eitaa logo
کانال نوحه و روضه مداح دلسوخته(عرشیان عشق)
5.2هزار دنبال‌کننده
369 عکس
329 ویدیو
119 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته: کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی @yousofarjonei مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ روضه و توسل ویژه شهادتِ شیخُ الائمه حضرتِ امام جعفر صادق علیه السلام کربلایی روح الله بهمنی ⚫️➖➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️➖⚫️ باز هم نوبتِ مدینه شُد و در غَمَش باز کربلا میسوخت باز در کوچه‌یِ بنی هاشم خانه‌ای بینِ شعله‌ها میسوخت نیمه شب ریختند در خانه مو سپیدی به ریسمان بستند درِ آتش گرفته را اما ناگهان رویِ کودکان بستند به پَرِ دامنی ولی اینبار آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت پدر از خانه رفت شُکرِ خدا ...( گفت من فرزند ابراهیم خلیل الله هستم ...) پهلویِ او به میخِ در نگرفت ... نَفَسَش بند آمده نامرد در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش پیرمرد است میخورد به زمین بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش .... شرم از رنگِ این محاسن کُن رحم کُن حالِ کودکانش را این چنین رفتن و زمین خوردن درد آورده استخوانش را ..... (بابا پیرِمردِ ... ما اگه یه پیرمرد ببینیم بهش احترام میزاریم ... اما بمیرم برا شیخ الائمه که همه محاسنشسفید شده ... اما دارن دنبالِ مرکب میدوانَنِش ... ) حق بده که به یادِ او انداخت گَرد و خاکی که بر محاسن داشت مادرش را که تا درِ مسجد داغِ بابا عزایِ محسن داشت حق بده که به یادِ او انداخت عرقِ سردِ رویِ پیشانیش خونِ رویِ جبینِ جدش را عمه و رنجِ کوچه گردانیش حق بده که به یادِ او انداخت عمه‌اش را گُذر گُذر بردند... از مسیری که ازدحام آنجاست یعنی از راهِ تنگ‌تر بردند .... * بریم کربلا ...* حق بده که به یادِ او انداخت گیسوانش که خاک آلود اند گیسویی را که در دلِ گودال غرقِ خون رویِ خاکها بودند .... رویِ این کوچه‌ای که از سنگ است همه جایش نشانیِ او بود یادِ یک حنجر است این دفعه نوبتِ روضه خوانی او بود ... *بیش از 4 هزار شاگرد تربیت کرده بود ... تا می دید روضه خوان اومده ، کلاسِ درسُ مباحثه تعطیل روضه خوان روضۀ جدِ غریبمو بخوان ...صَل الله عَلیک یا سَیدالمَظلوم ... صلَ الله علیکَ یا سَید العَطشان ...* هرچه او بیشتر نَفَس میزد بیشتر می‌زدند زینب را تیغشان مانده بود در گودال با سپر می‌زدند زینب را .....(ای داد ....) چادرش زیرِ پایِ او پیچید بین نامحرمان زمین اُفتاد از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال با کَمَر میزدند زینب را سَرِ شب کودکان همه در خواب تا سحر می‌زدند زینب را یک نفر در میانِ گودال و صد نفر می‌زدند زینب را @Arsheyan_Eshgh
او که با خود می برید، یادگار حیدر است جای او نه روی خاک، بر فراز منبر است باز هم در کوچه‌ها، هیچکس کاری نکرد از امام ما کسی، آبروداری نکرد (ای امام بی کسم، وای از تنهایی ات کشته ما را تا ابد، غربت زهرایی ات) می‌کشیم آهِ غم از روضه‌ی سجاده‌اش آن عبای از روی دوش او افتاده اش می کشیم آه غم از رسم این شهر ستم با امام ما چه کرد؟ زهر غم؛ زهر ستم (ای امام بی کسم، وای از تنهایی ات کشته ما را تا ابد، غربت زهرایی ات) بار دیگر خانه ای میهمان آتش است حرف این مردم چرا با زبان آتش است شکر حق اینجا زنی صورتش نیلی نشد پیش چشم همسرش زخمیِ سیلی نشد (ای امام بی کسم، وای از تنهایی ات کشته ما را تا ابد، غربت زهرایی ات) پشت مرکب می‌دود گریه‌هایش بی صداست حرمتش را نشکنید او بزرگ قوم ماست اشک میریزد ولی نه برای داغ خود یاد زینب کرده است باز وقت روضه شد (ای امام بی کسم، وای از تنهایی ات کشته ما را تا ابد، غربت زهرایی ات) یا حسین و یاحسین ذکر او در هر کجاست او که خود مولای ماست روضه‌خوان کربلاست: بر سر نیزه سری در دل شامِ بلا آه از رقاصه ها آه از رقاصه‌ها (ای امام بی کسم، وای از تنهایی ات کشته ما را تا ابد، غربت زهرایی ات) @Arsheyan_Eshgh
‍ ❣﷽❣ ⚫️ ⚫️ 🏁*دلهامونو روانه کنیم بریم ببینیم مدینه چه خبره ..." ساعت های آخر عمر امام صادق هست" دوباره یکی از گلهای زهرا رو پرپر می کنن،اما الان اگه مدینه باشی،کنار بقیع خبری نیست...." هیچ کسی تو مدینه لباس عزا به تن نکرده ..." آخه این بچه های فاطمه غربت و از مادر به ارث بردن* غروب سرخ نگاهش، به رنگ ماتم بود غریب شهر خودش نه،غریب عالم بود چقدر روضه ی کرببلا به پا میداشت *شعرا و روضه خوان ها رو که دعوت می کرد،انقده برا ابی عبدالله گریه میکرد،این بکاء بر سیدالشهدا رو ما از مدرسه ی امام صادق به عنوان جلسات و هیئات به ارث داریم* چقدر روضه ی کرببلا به پا میداشت به روی سر در خانه همیشه پرچم بود اگر چه زخم جگر تازه میشد اما باز برای داغ دلش روضه مثل مرهم بود 🔘*فرمود گریه ی بر جد غریب ما ابی عبدالله،یه فرح و نشاطی تو دل گریه کن به ارث میزاره،که تا قیامت این شادمانی از دلش بیرون نمیره* همیشه در وسط کوچه ی بنی هاشم پر از تلاطم اشک و مصیبت و غم بود شبی که در تب آتش بهشت او می سوخت 🏁*خونشو مثل مادرش فاطمه آتش زدن،آتش به درون خانه سرایت کرد،از این حجره به آن حجره،چقدر اهل و عیال حضرت ترسیدن،اومد مثل مادر وسط آتش ایستاد* چقدر شبی که در تب آتش بهشت او می سوخت شکسته قامت و آشفته حال و در هم بود *وسط آتش ایستاد فرمود:ان ابن ابراهیم خلیل الله* (این یه مصیبت ...) شتاب مرکب و پای برهنه ی آقا میان کوچه زمین خوردنش مسلم بود 🏴*اگه یه وقت جوان رشیدالقامتی باشه،دنبال مرکب بدواننش،پابه پای مرکب حرکت میکنه،اما خدا نکنه اینی که پشت مرکب دارن میدوننش یه پیرمرد باشه،مثل امام صادق یا یه بچه ی سه چهار ساله باشه،مثل بچه های ابی عبدالله ...* شتاب مرکب و پای برهنه ی آقا میان کوچه زمین خوردنش مسلم بود کبود زخم طناب و اسارت و غربت چقدر در نظرش کربلا مجسم بود ▪️*عجب مصیبت هایی،دونه دونشو یا یاد مدینه می کرد یا یاد کربلا می افتاد* خلاصه لحظه ی آخر زمان تدفینش بساط غسل و بساط کفن فراهم بود در آن زمان به خدا هر دلی پریشان شهید بی کفن وادی محرم بود حسین ..... به زخم پیکر گل بوریا نمی پیچید اگر که پیرهن پاره پاره ای هم بود .... 🔶*چندین هزار نفر امروز برا دفنش تو مدینه اومدن" با چه عزت و احترامی دفنش کردن، (درستشم همینه) فرزند پیغمبر احترام داره؛بچه ی فاطمه محترمه؛اینجا چهارهزار نفر برا تشییع جنازه ی عزیز زهرا اومدن،کربلا هم سی هزار نفر اومده بودن،آخ بمیرم ...." عوض گل باران این بدن،چه کردن؟!! فقط یه جمله و زیارتو شروع کنم،کاری کردن که حتی خواهرش بدن برادر رو نشناخت،گفت داداش:* ته گودال فقط پیکر تو مانده و من همه رفتن،فقط مادر تو مانده و من .... حسین... @Arsheyan_Eshgh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔘 ⚫️ 🔘 بازم توی قلب شهر آهی غریبونه بود كوچه همون كوچه و خونه همون خونه بود می سوزه تو دل شب دوباره دل كبوترها می گیره توی شعله