فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری روز تاسوعای حسینی
شیعیان مدینه کارشان که گیر می کند ، روزگار که سخت می گیرد، یک راست می روند پشت دیوارهای بقیع ،
ستون دوم روبروی حرم نبوی آدرس مزار مادرتان است.
میروند و مادرتان را قسم میدهند به شما. به شمایی که مشگلگشای دل هایی ...
روز تاسوعا به خودش می بالد
بخاطر عزیزیی که او را در این روز یاد می کنند
روز تاسوعا فخر می فروشد
به ایام برای هم نشینی با نام عباس علیه السلام
او که دو دست بریده اش کافیست، برای گرفتن دست تمام عالمیان ...
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَاالْفَضْلِ الْعَبَّاس
یا كاشِفَ الْكَرْبِ عَنْ وَجْهِ الْحُسَیْنِ اِكْشِفْ كَرْبى بِحَقِ اَخْیكَ الْحُسَیْن
سلام ایکه ندیدهجهانچُنان تو یلی
سلام حضرت عباس، سلامیابن علی
سلام آنکه لبش تشنه و خودش دریا
سلام معرفت حق ، سلام شاه وفا
در کربلا چه گذشت ...
نهم محرم الحرام | درخواست تاخیر جنگ
عصر تاسوعا امام حسین علیه السّلام برای به تعویق انداختن جنگ یک شب مهلت گرفتند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری روز تاسوعای حسینی
برایت از عباس علیه السلام می گویم :
أمّا القلوبُ المنکسرة
العباسُ کفیلها
اما قلب های شکسته
عباس علیه السلام ضامن ، و سرپرست آنهاست ...
شدت دلبستگی قمر منیر بنی هاشم ابالفضل العباس علیهالسلام بهبرادرِ خود امام حسین علیهالسلام تا آنجا بود که همیشه خودش را خدمتگزار امام می دانست
و برای اجرای فرمانهای امام همیشه پیش قدم بود
این بدان دلیل بود که : پیامبر صلی الله علیه و آله فرمودند
اَنَا مَدِینَةُ العِلمِ وَ علِیُّ بَابُها فَمَن اَرَادَ مَدِینَةَ فَلْیَأتِ البَابَ
من شهر دانشم ، و علی علیه السلام دروازه ورود به آن است.
هرکس خواهان ورود به شهر دانش است، باید اول سراغ درِ آن برود.
حضرت عباس علیهالسلام هم درب ورود به شهر حسینی بود.
مرحوم عـلامه طباطبایی ، از لسان مرحوم سید علی آقا قاضی فرمود:
در هنگام کشف بر من روشن شد که وجود مقدس اباعبداللّه علیهالسلام مظهر رحمت کلیّه الهیهاست
و باب و پیشکار آن حضرت ، سقای کربلا، بابالحوائج الیاللّه ابوالفضل العباس است ...
#روضه و توسل به حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام
#شبِ_دهم_محرم به نفسِ حاج محمد رضا بذری•✾•
مشک اشک من همیشه کار زمزم میکند
هرنمش دارد گناهان مرا کم میکند
بیگمان محکم در آغوش خودت میگیریش
ریسمان پرچمت را هر که محکم میکند
کتریت یک جور پیر روضه خوان هیئت است
اشک را در استکانِ چشم ما دم میکند
نذری ارباب ها از دخل رعیت میرسد
این همان کاریست که ماه محرم میکند
سائلِ پشت درت بار خودش را بسته است
با همین فقری که دارد کار حاتم میکند
زخمهای او زیاد و اشکهای ما کم است
میپذیرد باز از ما این بضاعت را حسین
دست و پا میزد اگر در خون میان قتلگاه
دست و پا میکرد اسباب شفاعت را حسین
از رسولِ ترکها حر ساختن کار شماست
آدمت بودن مرا یک روز آدم میکند
خم نخواهد شد سرش در پیشگاه این و آن
هرکه سر را با تباکی کردنش، خم میکند
دستِ عباس تو میافتد حساب محشرش
آن میانداری که صفها را منظم میکند
هر زمانی از ته دل گفتهام جانم حسین
مطمئنم حضرت زهرا نگاهم میکند
گوشه گیرم، گوشهٔ شش گوشهٔ من را بده
نوکرت خود را کنار تو مجسم میکند
ای که جمع و جور کردی زندگیم را حسین
اما پیکرت را نیزه و شمشیر دَرهم میکند
جسمِ تو مثل سرابی روی خاک افتاده است
نعل مرکبها تنت را سخت مبهم میکند
سایهات بر سر من هست ولی فردا نه
احترام پَرِ من هست ولی فردا نه
مشک خالی ست ولی شُکر سقا داریم
دست آب باور من هست ولی فردا نه
