روضه و توسل به حضرت رقیه سلام الله علیها اجرا شده شبِ سوم محرم به نفس استاد حاج منصور ارضی •✾•
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
خدا جلوهاش در دل عارفین
من الاولین بوده و الاخرین
بنازم به نازی که از ما کشید
بنازم به این احسن الخالقین
مرا آفریده برای حسین
لک الحمد، حمد همه شاکرین
یکی گفت در گوش من یاحسین
شنیدم دو یا ارحم الراحمین
به قرآن، بهشتِ خدا بی حسین
شود بدتر از اسفل السافلین
به مستی من لحظهای شک نکن
که جوشیدهام در چهل اربعین
سرشته شده با رقیه گلم
منم بندهء آن خرابه نشین
ندارم به زهرا کسی را جز او
ندارم به شخصی بجز او یقین
اگر روز محشر به زهرا نشد
مرا می سپارد به اُم البنین
پناه رقیه فقط زینب است
سپرده است جان را به جان آفرین
تصور کن آغوش زینب شده
رکابی که بی او ندارد نگین
طبَق آمده با سری غرقه خون
سری آمده از تنور، آتشین
نشست و پدر را به دامن گرفت
سپس گفت؛ ای ماهم، ای نازنین؛
شده لکنتم بیشتر، بین شام
شده حرف من نقطه چین نقطه چین
ورم داشت دستم که بالا نرفت
نشد رو بپوشانم از آستین
روی صورتم جای یک بوسه نیست
خبر داری از سیلی آن و این؟!
لگد خوردهام بس که خوردی لگد
زمین خوردهام بس که خوردی زمین
نخوردی اگر چوب، در تشت زر
چرا شد لب تشنهات این چنین
شنیدی چرا دخترت شد مریض
کنیزی صدا کرده من را کنیز
شاعر: #رضا_دین_پرور
با ادب این سرُ از تو تشت برداشت .. رحمتِ خدا بر این گریه ها .. [زبان حال بگم :] به بچه ها گفت من امشب میرم .. شما مواظب عمه باشید .. خیلی زحمتِ منو کشید .. اگر کربلا رفتید جای منم زیارتِ بابام برید .. بگید انقدر دلش میخواست بیاد ..
چهل منزل کتک خوردم نبودی
به زیر دست و پا مُردم، نبودی
منی که غنچه بودم، تشنه ماندم
توانم رفت و پژمردم، نبودی
چرا وقتی که بد ترسیده بودم
چرا نام تو را بردم، نبودی؟!
شب تاریک، در بین بیابان
من از محمل زمین خوردم نبودی
نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است
*نامرد اول با لگد زد .. گفت یه کاروان رو معطل کردی .. موهای دختر رو گرفت ..*
نپرس از پهلویم، تقصیر زجر است
به ضرب چکمه آزردم، نبودی
چرا ساکت، چرا اینگونه سردی؟!
مگر با دختر خود، قهر کردی؟!
سه ساله بودم و قدم کمان شد
تسلای غمم، زخم زبان شد
نبودی جان بگیرم در کنارت
رقیه از یتیمی نیمه جان شد
حجابم را نشد محکم بگیرم
دو دستم بسته بین ریسمان شد
چه دستان بزرگی دارد این شمر
تمام صورتم زهرا نشان شد
حواسم بود روی نیزه بودی
سرت بالاسر من سایه بان شد
سرت را می گذارم روی شانه
که گویم حرف های دخترانه
اگرچه درد دارم قدر کافی
نمی خوابم که مویم را ببافی
نپرس از وضع موهایم که دیگر
ندارد حاجتی بر موشکافی
پر پروانه وارم را شکستند
ندارم استطاعت بر طوافی
شدم خسته ازین سربار بودن
خودم حس می کنم هستم اضافی
مرا با خود ببر، با من بگو که
دگر از این مصیبت ها معافی
بیا امشب به قول خود عمل کن
مرا در لحظه ی آخر بغل کن
شاعر : #محمد_جواد_شیرازی
لب ها رو گذاشت بر اون لب های ورم کرده و چوب خورده .. دیدن دیگه صداش نمیاد .. گفتن عزیزمون خوابش برده .. بی بی اومد بالاسرش یه مقدار تکونش داد .. رقیه جان .. صدا زد امام چهارم رو عرض کرد آقاجان خواهرت از دنیا رفت .. به خدا هیچ نمازی مثه نماز امام چهارم بر خواهرش نبوده .. بدن شستشو شد نمیدونم! کفن شد نه والله ! با همون رخت اسیری بدن رو گذاشت جلوش صدا زد اَللّهُمَّ اِنَّ هذِهِ أَمَتُک وَ ابْنَةُ عَبْدِک وَ ابْنَةُ أَمَتِک.. نیمه شب چه نماز میتی خواند .. اَللّهُمَّ اِنّا لا نَعْلَمُ مِنْها اِلاّ خَیراً .. ای حسین ..
