر از کتابه. و برای آدم کرم کتابی مثل من، حکم بهشتی رو داره که آدم وقتی میره توش، دیگه دلش نمیاد بیرون بیاد. اون موقع حواسم نبود که توی اون خونه زنی هست که مثل یک گنج ارزشمنده و به اندازه صد برابر اطلاعات بیحاصل توی اون کتابها، میشه ازش زندگی کردن رو یاد گرفت ... قبلاًها که میرفتیم خونه شون، همیشه جام توی اون اتاق کتابخونه بود، اما این دفعه حتی یک بار هم پام رو اونجا نذاشتم. تازه داشتم جاهای دیگه خونه رو میدیدم، که واقعاً از سلیقه یه خانوم ایرانی حکایت داشت: صاحب   ™ توصیه های مهتابی ... خلاصه علاوه بر اینکه حساااابی با خود مهتاب جان حرف زدم، به بهانه های مختلف به آشپرخانه و تک تک اتاقها هم سر کشیدم و چیز یاد گرفتم. از همه مهمتر اینکه کلی حرف از زیر زبون دخترعموی نازنینم بیرون کشیدم (در این قسمت خانوم خانوما به شدت کمکم کرد. طوری که تصمیم گرفتم اگه یه روزی کارآگاه خصوصی شدم، حتماً اون رو به عنوان دستیارم انتخاب کنم!) ... و بالاخره شب با کوله باری از اطلاعات عملی به خونه برگشتیم! حالا به این بهانه میریم سر پارت II توصیه های مهتابی. اما دلم نمیاد این نکته رو ناگفته بدارم که مطابق بررسیهای موشکافانه بنده، خود مهتاب اولین و بهترین عامل به توصیه هاش هست، و اینکه خونه و زندگیش، یه پا کلاس خانه داری مجسم بود.   *** به رسمیت شناختن مردانگی همسر (قابل توجه خانمهایی مثل من که برای خودشون یه پا مهندسن از پس همه کار برمیان!) دیدین بعضی از حیوانات مثل گوزن رو که اموراتشون با شاخ تیزشون میگذره؟ برای همین باید همیشه اون شاخ رو تیز نگه دارن، و مدام اونها رو به درخت و سنگ و ... میسابن تا کند نشه ... مردها هم اموراتشون با مهارتهای مردانه شون میگذره. و اگه مردی اون مهارتهای مرد بودنش رو از دست بده، مثل گربه ای که سبیلش رو کنده باشن، کلاً گیج میزنه و دیگه توی ساده ترین چیزها هم اعتماد به نفس نداره. مردها نیاز دارن مدام از قدرتشون و مهارتهای مردانه شون استفاده کنن تا احساس خوبی در زندگی داشته باشن ... و اگه این وسط یکی اون مهارتها رو ببینه و بابتش تحسینشون کنه که دیگه نورٌ علی نور! ... مهمه که یه زن این مهارتها رو بشناسه و در اون مواقع پا توی کفش همسرش نکنه: ۱. رسیدگی به امور فنی خانه :  مردها خونه ای رو دوست دارند که کارهای فنی ش به عهده خودشون باشه. یه جورایی بهش احساس تعلق میکنن، چون بابت ایجاد رفاه در اون زحمت کشیده اند. برای همین هی کیف میکنن و هی دوست دارن به هر صورت که شده زندگی در اون خونه رو لذتبخش تر کنن. حالا این وسط بیشتر از همه به نفع کیه؟ معلومه دیگه: خانوم خونه. ۲. بهش فرصت بدید از قدرت بدنیش برای رفاه خانواده ش استفاده کنه. این لذت رو ازش دریغ نکنید . مثلاً موقع خرید، بیشترکیسه ها باید دست همسر باشه، یا یک وقتها در شیشه آبلیمو یا خیارشور رو بدید اون باز کنه، یا مثلاً موقع خونه تکونی کارهای سخت رو از اون بخواید و حتماً حتماً بعد از انجام اون کارها ازش به قدر کافی و وافی تشکر کنید. و بگید که اگه کسی به اون قدرتمندی کنارتون نبود، معلوم نبود چی به سرتون میومد! (بخش_اول) ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
