eitaa logo
نوحه و روضه مداح دلسوخته(عرشیان عشق)
6.4هزار دنبال‌کننده
551 عکس
745 ویدیو
128 فایل
لینک های کانال های مداح دلسوخته : کانال مداح اهل بیت (ع) حاج یوسف ارجونی http://eitaa.com/yousofarjo مولودی و عروسی @MadahanKhoorshed نوحه و روضه @Arsheyan_Eshgh روضه دفتری @Taranom_Noor ختم خوانی https://eitaa.com/joinchat/4272554106C86c6a6b80a
مشاهده در ایتا
دانلود
دلپذیر است در آغوش تو بیدار شدن در حسینیه‌ی اشک تو گرفتار شدن... با خیالِ حرمت تشنه‌ی دیدار شدن تکیه در تکیه به عشق تو میاندار شدن دل به دریای غمی تازه و دیرینه زدن در غمت بر سر و بر صورت و بر سینه زدن آسمان در غم تو، غرق ترنم شده است خیمه یادآورِ آن کوچه و هیزم شده است وردِ زبان همه مردم شده است (باز هم طفل یتیمی ز حرم گم شده است) آخرین بار شنیدند که نجوا می‌کرد طلب از گم شده‌گانِ لب دریا می‌کرد کم کم از تشنگی او دل دریا خون شد از غم اکبر لیلا دو جهان مجنون شد دشت ماتم زده از خون تنش گلگون شد کفر اگر نیست، بگویید: خدا محزون شد او که بر دست جوانان بنی هاشم بود موقع بردنش آن روز، عبا لازم بود هرکه مجنون بشود، خانه‌ی ما خانه‌ی اوست زینب آن کوهِ صبور است که پروانه‌ی اوست بارِ اندوهِ جهان است که بر شانه‌ی اوست (این حسین کیست که عالم همه دیوانه‌ی اوست) شده زیر علمش امن‌ترین جای جهان هیچ کس نیست به اندازه‌ی زینب نگران (یارب آن نوگل خندان که سپردی به منش) بوریا گشت در این غربت صحرا کفنش جگرم سوخته از کهنه‌گی پیرهنش جان به قربان حسین و پسرانِ حسنش دوش وقت سحر از روضه‌ی قاسم می‌خواند روضه آن بود که حاج اکبر ناظم می‌خواند عاشقم عاشق آن درد که بی درمان است آسمان با خبر از تشنگی طفلان است پس بخوان نوحه از آن داغ که بی پایان است (امشبی را شه دین در حرمش مهمان است) ظهر فردا، شود آشوب در این دشت، شروع ای شب تیره بمان و مکن ای صبح طلوع تشنه‌ی علقمه هستیم که دلدار آنجاست ماه بیتِ غزلِ حیدر کرار آنجاست ساقیِ تشنه لبان، سید و سالار آنجاست آه، ای اهل حرم! میر و علمدار آنجاست سال‌ها بر سر این سفره نمک‌گیر شدیم ما غلامیم و درِ خانه‌ی او پیر شدیم آه ای قله‌ی سر سختِ بی اندازه بلند ای تبرخورده‌ترین سروِ سرافرازِ بلند باز هرگز نهراسیده ز پرواز بلند (چه شد آن دست بلندی که به آواز بلند دعوی‌اش بود که من بازوی حیدر دارم) پدری مثل علی، فاتح خیبر دارم ای رباب! آب در این معرکه نایاب شده تیر از چله به یک چلچله پرتاب شده دل سنگ از غم شش‌ماهه‌ی تو آب شده به روی دست پدر بوده و سیراب شده نکند حرمله و با تیر و کمان آمده است! اصغرت از چه زمانی به زبان آمده است؟ حُر که سرمست شد و نعره کشید از شادی بود بر روی لبانش، چه مبارک‌بادی حضرت عشق به او گفت که تا جان دادی بنده‌ی عشقی و از هر دو جهان آزادی نینوا بین که عجب شور و نوایی دارد مطرب عشق عجب کرببلایی دارد ✍