چشم بد دور ز قد منو زنهای حرم
دورِ من اکبر من هست ولی فردا نه
تا کنون پای غریبه به حرم وا نشده
حرمتِ محضر من هست ولی فردا نه
بقچهٔ کهنهٔ ما هست لباست هم هست
هدیهٔ مادر من هست ولی فردا نه
حسینجان بشین خوب ببین چادر من را
حالا چادرم بر سر من هست ولی فردا نه
گوشواری که خودت دادهای الان دارم
محرمم زیور من هست ولی فردا نه
شده لحظهٔ خون جگری
امون از غم دربدری
تو رو جون رقیه فقط
نمیشه که بمونی نری
پر غصه شدم، اسیرم
کنارم باشی جون میگیرم
نفسم دیگه در نمیاد
آرومم نکنی میمیرم
منو بارون و چشمای تر
بَدم اومد از هرچی سفر
میشه نه نگی جونِ رباب
بیا ما رو مدینه ببر
نذار غم تو دلم بشینه
گریههاتو رباب نبینه
نگو وقت جدایی رسید
داره دق میکنه سکینه
به خدا اگه من بتونم
چه جوری بی تو من بمونم
بیا و پیرهن و پاره نکن
همینُ هم میبرن میدونم
الهی خواهرت بمیره
فکر من کجاها نمیره
نکنه بیحیاشه سنان
موهای تو رو دست بگیره
شمر و خولی ادب ندارند
اینا سر به سرت میذارن
وقتی تشنته جون میکنی
ادای تو رو در میارن
اومدن شَرَرِت بزنن
نیزه به کمرت بزنن
پیرمردا عصا کشیدن
نکنه تو سرت بزنن
بگو سنگ زنی نکنن
نیزه تو بدنی نکنن
اگه خنجرشون نبرید
دیگه بد دهنی نکنن
میگن پیر عرب رو ببین
خولی شمر رو بزرگ میدونه
میگه روی سینه تو بشین
آخه پس کفنت چی میشه
خون تو دهنت چی میشه
تیغ و نیزهها کافی نبود
زیر سم بدنت چی میشه
اونا که سرتو بریدن
موی دخترتو کشیدن
خولی أَخنس و شمر و سنان
همشون به حرم رسیدن
غم من غم تازهتر
جون بچهها در خطره
یکی معجر دخترتو
توی سوغاتیهاش میبره
اینا پست حقیر و بَدن
هرچی شر که بگی بلدن
روسریم اگه سوخته بدون
اینا خیمه رو آتیش زدن
شده خورشید بی فروغ
الهی همه باشه دروغ
دارن ناموستو میبرن
توی کوچهٔ شهر شلوغ
همه سمت ما حمله ورن
نمیشه بگی چند نفرن
ما رو تو دل بازاراشون
مثل بردهها راه میبرند
کوچهها شده کابوس من
سرا محو سه ساله شدند
سر عباسو هرجا که دید
به عموش میگه زجر و بزن
ماها قحطی آب ندیدیم
ماها رنج و عذاب ندیدیم
هرچی دیده باشیم به خدا
دیگه بزم شراب ندیدیم
برای دلخوشی نوکران این درگاه
دروغ روضه بخوانم دروغ بسم الله
دروغ روضه بخوانیم شمر آبش داد
سنان رسید ولی با ادب جوابش داد
دروغ روضه بخوانیم دست و پا نزده
حسین فاطمه را تشنه لب صدا نزده
دروغ روضه بخوانیم حرف بد نزدند
شبیه فاطمه اصلاً به او لگد نزدند
*امام رضا علیه السلام فرمود: چشمهای ما از بس در عزای جد غریبمون گریه کردیم این پلکا زخم شده.. گریه برا امامحسین فقط برا عاشورا نیست در طول ساله.. چون امام زمان ما صبح و شب گریه می کنه فرمود:اگر اشکم تمام بشه خون گریه میکنم. دیگه اباعبدالله همه یاراشو از دست داد حتی به شیرخوارشم رحم نکردن.. صدای استغاثه حضرت بلند شد"هَل مِن ناصر یَنصُرُنی؟ هَلْ مِنْ ذابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ الله؟" خدای عالم لبیک گفت، انبیاء لبیک گفتن، اولیاء لبیکگفتن، حتی ابدان شهدای کربلا به لرزه افتاد.شب عاشورا بعضیاشون گفته بودن حسینجان ما حاضریم هزار بار برات جون بدیم.. ابی عبدالله به نیزه غریبی تکیه داد شروع کرد به یارانشو خوندن.. یا مسلم بن عقیل، یا هانی ابن عروه،یا مسلم ابن عوسجه، یا حبیب ابن مظاهر، چتون شده؟ حسین داره صداتون میزنه جواب منو نمیدید. بسه دیگه از خواب بیدار شید بلند شید بیاید میخوان دست زینبو ببندن.. میخوان ناموسمو به اسارت ببرن.. چند تا وداع داره ابی عبدالله.. تا صداش بلند شد یا سکینه! یا فاطمه! یا زینب! یا ام کلثوم! من هم دیگه رفتنی شدم. زنها دور ابی عبدالله رو گرفتن دارن ناله میزنن گریه می کنن...