🔰🔰🔰🔰 (بخش دوم) ۳. وقتی با هم بیرون هستید بذارید اون راهنمای مسیر باشه و مرتب بهش نگید از اینور برو یا از اونور نرو ... این راه نزدیکتره و اون راه ترافیکش سنگینه و از این حرفها! ...] حالا من که رضوان باشم، چون توی دوران دانشجوییم توی هر سوراخی که بگین سر کشیده ام، تمام تهران رو مثل کف دستم میشناسم و حتی راههای میانبر رو بهتر از راننده های آژانس بلدم! یه روزگاری این مایه مباهات من بود و خداییش یه وقتها همسرجان از میانبرهایی که بهش نشون میدادم، به معنای واقعی کلمه کف میکرد! ... اما الان میفهمم کف کردن همانا و دیگه به من حس زنانه نداشتن همان!  ۴. یه جاهایی که بحث مردونه هست، حتی اگه اطلاعات زیادی دارین، خودتون رو قاطی نکنین و به روی خودتون نیارین. دقت کیند که این فرق داره با اینکه توی ذوقش بزنین! ... اگه همسرتون به اون موضوع خیلی علاقه داره، با دقت به حرفهاش گوش بدین و با هیجاناتش همراهی کنید، ولی هی اظهار فضل نکنید ...  چه عیبی داره؟ بذارین احساس دانا بودن بکنه، چون نتیجه این حس دانایی در دراز مدت به نفع زندگی خودتونه. ۵.  اصطلاحات کوچه بازاری و پسرونه جزو مسائل مردونه هستن و مخصوص خود مردها! پس اونها رو به هیچ عنوان توی حرفاتون به کار نبرید ... چون به شدت جذابیت زنونه تون رو پیش همسرتون از بین میبره. ۶. تو خرید و یا کار اداری و ... اجازه بدین همسرتون جلو بره و صحبت کنه. ۷. وقتی مریض میشین، تا جایی که ممکنه خودتون تنهایی دکتر نرید. بذارید همسرتون ببردتون، داروتون رو بگیره و ... بذارین از اینکه داره از عشقش مراقبت میکنه لذت ببره. درست مثل یک باغبان که از مراقبت از گلهاش لذت می بره. ۸. رسیدگی به امور مالی خونه: نصف بیچارگی زنها از وقتی شروع شد که دستشون توی جیب خودشون رفت و حس کردند دیگه نیاز مالی به مردها ندارند. در صورتی که یکی از نیازهای مرد پول خرج کردن برای کسانیه که دوستشون داره. و جالب اینه که بعد، خود این پول خرج کردن باعث میشه اونها رو بیشتر دوست داشته باشه و این دور همینطور ادامه پیدا میکنه ... اگه شما بهش اجازه ندین براتون پول خرج کنه، میره کس دیگه ای رو پیدا میکنه و براش پول خرج میکنه. دیگه خود دانید!   ....   در این راستا: *تا میشه خریدهای خونه رو به عهده همسرتون بذارین و یا لااقل باهم برین خرید و حواستون باشه که به هیچ عنوان جایی که همسرتون هست، شما پول پرداخت نکنید. حتی اگه خودش قبلاً پول رو بهتون داده، یواشی بدین دستش تا خودش به فروشنده بده. فوت کوزه گری: اگه همسرتون سرش خیلی شلوغه و نمیرسه مدام بره خرید، میتونین برنامه ریزی کنید که خریدهای اصلی رو اول ماه انجام بدین. بعد خریدهای کوچیک روزانه ( مثل لبنیات و سبزیجات و میوه و ...) رو خودتون انجام بدین  ... یا اینکه اگه به هر دلیلی اون خرید اصلی براتون مقدور نیست، لااقل چند مورد رو معلوم کنید و خرید اونها رو به عهده همسرتون بذارین تا بدونه وجودش برای خونه ضرویه. *قبضهای خونه، قسطهای بانک و ... رو بذارین خودش پرداخت کنه. الان دیگه اینقد راههای الکترونیکی و