پیچیده در عالم چاووشِ محرم
با ناله بگوید مادر با قدی خم
ای مذبوح عریان، ای آقای عطشان
مانده پیکرِ تو بی سر در بیابان
واویلا حسین جان ..
در کنج خرابه محزون و غمینم
گرچه دختِ شاهم، ویرانه نشینم
چشمم گشته روشن با قدی خمیده
آمد دینِ من شاهِ سر بریده
ای بابا حسین جان ..
با اشک دو دیده شستم خون زِ رویت
با لب های زخمی میبوسم گلویت
میسوزد وجودم، سر تا پا کبودم
چون مادر اسیرِ سیلیِ یهودم
ای بابا حسین جان ..
پهلویم شکسته، بازویم شکسته
سنگین بوده سیلی، اًبرویم شکسته
دارم یک سوالی از تو ای عزیزم
با این رخت پاره من مثلِ کنیزم
ای بابا حسین جان ..
.
بابا جون! حالا که اومدی کنارم، چقدر من و تو با هم شباهت داریم، می بینم پیشونیت شکسته، به منم سنگ زدن، گوشه ی چشمت کبود شده، لبات می بینم خشکیده، لبِ منم خشکیده، اما بابا! باید شبیه تو بشم، می بینم با چوبِ خیزران اینقدر به لب و دندانت زدن، لب و دندانِ تو خونی باشه، لب و دندانِ من سالم باشه، اینقدر رقیه تو صورتش زد... بابایِ من! موهات سوخته، موهای منم سوخته، اینقدر گریه کرد، اینقدر ناله زد، یه وقت دیدن سر یه طرف، سه ساله یه طرف، یه صدایی از حلقومِ بریده بلند شد:" إليَّ إليَّ، هَلُمّي فَأنا لَك بِالانْتظار" دخترم بیا، من چشم انتظارتم.
