#علقمه موج شد، عکسِ قمرش ریخت به هم
#دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم
تا که از #گیسویِ او لختۀ خون ریخت به مشک
#کیـسویِ دختـرکِ منتـظرش، ریخت به هم
#تیـر را با سـرِ زانـوش کشیـد از #چشـمش
حیف از آن #چشم، که مژگانِ ترش ریخت به هم
خواهرش خورد زمین، مادرِ #اصغر غش کرد
او که افتاد زمیـن، دور و #برش ریخت به هم
قبـل از آنیـکه بـرادر بـرسـد #بـالیـنش
پـدرش از #نجف آمـد، پدرش ریخت به هم
به سـرش بـود بیـاید به سـرش #امبنـین
عوضش #فاطمه آمـد به سرش ریخت به هم
#کِتـف ها را کـه تکان داد، حسیـن افتـاد و
دست بگذاشت به رویِ #کمـرش، ریخت به هم
خواست تـا #خیمه رساند، بغـلش کـرد، ولی
#مـادرش گفت به خیـمه نبرش، ریخت به هم
نـه فقط ضـرب #عمـود آمـد و ابـرو وا شد
خورد بر #فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم
تیـر بود و تبـر و #دِشـنه، ولـی مـادر دید
نیزه از #سینه که ردّ شد، جگرش ریخت به هم
بـه سـرِ #نیـزه ز پهـلو سرش آویـزان بود
آه بـا #سنگ زدنـد و گـذرش ریخت به هم
(حسن لطفی)
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
اهل عالم هنر ار خصلت #عباس من است
عشق در سایه شخصیت #عباس من است
منم آن یار امین حامی دین #امبنین
هرچه دارم همه از دولت #عباس من است
همسرم #شیر خدا و پسرانم همه شیر
شیر مردان وله از صولت #عباس من است
در #شب چاردهم، ماه که پرنورتر است
عکسی از نیم رخ صورت #عباس من است
هنر آن نیست که لب #تشنه بمیری به کویر
هنر آن است که در طینت #عباس من است
تشنه لب داخل دریا شد و #عطشان برگشت
این همان قطره ای از همت #عباس من است
غیرت الله علی بی بدل است، اما گفت
بدل غیرت من غیرت #عباس من است
نه فقط یثرب و #شامات و نه ایران و عراق
کرده کاری همه جا صخبت #عباس من است
هر کسی را نتوان #بابالحوائج گفتن
به حقیقت قسم این شهرت عباس من است
کوهها شد #متحیر به ثبات قدمش
سروها در عجب از قامت #عباس من است
جثه اش گر چه ز #شمشیر جفا کوچک شد
این بزرگی است، که از عزت #عباس من است
قدرت آن نیست به یک حمله سپاهی بکشی
قدرت لم یزلی قدرت #عباس من است
یا #علی گفت و امان نامه ز دشمن نگرفت
دین فروشی بری از ساخت #عباس من است
هی نگویید چرا #امبنین پیر شده
سبب حالت من حالت #عباس من است
دستهای پسرم گشته قلم در لب #آب
صفحه سینه پر از محنت #عباس من است
این شنیدم زده فریاد، #غریبم مولا
غصه قلب حسین غربت #عباس من است
(ولی الله کلامی زنجانی)
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
بسته از #خون دلم راه تماشا شده است
تشنگی لب تو #حیرت دریا شده است
مادرت #امبنین نیست اگر بر سر تو
همه ی دشت پر از گریه ی #زهرا شده است
داغ دست قلم و #مشک و علم پیرم کرد
بی تو ناچار ترینم #کمرم تا شده است
بین این لشگر سر مست غرور از #بدنت
پاسخ گریه ی من خنده و #هورا شده است
قسمتی از #سر تو ریخته بر شانه ی من
وای بر من چقدر زخم #سرت وا شده است
این تمام بدنت نیست #علمدار رشید
چقدر فاصله در #قدّ تو پیدا شده است
گرچه بد از روی زین نقش #زمینت کردند
تکه های #بدنت بر سر نی پا شده است
کاسه ی چشم کجا #حجم سر تیر کجا
آه در چشم تو #شمشیر سه پر جا شده است
میکشم تیر من از #چشم تو برخیز ببین
چقدر چشم حرامی به #حرم وا شده است
خیمه ی دختر من بی تو در #امنیت نیست
سایه ی کعب نی #حرمله پیدا شده است
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01