راحت برای پرداخت هست که حتی اگه خیلی سرش شلوغ باشه هم وقت برای این کار داره. بذارین لذت اینکه داره مسئولیت امور مالی خونه رو به دوش میکشه رو حسابی احساس کنه. **** * همسرتون رو به بعضی کارها عادت بدید این خیلی مهمه که همسر شما یه سری توجهات خاص – که مخصوص خودشه – از شما دریافت کنه. یه سری توجهات اختصاصی که هیچ کس دیگه در اونها سهیم نیست. مثلا : - وقتی همسرتون صحبتی میکنه، همیشه در میان جمع شما اولین نفری باشید که با دقت و کنجکاوی حرفش رو دنبال میکنید ... حتی اگه هیچکس به حرفهاش گوش نده. - وقتی حرف میزنه مستقیم نگاهش کنید، و مرتب با سر حرفش رو تایید کنید یا جملات تاییدی بهش بگید. مثل درست میگی و ... و مهمتر از همه اینکه لبخند به لب داشته باشید. اگه نقدی هم به حرفش دارید، همون اول نزنین توی ذوقش. اول سعی کنید با چندتا نکته مثبت توی حرفهاش تاییدش کنید و بعد نظر خودتون رو با ملایمت بگین. مطمئن باشید که اینطوری اثر حرفتون خییییلی بیشتره. - وقتی فیلم میبینید سرتون رو به شونه اش تکیه بدید یا اگه امکانش نیست، دستش رو بگیرید (بالاخره یک تماسی ایجاد کنید ) ... - اگه براتون ممکنه موقع رفتن سر کار براش از پنجره دست تکون بدید ... - بعد از مهمونی ها بهش بگید که به نظرتون توی اون جمع اون از همه آقا تر بوده ... و خیلی چیزهایی که هرکس میتونه به نسبت روحیات همسرش به کار ببره. (بخش_دوم) ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
🔰🔰🔰🔰 (بخش سوم) منتها نکته کنکوری اینه که بعد از اینکه مطمئن شدید همسرتون به اون چیز عادت کرده، گاهی اوقات یک مرتبه و بدون هیچ دلیلی دیگه یکی دوتا از اون کارها رو انجام ندید تا بدونه از دست دادن شما تا چه حد میتونه براش عذاب آور باشه ... و بعد دوباره با شادی تمام اون کارها رو از سر بگیرید. کلاً همیشه یکنواخت نباشید. تنوع در رابطه همسرها با هم خیییییلی مهمه.  ** * به اقوام نسبی همسرتون احترام بذارید. اقوام نسبی یه تکه از وجود مردها هستن که به هیچ عنوان نمیتونین همسرتون رو ازشون جدا کنید. پس بیخود زحمت نکشید. بهتره اگه با اونها مشکلی دارید با خودشون طرف بشید، نه با همسرتون، چون زودتر به نتیجه میرسید ... و تازه  اگه زرنگ باشید ،باید بالعکس همیشه ازشون پیش همسر تعریف کنید تا در اون قسمت قلبش هم جایی برای خودتون دست پا کنید! و خبر بد اینه که این اقوام نسبی فقط پدر و مادر و خواهر برادر همسر نیستند، بلکه بچه های خودتون هم جزو اونها به حساب میان! ... بنابراین شما باید اگه مشکلی با بچه تون دارین با خودش حل کنید و هی شکایتش رو به پدرش نبرید، چون اون این رو شکایت به حساب نمیاره، بلکه فکر میکنه میخواین بهش بگین: "آخه تو هم آدمی، با این بچه ت!" ... و این که هیچوقت بچه تون رو جلوی پدرش دعوا نکنید، چون پدرش فکر میکنه مخاطب اون دادها خودشه و شما دارین اون دادهایی که نمیتونین سر پدر بچه بزنین، رو سر بچه خالی میکنین! ٍ* * چند نکته پراکنده : اینها نکته های مهمی هستن که نتونستم توی دسته بندی خاصی جا بدم: * لحظه باز کردن در برای همسر خیییییلی لحظه مهمیه. تا جایی که مهتاب معتقده حال و هوای بقیه روز توی خونه رو اون لحظه تعیین میکنه. تجسم کنید که یه روز دوست صمیمی دوران دبستاتون رو اتفاقی توی خیابون ببینید. چطوری بهش سلام میکنید؟ ... سلامتون به همسر بعد از یک روز کار و تلاشش برای رفاه شما، باید یه همچین سلامی باشه: سسسسسسلاااااااام!  ... دیگه خود دانید! * مهتاب یه مثال قشنگی زده بود. میگفت زن مثل شیشه شربته که توی یخچال هست و هی یکی میاد و میره و ازش میخوره. اگه اون شیشه پر نشه، دیگه بعد از یه مدت شربتی درکار نخواهد بود! ... محبتی که زن نثار اطرافیانش میکنه هم همینطوره. زن در طول روز باید به همسرش، به بچه هاش، به والدینش، به خواهر و برادرش و ... محبت کنه. حالا اگه محبتی دریافت نکنه، چطور میتونه بطری عشقش رو پر کنه تا بعد بتونه دوباره محبت کنه؟ ... اینجاست که لازمه آدم نیازهای عاطفی خودش رو هم به رسمیت بشناسه و به دیگران هم بفهمونه که فقط نباید دستِ بگیر داشته باشند ... این خیلی بده که زنهای ایرانی همیشه عادت دارند قسمتهای بد و سوخته غذا رو بخورن، و میوه های لک دار، و قسمت دم ماهی که بیشتر تیغ داره و  ... یا اینکه آخر از همه برای خودشون خرید میکنن، یا تمام بار کارهای خونه رو تنهایی به دوش میکشن و خیلی چیزهای دیگه که ما زیاد توی مادرهامون دیده ایم و خیلی هاش به ما هم ازث رسیده. اما زن باید بدونه که اینها اسمش فداکاری نیست. اسمش جمع شده عقده هاست! ... و بالاخره یه روزی این عقده منفجر میشه و حکایت آدم میشه حکایت گاو نه من شیر ده و تمام اون زحمتها هیچی میشه. زن هم یک انسانه با تمام کرامتهای انسانی. باید زندگی رو جوری مدیریت کنیم که نیازهای همه درش به بهترین نحو پاسخ داده بشه.   * از همسرتون متوقع باشید که شما رو بیینه. ولی خیلی مهمه که این نیاز رو با ظرافت بهش بفهمونید، نه مستقیم بهش بگین: تو اصلاً من رو نمی بینی! مثلاً اگه رفتید آرایشگاه و ابروتون رو مرتب کرده اید، به همین سادگی نگید: شوهرم که این چیزها حالیش نمیشه! ... بلکه از فرصت استفاده کنید. برید با ناز و خنده و شیطونی جلوش رژه برید و بگید یک دقیقه بهت فرصت میدم که بگی من چه تغییری کرده ام و گرررنه ... اگه درست جواب داد که هرجوری خودتون صلاح میدونین ;o) تشویقش کنید، و اگه درست نبود هم با شیطنت بگید این دفعه به خاطر ابروی خوشگلم می بخشمت! ...  خلاصه که عادتش بدید به تغییرات مثبتتون عکس العمل نشون بده. * و نکته آخر این که اگه از چیزی ناراحت شدید، همون وقت شروع به دعوا نکنید ... چون هرچی بگید، همسرتون باز هم همون حسی رو داره که در موقع انجام اون کار ناراحت کننده داشته و باعث شده اون رفتار رو از خودش بروز بده و شما ناراحت بشین. باید بهش فرصت بدید تا فضاش عوض بشه تا بتونه یه جور دیگه به ماجرا نگاه کنه ... بنابراین باید نسبت به موضوع حساسش نکنید و صبر کنید بعداً که هردوتون آرومتر شدید، تو خوبی و خوشی مطرحش کنید ... (بخش_سوم) ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