#زمینه #دهه_محرم_1401
از شب اول تا تاسوعا 🕊
🕯#سربند ثابت #هرشب: 👇
دوباره بوی ماتم
دوباره فصل هجران
نوای همه عالم
شده ذکر حسین جان ۲
به چشم همه اشک نمنم آمد
ز عرش خدا نالهءغم آمد
کشد فاطمه آه جانسوز از دل
محرم آمد
واویلا واویلا حسین واویلا
🕊🩸🕊🩸🕊🩸🕊
🏴 #حضرت_مسلم بن عقیل علیه السلام🌷
منم سردار بیسر
بدست قوم کافر
سرم آویزه شد بر
سر دروازه آخر
شدم دربهدر بین این نامردان
شدم بیکس و خسته و سرگردان
نیاور به این شهر غم زینب را
میا آقاجان
واویلا واویلا حسین واویلا
به حالم کن نظاره
لبم شد پارهپاره
تن پا خوردهام را
ببین روی قناره
به کوچه احاطه شدم من تنها
نوازش شده گونههایم با پا
لگد خوردهام درمیان کوچه
شبیه زهرا
واویلا واویلا حسین واویلا
🏴 #ورودیه:🌷
به منزلگاه آخر
رسید جان کوثر
نشسته غم عالم
به روی قلب خواهر
بزرگی ایمان و ایثار آمد
شهنشاه مظلوم و بی یار آمد
به کرب و بلا تا قیامت سازد
علمدار آمد
واویلا واویلا حسین واویلا
پیاده شد خدایا
عقیله بین صحرا
عصایش دست اکبر
رکابش پای سقا
الهی که تنها نگردد اینجا
میان حرامی نگردد تنها
بدون برادر نگردد زینب
میان صحرا
واویلا واویلا حسین واویلا
🕊🩸🕊🩸🕊🩸🕊
🏴حضرت رقیه سلام الله علیها 🌷
خرابه شد چراغان
ز نور روی مهمان
به عشقت سر پرخون
رقیه میدهد جان
به دیدار من آمدی ای بابا
به ساحل رساندی مرا ای دریا
ببین دخترت را شده از محنت
شبیه زهرا
پدرجان پدرجان فدایت بابا
چگونه من بمانم
شکسته استخوانم
شبیه تو پدرجان
ترکخورده لبانم
ببین مثل زهرا شده پهلویم
ببین کم شده خرمن گیسویم
شکسته سرم، مثل تو باز از هم
شده ابرویم
پدرجان پدرجان فدایت بابا
🕊🩸🕊🩸
🏴طفلان زینب سلام الله علیها: 🌷
برادر جان فدایت
بمیرم من برایت
وجود بچههایم
فدای بچههایت
تو که مو سفیدی ز داغ اکبر
تو که بی کسی و نداری لشکر
دوگل بهر قربانیات آوردم
فدایت خواهر
واویلا واویلا حسین واویلا
تو که تنهاترینی
نبینم که حزینی
دلت میآید آخر
مرا شرمنده بینی
بمیرم برای نم چشمانت
برای دل بین خون غلطانت
سر این دو طفلم چه قابل دارد
خودم قربانت
واویلا واویلا حسین واویلا
🕊🩸🕊🩸🕊🩸🕊
🏴 #حضرت_حر علیه السلام: 🌷
منم حُر پشیمان
بده جایی به مهمان
زدم فریاد مست
تو هستی شاه و سلطان
اگر راه دریا به رویت بستم
به پایت نهم سر بگیری دستم
وجودم خجالت شده از زینب
پشیمان هستم
حسین جان ۲ عزیز زهرا
رسیدم دربر تو
شدم تا نوکر تو
خجالت میکشم از
نگاه خواهر تو
تو باغ گلی من کنارت خارم
به درگاه تو خادم دربارم
قبولم نمودی ز توممنونم
تویی سالارم
حسین جان ۲ عزیز زهرا
🕊🩸🕊🩸🕊🩸🕊
🏴 #حضرت_عبدالله علیه السلام: 🌷
عموی مهربانم
اگرچه نوجوانم
سلاحم بین میدان
بُود دست و زبانم
سپر میکنم دست خود را اینجا
شود دست من مثل دست سقا
رسیدم بهجای حسن بابایم
عزیز زهرا
واویلا واویلا عمو واویلا
دلم طاقت نیارد
گلویت حفره دارد
خودم دیدم که قاتل
به چشمت پا گذارد
خودم دیدم این صحنه که غوغا شد
تنت یکسره زیر دستوپا شد
بمیرم برای تو که با نیزه
دهانت وا شد
واویلا واویلا عمو واویلا
🏴حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام: 🌷
