چو بستی دربروی من به کوی #صبررو کردم
چودرمانم نبخشیدی بدردخویش خو کردم
چرا رودر تو آرم من که خود راگم کنم در تو
بخود بازآمدم نقش تودرخودجستجو کردم
#خیالت ساده دل تربود و باما ازتو یک رو تر
من اینها هر دو با آئینه دل روبرو کردم
فشردم باهمه مستی به دل سنگ #صبوری را
زحال گریهٔ پنهان حکایت با سبو کردم
فرود آ ای عزیز دل که من از نقش غیر تو
سرای دیده بااشک ندامت شست وشو کردم
صفائی بود دیشب با #خیالت خلوت ما را
ولی من باز پنهانی ترا هم آرزو کردم
#شهریار
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
#عاشق شدن یعنی همین مجبور بودن ها!
بی دام و بی دانه دچارِ تور بودن ها!
این روزها با #گریه همزادم بدونِ شرم...
ربطی ندارد #عشق با مغرور بودن ها!
از آسمانم رفتهای ای ماه! بیهوده ست...
بعد از تو دنبالِ امید و نور بودن ها!
یعقوب میداند که وقتی #یوسفت رفته...
دیگر شرف دارد به دیدن کور بودن ها!
بعد از تو، بی تو، زنده ماندنهای من یعنی...
عمری به اسم زندگی در گور بودن ها!
تو نیستی و میکشد من را شبی آخر...
این دور بودن، دور بودن، دور بودن ها!
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
داشتن
آدمهای #خوب ثروت
و دیدن آنها #لذت است
#زندگی تون سرشار
از #لطف بی کران
حضرت حق ... ♡
الهی لبخند #شیرین
رو #لباتون همیشگی باشه
لحظه هاتون #شيرين 🎈
تقدیم به شما خوبان 💐
که به بودنتان افتخار میکنم
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
دل از سنگ بايد كه از درد #عشق
ننالد #خدايا دلم سنگ نیست
مرا #عشق او چنگ اندوه ساخت
كه جز غم در اين چنگ #آھنگ نیست
به لب جز سرود امیدم نبود
مرا بانگ اين چنگ #خاموش كرد
چنان دل به آھنگ او خو گرفت
كه #آھنگ خود را فراموش كرد
نميدانم اين چنگ سرونوشت
چه ميخواھد از جان فرسودهام
#فریدون_مشیری
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
#گوهر پاک بباید که شود قابل #فیض
ورنه هر خشت و گلی لولو #مرجان نشود!
#حافظ
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01
چون جام ِزهر #غریبانه سر کشید
فریاد زدخدا و #عبا را به سر کشید
پنجاه وچند سال #موسا به کوچه ها
#پنجاه وچند مرتب آه از جگر کشید
با سینهای که آتش از آن #شعله میکشید
آری نفسنفس زدنش تا #سحر کشید
او بود وخاکِ حجره و یک ناله ی ضعیف
گاهِ #سحربه جانب جانانه پر کشید
در انتظارآمدن میوه ی دلش
پا را بهسویِ قبله چنان محتضر کشید
سینه زناندریده #گریبان پسر رسید
دستی بهرویِ ماهِ کبودِ #پدر کشید
#شمسُالشموس رویِ زمین اوفتاده و
فریادِ ایپدر, ز دلِ خود قمر کشید
آه از دمیکه زینبِ #کبرایِ غم نصیب
آمد تن ِامام زمانش به بَر کشید
با دستِزخم خورده یِ خود دختر ِ #علی
تیر ِشکسته از تن ارباب در کشید
گُل ماندهبود در وسط تیغ و نیزه ها
آمد زپایِ ساقه یِ یاسش تَبَر کشید
مجتبی روشن روان
🐬حـ#ـــــــــال خـ#ـــــــــوب با شعـ#ــــــــر🌸🍃
💛⃢🌼eitaa.com/joinchat/460718545C2337e20a01