🔰🔰🔰🔰 (بخش چهارم) و این که کلاً نباید مرد رو به این حد رسوند که نتونه خودش رو کنترل کنه ... چون ممکنه یه کارهایی بکنه یا حرفهایی بزنه که دیگه حرمتها شکسته بشه و نشه جمعش کرد ...  * خوب دیگه ... اینهم از قول ما به شما ... من که خودم حقیقتاً استفاده کردم. امیدوارم برای شما هم مفید باشه و با عمل به اونها زندگیهای زیبایی در انتظار همه مون باشه. این رو هم بگم که توی بخش نظرات این پست، مطالب تکمیلی بسیااااااار مهمی گفته شده که پیشنهاد میکنم حتما حتماً اونجا رو هم بخونید. اینهم برای راحت کردن کار دوستانی که مایلند بخش اول توصیه های مهتابی رو دوباره مرور کنند: ™ توصیه های مهتابی ۱ https://eitaa.com/hamsardari_eslami/85 (بخش_چهارم) ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
سلام صبح قشنگتون بخیر امروز قرار بزاریم مهربون تر از هر روز باشیم ده دقیقه بیشتر وقت بزاریم با بچه ها بازی کنیم با یک شربت خنک و خوشمزه به استقبال همسر بریم خدا جبران میکنه عزیزم:)❤️✨ ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
002.mp3
1.5M
🎙 رابطه صحیح زن و شوهر 🌴 بخش دوم ⭕️ دعوای زن و شوهر 🔴 ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ این ایسم‌های همیشه مزاحم... یکی از تفریحات من و خانوم خانوما اینه که کنار هم دراز بکشیم و با هم حرف یزنیم. این حرف ممکنه از هر جایی و هر چیزی باشه ... وقتی خیلی کوچیک بود، حرفهامون درباره عروسکها و حیوونها و ... بود. یه وقتها هرکدوم نقش یکی از عروسکهاش رو بازی میکردیم و فی البداهه یه تئاتر تمام عیار درست میشد ... حتی آروم آروم بعضی از عروسکهاش تبدیل به کاراکترهایی شدن که دیگه خودمون هم باورمون شده وجود دارن و یه وقتهایی بین خودمون برای مثال و تقریب به ذهن، ازشون استفاده مکینیم! ... با بزرگتر شدن خانوم خانوما، بازیها و نقشهامون هم بزرگانه تر شده. یه مدته که تحت تاثیر سخنرانیهای غرب شناسی دکتر حسن عباسی، روی "ایسم"ها زوم کرده ایم و شده برامون کلی سوژه خنده ... هر چند وقت یک بار به یه "ایسم" گیر میدیم و میریم تو نخش و از احمقانه بودنش کلی میخندیم. مثلاً یه مدته که روی "نیهیلیسم" زوم کرده ایم و نقش دوتا آدم نیهیلست رو بازی میکنیم، که مثلاً تا چیزی بر وفق مرادشون نباشه، به این نتیجه میرسن که دنیا ارزش زندگی رو نداره و تصمیم میگیرن خودکشی کنن! ... حتی اگه اون سختی این باشه که بیان خونه و ببینن نهار به جای ماکارونی، خورش بامیه ست! ( خانوم خانوما از خورش بامیه متنفره!) کار به جایی رسید که یه بار که خانوم کوچولو دور از چشم ماها، وسط رسم هندسه خانوم خانوما، یه نقاشی چشم چشم دو ابرو کشیده بود، خانوم خانوما از شدت عصبانیت تصمیم گرفت یه ایسم جدید راه بندازه به اسم "  Bigism" ، یعنی اصالت بزرگ بودن! ... یعنی همیشه حق با اون کسیه که بزرگتره، و خواهرهای کوچیکتر حق ندارن دست از پا خطا کنن! همه اینها رو گفتم که بگم چند وقت قبل خانوم خانوما توی مدرسه و سر کلاس دینی، این اطلاعاتش رو لو داده و خانومشون هم کلی ذوق کرده و ازش خواسته که روز چهارشنبه (یعنی فردا) ، یه کنفرانس در این باره بده ... و از دیشب افتاده دنبال جمع کردن مطلب و بنده رسماً بی لپ تاپ موندم! ... این شد که نه