چه ماهی زد به میدان
چه نوری شد نمایان
شعار لب قاسم
شده ذکر حسن جان
به دست عمویش شده آماده
بهجای پدر آماده شهرزاده
هر آن کس برای قتالش رفته
به خاک افتاده
واویلا واویلا حسین واویلا
چه آمد بر سر او
زمین شد بستر او
به زیر سُم مرکب
شکسته پیکر او
تنش نخنما شد به زیر پاها
پر از خون شد آن روی ماه و زیبا
شکسته شده استخوانهای او
شبیه زهرا
واویلا واویلا حسین واویلا
🕊🩸
🏴حضرت علی اصغر علیه السلام: 🌷
گل پرپر علیجان
وجودم شده لرزان
غم تو بین صحرا
پدر را کرده حیران
شدی مثل گل روی دستم پرپر
بمیرم که پاشیده حلقت اصغر
چگونه روم خیمه دارم خجلت
ز روی مادر
لالایی لالایی علیّاصغر
#مجتبی_صمدی_شهاب ✍
👇
روضه شب سوم محرم - سید مهدی میرداماد
نم نم داره بارون میآد، داره برام مهمون میآد
خرابه بوی نون میآد، داره از راه دور میآد
تو طبقی از نور میآد، از سفر تنور میآد
بابا خواهش میكنم، من میدونم تو راه زیادی پشت سر گذاشتی به من برسی، راهتم سخت بوده
آروم آروم از طبق بیا كنارم، سر رو سرت بذارم
بابا می خوام عمه نشنوه، حرف نگفته دارم
حرف نگفته اش رو ببین
چند شبه بابا یه لقمه نون نخوردم، اسم تو كه می بردم فقط كتك می خوردم
نبودی و اسیر شدیم، بسته به یك زنجیر شدیم، بابا یه روزه پیر شدیم
یكی زد و همه ام زدند، لگد محكمم زدند
حالا كه اومدی بمون، یه ذره لالایی بخون
از وقتی رفتی خواب از چشمام رفته، تو كه بزرگی دو روز نمی خوابی به هم میریزی، این دختر از عاشورا به بعد دیگه نخوابید.
حالا كه اومدی بمون، یه ذره لالایی بخون
میخوام بخوابم باباجون
تا بینمون فاصله بود، سهمم فقط آبله بود، خندهای حرمله بود

متن روضه شب سوم محرم میرداماد
دختر بچه است دیگه تو جنس خودش روضه میخونه، اینم بخواد روضه بخونه، این جوری روضه میخونه،
رباب و ببین اصلاً نمی خوره آب، هر روز نشسته بی تاب، تنها به زیر آفتاب
شبا دیگه یا بچه اش و خواب میبینه، یا خواب آب میبینه، داره عذاب میبینه
این دختر وقتی طبق رو جلوش دید، با تعجب پرسید. چند تا جمله داریم تو این مقتل با تعجب گفته شده، اولین جمله ای كه با تعجب ادا شد، خود عمه جانش تو گودال با تعجب گفت: أ اَنت اخی، مگر نه كیه ندونه زینب حسین رو شناخت، اما تعجب كرد، از همه ی عالم زینب حسین رو بیشتر میشناسه.
مرحوم قوام از روضه خونهای قدیم این حرف و میزده: یه سفر میری كربلا میای، بین هزار تا مهر تو جا مهری، مهر كربلا رو میشناسی، غیر از اینه؟ اصلاً تشخیص میدی، اون وقت زینب بین این همه نیزه شكسته چه جوری حسین رو نشناسه، دومین جمله ای كه با تعجب پرسیده شد، از خواهر همین خانم سه ساله سكینه خاتونه، اومد تو گودال دید عمه اش یه بدن بی سر و بغل كرده، صدا زد عمه: هذا نعشُ مَن؟ این بدنه كیه این جوری بغل كردی؟ اونم شناخت، میدونه عمه اش فقط بدن حسین رو بغل میكنه، اینم یه جمله ی با تعجب، یه جمله دیگه رو هم همین دختر گفته، یه نگاه به طبق كرد، ما هذا الرأس؟ عمه این سر كیه جلو من گذاشتن؟ تا گفتن سر بابات حسینه، سر و آروم به سینه چسباند، دیدن لبهاش رو گذاشت رو لبهای باباش، حسین..