چگونه داغ‌ها را می‌گذارد پشت سر زینب کجا؟ کی؟ می‌گذارد چشم بر هم در سفر زینب فقط با دیدن عباس دائم زنده می‌گردد تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده ولی با خطبه‌هایش می‌کند "شق القمر "زینب طنین خطبه‌هایش در دل افلاک می‌پیچد و کاخ ظالمان را می‌کند زیر و زبر زینب دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست که بوده یک تنه اندازه‌ی صد‌ها نفر زینب خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام نبوده لحظه‌ای از حال طفلانْ بی‌خبر زینب خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود زمانی که برای کودکان می‌شد سپر زینب شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش گذشته از کنار خیمه‌های شعله‌ور زینب رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد اگر چه داغ‌ها دیدند اما بیشتر زینب زمانی که حسین آرام می‌زد دست و پا در خون کبوتروار در گودال می‌زد بال و پر زینب شکسته‌تیر‌ها و نیزه‌ها را زد کنار اما صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب صدای ناله‌ی مادر می‌آمد از دل گودال شبیه ناله‌هایی که شنید از پشت در زینب ✍
تو را که با صفایی می‌شناسند شهیدان خدایی می‌شناسند تو را در جاده‌ی خدمت به مردم بهشتی و رجایی می‌شناسند
رضا در روز میلادش تو را در عرش مهمان کرد خبر در کمتر از یک لحظه دل‌ها را پریشان کرد میان کوه، در مه، در هوایی سرد و نا آرام خدا چشم سحرخیز تورا لبریز باران کرد تمام مردم ایران بدهکار کسی هستند که جان پاک خود را این چنین تقدیم ایران کرد مدال افتخارت نوکری در آستان اوست خوشا آن‌کس که خود را وقف سلطان خراسان کرد بهشتی می‌شوی مثل رجایی‌ها و می‌دانم تمام دردها را می‌شود با عشق درمان کرد تمام عمر مانند شهیدان زندگی کردی و دست حق تورا این‌گونه مهمان شهیدان کرد شبیه حاج قاسم پر کشیدی سید ابراهیم شهادت بر تو آتش‌های دنیا را گلستان کرد ز جا برخیز ای خدمتگزار ساده و محبوب ببین پروازت ایران را چگونه غرق طوفان کرد وجودت خستگی را لحظه‌ای نشناخت‌ در دنیا خدا هم عاشقی‌های تورا این‌گونه جبران کرد جدایی از تو تا روز قیامت باورش سخت است چگونه می‌شود این داغ را در سینه پنهان کرد ✍
🏴 به‌مناسبت سالروز وفات حضرت ابوطالب علیه السلام (۲۶ رجب) ای عموی حضرت خورشید، ای فرزند ماه ای برای آخرین پیغمبرِ حق، تکیه‌گاه بهترین یار و ملازم، بهترین پشت و پناه ذوب در دین خدا گردیدی از آغازِ راه عطر اَکملت لکم با تار و پودت شد عجین نوش جانت باد آغوشِ امیرالمؤمنین وارث کعبه تو هستی؛ سید بطحا تویی ابن ساقی و ابا ساقی تویی، سقا تویی ما سراپا تشنه‌ایم و حضرت دریا تویی صاحب نورِ علیِ عالیِ اعلا تویی ای که هردم می‌چکد از هر دمت جوشن کبیر دستگیر عالمی؛ پس دست ما را هم بگیر لحظه‌ای که بوی باران ابابیل آمده از فراز آسمان‌ها سیل سجیل آمده یا سپاه ابرهه با لشگر فیل آمده یا زمانی که