آتیش به پر معجرها ⚫️وای ای وای.. ولی خونه ی فاطمه بال و پر بود كه سوخت میخ در بود كه سوخت بین آتیش و دود خود مادر بود كه سوخت ⚫️وای ای وای.. بازم زمین میخوره مردی تو این كوچه ها مونده یه عمر رو دلش داغ همین كوچه ها می باره مثل بارون دوباره برا غم حیدر میشینه روی خاك و روضه میخونه برا مادر ⚫️وای ای وای.. یه روزی تو این كوچه ها از ستم می زدند هر قدم می زدند یاس پیغمبر و همه باهم می زدند ⚫️وای ای وای.. تو كوچه ها با دل ِ خسته پی مركبم می سوزم و هر نفس یاد غم زینبم هستم از بی كسی و غریبی ِ مدینه دلگیر دیدم كه داره دشمن میگیره رو سر من شمشیر ⚫️وای ای وای.. ولی غروب كربلا از قفا می برید بی حیا تا رسید پیكر بی سر و روی خاكا می كشید @Arsheyan_Eshgh ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
. امام صادق شهید ظلم و کینه مسموم زهر ستم شد در مدینه مدینه از داغ او شد ماتم سرا واویلا واویلا واویلا واویلا (۲) شرر زده زهر کین بر جسم و جانش سوزانده دشمن تا مغز استخوانش در راه دین حق گشته جانش فدا واویلا واویلا واویلا واویلا امام صادق از کین نقش زمین شد موسی بن‌جعفر از داغ اوحزین شد ماتم عظمی در مدینه شد برپا واویلا واویلا واویلا واویلا دشمن عترت آمده بی بهانه از راه کینه زده آتش به خانه بوده به یاد حضرت خیرالنسا واویلا واویلا واویلا واویلا در میان آتش به یاد مادر بود یاد مادر مظلومه پشت در بود ذکر لبش گردیده با شور و نوا واویلا واویلا واویلا واویلا همچون علی دستان صادق را بستند با این عمل قلب پاکش را شکستند خون شد دل پاکش به دست اشقیا واویلا واویلا واویلا واویلا در میان خانه مولا را آزردند با دست بسته او را از خانه بردند پای پیاده برده او را بی حیا واویلا واویلا واویلا واویلا قرآن ناطق ما شد خموش امشب با دست پسرش شد کفن پوش امشب از این جهان می‌رود او سوی خدا واویلا واویلا واویلا واویلا @Arsheyan_Eshgh
مقبل کاشانی شاعری بوده که خیلی آرزوی زیارت امام حسین علیه السلام رو داشته اما از نظر مالی در مضیقه بوده . هر وقت سایر افراد کربلا میرفتن اشک حسرت میریخته وآرزوی زیارت ارباب بی کفنش رو داشته . یک روز یکی از دوستان خرج سفرش رو تقبل میکنه و از کاشان راه میفتن به سمت کربلا . در راه و نزدیکی های گلپایگان دزدان قافله رو تاراج میکنن .یک عده از افراد بر میگردن کاشان . یک عده هم میرن سمت گلپایگان و از اونجا با توجه به اعتباری که داشتند و یا از فامیلاشون پول قرض میکنن و سفر رو ادامه میدن . اما مقبل در گلپایگان نه آشنایی داشت و نه اعتباری . از یک طرف هم دوست نداشت دیگه راهی رو که اومده برگرده . دلش هوای امام حسین علیه السلام رو داشت. با خودش می گفت یک قدم نزدیکتر به امام حسین علیه السلام هم یک قدمه . همینجا میمونم کار میکنم تا خرج ادامه سفرم جور بشه. چند وقتی تو گلپایگان موند تا محرم از راه رسید . مثل همه شیعیان در مجالس عزاداری شب و روز محرم شرکت میکرد تا اینکه شب عاشورا شد ، اشعاری رو که سروده بود در شب عاشورا خوند و غوغا کرد …. همون شب پس از اتمام مجلس و در عالم رویا خواب دید مشرف شده به کربلا و وارد صحن شد . خواست بره طرف ضریح که از ورودش جلوگیری کردن . مقبل میگه :با خودم گفتم خدایا نباید در رابطه با دخول به حرم کسی دیگری را مانع شوند . یکی گفت درست میگویی مقبل اما الان فاطمه زهرا (س) و خدیجه کبری(س) و آسیه و هاجر و ساره با عده ای از حوریان در حرم مشغول زیارتند چون تو نامحرمی اجازه ورود نخواهی داشت . پرسیدم توکیستی ؟ گفت : من از فرشتگان حافّین هستم ، حالا برای اینکه ناراحت نشوی بیا تا تو را به قسمتهای دیگر حرم هدایت کنم . در سمت غربی صحن مطهر مجلسی با شکوه بود . از وی راجع به حاضرین در مجلس سوال کردم . گفت : پیامبرانند از آدم تا خاتم که همه برای زیارت قبر سید الشهدا (ع)آمده اند مقبل میگه : حضرت رسول صلی الله علیه و آله را دیدم که فرمود بروید به محتشم بگویید بیاید ناگاه دیدم محتشم با همان قیافه ، قدی کوتاه و چهره ای نورانی و عمامه ای ژولیده وارد شد حضرت به منبری که در آنجا بود اشاره فرمودند که ای محتشم برو بالا و هر چه بالا میرفت حضرت میفرمود برو بالاتر تا پله نهم رسید ایستاد ومنتظر دستور پیامبر بود . حضرت فرمود ای محتشم امشب شب عاشوراست ، از آن اشعار جانسوزت بخوان و محتشم شروع کرد به خواندن اشعارش: کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا در خاک و خون طپیده میدان کربلا گر چشم روزگار بر او زار میگریست خون میگذشت از سر ایوان کربلا نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا از آب هم مضایقه کردند کوفیان خوش داشتند حرمت مهمان کربلا بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد فریاد العطش ز بیابان کربلا - اینجا بود که صدای گریه و ناله از پیامبران بلند شد … حضرت رسول صلی الله علیه و آله گریه کنان می فرمود :ای پدران من ای عزیزان ببینید با فرزندم حسین چه کرده اند ، آب فراتی که همه حیوانات از آن مینوشند بر فرزندم حرام کردند . سپس اشاره کرد که محتشم باز هم بخوان . محتشم ادامه داد: روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار - در این لحظه گریه آنقدر زیاد شد که گویی صدای گریه به عرش میرسید. محتشم خواست تا پایین بیاید حضرت فرمود باز هم بخوان زیرا هنوز دلها از گریه خالی نشده . محتشم اطاعت امر کرد و در حالیکه عمامه اش را از سر برداشت و فریاد کنان صدا زد یا رسول الله: این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست وین صید دست و پا زده در خون حسین توست این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی دود از زمین رسانده به گردون حسین توست این ماهی فتاده به دریای خون که هست زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست - با رسیدن محتشم به این قسمت از اشعارش رسول الله غش کرد و انبیا همه بر سر میزدند و گریه میکرند .و ملکی این شعر محتشم را میخواند: خاموش محتشم که دل سنگ آب شد بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد خاموش محتشم که از این حرف سوزناک مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد - محتشم لب فرو بست و از منبر پایین آمد . پس از ساعتی که مجلس به حالت عادی بازگشت پیامبر (ص)عبای خود را بر دوش محتشم انداخت مقبل میگوید : من هم شاعر اهل بیت بودم و دوست داشتم پیامبر به من هم بگوید تو هم اشعارت را بخوان . هر چه انتظار کشیدم نفرمود . مایوسانه از حرم خارج شدم که دیدم حوری مرا صدا میزند ای مقبل ، فاطمه زهرا سلام الله علیها به نزد پدر آمد و فرمود به مقبل هم بگویید تا اشعارش را بخواند . مقبل گوید رفتم روی منبر پله اول ولی دیگر پیامبر(ص) به من نفرمود برو بالاتر فهمیدم . مقام محتشم از من خیلی بالاتر است . شروع کردم به خواندن اشعارم: نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت نه سید الشهداء بر جدال طاقت داشت هوا چو قیرگون گردید..... @Arsheyan_Eshgh