مَثَلِ امام مَثَلِ کعبه است همه باید بیان دوره کعبه. این زنها هم دور این کعبه مقصود دارن میگردن. به ما رحم کن، به غریبی ما رحم کن، اما این کعبه یه صحنهای دید خود این کعبه اومد سمت زن ها دید یه گوشه ی خیمه سکینه زانو بغل کرده همه اومدن اما سکینه نیومده..ابی عبدالله رفت سمت سکینه یه دستی رو سرش کشید. سکینه آرام آرام چشماشو آورد بالا با یه حزنی پرسید "یا اَبِه اِسْتَسْلَمُتَ لِلْمَوْت؟"بابا تسلیم مرگ شدی تمومه؟ ابی عبدالله متصل اشکهاش جاری بود.یه وقت یه جمله گفت زن ها جیغ میزدند با این یه جمله ی سکینه..آرام صدا زد: "يا أبه ردّنا إلى حرم جدّنا" ما رو برگردون ببر مدینه.. آقا صدا زد.. "لا تُحْرِقِی قَلْبِی" آتیشم نزن. راوی میگه نگاه میکردیم ابی عبدالله از خیمه اومد بیرون یه دختر چند ساله پای حسینو گرفته. همراه بابا راه میاد داره التماس میکنه.. میگه بابا من تشنمه.. این حال حسین بیچاره کرد برای پدر سخته دختر تو شرایط این چنینی باشه اما پدر نتونه براش کاری کنه.. حسین آرومش میکرد ان شاءالله سیراب میشی بابا..یه وداع دیگه ابی عبدالله برای وقتی که تو خیمه ی امام سجاد اومد.امام سجاد تا متوجه حضور ابی عبدالله شد صدا زد.. عمه جان زینب!کمکم کن من به شما تکیه بدم..به زحمت تکیه داد به عمه ی سادات زینب. توان نداشت...صدا زد.. پدر جان! أینَ حبیب؟آقا فرمود: قُتِل..أینَ أخی علیٌ اکبر؟ علی اکبرم آقا فرمود: قتل..أین عمی العباس؟ بابا عمو کجاست؟ ابی عبدالله فرمود:همینقدر بگم غیر من و تو دیگه مردی نمونده..ودایع امامت رومنتقل کرد.. اینجا امام سجاد صدا زد.. عمه! شمشیرمو بیار چه میکنی؟ حجت خدا غریب مونده دارم میرم جانمو براش بدم.. ابی عبدالله فرمود: خواهر نگهش دار، زمین از حجت خدا خالی نمونه.. اینم یه وداع، یه وداع دیگه ام ابی عبدالله داشت. اومد تو خیمه زن ها دید این خانما یکی نیزه شکسته به دستشون یکی شمشیر به دستشه .. چادر به کمر بستن یه جوری صورتشونو پوشوندن فقط چشمها معلوم باشه.ابی عبدالله فرمودن: زینب جان چی شد اینجوری شد؟ گفت: آقا سرباز نداشتی برات یار آوردم.. اینا میخوان بگن آقا مگه ما مرده یم..*
↻
یه وداع ویژه ایم داشت با خواهرش زینب ..صدا زد داداش ! جد ما از ما بهتر بود رفت.مادر ما زهرا روکشتن ..بابامون علی رو از ما گرفتن. بردارم امامحسن به شهادت رسید اما امید من تو بودی ..تو بری من به کی دل خوش کنم..همه رو آرامکردی زینبو آرام کن..میدونی چرا ؟چون حضرت فرموده بود اون لباس قدیمی و لباس کهنه رو برای من بیار..مادرش زهرای مرضیه اون شب که لباس رو به زینب داد..فرموده بود دخترم هر زمان حسین این لباس رو ازت خواست بدون چند ساعت بیشتر مهمونت نیست. لذا صدا زد داداش همه رو آرومکردی من و آروم نکردی..منم آروم کن داداش...ابی عبدالله اشاره ای به قلب زینب کبری کرد،زینب کبری آرام شد..