به کوهِ نور، جبریل آمده شاهدِ اعجاز و اسرارِ نبوت بوده‌ای بر سرِ سجاده‌های وحی، دعوت بوده ای لحظه‌ای که کعبه آغوش خودش را باز کرد یاعلی گفت و مسیری تازه را آغاز کرد جعفر طیار با عشق علی پرواز کرد تا فلک این ذکر زیبا را طنین انداز کرد نسل در نسلِ تو با شور شهادت زنده است با رشادت‌های تو، دین خدا پاینده است رسم تو دلدادگی بود؛ اسم تو عبد مناف در شب موی محمد می‌نمودی اعتکاف یار غارش بودی و با دشمنانش در مصاف سال‌ها گِردِ رسول الله بودی در طواف کعبه‌ی حاجات تو، چشم رسول الله بود دیده‌ی حق‌بین تو تفسیرِ لا اکراه بود غرق بودی در شکوه قل هوالله احد مست بودی دائم از صهبای الله الصمد معنی نورٌ عَلی نورید با بنت اسد از ازل نور علی با توست تا شام ابد پس بخوان در هر سحر با حضرت پروردگار لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار غربتِ شعبِ ابی‌طالب پریشانت نکرد تندبادِ حادثه درگیر طوفانت نکرد ای پدر! این ناگواری‌ها پشیمانت نکرد تو مسلمان بوده‌ای، احمد مسلمانت نکرد بی‌گمان مشمول لطف حضرت صاحب شده است هر که مجنون علی بن ابیطالب شده است
تو را که با صفایی می‌شناسند شهیدان خدایی می‌شناسند تو را در جاده‌ی خدمت به مردم بهشتی و رجایی می‌شناسند
تو را که با صفایی می‌شناسند شهیدان خدایی می‌شناسند تو را در جاده‌ی خدمت به مردم بهشتی و رجایی می‌شناسند
ذوالجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت بی قرار بی قرار آمد ،قرارش را نداشت سالها پا در رکاب حضرت خورشید بود بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد دشت تاب گامهای استوارش را نداشت لحظه هایی را که بی او از سفر برگشته بود لحظه هایی را که اصلا انتظارش را نداشت یالهایش گیسوانی غوطه ور در خاک وخون چشمهایش چشمه ای که اختیارش را نداشت اسب بی صاحب شبیه کشتی بی ناخداست صاحبش را،هستی اش را ، اعتبارش را نداشت پیکر خود را به خون آسمان آغشته کرد طاقت دل کندن از دار وندارش را نداشت اسبها در قتله گاه آسیمه سر میتاختند کاش شرم دیدن ایل وتبارش را نداشت پیکری صدپاره از آوردگاه آورده بود که حساب زخمهای بی شمارش را نداشت کاش دُلدُل بود ودِل دِل کردنش را میشنید لحظه ای که حیدر بی ذوالفقارش را نداشت بالهایش را همان جا باز کرد وجان سپرد آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت 🚩نوحه و روضه مداح دلسوخته ↙️عرشیان عشق↙️ @Arsheyan_Eshgh
آمد ولی با خود سوارش را نداشت بی قرار بی قرار آمد، قرارش را نداشت سال‌ها پا در رکاب حضرت خورشید بود بر رکاب اما سوار کهنه‌کارش را نداشت بر رکاب خود نگینِ سرخِ خاتم را ندید بر رکاب خود نگین شاهوارش را نداشت خوب یادش بود وقتی رهسپار جنگ شد دشت تاب گام‌های استوارش را نداشت لحظه‌هایی را که بی او از سفر برگشته بود لحظه‌هایی را که اصلاً انتظارش را نداشت یال‌هایش گیسوانی غوطه‌ور در خاک و خون چشم‌هایش چشمه‌ای که