موفق شدم پست بنویسم، و نه این که به کامنتهاتون جواب بدم. تازه امروز صبح هم تا همین الان داشتم در نقش یک مادر مهربان، یه سری مطالب تکمیلی براش سرچ و آماده میکردم! ... گفتم بیام لااقل یه خودی نشون بدم و بگم به یادتونم و در لابلای سرچهام، کامنتهای زیباتون رو هم خونده ام، و میخوام اگه اینهمه خورده فرمایش خانوم خانوما اجازه بده، در اسرع وقت جوابشون رو بدم. مخصوصا که چندتا نکته توشون بود که دوست دارم حتماً درباره شون توضیح بدم. کاش همون موقع به خانوم خانوما کمک میکردم تا این "  Bigism" رو راه بندازه، چون اون وقت من به عنوان کسی که بزرگتره، اصالت پیدا میکردم و خانوم خانومها نمی تونست یک شبانه روز من رو از لپ تاپ، و در نتیجه شما دوستان نازنینم ، دور کنه!  ;o)   *** راستی چند وقته میخوام ازتون بپرسم اینجا براتون از نظر فنی مشکلی نداره؟ یعنی راحت لود میشه؟ صفحه ها نصفه و نیمه باز نمیشه؟ فونتها درسته ؟ ... خلاصه باهاش راحتین، آیا؟ ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
سلام صبح قشنگتون بخیر امروز به افراد نزدیک زندگیمون بگیم دوستش داریم تا وقتی وقت داریم❤️ ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
003.mp3
1.58M
🎙 رابطه صحیح زن و شوهر 🌴 بخش سوم ⭕️ چرا داخل خانواده در مقابل ما، مقاومت شکل می‌گیرد؟ 🔴 ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami
💚بسم الله الرحمن الرحیم💚 ✿ تو فقط لیلی باش ܓ✿ سلامی چو بوی خوش آشنایی.... از زمانی که داشتم توصیه های مهتابی II رو مرتب میکردم، با خودم قرار گذاشتم که دیگه مدل سلام کردن به همسرجان رو مهتابی کنم. خیلی با خودم کلنجار رفتم تا بتونم خودم رو راضی کنم که به جای سلام معمولی، یک سلام بلند بالا بهش هدیه بدم ... حتی خودم رو آماده کرده بودم که بزنه توی ذوقم و بگه: حالت خوبه؟! ... یا این دیگه چی بود؟! ... اما به هر حال تصمیم گرفتم انجامش بدم. اولین سلام بلند بالا، رو وقتی بهش گفتم که داشتم از صفحه آیفن تصویری صورتش رو میدیدم. وقتی زنگ زد آیفون رو برداشتم و انگار یکی از دوستان دیرینم که روزگاااارانی با هم داشتیم رو پس از مدتها دوری دیده باشم، گفتم: سَََََََلااااام! ... با شنیدن اون سلام یک لحظه خشکش زد. نمیدونست چی بگه. میدونست که آیفنمون تصویریه و محاله من اون رو با کس دیگه ای اشتباه گرفته باشم ... بعد نیشش تا بناگوش باز شد و نشون به اون نشون که وقتی 5 طبقه بالا اومد و در ورودی رو به روش باز کردم، هنوز هم اون نیش تا بناگوش باز بود! ... و نشون به اون نشون تر که تمام اون چند ساعتی که توی خونه بود، یه حال خوشی داشت ... یه جور آرامش و خیال راحت. به هر بهانه ای میخندید و مدام با من شوخی میکرد، درست مثل اون موقعها که نامزد بودیم و میومد خونه بابا اینها، و تمام حواسش به من و خوشحال کردن من بود! ... و شک ندارم که اگر به خاطر کارش مجبور نبود، دیگه از خونه بیرون نمیرفت. و من انگیزه پیدا کردم و این سلااااامهای بلند بالا، روزهای بعد هم ادامه پیدا کرد. و همسرجان هر روز از روز قبل خوشحالتر! ... دیشب تصمیم گرفتم مطابق توصیه های مهتابی برای این که عادتش نشه، برای یک دفعه سلامم رو عادی کنم. و هم برای اینکه بفهمم اصلاً نوع سلام من براش فرقی میکنه؟  ... خلاصه وقتی همسرجان اومد بهش یه سلام معمولی مایل به خوب کردم. مثل قبلاً ها ... و بعد هم رفتم توی آشپزخانه برای آماده کردن شام ... قشنگ معلوم بود که جا خورده، اما از شدت غرورش به روی خودش نیاورد، و بدون اینکه چیزی بگه رفت توی اتاق لباسش رو عوض کرد و همونجا سرش به خانوم کوچولو گرم شد. من هم با اندوه پیش خودم فکر کردم، دیگه موضوع یادش رفته. و حتی شک کردم که در تمام این مدت از سلامهای پر آب و تاب من ذوقی کرده باشه ... داشتم سالاد درست میکردم که از اتاق بیرون اومد و کنار اوپن ایستاد و به موجودی موهوم در فضا گفت: "چه دنیایی شده! یه سلام هم به آدم نمیکنن !!!!" ... من که به سختی جلوی خنده ام رو گرفته بودم گفتم: مگه من بهت سلام نکردم؟! ... و او خنده تلخی کرد و گفت: اون که سلام نبود. سلام باید سلام باشه! کف دستهام رو به هم چسبوندم و مثل ژاپنی ها خم شدم و گفتم: لابد باید اینطوری ادای احترام هم بکنم! و همسرجان گفت: نه! ... من همون سلااااااامهای خودت رو دوست دارم! و این شد که فهمیدم سلام داریم تا سلام ... و اینکه برای همسر آدم حقیقتاً مهمه که در لحظه ورود چطوری تحویل گرفته بشه ... اونقدر که اگه مزه ش زیر دندونش بره، آدم مغروری مثل همسرجان هم در اعتراض به نبودنش، به حرف میاد! همونطور که داشتم سس سالاد رو آماده میکردم، یادم افتاد که سلام اصولاً چیز مهمیه ... اونقدر مهم که اولین کلام خدا به انسانهای بهشتی، سلامه ... اما نه هر سلامی، سلامی که رایحه رحیمیت (یعنی لطف و محبت ویژه خدا به مومنین) از اون استشمام میشه : سلامٌ قَولاً من ربّ الرحیم ... سلام واژه ایه که اهل بهشت از اون برای ابراز محبت به هم استفاده می کنند : و تَحیّتُهم فیها سَلام سلام ظاهراً یک کلمه ست، که با امواج صوتی و ارتعاشات هوا به سیستم شنوایی طرف مقابل وارد میشه. اما ما میتونیم با نحوه ادا کردنش اون رو به یک بمب انرژی تبدیل کنیم که تا خود قلب نفوذ کنه و اون رو مثل یک دیاپازن با فرکانس بالا به ارتعاش دربیاره ... ازتعاشی که در اون مقاومت هوا صفر در نظر گرفته شده ... دائمی و پایدار، تا سلام بعد، و یک ارتعاش دوباره و اضافه شدن شدت ارتعاش ... یه چیزی که این قدرت رو داشته باشه که جسمهای خسته رو ری استارت کنه ... درست مثل اون سلامهای من که با چشم خودم میدیدم چطور همسرجان خسته رو سر شوق می آورد ... امروز عصر که اومد دوباره از همون سلااااامهای مهتابی بهش کردم ... چنان گل از گلش شکفت که انگار تمام خستگیهاش یکباره دود شد و به هوا رفت ... داشتم در رو پشت سرش میبستم که چشمم به انگشترم افتاد و یادم آمد که سلام نامی از نامهای خداست ... یکی از نامهای او که بهانه تمام این مهربانیهاست. خدا رو بابت تمام این هدایتهای باطنی که سر راهم گذاشته شکر کردم ،و در دلم خواندم: هو الله الذی لا اله الا هو الملِک القدوس السلام المومن المهیمن العزیز الجبار المتکبر ... سبحان الله عما یشرکون ... ~~~~🌸🍃🌸🍃🌸🍃~~~~ @hamsardari_eslami