ابی عبدالله رفت جنگنمایانی کرد همین قدر بگم که از بعد عاشورا ضرب المثل عرب عوض شد..تا روز عاشورا همه از شجاعت علی می گفتن..اما ابی عبدالله روز عاشورا کاری کرد مردم اگه میخواستن از شجاعت بگن ضرب المثلشونحسین ابن علی بود ..نقل مقتل اینه:جوری ابی عبدالله جنگید این خللی که تو این سی هزار نفر ایجاد شده جلوه کرد...
زخم ها دونه دونه زیاد شد اولین زخمماری ابی عبداللهاین بود..ابی عبدالله رومرکب بود یکم ایستاد استراحت کنه..از شدت جنگ ضعیف شده بود..ضعف پیدا کرده بود. نوشتن سنگی رها شد..این سنگ به پیشانی ابی عبدالله نشست خون جاری شد..آقای ما این لباس رو بالا زد تا این خون رو از پیشانی پاک کنه سینه ی آقا هدف شد..نوشتن اینجا حرمله تیری به سینه ی ابی عبدالله زد..هنوز ابی عبدالله رو مرکبه ..تیر به سینه ی حسین نشست مقاتل نوشتن انقدر شدت این تیر انقدر سنگین بود همین یه تیر کار حسین ابن علی رو تماممی کرد.ابی عبدالله هرچی تلاش کرد تیر از جلو بیرون نیومد..نوشتن تیر از پشت سر درآورده بود.آقا تیرو از پشت بیرون آورد..مثل ناپدان خون از سینه جاری شد.. صدا زد.. "بسم الله و بالله علی ملت رسول الله" این یهضربه ی کاری بود که به ابی عبدالله زدن.. ضربه کاری بعدی کجا بود.. نوشتن زرعة بن شریک ملعون ابی عبدالله که روی اسب بود این اسب هی به چپ و راست میکشید حسین رو مراقب بود آقا نیفته.. نوشتن این زرعة بن شریک نیزه ای به پهلوی حضرت زد.."فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ عَنْ فَرَسِهِ إِلَى الْأَرْض عَلَى خَدِّهِ الْأَیْمَنِ" آقا با صورت راست به زمین افتاد.. حضرت وقتی میفرماد من صبح وشام برات اشکمیریزم یا جداه..اشکم خشک بشه خون گریه می کنم.. تا حالا دیدی کسی اشکهاش تبدیل به خون بشه؟ انقده دیگه اشک ریخته اشکاش خشک شده داره خون میاد.. ضربه کاری بعدی خدا سنان رو لعنت کنه.. ارباب ما که افتاد رو زمین بعد کلی زخم که عرض کردم زخمهای کم و بیش دیگهای هم بود «من دارم کاریها رو میگم.» سنان اومد جلو نیزه ای به ترقوه حضرت زد...ای کاش همین یکی بود نیزه رو بیرون آورد تو سینه حضرت فرو کرد.. دیگه این روانی ول نمیکرد حسینو، نیزه به سینه ی حضرت زد، نیزه رو انداخت..تیر وکمون و پیدا کرد اومد از یک قدمی تیر به گلوی حسین زد... امام باقر فرمود: پیغمبر نهی کردن حیوانها رو اینجوری بکشن.. چه جوری؟ با نیزه زدن.. با شمشیر زدن.. با تیر زدن... با سنگ زدن ...با عصا زدن ..سنان معلون گفتم تیرو به سینه زد به ترقوه حضرت زد..تیر و که به نیزه زد ابی عبدالله همه تلاششو کرد.. آقا به زحمت نشست.. دیدن دست برد زیر گلو این خون گلو رو گرفت هی به صورت خودش میکشه..میگفت اینجوری میخوام برم پیش خدا..بگم خدایا اینا حق منو بردن(خوردن) عمر سعد سوار مرکب دور قتلگاه می گشت میگشت میگفت برید، برید کار رو تموم کنید خیلی طول کشید ریختن سر ابی عبدالله.... ای حسین..
Sh 10 Moharam 1402 Bazri [Mohjat_Net] (1).mp3
10.09M
↻
دست و پا میزد
اگر در خون میان قتلگاه
دست و پا میکرد اسباب شفاعت را حسین
#اَللّهُمَّ_عَجِّل_لِوَلیِّکَ_الفَرَج