اختیارش را نداشت اسب بی صاحب، شبیه کشتی بی ناخداست صاحبش را، هستی‌اش را، اعتبارش را نداشت پیکر خود را به خونِ آسمان آغشته کرد طاقت دل کندن از دار و ندارش را نداشت اسب‌ها در قتله‌گاه، آسیمه سر می‌تاختند کاش شرم دیدن ایل و تبارش را نداشت پیکری صدپاره از آوردگاه آورده بود که حساب زخم‌های بی شمارش را نداشت کاش دُلدُل بود و دِل دِل کردنش را می‌شنید لحظه‌ای که حیدر بی ذوالفقارش را نداشت بال‌هایش را همان جا باز کرد و جان سپرد آرزویی غیر مردن در کنارش را نداشت ✍ 🚩نوحه و روضه مداح دلسوخته ↙️عرشیان عشق↙️ @Arsheyan_Eshgh
چگونه داغ‌ها را می‌گذارد پشت سر زینب کجا؟ کی؟ می‌گذارد چشم بر هم در سفر زینب فقط با دیدن عباس دائم زنده می‌گردد تمام خاطراتی را که دارد از پدر زینب به جز آن روزهایی که به همراه برادر بود ندیده روز خوش در زندگی از هر نظر زینب جگرسوز است داغش مثل اقیانوسی از آتش اثر بخش است آهش، چون دعا وقت سحر زینب اگر چه بر فراز نیزه "رد الشمس" را دیده ولی با خطبه‌هایش می‌کند "شق القمر "زینب طنین خطبه‌هایش در دل افلاک می‌پیچد و کاخ ظالمان را می‌کند زیر و زبر زینب دل اهل حرم با بودنش گرم است و شکی نیست که بوده یک تنه اندازه‌ی صد‌ها نفر زینب خبر دارم که در طول مسیر، از کربلا تا شام نبوده لحظه‌ای از حال طفلانْ بی‌خبر زینب خبر دارم تنش با تازیانه گرم صحبت بود زمانی که برای کودکان می‌شد سپر زینب شبیه کوه یا آتشفشانی ابری و خاموش گذشته از کنار خیمه‌های شعله‌ور زینب رباب و ام کلثوم و رقیه، حضرت سجاد اگر چه داغ‌ها دیدند اما بیشتر زینب زمانی که حسین آرام می‌زد دست و پا در خون کبوتروار در گودال می‌زد بال و پر زینب شکسته‌تیر‌ها و نیزه‌ها را زد کنار اما صدای آشنایی را شنید از دور و بر زینب صدای ناله‌ی مادر می‌آمد از دل گودال شبیه ناله‌هایی که شنید از پشت در زینب ✍ 🚩نوحه و روضه مداح دلسوخته ↙️عرشیان عشق↙️ @Arsheyan_Eshgh
همیشه آسمان بارانی چشم ترش بوده کسی که داغ وغربت ارث زهرا مادرش بوده حسن سهم پیمبر شد، حسین اما علی را داشت حسن بیش از حسین آیینه‌ی پیغمبرش بوده خدا ما را کفایت می‌کند «اَلعزةُ لله» چه نقشی بر نگین آبی انگشترش بوده! چه دردی بیش از این که می‌زده از پشت، خنجر را کسی که سال‌ها پایین پای منبرش بوده سپاهی داشته اما سپاه رو سیاهی که فقط در گیر ودار کیسه‌ی سیم و زرش بوده به یاد کوچه‌ای باریک می‌افتد در آن خانه که روزی روزگاری مادرش پشت درش بوده خدا را شکر در شب‌های تلخ خون دل خوردن اگر مادر نبوده در کنارش خواهرش بوده جمال قاسم وشیرین زبانی‌های عبدلله چه رازی بین او با لاله‌های پَرپَرش بوده پس از طشت مسی، طشت طلا هم ماجرایی داشت درآن شب که برادر میهمان دخترش بوده دم آخر برادرهای خود را در چه حالی دید کسی که از شروع ماجرا تا آخرش بوده ✍ ==============≈=== 🚩نوحه و روضه مداح دلسوخته ↙️عرشیان عشق↙️ @Arsheyan_Eshgh